#داستانک
#کاپتان
تیم ما چهار نفره بود . همیشه در آبهای آرام می رفتیم . هم ورزش می کردیم ، هم هیجان داشتیم ؛تازه جذابیت آبی بودنش هم به کنار . رشته ما کایاک است .
آن روز کاپتان هدایت قایق را به من سپرد . می خواستم به همه خودم را نشان دهم .برای رفع خستگی مسیر را تغییر دادم .
لحظاتی بگو بخند و بعد سرگردانی .
واندکی کمتر ما وارد آبهای خروشان شدیم و موج ها و نگرانی ها ...
کاپتان هشدار میداد . موج ها بیشتر می شدند و ما سرگردانتر .
و یادم آمد از جمله ی پدرم :
«پسرم ؛ برای قایق سرگردان ، موج ها تصمیم می گیرند ».
باید بی تکلیفی را تمام می کردم ...
سکان را به دست کاپتان سپردم . هرچه باشد او راه بلد بود و رهبر تیم .
و همه محکم و مصمم با رهنمایی اش پارو زدیم ...
#پرورستان
#نوجوانانه
#ما_به_هم_ربط_داریم
#کاپتان
#همه_با_هم_می_آییم
@parvarestan_ir