eitaa logo
🦋پروانگی🦋
52 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
9.6هزار ویدیو
654 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
🔸 آیت الله حائری شیرازی (رحمت الله علیه)🔸 🔹مزد چهل روز عزاداری🔹 اربعین یک روز نیست، بلکه به چهل روز می‌گویند اربعین. به موسی علیه السلام هم گفت که «و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة»، اربعین به معنای چهلمین روز نیست، به معنیِ چهل روز است، اما ریشه‌اش این است که انسان چهل روز وفاداری به خدایش را حفظ کند، در روز چهلم مزدی به او می‌دهند. اربعین مزد چهل روز سوگواری است. اهمیتش به خاطر این [است] که نتیجه‌ی چهل روز را در روز چهلم دریافت می‌کند، روایت داریم «من اصبح لله اربعین صباحا»، کسی چهل روز خلوص خودش را، ارتباط خودش را، ذکر خودش را، یاد خودش را درباره‌ی خدا محفوظ نگه دارد روز چهلم چشمه‌ی دلش جوشش می‌کند و حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود، پس اهمیتی که زیارت اربعین دارد برای این [است] که آن روز بیایند مزد بگیرند، مزد چهل روز سوگواری شان را بگیرند.
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
🔰روایتی از سلوک آیت‌الله مدنی در پیاده‌روی کربلا 🔹آیت‌الله سید اسدالله مدنی تقید خاصی به پیاده‌روی کربلا داشت. حجت‌الاسلام شیخ عبدالخالق دشتی، یکی از همراهان شهیدمحراب در یکی از این سفرها به یاد می‌آورد: «یک سال که ماه ذیحجه مصادف با زمستان بسیار سردی بود، همراه شهید آیت‌الله مدنی از نجف عازم کربلا شدیم. چند فرسخی رفتیم تا به یکی از روستاهای عشایرنشین رسیدیم. سپس شخص عربی جلو آمد و از آیت‌الله مدنی استقبال کرد و به او احترام گذاشت و وی و همراهان را به مضیف خود دعوت کرد. ما شب را همان جا استراحت کردیم و فردا صبح به راه خود ادامه دادیم؛ تا این که به شهر طویرج در 20 کیلومتری اطراف کربلا رسیدیم. 🔹در طول مسیر، هرجا که برای استراحت توقف می‌کردیم، آقای مدنی چند حدیث می‌خواند و نکاتی اخلاقی می‌گفت و گاهی یک بحث علمی مطرح می‌کرد. در طویرج، او وضع روحی عجیبی داشت و شروع به صحبت کرد. نخست در فضیلت زیارت امام حسین(ع) سخن گفت و حرم امام را به کعبه آمال و آرزوها تشبیه کرد و بعد فرمود: از اینجا تا حرم را خوب است به صورت پابرهنه و هروله‌کنان ادامه بدهیم. با این که او درد پا و کسالت داشت، اما خودش جلو افتاد و آیه إنّ الصّفا و المروة من شعائر الله را که در مراسم حج میان سعی و صفا خوانده می‌شود، هروله‌کنان می‌خواند و جلو می‌رفت. 🔹وقتی وارد کربلا شدیم، شهید مدنی فرمود: باید با همین حال خسته و پای آبله‌زده به حرم مشرف شویم و خودش جلو افتاد و با حالت گریه و فریاد «یا حسین»، حرکت کرد و ما نیز به دنبالش حرکت می‌کردیم و با همین حال، وارد حرم حسینی شدیم...
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
🔴 امانت اکبر! ✔️استکانها را بااحتیاط و نظم خاصی توی سینی می گذاشت و سینی ها را روی همدیگر می چید! سماور بزرگ هیئت داشت قُل می زد! 🔹اسپند روی آتش منقل ریخت و آن را در حسینیه چرخاند؛ بوی دود اسپند همه جا را فرا گرفت و زیرلب صلوات می فرستاد و آیه الکرسی می خواند! یواش یواش مردم دارند می آیند! چای آماده شده ، خوش رنگ و خوش طعم. اولین سینی چای را به جوانی می دهد تا در حسینیه بچرخاند. 🔹 حاج محمد چایی ریز هیئته، هم رزمنده بوده و هم پدر شهید است؛ می گه آرپی چی زن بوده و خیلی تانک ترکونده! می گفت: اوایل که به جبهه رفتم ، توی ایستگاه صلواتی شربت و چای درست می کردم! عشق می کردم که شربت تَگری به جوانهای رزمنده بدهم و تا دلشان خنک بشه! 🔹حاجی می گفت: هر لیوانی را که پر می کردم،داد می زدم که بنوشید به یاد تشنه لب کربلا! یک روز یک جوان بسیجی که تازه مو توی صورتش سبز شده بود آمد و گفت: حاجی ما دوست داریم بیاد آقامون لب تشنه شهید بشیم! کربلاش که نرفتیم ولی دعا کن در راه آزادیش شهید بشیم. بغض، نمی گذاشته راحت حرف بزند ، اشک دور چشماش حلقه زده بود: چند روز بعد عملیات شد و آن جوان به آرزوی خودش رسید. رفقاش می گفتند:شب عملیات، اول زیارت عاشورا خواند و بعد قمقمه اش را خالی کرد و... 🏴توی حسینیه سینه زنی شروع شد. حاجی خم شد و از داخل کیفی که زیر میز بود یه چفیه رنگ و رورفته در آورد و بو کرد و بوسید و انداخت دور گردنش و رفت توی حسینیه و وسط حلقه جوانها نشست و میاندار سینه زنان شد! 🔸هیئت تمام شد. چفیه را دوباره در آورد و باز بو کرد و بوسید و زیر لب یک چیزی گفت و دوباره گذاشت توی کیف! یکی از بچه های هیئت گفت: این چفیه پسرش است، که هنگام شهادت گردنش بود. پسرش روی زانوی خودش شهید شد؛ حاجی می گفت: اکبر آخرین حرفی که زد این بود: بابا کربلا آزاد شد این چفیه را ببر به ضریح آقا بکش و نائب الزیارت من باش... 🔹راه کربلا باز شد و حاجی خوشحال از این اتفاق. همه کارها را انجام داده است پاسپورت گرفت و ویزا جور شد. امانت پسرش را آماده کرده تا با خودش ببرد،نگاه چفیه می کند و می گوید: اکبر بابا! بلاخره راه کربلا باز شد و من نائب الزیاره شما هستم، شما خون دادید... 🔹حاجی خیلی ذوق زده بود...شب قبل از رفتن از همه خانواده و اهل محل خداحافظی کرد و رفت درب حسینیه را باز کرد و دوری در حسینیه خورد و گفت: بلاخره برات کربلا ردیف شد؛ رو به آسمان کرد و گفت: آقا جان ممنونتم. 🔹صدای اذان صبح از بلندگوی مسجد برخواست. خبری از حاجی نبود! عجیب بود! قراره که بعد از نماز از درب مسجد حرکت کنند،حاجی همیشه پیش از اذان بیدار می شد... صدایش کردم دیدم جوابی نداد... نزدیک شدم دیدم حاجی لبخند بر لبش انگار پیش از حرکت، به آرزویش رسید و آسمانی شد!
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ کلیپ زیبای انتظار، نیروی امید 🔻 به مناسبت جشن امامت امام زمان علیه السلام
هدایت شده از ثامن البرز - خواهران
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نماهنگ بسیار زیبای یاد کربلا | سید مجید بنی فاطمه