eitaa logo
🦋پروانگی🦋
66 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
617 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
🔺‏رئیس جمهور فرانسه به رئیسی گفته: میانجی گری کنید روس ها از ادامه جنگ در اوکراین دست بردارند... فارغ ازاینکه هرچه به زمستان نزدیک شویم صداها بلندتر خواهد شد، یقین دارند ایران عامل موثر بر تحولات منطقه و فرامنطقه است؛ این مختصات یک کشور نیست، باید به یک قدرت به نام ایران افتخار کرد... 💬 آقای تحلیلگر ➕ ‏در دیپلماسی التماسی مکرون نشانه‌هایی است برای خودتحقیرپندارانی که با انجماد در چارچوبهای جنگ سرد، از فهم مؤلفه‌های متنوع قدرت و نقش‌آفرینی در نظم جدید ناتوانند و این ناتوانی آنها را به بیان گل‌واژه‌هایی وامیداشت که "آمریکا میتواند با یک بمب تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیاندازد" ! 💬 احسان صالحی
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
گورباچف، شوروی درگذشت! منتهی این‌جا ولی فقیه داشتیم نتونست باعث قطعه قطعه شدن کشور بدون شلیک حتی یک گلوله بشه! 🗣حسین قوامی @twtenghelabi
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
زمستون داره میاد🥶🥶 🗣شارلوت @twtenghelabi
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
*ای کشتی نجات💚 نگاهی⚘*
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 اُمـیـــدِ تــازه 🔆 توفیقات دولت سیزدهم از نگاه 🔻 رهبر انقلاب: به نظر من مهم‌ترین توفیق ، زنده کردن و در مردم است. مجموع عملکرد دولت، به مردم این احساس را داد که دولت وسط میدان و است و برای آن‌ها می‌کند. این کار، امید و اعتماد مردم را تا حدود زیادی احیا کرد.
هدایت شده از (ثامن خواهران ناحیه امام سجاد علیه السلام)
سومین نشست سیاسی و بصیرتی 🔰 نشست مجازی و برخط در بستر روبیکا 🔻 با حضور : استاد مسعود براتی 🔹 با موضوع : آخرین وضعیت احیای برجام و مذاکرات وین 🕣 زمان : شنبه ١٢ شهریور ساعت ٧:٣٠ صبح. 📌 جهت شرکت در نشست برخط به آدرس ذیل مراجعه فرمایید 👇👇👇 https://rubika.ir/basirat_emamsajad دفتر نمایندگی ولی فقیه در ناحیه امام سجاد علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
🔰 قطار تهران- کربلا راه‌اندازی شد 🚞 🔹 صبح امروز(۹ شهریور) اولین قطار ترکیبی تهران-کربلا حرکت خود را آغاز کرد. 🔹 وزارت راه اعلام کرد حرکت این قطار به‌صورت یک رام در هفته خواهد بود و اولین سیر خود را به‌صورت کاروانی انجام داد. 🔹 این قطار پس از حرکت در تهران و مسافرگیری در قم وارد شلمچه خواهد شد، پس از آن مسافران مسیر شلمچه تا بصره را با اتوبوس طی کرده و از بصره مجددا با قطار وارد کربلا خواهند شد.
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
🔰 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب سرگذشت پرماجرا، خواندنی و آموختنی تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس 📚 🔹 در مراسم سیزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات خانم سبا بابائی، بانوی دلاور و تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس منتشر شد. ✍ متن تقریظ به شرح زیر است: "بسم الله الرّحمن الرّحیم سرگذشت پرماجرا و پرجاذبه‌ی این بانوی دلاور، که با قلم رسا و شیوای حمید حسام نگارش یافته است، جدّاً خواندنی و آموختنی است. من این بانوی گرامی و همسر بزرگوار او را سالها پیش در خانه‌شان زیارت کردم. خاطره‌ی آن دیدار در ذهن من ماندگار است. آن روز جلالت قدر این زن و شوهر با ایمان و با صداقت و با گذشت را مثل امروز که این کتاب را خوانده‌ام، نمی‌شناختم؛ تنها گوهر درخشانِ شهید عزیزشان بود که مرا مجذوب میکرد. رحمت و برکت الهی شامل حال رفتگان و ماندگان این خانواده باد اردیبهشت ۱۴۰۱
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
*شهید علی ذاکری* نقل از شیخ حسین انصاریان شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهرترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون شهدا هم دارد.
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
*شهید علی ذاکری* نقل از شیخ حسین انصاریان شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم. دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند. این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیش‌نماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام . این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهرترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و… حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون شهدا هم دارد.