🔴 *در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟*
معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!
یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ مینماید!
درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را
❤️ *12 اردیبهشت، روز معلم را به پاس خدمات ارزنده همه معلمان گرامی میداریم* ❤️
📤پاسخگویان:
*گروه۱۲ واتس آپ:*
https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7
✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167
پاسخگویان در بلاگفا:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1755
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/2353
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/12725
در گپ:
https://gap.im/pasokhgooyan/369
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
#تبلیغات_اسلام_ستیزان_علیه_دین
🔴متن شبهه:
مورگان فریمن:
در حال حاضر در ۱۷۹ کشوری که درگیر کرونا هستند از ۵۰ خدای مختلف درخواست کمک میشه ولی تا به حال از هیچکدام از خداها کمکی نیامده ولی وقتی که علم واکسن آن را پیدا کند هر کس از خدای خود تشکر می کند
🔵پاسخ:
1⃣انتساب چنین مطلبی به مورگان فریمن(بازیگر و کارگردان آمریکایی) صحت ندارد. (علی الظاهر سندی وجود ندارد که او چنین چیزی گفته باشد)
2⃣اصلا فرض می کنیم صدها بازیگر آمریکایی این را گفته اند، مگر بیان یک «حرف غلط»، از زبان یک «شخص مشهور»، به آن حرف «صحت» می بخشد!؟
3⃣ما کاری به ادیان دیگر نداریم، ولی در کجا اسلام فرموده، از خدا درخواست کنید سپس در خانه بمانید و هیچ اقدامی نکنید...و خداوند خودش واکسن را از آسمان می فرستد!؟
✔️آیا اسلام چنین چیزی فرموده است؟ خیر
✔️آیا ما چنین ادعایی داشته ایم؟ خیر
🔹پس چرا مدعی شده اید، از خداوند درخواست می کنید اما کاری از دستش برنیامده است؟!!
🔹اگر در زمینهی علوم اسلامی کمی مطالعه نمایید، متوجه خواهید شد که خداوند در آیه ی 39 سورهی مبارکهی نجم فرموده: «نیست برای انسان مگر سعی و تلاش خودش»
4⃣بله، وقتی دانشمندان این واکسن را کشف کردند، ما «برای خداوند» سجدهی شکر بجای میآوریم...
✔️چرا طوری سخن میگویید انگار این دانشمندان بی نیاز از خداوند متعال هستند؟ چرا تصور میکنید دانشمندان خودشان این هوش و ذکاوت را به خود بخشیدهاند و خداوند متعال آنها را بهرهمند نکرده است؟ اصلا چه کسی به آنها روزی می دهد؟ مرگ و حیات آنها به دست چه کسیست؟
✔️بله، ما از زحمات پژوهشگران قدر دانی میکنیم، ولی قدردانی اصلی باید از الله متعال باشد که این پژوهشگران را واسطه کرده جهت خدمت به بشریت.
✔️اگر الله متعال اراده نمیفرمود هرگز انسانهای تحصیل کرده و محقق، نمیتوانستند کاری انجام دهند.
♦️امیداست از این سخنان سوء برداشت نشود، ما تلاش پژوهشگران را بی اهمیت نکردهایم و به تخریب علم و عالمان نپرداختهایم، بلکه جایگاه واقعی آنها را در مقابل خالق کائنات به تصویر کشیدهایم.
آری، یک فرد عالم بسیار بالاتر از یک فرد بی علم است، اما آن فرد عالم و میلیونها فرد چون او در مقابل خداوند متعال چیزی نیستند...
🖋شبهه از شما، پاسخ از ما
5⃣در حقیقت مثل متن این شبهه، که نشات گرفته از افکار آتئیستی است، مثل آن بچهای است که با کنکاش و جستجو مقداری خوراکی در یخچال یا کمد یا ... پیدا میکند بعد فکر میکند زرنگی او منجر به خلق!! این خوراکی شده است!. و هرچه مادر تلاش میکند آن را از دست کودک بگیرد، با قیافه حق به جانب میگوید خودم پیداش کردم!!
بله تلاش او بی اثر نبوده اما این پدر است که با پولِ خود خوراکی را خریده!
و اگر عقبتر برویم این زمین است که مثلاً آن موز خوشمزه و شیرین را ایجاد کرده و اگر دقیق تر فکر کنیم این خدا است که آن را آفریده است!.
✅پینوشت:
🔹پرستیدن خداهای متفاوت، اشتباه در تعیین مصداق واقعی است، وگرنه اصل اینکه "جهان را خالقی باشد خدا نام"، عقلی، فطری و مسلم است.
🔹بحث تعارض "علم و دین" یک بحث وارداتی و در مورد دین مسیحیت می باشد، وگرنه در دین اسلام هیچ تعارضی بین "دین و علم" وجود ندارد.
🖋پاسخ شبهات فضای مجازی
📤پاسخگویان:
*گروه۱۲ واتس آپ:*
https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7
✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167
پاسخگویان در بلاگفا:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1756
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/2354
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/12726
در گپ:
https://gap.im/pasokhgooyan/371
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🏴🏴🏴🏴🏴
نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق ام المومنینی
حالا ببین نسل تو دنیا را گرفته
با این حساب اول شما ام البنینی
🏴🏴🏴🏴🏴
وفات حضرت ام المومنين خديجه كبري سلام الله عليها را به محضر حضرت بقیهالله الاعظم، نائب بر حقش حضرت امام خامنه ای، و مسلمین جهان تسليت عرض مینمائیم.
عظم الله اجوركم
🔴متن شبهه:
جلوی گرسنههای بیچاره در طول سال هرچه قدر غذا بخوری مشکلی نیست!، اما جلوی روزهدارانی که خودشان انتخاب کردند چیزی نخورند، نباید غذا بخوری!؛
در کشورهای اسلامی، دنبال روزهخوار میگردند تا مجازاتش کنند، اما دنبال گرسنه نمیگردند تا سیرش کنند
🔵پاسخ:
1️⃣ شاید آنکس که سواد علمی پایینی در ساحت دین داشته، یا دوستانی که جاهل به موضوع هستند، مدعی شوند که جلوی گرسنه غذا خوردن مشکلی ندارد؟! اما همان پیامبری که دستور به روزه گرفتن را ابلاغ فرموده، همو هم فرموده که «سیر بودن در کنار گرسنه مسلمانی نیست.» (الإمامُ الباقرُ عليهدالسلام:
قـالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله و سلّم: ما آمَنَ بي مَن باتَ شَبْعانَ وجارُهُ جائعٌ. قالَ: وما مِن أهلِ قريةٍ يَبِيتُ و فيهِم جائعٌ، يَنظُرُ اللّهُ إليهِم يومَ القِيامَةِ.
امام باقر عليه السلام:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم فرمود: به من ايمان نياورده است آن كه شب را با شكم سير بخوابد و همسايهاش گرسنه باشد. فرمود: اهل هر آبادى كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنهاى باشد، روز قيامت خداوند به آنان نظر "رحمت" نمیافكند.
الكافي: 2 / 668 / 14 منتخب ميزان الحكمة: 124)
و حتی در روایتی دیگر با لحنی شدیدتر به این موضوع اشاره شده که «هر كه در حال خوردن غذا باشد و جاندارى او را بنگرد و وى او را شريك غذاى خود نكند، به دردى بىدرمان گرفتار مىآيد.»(پیامبر صلی الله علیه و آله: مَنْ اَکَلَ وَ ذو عَیْنَیْنِ یَنْظُرُ اِلَیْهِ وَ لَمْ یُواسِهِ ابْتُلی بِداءٍ لا دَواءَ لَهُ؛
هر کس غذا بخورد و دیگری به او نگاه کند، و به او ندهد، به دردی بی درمان مبتلا میشود.
تنبیه الخواطر معروف به مجموعه ورام ج1، ص47)
امام باقر علیهالسلام: إنَّ اللّه یُحِبُّ إطعامَ الطَّعامِ وَ إفشاءَ السَّلامِ؛
خداوند غذا دادن و (به همه) سلام کردن را دوست دارد.
محاسن ج2، ص388، ح7
پیامبر صلی الله علیه و آله: مَنْ اَطْعَمَ مُسْلِما جائِعا اَطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ؛
هر کس مسلمان گرسنهای را غذا بدهد، خداوند از میوههای بهشت به او بخوراند.
نهج الفصاحه ص757 ، ح 22951
امام حسن مجتبی علیهالسلام غذا میخورد و سگی روبه روی او نشسته بود. هر لقمهای که میخورد، یک لقمه هم برای سگ میانداخت. گفتند: «یابن رسول الله! این سگ را از خود دور نمی کنی؟». فرمود: «من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند، من بخورم و به او نخورانم».
جلاءالعیون، مجلسی، ص 414.
🔹 یک فلسفه روزه رمضان این است که تمرین کنیم جلوی گرسنه غذا نخوریم و یک فلسفه مجازات روزهخوار هم این است که بداند جلوی گرسنه غذا خوردن زشت و نارواست و مستوجب مجازات!
2️⃣ چه کسی گفته دنبال گرسنه نمیگردیم؟ اتفاقاً این مسلمانان روزه دارند که برای فطریه دادن، برای صدقه، برای زکات، برای افطار دادن و... دنبال فقرا میگردند.
🔹 آیا حماسه سازان رزمایش کمک مومنانه برای کمک به فقرا، روزه داران بودند یا روزه خواران؟!
3️⃣ چه کسی گفته مسلمانان دنبال روزهخوار میگردند تا مجازاتش کنند!؟ آنچه مستحق مجازات است تظاهر به روزهخواری است نه خود روزهخواری!.
🔹 تظاهر یعنی عملی که با قصد آشکار کردن صورت بگیرد و طرف قصد عمد داشته باشد که بگوید من روزهخوارم!.
4️⃣ آیا کسی که ساعتها گرسنگی میکشد، حال گرسنهها را بیشتر میفهمد یا کسی که پیوسته میخورد و میآشامد!؟ کدامیک حق دارد دم از فقرا بزند: روزهدار یا روزهخوار؟! آنکه از شکم دست میکشد یا آنکه به شکمچرانی خود میبالد!؟ التماس انصاف!
5️⃣ فارغ از دوستان محترمی که صرفاً جهت دریافت پاسخ این شبهات را بازنشر میکنند، کیست که نداند جماعت طراح این شبهات، چه اهدافی در پشت این واژه ها و اشکهای تمساح برای فقرا ریختن پنهان کردهاند...؟!
*ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید!*
*کی شما روزه گرفتید که افطار کنید!!؟*
#شبهه
#التماس_تفکر
🖋پاسخ شبهات
📤پاسخگویان:
*گروه۱۲ واتس آپ:*
https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7
✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167
پاسخگویان در بلاگفا:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1757
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/2357
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/12729
در گپ:
https://gap.im/pasokhgooyan/375
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شبهه:
واکنش یاشار سلطانی از فعالان اصلاحطلب به حکایت محمود کریمی:
ترویج مشروبخواری به اسم نوشیدنی و قمار بازی با امام معصوم و دروغ بستن به حضرت زهرا آنهم در حرم امام رضا، منكر نیست.
همانطور كه #هفت_تیركشی در خیابان، همکاری با #حسن_رعیت، رانتهای بانكی و ارزی منكر نبود!
منكر انتقاد یک دانشجو از تصمیمات مسئولان است كه باید حكم ۵ سال زندان بگیرد!
🔵پاسخها:
مراسم مناجاتخوانی حاج محمود کریمی در حرم مطهر رضوی که از ابتدای ماه مبارک رمضان به صورت زنده از شبکه دو سیما پخش میشد در دهمین شب به صورت ضبطی و غیرزنده پخش شد. ضمن این که به وی اطلاع داده شد که شب آخر برنامه مناجاتخوانی اوست و از شبهای بعد روی آنتن نخواهد رفت.
این در حالی است که طبق برنامه ازپیش تعیین شده که اعلام عمومی هم شده بود، قرار بود برنامه مناجاتخوانی حرم رضوی با صدای این ذاکر پیشکسوت اهل بیت تا پایان ماه مبارک رمضان ادامه داشته باشد.
اگرچه در این موضوع واکنش رسمی از سوی مدیران سازمان صداوسیما اعلام نشده، اما به نظر میرسد حاشیههای به وجود آمده پس از مناجاتخوانی چند شب پیش این مداح اهل بیت درباره تحول یک فرد قمارباز در ایام محرم در این اقدام بیتأثیر نیست.
✅تغییر در شیوه پخش این برنامه باردیگر نشان داد که تصمیمات مدیران صداوسیما در چنین وضعیتهایی بیش از آن که ناشی از یک راهبرد منطقی و تعریفشده باشد، تحت تأثیر واکنشهای فضای مجازی است.
اگر بیان این حکایت در مناجاتخوانی ایراد داشت باید از شب بعدی، پخش زنده آن قطع میشد. اما این اتفاق پس از موجسازی و جنجالهای فضای مجازی رخ داد و نشان داد که مدیران سیما در تصمیمگیری دچار ضعف و تردید هستند. روندی که باعث میشود تحت تأثیر فضای مجازی تصمیمات خود را تغییر دهند.
✅به دنبال نقل حکایتی درباره جزئیات متحول شدن یک شخص قمارباز توسط محمود کریمی در مراسم مناجات، برخی رسانهها به این موضوع پرداخته و حاشیههایی را ایجاد کردند.
حقیقت آن است که نقل این دست از حکایت ها امر بی سابقهای نیست و از قضا چه در مجالس مذهبی و چه در برنامههای تلویزیونی بسیار هم رایج و پر مشتری است بنابراین اگر نقدی وارد باشد اولا مختص مداح یاد شده نیست و ثانیا در صورتی که این داستان ها در تحلیل نهایی ریشه در واقعیت داشته باشد اساسا وارد هم نیست و ثالثا به بیان خود این مداح مشهور آنچه نقل شده «حکایت» بوده نه «روایت مذهبی».
حتی با اندکی مسامحه می توان گفت که موضوع واقعیت داشتن یا نداشتن در حکایت هایی که به «مثل» پهلو می زنند و در آن هدف اصلی، القای یک امر معنوی و اخلاقی است و در بیان آن نیز ذوق عرفانی به کار رفته اساسا چندان مسموع نیست و تا جایی که آن هدف اصلی ضربه نخورد و البته از حدود اخلاقی و شرعی نیز تجاوز نکند بی اشکال به نظر می رسد.
مثال مشهور این امر داستان های عرفانی عطار در تذکره الاولیاست که شامل داستان هایی خارق عادت درباره عرفاست که اگر بخواهیم موضوع سندیت داشتن و حقیقت داشتن آن حکایتها را با جدیتی که یک واقعه تاریخی را جستجو می کنیم دنبال کنیم نه تنها لطف و هدف اصلی آن حکایت ها را نادیده گرفته ایم بلکه چاره ای نداریم جز اینکه همگی آن ها غیر واقعی یا حتی دروغ و زاییده تخیلات عطار بدانیم.
✅ پاسخها و واکنشهای فعالان فرهنگی، و نیز پاسخ این مداح اهل بیت درباره این موضوع را در ادامه مشاهده میکنید:
🔵پاسخ حاج محمود کریمی:
واکنشها و حساسیتهای ایجادشده در فضای مجازی باعث شد تا حاج محمود کریمی در ابتدای برنامه مناجات خود در سحرگاه شنبه ۱۳اردیبهشت ماه، در صحبتهایی به تشریح موضوع بپردازد.
کریمی در ابتدای مناجاتخوانی گفت: موضوعی مطرح شد و برای برخی از دوستان که کامل متوجه آن شدند و بهرهاش را هم بردند. برخی دیگر از دوستان هم شاید بهدرستی متوجه مطلب نشدند و من از آنها عذرخواهی میکنم چرا که شاید من مطلب را خوب جا نینداختهام. البته عدهای هم هستند که خودشان را به متوجه نشدن میزنند.
(کلیپ را از لینک کانالهای پاسخگویان، در انتهای این پست ببینید👇)
🔵 پاسخ محمد ایمانی تحلیلگر مسائل سیاسی و فعال رسانهای:
"محمود کریمی"، مقدس نیست. می شود او را نقد کرد و مورد پرسش و انتقاد قرار داد. او خط قرمز نقد نیست.
درباره حکایتی که او اخیرا حین مناجات خوانی در سیما بازگو کرده، دو دیدگاه مطرح شده؛ عده ای می گویند عیبی ندارد و چنان حکایتی محتمل است. عده ای دیگر معتقدند بیان چنین حکایتی دور از شان اهل بیت علیهم السلام است.
طبعا در بیان این قبیل حکایت ها به ویژه در تریبون های عمومی و فراگیر، باید دقت و مراقبت بیشتری انجام شود و درست آن است که از بیان نکات غیر دقیق که موجب شبهه و شائبه باشد، پرهیز شود.
اما یک معیار روشن برای قضاوت درباره اعتراض اخیر وجود دارد:نقد برای اصلاح؟ یا تخطئه برای تخریب؟ اولی مرزهای اخلاق و انصاف را
رعایت می کند و دومی چنین مرزهایی را قبول ندارد.
منتقد مصلح، آن قدر منصف است که در کنار دیدن و گفتن یک عیب محتمل، ده ها حسن و خیر و خدمت این مداح اهل بیت (ع) را هم ببیند و بگوید. واقعیت این است که حاج محمود کریمی و نظایر او، اسباب ارتباط جوانان بسیاری با اهل بیت علیهم السلام یا تقویت این پیوند شده اند.
حاج محمود کریمی، ضمن پایبندی به اصول مداحی که از اساتید آموخته، به واسطه نوآوری در سبک های مداحی - و با زبان هنر، سوز و گداز، و شادی و شعف مومنانه- توانست خیلی ها را در تیراژ چند میلیونی، به آستان اولیای دین بکشاند.
او و هم طیفانش -به ویژه پیش کسوت ارجمند حاج منصور ارضی- همچنین، مداحی را به حقیقت آن که دفاع از حق و معارضه با باطل است، نزدیک تر کردند. تبلور این مجاهدت، ایستادن پای انقلاب اسلامی و امام (ره) و شهدا و مدافعان حرم است. پای این منبرها، خدمتگزاران و شهدای والا مقام بسیاری که پرورش یافت.
چنین هنر متعهدی همچنان که جاذبه های نیرومندی دارد، دافعه و کینه دشمنان اسلام و انقلاب را هم بر می انگیزد. چنان که منافقین جدید همسو با ضد انقلاب و نفاق قدیمی، از دو دهه قبل نسبت به اثرگذاری اجتماعی مساجد و هیئت های مذهبی در جذب مردم و جوانان به اردوگاه انقلاب ابراز نگرانی کردند.
حاج محمود کریمی را می شود نقد کرد و مورد پرسش و انتقاد قرار داد. او خط قرمز نقد نیست. بلکه آنجا لازم باشد، باید برادرانه و مشفقانه، ایراد محتمل را متذکر شد. اما فرق است میان "نقد مصلحانه و منصفانه" با "عقده گشایی و تخریب".
جماعتی این روزها علیه محمود کریمی - و حاج منصور ارضی- عقده گشایی کردند که در دوره حاکمیت بر دولت و مجلس مدعی اصلاحات، می خواستند تظاهرات علیه خداوند راه بیندازند؛
به پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت (ع) در نشریات و سخنرانی ها تهمت های ناروا زدند و در کف خیابان، به معارضه با قرآن و احکام اسلامی پرداختند. برخی از آنها تا مرز هتاکی به ساحت سید الشهدا (ع) در عاشورای سال 88 پیش رفتند.
آنها بر خلاف منتقدان مصلحی که حکایت اخیر در مناجات خوانی حاج محمود کریمی را نپسندیدند، اتفاقا شادمان هم شدند که سوژه گیر آورده اند بلکه خود به مسئله کردن ماجرا دامن زدند. مشکل آنها با کریمی نه گفتن این حکایت، بلکه آن رونق بخشیدن به مجالس اهل بیت و پرورش سرباز دین است.
حکایت اینها، همان مگسی جویای زخم است. بلکه عمروعاص است که گفت هر جا زخم ببینم، آن قدر بخراشم که خون جاری شود.
از نگاه اینان، دائما باید حاشیه ساخت و آن را فربه کرد تا مردم نپرسند سرنوشت وعده های اشرافیت مفسد و غربگرا چه شد؟ چرا آن وعده های عوام فریبانه، معاش مردم را در تنگنا قرار داد؛ عزت و آخرت مردم را هدف گرفت اما دنیای شان را هم آباد نکرد؟
🔵دو پاسخ سیاوش آقاجانی:
۱_همان اصلاحطلبان که حتی برای خدا، پیامبر و ائمه تقدس قائل نشدند، اعتراض به ایشان را تجویز کردند، قیام عاشورا را جنگ قبیلهای خواندند، وحی را بشری دانستند، خاتمیت را زیر سوال بردند و دین را برای حکومت ناکارآمد دانستند برای قمار خیالی یک مست با امام غیرتی شدند، لابد نه از روی نفاق!!
۲_کاش اصلاحطلبان واقعا کمی غیرت دینی داشتند که اگر داشتند همینطور که الان برای داستان قمار خیالی یک مست با امام غیرتی شدهاند، آن همه توهینهای سران و رسانههایشان به اسلام، پیامبر، وحی، قرآن، ائمه و مراجع را فقط تماشا نمیکردند!
🔵پاسخ محمد صادق سلطانزاده بشرویه:
توضیحات محمود کریمی در واکنش به حکایتی که مطرح کرد و در فضای مجازی با انتقاد های تند مواجه شد:
🔹بعضی ها خودشان را به متوجه نشدن میزنند؛ قرآن هم بخوانیم عدهای باز هم ایراد میگیرند!.
🔻گرچه توضیحات و توجیه های جناب کریمی بتواند مقداری روشنگرانه باشد لیکن همه وعاظ، جامعه مداح و خصوصا مداحانی در این سطح نبایست هر حکایتی را در جلسات و محافل عمومی تکرار کنند. وقتی که جماعت زیادی یک برداشت ناصواب از یک روضه داشته باشند میبایست در نوع بیان و محتوا تجدیدنظر کرد.
همه منتقدین معاند نیستند؛ البته اگر یک خطا هم موجب بی انصافی و ندیدن یک عمر نوکری این بلبل خوش نوای حسینی شود مشخص است که هدف تخریب یک تفکر است نه انتقاد از یک شخص!!؛ دقت شود.
📤پاسخگویان:
*گروه۱۲ واتس آپ:*
https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7
✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167
پاسخگویان در بلاگفا:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1758
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/2358
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و نماز و روزههای شما بزرگواران.
وقتی ماه رمضان و مخصوصا سالروز ایام ضربت و شهادت حضرت امام علی علیه السلام فرا میرسد، یاد و چهره شهید یوسف عبدلی از جلو چشمم کنار نمیرود و انگار همین دیروز بود!
خاطره شهید یوسف عبدلی را یکبار در مراسم هفته دفاع مقدس در سالن اجتماعات اداره کل گمرک بندر امام خمینی تعریف کردم. یکبار هم چون موضوع تحقیق یکی از دانشجویان، "فرهنگ شهادت" بود، برای آن دانشجو بطور خیلی مختصر و خلاصه نوشته بودم و بعد هم که از طرف دفتر فرهنگ دفاع مقدس استان خوزستان تماس گرفتند و از بنده خواستند که خاطرات را بازنشر کنم، متاسفانه توفیق حاصل نشد و الان که سی و یک سال از آن روزها گذشته و در آستانه سالگرد مجروحیت و شهادت آن شهید قرار داریم با خود گفتم این خاطره را تقدیم شما عزیزان نمایم. پیشاپیش بابت تکراری و طولانی بودن این خاطره عذرخواهی میکنم🌹
یوسف عبدلی اهل روستای باباعرب جهرم بود(البته ما او را یوسف عبدی صدا میکردیم). او مداح خوشصدا و خوش سلیقهای بود و نوحههای زیبایی انتخاب میکرد و با صدای دلنشین خودش همه رو جذب مینمود.
دقیق یادم نیست که چندم ماه مبارک رمضان بود که بعد از افطار و شام و کمی استراحت، قرآنها رو باز کردیم و مشغول خواندن سوره واقعه شدیم(زمان جنگ همه بچه ها هر شب سوره واقعه رو میخواندند و معتقد بودند سوره واقعه شایستگی و لیاقت شهادت میآورد). آن شب بعد از فرستادن صلوات پایانی ختم قرآن، یوسف شروع به ذکر مصیبت و مداحی در مورد ضربت خوردن و شهادت حضرت امام علی علیه السلام کرد!.
با خودم گفتم امشب که شب نوزدهم و ایام شهادت امام علی نیست!، پس چرا یوسف مداحی شب نوزده رمضان را میخواند!!؟(یوسف مقید بود که متن نوحه و مداحی، باید با مناسبت روز همخوانی داشته باشد).
وقتی سینهزنی تمام شد و مشغول چای خوردن شدیم چون من و یوسف کنار هم نشسته بودیم ازش پرسیدم: "یوسف چی شد که امشب دلت هوای مداحی و سینه زنی کرد؟!! اصلا چرا نوحه شب نوزدهم و شهادت امام علی را خواندی؟!!"
یوسف گفت: "ماموریت من ۱۸رمضان تمام میشود و دلم نیامد از این شبهایی که پیش شما هستم استفاده نکنم و ذکر مصیبت امام علی را نخوانم!!"
با شوخی و خنده به او گفتم: "نکند میخواهی تا ۱۸رمضان هر شب برایمان مراسم سینهزنی برگزار کنی!!؟؟"
یوسف خندید و گفت: "اگر بچه ها طالب باشند آره میخوانم، چرا که نه!!"
یکی از بچه ها با شوخی و خنده به او گفت: "یوسف، تا ۱۹رمضان خیلی مانده! فعلا برایمان معین اصفهانی بخوان وقتی رفتی خودمان مصیبت امام علی را میخوانیم و بیادت سینهزنی میکنیم!!"
یوسف خندید و گفت: "میترسم وقتی من رفتم شما گوگوش و هایده و مهستی بخوانید!!"
همه خندیدیم و کلی شوخی کردیم.
اونی که یوسف باهاش شوخی کرد، صدای قشنگی داشت اما بیشتر ترانههای معین اصفهانی رو میخواند و یوسف هم بهش تذکر و نصیحت میکرد.
از آن شب تا روز ۱۸رمضان من و یوسف دائم با هم و کنار هم بودیم و بیشتر با هم خلوت و صحبت و گشت و نگهبانی و کمین و پای قبضه خمپاره و روی خاکریز و توی کانال و اینطرف و اونطرف میرفتیم. یه دوستی خیلی زیاد و بسیار صمیمی بین من و او پیش آمده بود. البته او تمایل زیادی به تنهایی داشت و گهگاهی که میدیدم توی خودش فرو رفته من هم کمی ازش دور میشدم که خلوتش را برهم نزنم.
نزدیک غروب که میشد با هم روی خاکریز میرفتیم و مینشستیم و به غروب و خط عراقیها نگاه میکردیم (عصرها و دم غروب، دید، بیشتر با ما بود و عراقیها کمتر میتوانستند روی ما دید داشته باشند). بچهها خیلی بهمون تذکر میدادند که روی خاکریز نروید و خطرناک است و عراقیها بهتون تیر و خمپاره میزنند!.
اما چون یوسف عشقش کشیده بود روی خاکریز و توی کانال و جاهای خطرناک برود، من هم، با اینکه واقعا ترس داشت و خودمم میترسیدم، پایهاش شده بودم.
در آن چند روز چندین بار تیر و ترکش و خمپاره و گلوله کنار مان خورده بود و حتی یکبار که عراقی ها ما را روی خاکریز دیده بودند با خمباره و ضدهوایی چهارلول به سمت مان شلیک کردند و همینطور که روی زمین خزیده و درازکش شده بودیم که تیر و ترکش بهمون نخورد!، و یکطرف صورت مان روی خاک بود و به همدیگر نگاه میکردیم و میخندیدیم، یک ترکش خمپاره تقریبا ۲۰سانتی متری صورت یوسف به زمین خورد و خاک روی صورت یوسف پاشید و صورت یوسف کلی خندهدار شد و هر دو مان خندیدیم.
راستش رو بخواید من خیلی ترسیده بودم و خندهام از روی ترس و شُکه شدنم بود! من هروقت شُکه و یا عصبانی میشدم خندهام میگرفت (هنوز همانطور هستم. یادمه وقتی پلنگ <<سگ خوابگاه گمرک هندیجان>>، به آقای فرودس حبیب نژاد حمله کرد و سگه و فردوس دور من میچرخیدند و فردوس فریاد میزد و کمک کمک میگفتم، من شُکه شده بودم و از خنده شکمم را گرفته بودم و فردوس دورم تاب میخورد و سگه هم هی گازش میگرفت و شلوارش را ریش ریش
میکرد و از پای فردوس خون میریخت!😅😬).
خلاصه وقتی با چشم خودم دیدم که ترکش چطور به صورت یوسف خاک پاشید!، به یوسف گفتم: "یوسف بخدا قسم عراقیها دیدن مان!! جان من بیا از خاکریز پایین برویم!"
همینطور که روی خاکریز دراز کشیده بودیم غلت زدیم و خودمان را به پائین خاکریز غلت دادیم.
وقتی پایین خاکریز رسیدیم یک خمپاره دقیقا به همان جایی که یوسف دراز کشیده بود اصابت کرد!
یوسف یک نگاهی تاسفبار به من انداخت و با حسرت به من گفت: "چرا نگذاشتی!!؟ چرا؟؟!!"
با خنده بهش گفتم: "دیونهی خدا!(به شوخی بجای "بندهی خدا" به همدیگر میگفتیم "دیوانهی خدا") اگر آنجا بودیم که الان سوراخ سوراخ مان کرده بودند!!"
یروز به یوسف گفتم: "چرا اینقدر عوض شدی و توی خودت رفتی و یطوری شدی و دیگه مثل قبل نیستی؟!!"
یوسف سفره دلش را باز کرد و از خودش و خانواده و اصرار مادرش برای ازدواج و خواستگاری رفتنش گفت.
او به اصرار مادرش تصمیم به ازدواج گرفته و قرار بود عیدفطر ازدواج کند، اما یوسف از خانواده اجازه خواسته بود بگذارند یکبار دیگر به جبهه بیاید و عیدفطر به روستا برگردد و عروسی بگیرند.
یوسف ناراحت بود و میگفت: "مجرد بودن و به جبهه آمدن راحت است، اما متاهل و زن و بچه داشته باشی و به جبهه بیایی هنر است!، میترسم من این هنر را نداشته باشم و گیر زن و بچه بشوم و جنگ و جبهه را فراموش کنم!"
راستش را بخواهید آن زمان چون خودم سن و سال زیادی نداشتم و مجرد بودم خیلی حرفهای یوسف برایم معنی و مفهومی نداشت.
چون مدت زیادی از شهادت حاج خلیل مطهرنیا نگذشته بود(شهید خلیل مطهرنیا فرمانده اطلاعات عملیات لشکر۳۳ المهدی و متاهل و دارای فرزند و از عربزبانان جهرم بود)، با خنده به یوسف گفتم: "خب تو هم مثل حاج خلیل زن و بچه را ول میکنی و به جبهه میآیی دیگه! این که ناراحتی ندارد!"
یوسف گفت: "حاج خلیل به آن درجهای از خلوص که باید داشته باشد تا به شهادت برسد رسیده بود اما منِ بیچاره کجا و حاج خلیل و شهادت کجا!!؟"
با شنیدن این حرفها دیگر نمیتوانستم بخندم و با یوسف شوخی کنم! دیگر احساس کردم من در حد یوسف نیستم و نباید باهاش شوخی کنم و به حرفها و افکارش بخندم! او علاوه بر اینکه چند سال از من بزرگتر بود حالا به جایی رسیده بود که دیگر من نمیتوانستم خودم را با او همسطح بدانم و باهاش راحت شوخی کنم!
خودبخود و ناخواسته خودم را در مقابل یوسف کوچک میدیدم و باید خودم را جمع و جور میکردم و دیگر شوخی و خنده را کنار میگذاشتم!.
حرفهای یوسف، حرکات یوسف، نماز یوسف، راه رفتن یوسف، مهربانی یوسف... همه و همه تغییر پیدا کرده بود و حتی برای عراقیها و جنازه ها شان دلسوزی میکرد.
آری! یک تحول عجیبی در یوسف ایجاد شده بود که خودبخود محیط اطراف و جو سنگر و روحیات همسنگران را تحت شعاع خود قرار داده بود!
دلهره و نگرانی عجیبی به دل من نشسته بود و با یوسف در مورد این دلنگرانی صحبت کردم.
ساعتها با هم نشستیم و در مورد جنگ و جبهه و شهادت و امام خمینی و بعد از جنگ و اینجور چیزها صحبت کردیم.
او از من در مورد علاقه ام به شهادت پرسید.
به او گفتم: "من دوست دارم پیروزی و بعد از جنگ را ببینم."
خوابی که قبلا در مورد خودم و امام خمینی دیده بودم را برایش تعریف کردم و بهش گفتم: "من مطمئنم شهید نمیشوم و زنده میمانم."
او وقتی خواب من را شنید گفت: "آره درست میگویی! تو نه تنها شهید نمیشوی بلکه حتی فوت امام را هم خواهی دید! شاید بشود زندگی بدون جبهه را تحمل کرد! اما بدون امام خمینی چطور میشود زنده ماند؟؟!!"
(من شبی خواب دیده بودم تعدادی نطامی که لباس سربازان آمریکایی و اسراییلی به تن داشتند، چندین نفر را به اسارت گرفته و به دست و پاهایشان غل و زنجیر کشیده و در آفتاب گرم و سوزان با شلاق و اسلحه از آنها بیگاری میکشند!
من با تندی و فریاد به آن نظامیان اعتراض کردم!. فرمانده آن نظامیان خیلی از من عصبانی شد و با دشتش به نقطه ای اشاره کرد و با عصبانیت فریاد زد: "همه اش تقصیر آن پیر مرد است که اینها زبانشان برای ما دراز شده و اعتراض و فریاد سر ما میکشند!!". من به آن نقطه که نگاه کردم دیدم حضرت امام بر همان صندلی که همیشه در جماران بر ان نشسته بود و سخنرانی میکرد، در یک سایه دلنشین و نسیم خنک راحت و آرام نشسته اند!. با تعجب از خودم پرسیدم چطور امام این صحنه ظلم را میبیند و چیزی نمیگوید رو آرام نشسته است!!؟.
در همین حین آن فرمانده آمریکایی یا اسرائیلی دستور شلیک به سمت من را داد!. من بلافاصله به سمت امام دویدم و قبل از اینکه به امام برسم تیر به پهلویم اصابت کرد و خودم را روی پاها زانوهای امام انداختم و با حسرت به امام نگاه میکردم و میگفتم من شهیدم؟!! امام من شهیدم؟!!. امام با لبخندی بر لب فرمودند امیدوار باش! امیدوار باش!.
وقتی از خواب بیدار شدم و چشمانم را باز کردم هنوز لبخند بر لبم بود و چون چهاردهم ماه بود قرص ماه کامل و