15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بهشت و دوزخ برزخی
مشاهده ی فضاهایی از بهشت و جهنم در برزخ توسط تجربه گر
تجربهگر: آقای میلاد دولت آبادی
پخش: هر روز ساعت ۱۸:۳۰
بازپخش: ساعت ۲۳:۳۰ و ۱۲ روز بعد
شبکه چهار سیما
بیایید چهار قرار با هم بگذاریم و به آنها
عمل کنیم .
۱. در درون و بیرون خود از کلام
منفی استفاده نخواهیم کرد.
۲. برداشت منفی و برچسب زدن به خود
و دیگران و ذهن خوانی را تعطیل کنیم.
۳۰ افکار منفی را با افکار مثبت جایگزین کنیم.
۴. با عمل موثر به سمت آرامش و رسیدن
به اهداف و آرزوهایمان خواهیم رفت.
انتخاب و مسئولیت زندگیمان با خود ما است
💕💜💕💜
آقاجان
روز های بدون تو
هرچند به سختی
ولی
می گذرد
می گذرد به امیدی که
یک روز با طلوع آفتاب
شروع دولت مهدوی را
شاهد باشیم
ان شاء الله
💕اللهم عجل لولیک الفرج💕
#سه_شنبه_های_مهدوی
🥗#دمى_سير_و_تره
🍵موادلازم:
گوشت خورشتى ٣٠٠ گرم
سير ٤الى٥ حبه
كره ٥٠گرم
زردچوبه ١ق.م
تره ٢٥٠ گرم
برنج ٣پيمانه
🍵🍵🍵🍵🍵🍵
🥣طرز تهيه:
ابتدادر قابلمه كره را مى ريزيم با گوشت خورشتى ريز شده تفت مى دهيم بعد كمى زرد چوبه و نمك ريخته سپس سير خرد شده و تره خرد شده را اضافه مى كنيم و با هم سرخ مى كنيم در مرحله آخر برنج را با حدود نيم ليتر آب مى ريزيم درب قابلمه را گذاشته به مدت زمان ٥٠ دقيقه در شعله كم تا كاملاً بپزد و دم بكشد و آماده سرو است.
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نان_رز
مواد لازم
-50 گرم کره ذوب شده
-شیر (200 میلی لیتر
-1 تخم مرغ
-15 گرم مخمر خشک
-500 گرم +/- آرد
-3 قاشق غذاخوری شکر
-1 قاشق غذاخوری کاکائو
-کمی نمک.
برای پر کردن ، به دلخواه شما از شکلات نوتلا ، شیر جوشانده غلیظ شده ، مربا ، آجیل ، میوه های خشک و غیره استفاده می کنیم.
برای خمیر ، تمام مواد را به جز کاکائو و آرد مخلوط کنید. آنها را به 2 قسمت تقسیم می کنیم. کاکائو را به یک قسمت اضافه کنید ، 2 خمیر مختلف را مخلوط کرده و ورز دهید. ما اجازه می دهیم آنها در یک مکان گرم بالا بیایند.
ما کیک را جمع می کنیم ، دوباره اجازه می دهیم تا بالا بیاید ، حدود یک ساعت و نیم روی آن را با فیلم مواد غذایی می پوشانیم.
سپس با زرده ، که با کمی شیر رقیق شده ، چرب کنید.
ما آن را برای حدود 25-30 دقیقه به اجاق گرم با درجه 180 درجه می فرستیم.
نوش جان! ️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستور العمل کیک رنگین کمان پف پف 🌈
.
مواد:
4 تخم مرغ
1 فنجان روغن
1 پیمانه شیر
1 فنجان شکر ۱ ق چ وانیلی
۱ ق بکینگ پودر
2️ الی 2،5 فنجان آرد کنترل شده
برای پوره اسفنجان
1 فنجان اسفناج
2 قاشق غذاخوری روغن
1 قاشق غذاخوری آرد
نصف لیوان آب
برای مواد سس شکلاتی
1 قاشق غذاخوری کاکائو
نصف فنجان شیر
زمان پخت و پز:
درفر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه اجاق گاز تقریبا 45/50 دقیقه (هر فر متفاوت است ، مدت زمان پخت و پز ممکن است متفاوت باشد)
ممکن است آسان باشد
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارش راحته و خوشمزه
میدونید تو ترشی گوجه شیرازی از کرفس استفاده میشه و چندتا ادویه داره
ولی بنظر من طعم خیار تو این ترشی بینظیره و اصلا این ترشی احتیاجی به ادویه نداره
طعم گوجه و سرکه باید خالص بمونه
پس حتما امتحانش کن چون مطمعنا عالی میشه😋👌
مواد لازم:
گل کلم ۱عدد تقریبا بزرگ
خیار ۱کیلو
هویج ۱کیلو
گوجه حدودا ۵کیلو
فلفل تند و شیرین
سیر ۶ بوته
سرکه
نمک
پروانه های وصال
❣❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_چهارم #هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ جمله اش دلم رالرزاند...#امانت_
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_پنجم
#هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
بازوام را نیشگون میگیرد
_ بعله! الان لطف کردم که بهت بیشترازین نگفتم!!..وقتیم زنگ میزدیم همش خواب بودی...
دلخور نگاهم میکند.گونه اش را میبوسم
_ ببخشید!...
لبخند میزند و مرا یاد علی میندازد
_ عب نداره فقط دیگه تکرار نشه!
سر کج میکنم
_ چشم!
_ خب بریم بالا لباستو عوض کن
همان لحظه صدای زهراخانوم ازپشت سر می آید
_ وایسید این شربتارم ببرید!
سینی که داخلش دو لیوان بزرگ شربت البالو بود دست فاطمه میدهد
علی اصغر از هال بیرون میدود
_ منم میخوام منم میخواااام
زهراخانوم لبخندی میزند و دوباره به اشپزخانه میرود
_ باشه خب چرا جیغ میزنی پسرم!
از پله ها بالا و داخل اتاق فاطمه میرویم.
دراتاقت بسته است!...
دلم میگیرد و سعی میکنم خیلی نگاه نکنم..
_ ببینم!...سجاد کجاست؟
_ داداش!؟...واع خواهر مگه نمیدونی اگر این بشر مسجد نره نماز جماعت تشکیل نمیشه!...
خنده ام میگیرد...
راست میگفت! سجاد همیشه مسجد بود!
شالم را درمی آورم و روی تخت پرت میکنم
اخم میکند و دست به کمر میزند
_ اووو...توخونه خودتونم پرت میکنی؟
لبخند دندون نمایی میزنم
_ اولش اوره!
گوشه چشمی نازک میکند و لیوان شربتم را دستم میدهد
_ بیا بخور.نمردی تواین گرما اومدی؟
لیوان را میگیرم و درحالیکه باقاشق بلندداخلش همش میزنم جواب میدهم
_ خب عشق به خانواده اس دیگه!...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#ادامه_دارد.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❣❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_پنجم #هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ بازوام را نیشگون میگیرد _ بعله!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_ششم
#هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
دسته ی باریکی از موهایم را دور انگشتم میپیچم و باکلافگی باز میکنم.
نزدیک غروب است و هردو بیکار دراتاق نشسته ایم. چنددقیقه قبل راجب زنگ نزدن علی حرف زدیم...امیدوار بودم بزودی خبری شود!
موهایم را روی صورتم رها میکنم و بافوت کردن به بازی ادامه میدهم..
یکدفعه به سرم میزند
_ فاطمه!
درحالیکه کف پایش را میخاراند جواب میدهد
_ هوم؟...
_ بیا بریم پشت بوم!
متعجب نگاهم میکند
_ واااا....حالت خوبه؟
_ نـچ!...دلم گرفته بریم غروب رو ببینیم!
شانه بالا میندازد
_ خوبه!...بریم!...
روسری آبی کاربنی ام راسر میکنم.بیاد روز خداحافظیمان دوست داشتم به پشت بام بروم ..
یک کت مشکی تنش میکند و روسری اش را برمیدارد
_ بریم پایین اونجا سرم میکنم.
ازاتاق بیرون میرویم و پله هارا پشت سر میگذاریم که یکدفعه صدای زنگ تلفن درخانه میپیچد.
هردو بهم نگاه میکنیم و سمت هال میدویم.زهرا خانوم ازحیاط صدای تلفن را میشنود، شلنگ آب را زمین میگذارد وبه خانه می آید.
تلفن زنگ میخورد و قلب من محکم میکوبید!...اصن ازکحا معلوم علیِ...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#ادامه_دارد.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❣❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_ششم #هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ دسته ی باریکی از موهایم را دور
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_هفتم
#هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣ 👇👇👇👇👇👇👇
فاطمه بااسترس به شانه ام میزند
_ بردار گوشیو الان قطع میشه...
بی معطلی گوشی را برمیدارم
_ بله؟؟؟..
صدای باد و خش خش فقط...
یکبار دیگرنفسم را بیرون میدهم
_ الو...بله بفرمایید...
و صدای تو!...ضعیف و بریده بریده..
_ الو!..ریحا...خودتی!!..
اشک به چشمانم میدود. زهراخانوم درحالیکه دستهایش را بادامنش خشک میکند کنارم می آید و لب میزند
_ کیه؟...
سعی میکنم گریه نکنم
_ علی ؟....خوبی؟؟؟....
اسم علی راکه میگویم مادر و خواهرت مثل اسفند روی اتیش میشوند
_ دعا دعا میکردم وقتی زنگ میزنم اونجا باشی...
صدا قطع میشود
_ علی!!!؟...الو...
و دوباره...
_ نمیتونم خیلی حرف بزنم...به همه بگو حال من خوبه!..
سرم را تکان میدهم...
_ ریحانه...ریحانه؟...
بغض راه صحبتم را بسته...بزور میگویم
_ جان ریحانه...؟
و سکوت پشت خط تو!
_ محکم باشیا!!... هرچی شدراضی نیستم گریه کنی...
بازهم بغض من و صدای ضعیف تو!
_ تاکسی پیشم نیست...میخواستم بگم...
دوست دارم!...
دهانم خشک و صدایت کامل قطع میشود و بعد هم...بوق اشغال!
دستهایم میلرزد و تلفن رها میشود...
برمیگردم و خودم را دراغوش مادرت میندازم
صدای هق هق من و ....لرزش شانه های مادرت!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
#ادامه_دارد.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
❣❤️❣❤️❣❤
بامــــاهمـــراه باشــید🌹