🌸هر چیز به اندازه
🔵ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو "
cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
🔴ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو"
User.pasokhgoo.ir
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#امام_خمینی رحمه الله
#نکته
🌺چگونه یک زندگی خوب داشته باشیم؟
آیت الله بهجت(رحمه الله) :
🌹به چیزی غیر از توکل و یاد خدا برای انسان، آرامش حاصل نمی شود و چیزی غیر از اعراض و دوری از یاد خدا و غفلت، زندگی را تلخ و ناگوار نمی کند.
📚در محضر بهجت، ج۲، ص۲۴۵
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#نکته
#خوشبختی
#دعا
#یاد_خدا
♨️ دو دقیقه
🍃تصمیم گرفته بود، هر روز، دو دقیقه، مودب، روبرویش بنشیند. این فکر وقتی به سرش خورد که دید یک نفر مسیحی، شب ها قبل از خواب، لب تختش زانو می زند. چشمانش را می بندد. دست هایش را در هم می کند و مشغول صحبت با او می شود.
🌼لباسش را مرتب کرد. موهایش را دست کشید. نشست. مودب نشست. انگار که در محضر بزرگی نشسته است. سرو صدا از بیرون اتاق به گوشش می رسید. روی زانو دولا شد و دستش را به در اتاق رساند و آن را کمی بست که صداها کمتر شود. روی دوزانو نشست. نگاهش را به او دوخت. به نامش. لبخند محوی بر لبش حک شد. لبخندی که از آن شب به بعد، بیشتر و بیشتر می شد.
🌺همین طور به نامش خیره شده بود و نمی دانست باید چه کار کند. ساعت مچی اش را کوک کرد. دو دقیقه. محو نام او شده بود. صدای ریز ساعتش بلند شد. غیر از همان لبخند محو کمرنگ، هیچ اتفاقی نیافتاده بود.
☘️فردایش وضو گرفت. لباسش را مرتب کرد. موهایش را شانه زد و مودب نشست. ساعت مچی اش را گذاشت روی دو دقیقه. به نام او نگاه کرد و نگاه کرد. همان لبخند محو دیروزی به سراغش آمد. با خود گفت: چه می شد روبروی صورت نورانی ات می نشستم مولا جان؟ صدای ریز ساعتش بلند شد. وقت رفتن بود. به نظرش خیلی زودتر از دیشب، دو دقیقه گذشته بود. برخاست تا فردا.
🌸وضو گرفت. موهایش را شانه زد. لباسش را مرتب کرد. به خود عطری زد و همان جای دیروزی و پریروزی، مودب نشست. انگار که در محضر او نشسته است. صدای خانواده از بیرون از اتاق می آمد. در را کمی بست و به تابلو نام او، خیره شد. با خود گفت: اگر صدایتان را می شنیدم چقدر خوب می شد. دلش، ایشان را خواست. یادش آمد ساعت را کوک نکرده است. اهمیتی نداد. ساعت را کوک کرد. دو دقیقه. مجدد انگار که از اول، مجلسی را آغاز کند، به نام او خیره شد. لبخند محوش، آشکار شده بود و دلش، با او حرف می زد: آقا جان، چقدر دوست داشتم اینجا بودید. یا من، پیش شما بودم. ساعتش زنگ خورد. دو دقیقه چه به سرعت تمام شد.
فردا..
فردا..
فردا..
💚دلش می تپید برای آن دو دقیقه های خلوت آخر شب هم نشینی با نام مولا.
روزی تان الهی🌹
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#داستانک
#تولیدی
#نکته
#ارتباط_با_امام
#معصومین علیهم السلام
💎از دین دست برداشتیم که دنیای ما بهتر شود، اما به ضرر دنیایمان شد!
☘️از دین دست برداشتیم تا دنیای ما بیشتر و بهتر شود، علاوه بر اینکه از معنویات پایین آمدیم، به ضرر دنیا تمام شد و همۀ خیرات از دست ما رفت!
✨ غافل از اینکه سرچشمۀ همۀ خیرات او است، و از ناحیۀ او باید به ما برسد... میخواستیم با کنارهگیری از معنویات و دوری از دین در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم، بدتر در مادیات هم عقب ماندیم!
🌱غافل از اینکه شرط رسیدن به مادیات، بیدینی نیست. و گرنه هر فرد بیدینی باید متموّل و ثروتمند میبود.
📚در محضر بهجت، ج 2، ص399، نکتۀ1252
🔵ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو "
cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
🔴ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو"
User.pasokhgoo.ir
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#نکته
#در_محضر_علماء
#آیت_الله_بهجت رحمه الله
♨️ دو دقیقه
🍃تصمیم گرفته بود، هر روز، دو دقیقه، مودب، روبرویش بنشیند. این فکر وقتی به سرش خورد که دید یک نفر مسیحی، شب ها قبل از خواب، لب تختش زانو می زند. چشمانش را می بندد. دست هایش را در هم می کند و مشغول صحبت با او می شود.
🌼لباسش را مرتب کرد. موهایش را دست کشید. نشست. مودب نشست. انگار که در محضر بزرگی نشسته است. سرو صدا از بیرون اتاق به گوشش می رسید. روی زانو دولا شد و دستش را به در اتاق رساند و آن را کمی بست که صداها کمتر شود. روی دوزانو نشست. نگاهش را به او دوخت. به نامش. لبخند محوی بر لبش حک شد. لبخندی که از آن شب به بعد، بیشتر و بیشتر می شد.
🌺همین طور به نامش خیره شده بود و نمی دانست باید چه کار کند. ساعت مچی اش را کوک کرد. دو دقیقه. محو نام او شده بود. صدای ریز ساعتش بلند شد. غیر از همان لبخند محو کمرنگ، هیچ اتفاقی نیافتاده بود.
☘️فردایش وضو گرفت. لباسش را مرتب کرد. موهایش را شانه زد و مودب نشست. ساعت مچی اش را گذاشت روی دو دقیقه. به نام او نگاه کرد و نگاه کرد. همان لبخند محو دیروزی به سراغش آمد. با خود گفت: چه می شد روبروی صورت نورانی ات می نشستم مولا جان؟ صدای ریز ساعتش بلند شد. وقت رفتن بود. به نظرش خیلی زودتر از دیشب، دو دقیقه گذشته بود. برخاست تا فردا.
🌸وضو گرفت. موهایش را شانه زد. لباسش را مرتب کرد. به خود عطری زد و همان جای دیروزی و پریروزی، مودب نشست. انگار که در محضر او نشسته است. صدای خانواده از بیرون از اتاق می آمد. در را کمی بست و به تابلو نام او، خیره شد. با خود گفت: اگر صدایتان را می شنیدم چقدر خوب می شد. دلش، ایشان را خواست. یادش آمد ساعت را کوک نکرده است. اهمیتی نداد. ساعت را کوک کرد. دو دقیقه. مجدد انگار که از اول، مجلسی را آغاز کند، به نام او خیره شد. لبخند محوش، آشکار شده بود و دلش، با او حرف می زد: آقا جان، چقدر دوست داشتم اینجا بودید. یا من، پیش شما بودم. ساعتش زنگ خورد. دو دقیقه چه به سرعت تمام شد.
فردا..
فردا..
فردا..
💚دلش می تپید برای آن دو دقیقه های خلوت آخر شب هم نشینی با نام مولا.
روزی تان الهی🌹
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#داستانک
#تولیدی
#نکته
#ارتباط_با_امام
#معصومین علیهم السلام
✨برخورد
💥خسته و کوفته از این همه مشکلات و مسائل و .. ، اصلا دل و دماغ خندیدن که هیچ، اخم نکردن نداشت. چنان اخمی کرده بود که انگار از همان بدو تولد، ابروان و چشمهایش آنقدر گره کرده و ریز، به هم بافته شده بود. هر کس نگاهش می کرد، توبه کار می شد و فاصله اجتماعی که هیچ، بیشتر از آن را رعایت می کرد که مبادا تشعشعات این عصبانیت درونی اش، او را آلوده کند.
🏠در خانه را که زد، بچه ها به سمت در دویدند و بابا اومد بابا اومد کردند. سر باز کردن در دعوا کردند و او هم معطل پشت در، لگدی به در زد و کمی عصبانیتش را خالی کرد. بالاخره با جیغ و فریاد در باز شد. بچه ها سلام کنان از جلوی پدر کنار رفتند و با هم گفتند : بابا چی خریدی؟ بابا چی خریدی؟
🛍کار هر روزشان بود. به دستان پدر نگاه می کردند که یک چیز ولو شکلاتی کوچک را به آن ها بدهد. اما این بار، پدر، دستش خالی بود و همان دست خالی را بالا آورد و آمد بگوید که چرا در این گرما اینقدر او را معطل می کنند و جیغ می زنند و .. که فاطمه، جلو می آید:
- به به.. همسر عزیزم.. پدر نازنین بچه ها.. سلاام.. خوش آمدی.. قدمت به خیر باشه.. خداقوت.. الهی .. حتما هوا خیلی گرمه.. ببین چه عرقی کرده..
= سلام .. آره خیلی گرمه. هلاک شدم
- تا شما ی دوش بگیری و خودتو سبک کنی یک شربت خنک برات می یارم.. می خوری که؟
= آره. ممنون.
💧گره ابروانش کمی بازتر شد. دستش را که برای زدن بچه ها بالا برده بود با شرمندگی پایین آورد. دوش خنکی گرفت و راه تنفسی اش باز شد. خود را جلوی کولر، روی مبل رها کرد و لیوان شربت کاسنی و بهارنارنجی که فاطمه برایش آماده کرده بود را گرفت و یک نفس، نوشید.
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#داستانک
#تولیدی
#نکته
#همسرداری
✨امید نجات!
🌺مدّتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مداقّه (حسابرسی دقیق) آورده و خفایای قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش.
👈 مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک حساب می کشند هر عملی را که شبهۀ ریا و سالوسی در اوست ترک کن هر چند عمل خیلی شریفی باشد. حتی اگر دیدی واجبات را در عَلَن کردن خالص نمی توانی انجام دهی، در خفا بکن. ...
🍀(و) با جدیّت کامل و مجاهدۀ شدید قلب خود را از لوث شرک پاک کن.مبادا خدای نخواسته با این حال از این عالم درگذری که کارت زار است. و امید نجات به هیچ وجه برایت نیست.
📚 امام خمینی ، چهل حدیث ، نشر فرهنگی رجاء، 1368 ، ص 45 و 46.
🔵ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو "
cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
🔴ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو"
User.pasokhgoo.ir
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#امام_خمینی رحمه الله علیه
#نکته
🌺🌺رحمت را بخواه
الهی که رحمت و نعمات الهی بر همه شما افزون و افزون تر باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#نکته
#تلنگر
#رحمت
💎داروهای شفابخش
🌹"درس اخلاق، همهی وظیفهی ما در باب تخلّق به اخلاق حسنه را ایفا نمیکند. هر کسی خودش باید با دل خود، با رفتار خود، به طور دائم مشغول تهذیب و مشغول کشتی گرفتن با بدیها و زشتیهای وجود خودش باشد.
🍀 دعای شریف مکارم الاخلاق را - که دعای بیستم صحیفهی سجادیّه است - زیاد بخوانید تا ببینید آن چیزهایی که امام سجاد علیهالسّلام در این دعا از خدا خواسته است، چیست. بسیاری از این چیزها یا بسیاری از دعاهای دیگر را ما به عنوان اخلاق نیکو نمیشناسیم. مفاهیم و مضامینی که در همین دعای پنجم صحیفهی سجادیّه هست: «یا من لاتنقضی عجائب عظمته» - که شروعش اینطوری است - برای ما درس است؛
✨«الّلهم اغننا عن هبة الوهّابین بهبتک و اکفنا وحشة القاطعین بصلتک». با کلمات ائمّه، با دعاهای صحیفهی سجادیّه، با👈 این داروهای شفابخشی که میتواند بیماریهای اخلاقی ما را شفا بخشد و زخمهای وجود ما را درمان کند، خودمان را آشنا کنیم.
🌺 قدر بدانید این دعا و توسّل و تضرّع و توجه و نورانیّتی که از این راه حاصل میشود. این همه چیز است."
📚بیانات مقام معظم رهبری دامت برکاته در تاریخ ۱۳۷۹/۰۷/۱۴
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
▪️ @pasokhgoo1 👈
#آیت_الله_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#اخلاقی
#نکته
#دعا
✨در آغوش فرشته ها
🌼نمی دانم شنیده اید که برای بهتر شدن فضای خانوادگی و از بین رفتن دعواها و خشنونت ها و از این دست مشکلات، در خانه، حدیث کسا بخوانید یا نه. اگر شنیده اید که خوشابه حالتان. اگر هم نشنیده اید، خب حالا گفتم دیگر.
بله واقعیتی است. وقتی در خانه ای حدیث کسا خوانده شود، بواسطه این حدیث، فرشته ها در آن خانه حضور خواهند داشت. و خانه ای که خالی از شیاطین باشد و پر شود از فرشته ها، روی آرامش را خواهند دید.
🌸آخر حدیث کسا را بازخوانی کنیم :
ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الآَرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یتَفَرَّقُوا
☘️ این خبر (حدیث کسا) در انجمن و محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند؛ گفته نشود مگر اینکه 👈بر ایشان رحمت خداوند نازل شود و فرشتگان آن ها را در آغوش گیرند و برای آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از کنار هم پراکنده شوند...
🌺 صبح به صبح، با خواندن حدیث کسا با خانواده، درِ خانه تان را به روی فرشتگان باز کنید.
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
▪️ @pasokhgoo1 👈
#زندگی_بهتر
#مقایسه
#خانواده
#نکته
#تولیدی
♨️آیا میشود شیعه باشیم و هر شب از صمیم قلب برای نابودی دشمنان اسلام دعا نکنیم؟!
📌حضرت آیت الله بهجت(رحمه الله علیه):
🔹آیا در شادی و غم با ائمه(علیهم السلام) شریکیم؟!
آیا میشود شیعه باشیم و یک شب بگذرد و برای نابودی دشمنان اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) دعا نکنیم؟! و یا دعای ما صمیمی نباشد؟!
🍀 اگر دعاهای مقرون به اشک داشتیم، پیش میبردیم، و اگر میمردیم و شهید میشدیم، مقصود حاصل میشد.
🔻الآن برادران و خواهران مذهبی و دینی ما در فشار و ناراحتی به سر میبرند، و ما اینگونه راحت و بیتفاوت نشستهایم؛
🍁پس اگر روزی ما در فشار و ناراحتی به سر بریم و آنها راحت باشند عیبی ندارد!
🍃در حالیکه جامعۀ توحیدی باید طوری باشد که اگر جایی از آن آسیب دید، جاهای دیگر بیتفاوت نباشند.
📚منبع:
در محضر بهجت/ ج2/ ص230/ نکتۀ 947
📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400
💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو"
User.pasokhgoo.ir
📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو "
cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo1 👈
#نکته
#تلنگر
#آیت_الله_بهجت رحمه الله
#دعا
💎از تبار قهرمان، قسمت دوم:
✍️این روزها خیلی تلاش کردم ولو با رفتارهای خیلی جزئی، روحیه مقاومت خود را بالاتر ببرم. مثلا کمی خورد و خوراکم را کمتر کردم. هر بار دلم چیزی می خواست، دیرتر به او جواب دادم. نسبت به رفتارهای دیگران، مدام به خود می گفتم صبور باش. حوصله کن و ... حالا می خواهم ویژگی بعدی سردار قهرمان شهیدم را بخوانم تا بتوانم خودم را چون اویی، تربیت کنم و قهرمانی چون او باشم.
🌟قسمت دوم: روحیه فداکاری و نوع دوستی
📌"از طرفی روحیهی فداکاری و نوعدوستی داشت، یعنی برایش این ملّت و آن ملّت و مانند اینها [مطرح] نبود؛ نوعدوست بود، واقعاً حالت فداکاری برای همه داشت. " (1)
💪دارم فکر می کنم چقدر باید شیرین باشد وقتی از خودت می گذری و ایثار و فداکاری می کنی و در آن حال، متوجه این هستی که داری خودت را شبیه تر به سردار می کنی تا بتوانی تو هم همچون او، قهرمانی شوی از جنس سردار لشگر ولایت ان شاالله
✨خدایا، ما را از خودی و منیت، رها کن.
1. بیانات در دیدار دستاندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی در تاریخ ۱۳۹۹/۰۹/۲۶
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
▪️ @pasokhgoo1 👈
#آیت_الله_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#سردار_سلیمانی #مکتب_سلیمانی #سردار_شهید_سلیمانی #شهید_سلیمانی
#نکته #موفقیت
#تولیدی