eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بهشت و دوزخ برزخی مشاهده ی فضاهایی از بهشت و جهنم در برزخ توسط تجربه گر تجربه‌گر: آقای میلاد دولت آبادی پخش: هر روز ساعت ۱۸:۳۰ بازپخش: ساعت ۲۳:۳۰ و ۱۲ روز بعد شبکه چهار سیما
بیایید چهار قرار با هم بگذاریم و به آنها عمل کنیم . ۱. در درون و بیرون خود از کلام منفی استفاده نخواهیم کرد. ۲. برداشت منفی و برچسب زدن به خود و دیگران و ذهن خوانی را تعطیل کنیم. ۳۰ افکار منفی را با افکار مثبت جایگزین کنیم. ۴. با عمل موثر به سمت آرامش و رسیدن به اهداف و آرزوهایمان خواهیم رفت. انتخاب و مسئولیت زندگیمان با خود ما است 💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقاجان روز های بدون تو هرچند به سختی ولی می گذرد می گذرد به امیدی که یک روز با طلوع آفتاب شروع دولت مهدوی را شاهد باشیم ان شاء الله 💕اللهم عجل لولیک الفرج💕
🥗 🍵موادلازم: گوشت خورشتى ٣٠٠ گرم سير ٤الى٥ حبه كره ٥٠گرم زردچوبه ١ق.م تره ٢٥٠ گرم برنج ٣پيمانه 🍵🍵🍵🍵🍵🍵 🥣طرز تهيه: ابتدادر قابلمه كره را مى ريزيم با گوشت خورشتى ريز شده تفت مى دهيم بعد كمى زرد چوبه و نمك ريخته سپس سير خرد شده و تره خرد شده را اضافه مى كنيم و با هم سرخ مى كنيم در مرحله آخر برنج را با حدود نيم ليتر آب مى ريزيم درب قابلمه را گذاشته به مدت زمان ٥٠ دقيقه در شعله كم تا كاملاً بپزد و دم بكشد و آماده سرو است.
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مواد لازم -50 گرم کره ذوب شده -شیر (200 میلی لیتر -1 تخم مرغ -15 گرم مخمر خشک -500 گرم +/- آرد -3 قاشق غذاخوری شکر -1 قاشق غذاخوری کاکائو -کمی نمک. برای پر کردن ، به دلخواه شما از شکلات نوتلا ، شیر جوشانده غلیظ شده ، مربا ، آجیل ، میوه های خشک و غیره استفاده می کنیم. برای خمیر ، تمام مواد را به جز کاکائو و آرد مخلوط کنید. آنها را به 2 قسمت تقسیم می کنیم. کاکائو را به یک قسمت اضافه کنید ، 2 خمیر مختلف را مخلوط کرده و ورز دهید. ما اجازه می دهیم آنها در یک مکان گرم بالا بیایند. ما کیک را جمع می کنیم ، دوباره اجازه می دهیم تا بالا بیاید ، حدود یک ساعت و نیم روی آن را با فیلم مواد غذایی می پوشانیم. سپس با زرده ، که با کمی شیر رقیق شده ، چرب کنید. ما آن را برای حدود 25-30 دقیقه به اجاق گرم با درجه 180 درجه می فرستیم. نوش جان! ️‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستور العمل کیک رنگین کمان پف پف 🌈 . مواد: 4 تخم مرغ 1 فنجان روغن 1 پیمانه شیر 1 فنجان شکر ۱ ق چ وانیلی ۱ ق بکینگ پودر 2️ الی 2،5 فنجان آرد کنترل شده برای پوره اسفنجان 1 فنجان اسفناج 2 قاشق غذاخوری روغن 1 قاشق غذاخوری آرد نصف لیوان آب برای مواد سس شکلاتی 1 قاشق غذاخوری کاکائو نصف فنجان شیر زمان پخت و پز: درفر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه اجاق گاز تقریبا 45/50 دقیقه (هر فر متفاوت است ، مدت زمان پخت و پز ممکن است متفاوت باشد) ممکن است آسان باشد
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارش راحته و خوشمزه میدونید تو ترشی گوجه شیرازی از کرفس استفاده میشه و چندتا ادویه داره ولی بنظر من طعم خیار تو این ترشی بینظیره و اصلا این ترشی احتیاجی به ادویه نداره طعم گوجه و سرکه باید خالص بمونه پس حتما امتحانش کن چون مطمعنا عالی میشه😋👌 مواد لازم: گل کلم ۱عدد تقریبا بزرگ خیار ۱کیلو هویج ۱کیلو گوجه حدودا ۵کیلو فلفل تند و شیرین سیر ۶ بوته سرکه نمک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
❣❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_چهارم #هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ جمله اش دلم رالرزاند...#امانت_
❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ بازوام را نیشگون میگیرد _ بعله! الان لطف کردم که بهت بیشترازین نگفتم!!..وقتیم زنگ میزدیم همش خواب بودی... دلخور نگاهم میکند.گونه اش را میبوسم _ ببخشید!... لبخند میزند و مرا یاد علی میندازد _ عب نداره فقط دیگه تکرار نشه! سر کج میکنم _ چشم! _ خب بریم بالا لباستو عوض کن همان لحظه صدای زهراخانوم ازپشت سر می آید _ وایسید این شربتارم ببرید! سینی که داخلش دو لیوان بزرگ شربت البالو بود دست فاطمه میدهد علی اصغر از هال بیرون میدود _ منم میخوام منم میخواااام زهراخانوم لبخندی میزند و دوباره به اشپزخانه میرود _ باشه خب چرا جیغ میزنی پسرم! از پله ها بالا و داخل اتاق فاطمه میرویم. دراتاقت بسته است!... دلم میگیرد و سعی میکنم خیلی نگاه نکنم.. _ ببینم!...سجاد کجاست؟ _ داداش!؟...واع خواهر مگه نمیدونی اگر این بشر مسجد نره نماز جماعت تشکیل نمیشه!... خنده ام میگیرد... راست میگفت! سجاد همیشه مسجد بود! شالم را درمی آورم و روی تخت پرت میکنم اخم میکند و دست به کمر میزند _ اووو...توخونه خودتونم پرت میکنی؟ لبخند دندون نمایی میزنم _ اولش اوره! گوشه چشمی نازک میکند و لیوان شربتم را دستم میدهد _ بیا بخور.نمردی تواین گرما اومدی؟ لیوان را میگیرم و درحالیکه باقاشق بلندداخلش همش میزنم جواب میدهم _ خب عشق به خانواده اس دیگه!... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ . ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نویسنده این متن👆: 👉 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❣❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_پنجم #هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ بازوام را نیشگون میگیرد _ بعله!
❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ دسته ی باریکی از موهایم را دور انگشتم میپیچم و باکلافگی باز میکنم. نزدیک غروب است و هردو بیکار دراتاق نشسته ایم. چنددقیقه قبل راجب زنگ نزدن علی حرف زدیم...امیدوار بودم بزودی خبری شود! موهایم را روی صورتم رها میکنم و بافوت کردن به بازی ادامه میدهم.. یکدفعه به سرم میزند _ فاطمه! درحالیکه کف پایش را میخاراند جواب میدهد _ هوم؟... _ بیا بریم پشت بوم! متعجب نگاهم میکند _ واااا....حالت خوبه؟ _ نـچ!...دلم گرفته بریم غروب رو ببینیم! شانه بالا میندازد _ خوبه!...بریم!... روسری آبی کاربنی ام راسر میکنم.بیاد روز خداحافظیمان دوست داشتم به پشت بام بروم .. یک کت مشکی تنش میکند و روسری اش را برمیدارد _ بریم پایین اونجا سرم میکنم. ازاتاق بیرون میرویم و پله هارا پشت سر میگذاریم که یکدفعه صدای زنگ تلفن درخانه میپیچد. هردو بهم نگاه میکنیم و سمت هال میدویم.زهرا خانوم ازحیاط صدای تلفن را میشنود، شلنگ آب را زمین میگذارد وبه خانه می آید. تلفن زنگ میخورد و قلب من محکم میکوبید!...اصن ازکحا معلوم علیِ... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ . ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نویسنده این متن👆: 👉 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❣❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_مدافع_عشق_قسمت37_بخش_ششم #هوالعشـــق ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ دسته ی باریکی از موهایم را دور
❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❤️ ❣❤️❣❤️❣ 👇👇👇👇👇👇👇 فاطمه بااسترس به شانه ام میزند _ بردار گوشیو الان قطع میشه... بی معطلی گوشی را برمیدارم _ بله؟؟؟.. صدای باد و خش خش فقط... یکبار دیگرنفسم را بیرون میدهم _ الو...بله بفرمایید... و صدای تو!...ضعیف و بریده بریده.. _ الو!..ریحا...خودتی!!.. اشک به چشمانم میدود. زهراخانوم درحالیکه دستهایش را بادامنش خشک میکند کنارم می آید و لب میزند _ کیه؟... سعی میکنم گریه نکنم _ علی ؟....خوبی؟؟؟.... اسم علی راکه میگویم مادر و خواهرت مثل اسفند روی اتیش میشوند _ دعا دعا میکردم وقتی زنگ میزنم اونجا باشی... صدا قطع میشود _ علی!!!؟...الو... و دوباره... _ نمیتونم خیلی حرف بزنم...به همه بگو حال من خوبه!.. سرم را تکان میدهم... _ ریحانه...ریحانه؟... بغض راه صحبتم را بسته...بزور میگویم _ جان ریحانه...؟ و سکوت پشت خط تو! _ محکم باشیا!!... هرچی شدراضی نیستم گریه کنی... بازهم بغض من و صدای ضعیف تو! _ تاکسی پیشم نیست...میخواستم بگم... دوست دارم!... دهانم خشک و صدایت کامل قطع میشود و بعد هم...بوق اشغال! دستهایم میلرزد و تلفن رها میشود... برمیگردم و خودم را دراغوش مادرت میندازم صدای هق هق من و ....لرزش شانه های مادرت! ❣❤️❣❤️❣❤️❣ . ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نویسنده این متن👆: 👉 ❣❤️❣❤️❣❤ بامــــاهمـــراه باشــید🌹