🔸آفریقایی تشویق شدیم!🔸
مثل باقی جلسات مدرسه، رفته بودیم که به مدیر بگوییم چشم و برگردیم! قرار شد خیاط معتمد اداره بیاید و برای دخترکهامان چادر بدوزد. من اما چون «نه ام!» زیاد است، پیام فرستادم که: «ممنون، خودم میدوزم!» راهی پارچه سرا شدم. قبلترش نظرخواهی کردم از مشترک مورد نظر. او هم رحم نکرد و هرچه مدل چیتان و پیتان است را فرمایش فرمود. از آستین کلوش تور دار تا تل سرخود و ... . توی دلم راستش غر نزدم. دوست داشتم روز تکلیف خودم هم به جای چادر سفید با گلهای آبی، چادرم صورتی بود و مدل دار. یاد مادرم افتادم. در دورهی بدون مدل و ساده زیستی بچگی ما، برایم تاج پفی درسته کرده بود و رویش گلهای ریز داده بود. از خجالت توی خانه جایش گذاشتم. ترسیده بودم از حرف و حدیث هم کلاسیهایم.
برای روز برنامه، حلما بی خیال بود و من دنیایی از نگرانی. توی دلم میگفتم حتما یک روحانی میآورند، چهارتا احکام قلمبه سلمبه میگوید و دو رکعت نماز و خلاص.
همان روزها با مادرم صحبت میکردم و میگفت: «دوستم رفته جشن تکلیف نوهاش در مصلای رشت. میگفت روحانیاش کولاک کرده. یک نفر بازیگر همراهش بوده و نقش شیطان را بازی میکرده و حسابی به بچهها خوش گذشته و...» بار غمم خودش کم بود، این هم رفت رویش. با خودم گفتم چون رشت نیستیم از اینها هم محروم شدیم.
گذشت و شد صبح روز برنامه که خواب ماندیم. آخرین نفری بودیم که رسیدیم مسجد. همه نشسته بودند و سرود را تمرین میکردند. به حلما کمک کردم وضو بگیرد و برود توی مسجد. سپردمش به معلم و برگشتم. دم ورودی مسجد روحانی را دیدم که از ماشین پیاده شد. چهره اش برایم آشنا بود اما هرچه فکر کردم یادم نیامد کیست. تا رسیدم خانه، نور توی دلم تابید، گفتم: «خدا کند خود حاج آقا نژادصفری باشد!»
حلما که با همسرم برگشت، از اینکه حدسم درست بوده به وجد آمده بودم. حلما میرفت و میآمد و تعریف میکرد: «یه نفر نقش شیطون رو بازی میکرد. ماسک زده بود، هی میاومد میگفت بچهها حرف پدر مادراتون روگوش نکنین شمارو می برم اردو! حاج آقا گفت یه اعوذ بالله بگین حالش جا بیاد! ما گفتیم. یهو شیطون افتاد و غش کرد! دیگه هیچ زبونی از دنیا نموند که ما باهاش تشویق نشده باشیم! میدونی تشویق آفریقایی میشه گامبا گامبا گرومبا! تازه مرگ بر اسرائیلم گفتیم و... » میگفت و من قند توی دلم آب میشد. دم حاج آقای نژادصفری هزار مرتبه گرم! چه در فعالیتهای قبلی که در موسسه فرهنگی یاران بود و چه حالا در سازمان تبلیغات اسلامی رشت.
خلاصه که چه کسی خبر دارد خدا برایش چه رقم زده؟!
✍ سیده فاطمه حسینی | رشت
۲۸بهمن ۱۴۰۳
🌱 اینجا پس از باران، جوانهها سخن میگویند🌱
📥 ارسال روایت ها: (از طریق پیامرسان)
@pas_az_baaraan
پس از باران | روایتهای گیلان در ایتا، بله و ویراستی
📌ریحان در رشت اجرا می شود. ♥️روایت شاعرانه از رنج های زنی به نام قمر
✅تئاتر ریحان داستان دردناک مرزنشینان در دوران دفاع مقدس را روایت میکند و به نقش بچه های گیلان در عملیات کربلای 2 می پردازد، در این عملیات گیلان بیشترین شهدا را تقدیم میهن کرد. سایت خرید بلیط: https://www.tiwall.com/s/reyhan 📣. تا ٪۳۰ تخفیف برای سانسهای سه روز اول
٪۲۵ تخفیف گروهی برای دستکم ۶ بلیت