eitaa logo
شهر پاسخ 🌍
10.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
41 فایل
💠 شهر پاسخ؛ تأملی در دل‌مشغوله‌های ذهنی 🔍 اینجا هر سوالِ بی‌پاسخ شما را با استناد به منابع معتبر، تحلیل می‌کنیم! ✅ مزایای عضویت: - پاسخ‌های مستند و بدون حاشیه - فضای امن برای پرسش‌های چالشی - دسترسی به تحلیلهای کارشناسی 📢پاسخ به شبهات
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇👇 🌸 طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) متوسل به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم الشهداء و حضرت (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و غریبم، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید: امکان ندارد چرا که من وعزب هستم وشما هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان زن دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا امشب به حجره‌ات ببر...... ادامه داستان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/667484162C8f6ea6f09c