eitaa logo
『 پَــروانگے‌ ! 🇵🇸 』
2.9هزار دنبال‌کننده
807 عکس
97 ویدیو
22 فایل
﹝فُرصٺ‌پَـروانـگےمابینِ‌دَسٺانِ‌من‌اسٺ درفضایِ‌ٺنگِ‌آغـوشم‌بیاپروازڪن...!﹞ حــَرفــٰاتون↓ ↳﹝ @dell_tangii﹞ مدیــرمۅن↓ ↳﹝ @parvanegii﹞ شرایط↓ ↳﹝ @sharaet_parvanegi_2021﹞ تبلیغات↓ https://eitaa.com/joinchat/1487930112Cd5c310e460
مشاهده در ایتا
دانلود
نشستم گوشه ای از سفره همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را تو آن باغی که می ریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار، سرشار صفتهایت حسن یک دانه از بسیار بسیار عناوینت دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما دهان خاتم پیغمبران وا شد به تحسينت تو دین تازه ای آورده ای از دید این مردم که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت برای تو چه فرقی دارد ای والتين و الزيتون که میچینند مضمون آسمان ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند خدا واداشت جبراییلهایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغرب دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حيران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تو را پایین کشیدند از سر منبر که می گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی بینی تحمل کن که می خواهند، ای تنهاترین تنهاتر از اینت تو غمهای بزرگی در میان کوچه ها دیدی که دیگر این غم کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاری اشکت سراغ چاره میگردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخم خویش را این قوم خواهد زد چه میشد مثل مادر نیمه شب بود تدفینت صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه که او را راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دست کودکت را بر زمین انداخت؟ همان دستی، همان دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفره همواره رنگینت 🥀 ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا عرش خدا کرب و بلا مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم منِ سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یک سره مبهوت به لاهوت رسیدم چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم به خدا رفت قرارم، نه به توصیف چنین منظره ای واژه ندارم سپس آهسته نشستم و نوشتم فقط ای اشک امانم بده تا سجده‌ی شکری بگذارم که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدسته‌ی باران و اذان آمد و یک گوشه از آن پرده‌ی در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را پس زد و چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش گوشه‌ی معشوق خدایا! تو بگو این منم آیا که سراپا شده‌ام محو تمنا و تماشا فقط این را بنویسید رسیده است لب تشنه به دریا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش، غم و غصه فراموش در آغوش ضریح پسر فاطمه آرام سرانجام گرفتم ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
یادم آمد شب بی چتر و کلاهی که به بارانی مرطوب به خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی است خدایی من و آغوش رهایی سپس آن قدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی دلم آرام شد آنگونه که هر قطره‌ی باران غزلی بود نوازش گر احساس که می‌گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن و بیا! پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه ها از قفس حنجره آزاد و رها در من شاعر منِ بی تاب تر از مرغ مهاجر به کجا میروم اقلیم به اقلیم خدا هم سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشه‌ی فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر قسمت می‌دهم ای دوست سلام من دلخسته‌ی مجنون شده را نیز به شیرین غزل های خداوند به معشوق دو عالم برسان باز دلم شور زد آخر به کجا می روی ای دل که چنین مست و رها می روی ای دل مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل نکند باز به آن وادی... مشغول همین فکر و خیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خدایی‌ست ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
•واین‌بحر، طویل است• عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه باران نرسیده است و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم اندوه به اندوه فقط برد فقط برد زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی.... ادامه دارد... ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
『 پَــروانگے‌ ! 🇵🇸 』
•واین‌بحر، طویل است• عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسا
•واین‌بحر، طویل است• عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل آدم آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس های غریبت دلِ من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد نِگَهَم خواب ندارد قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد.... ادامه دارد... ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
『 پَــروانگے‌ ! 🇵🇸 』
•واین‌بحر، طویل است• عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس ت
•که این بحر، طویل است• تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی شده‌ام باز هوایی... گریه کن گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ی آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و اربابِ همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب "قتیل العبرات" است ولی حیف که ارباب "اسیر الکربات" است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و آه که "الشمرُ..." خدایا چه بگویم که "شکستند سبو را و بریدند..." دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خود کرب و بلایی قسمت میدهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی... تو کجایی... پایان ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
مسیر من به سوی خانه ات افتاد در باران ورق میزد زیارت نامه ات را باد در باران 🥀 ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت مانند مرده ای متحرک شدم بیا بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن , حتی قلم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده، که این جمعه هم گذشت... مولا شمار درد دلم بی نهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام می شوم ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت ✨ ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه... 🌸🌸 ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
تاریخ می‌داند فَدَک تنها بهانه‌ست وقتی بهشت آذین شده در آرزویت وقتی منزه گشته خاک از سجده‌هایت وقتی مطهر می‌شود آب از وضویت ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
همه‌ ى قافیه ها تابع زلفش بودند چادرش را که به سر کرد، غزل ریخت به هم! ✨🦋@parvanegi_2021🦋✨
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست 🦋|𝑷𝒂𝒓𝒗𝒂𝒏𝒆𝒈𝒊.²⁰²¹