#رمان_بهشت
بعد از شام به بهانهی تمام کردن کار خیاطی از جا بلند شدم و به اتاقم رفتم. امیر هم بلند شد، ولی خانم جون گفت: «ننه، امیر تو بمون باهات کار داریم» و در عوض به علی گفت: «مادر تو خواب نداری؟! از صبح کلّه سحر که پاشدی تا الان ماشاالله داری به زمین پا می زنی، برو قربونت برم، برو یکخورده تنت رو بگذار زمین. اگه بوی خاک گرفت با من!»
این تکه کلام خانم جون بود که از بچگی، وقتی می خواست ما را از سر باز کند یا از دست سر و صدا و شیطانی های ما خسته می شد، می گفت. علی با دلخوری بلند شد و راه افتاد. و من که خوشحال و هیجان زده بودم، چون حس می کردم مادر و خانم جون می خواهند حرف بزنند، بی صبرانه گوش تیز کردم. مادر با صدایی آرام گفت:
- عباس آقا، امروز دم غروب محترم خانم آمده بود اینجا...
https://eitaa.com/joinchat/921568086C2394dd2569
پـــروانـگـــــی
#رمان_بهشت بعد از شام به بهانهی تمام کردن کار خیاطی از جا بلند شدم و به اتاقم رفتم. امیر هم بلند ش
#رمان_بهشت
بر اساس واقعیت
خانواده محمد از مهناز خواستگاری میکنند و این دو جوان در زندگی مشترکشون با چالشهای زیادی روبرو میشوند که...
لینک کانال رنگین کمان قلم
https://eitaa.com/joinchat/921568086C2394dd2569
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#السلام_علیک_یا_بقیة_الله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
@Parvanege
سلام
بر محبوبترین خَلق جهان
که رهاییدهنده خلق از ظلم
و بیعدالتی است.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
#محرم
@Parvanege