پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *قسمت هشتم خاطره نادرزمانی از روزهای اول شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر:*
۱۴۰۰/۷/۷ بمناسب هفته دفاع مقدس
*لینک قسمت هفتم:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2471
🔹حجم آتش دشمن زیاد شده بود و خرمشهر از زمین و آسمان مورد بمباران هوایی و اصابت توپ و خمپاره قرار میگرفت و مردم بیگناه، کشته میشدند! روز و ساعتی نبود که خبر شهادت و کشته شدن کسی را نیاورند!
خیلی از خانوادهها اسباب و اثاثیه منزل شان را رها، و مجبور به ترک خرمشهر شدند!
بعضی از سارقین شهر، اشرار شهرستانها و استانهای دیگر، که به خرمشهر آمده بودند شروع به دزدی اموال منازل، مغازه و فروشگاههایی کردند که صاحبانشان آنجا را ترک نموده بودند!. بسیجیان و پاسداران مجبور شده بودند علاوه بر جنگ با حزب بعث صدام، از اموال مردم هم حفاظت کنند و جلوی دزدان را بگیرند!
چون بعضیها با کرایه کردن تریلی و کامیون از شهرستانهای همجواری که هنوز درگیر جنگ نشده بودند، اسباب منزل شان را از شهر خارج میکردند، نمیشد خروجی پل، ایستبازرسی گذاشت و مانع خروج خودروهای حامل اسباب شد. لذا دزدان نیز از این فرصت سوءاستفاده نموده و اموال مردم را بسرقت میبردند!
شایعه شد که آیتالله خلخالی دستور داده هر سارقی که به اموال مردم دستدرازی کند، فورا در محل سرقت، تیرباران و اعدامش کنند!.
این شایعه، صحت نداشت و خبر کذب بود اما باعث ایجاد امنیت اموال شهر شد و دیگر از دزدی خبری نشد و اثاثیه منازل و فروشگاهها محفوظ، و هیچ دزد و سارقی در شهر نماند!. (البته افزایش آتش و نزدیک شدن دشمن به شهر هم باعث فرار دزدان شده بود)
🔹غروب عصری که شهید رحیم صحرائیان دفن شد، پدرم میخواست من و دو برادرم و عباس مهرآوران که از علامرودشت به منزل ما آمده بود، با مادرم و خواهرانم، همراه خواهر و خواهرزادگان رحیم، به جهرم بفرستد اما بنزین نبود و خانواده ما شب را منزل خواهر رحیم ماندند و من و غلام و خسرو و عباس به خانه خودمان برگشتیم.
چون خسرو بچه بود شب او را پیش خودم نگه داشتم و ازش مراقبت کردم.
پدرم با شهادت رحیم، احساس خطر کرده، و سخت دنبال تامین امنیت، و یافتن محل امن بعنوان سرپناه در منزل مان بود! لذا آخرین اتاق تو در تویی که آخر خانه مان بود را برای اسکان و خوابمان در نظر گرفت. محیطی حدودا در ابعاد یک و نیم در دو متر از گوشه آن اتاق ۲۴متری، بهترین جایی بود که پدرم در نظر گرفت.
او میگفت: "دو سمت این گوشه اتاق، دو دیوار ۳۰سانتی خودمان و همسایههای کناری و پشت است، یک سمت هم دیوار ۳۰سانتی همین اتاق و آشپزخانه و حمام و راهپله و انبار و توالت و دیوار درب حیاط است و اگر گلوله مستقیم تانک هم بزنند این چند ردیف دیوار جلویش را میگیرند و به ما نمیرسد!، اگر مورد اصابت توپ و خمپاره (که قوسیزن هستند و از بالا فرود میآیند) هم قرار بگیریم، دیوارهای راهپله و اتاق بالای بام جلو آن را میگیرد و نمیگذارد به ما برسد. جلو درب اتاق هم طارمه و سایهبان دارد و مانع افتادن خمپاره به جلو درب و ترکش خوردن مان میشود. از چیزی نترسید! شما بچه هستید و گناهی نکردید و خدا دوستتان دارد و دعا و آرزوهای شما را زودتر جواب میده، دعا کنید جنگ تمام و همه سالم و تندرست به خانههایشان برگردند!"
خسرو چون کلاس اول ابتدایی و کوچک و نگران و ناراحت از شهادت رحیم بود، دائم سوالات عجیب و غریب از من میپرسید و چون مادرم پیش مان نبود من هم سوالات او را با حوصله و مهربانی و بوسه جواب میدادم. چند سوال خسرو که هنوز یادم هست این بود: "رحیم کجاست؟! چرا عراقی ها رحیم را کشتند؟! چرا به خانهها بمب میزند و همه را میکشند؟! خانه ما را هم خراب میکنند؟! ما را هم میکشند؟!....."
🔹صبح فردا مجددا به منزل حاج فاضل تقی زاده رفتیم اما باز فقط یک یا دو ماشین سواری بود و مجبور شدیم زنها و دختران و بچه ها و خسرو را سوار کنیم و ما و همه پسران تقیزادها در شهر بمانیم.
وقتی از منزل حاج فاضل به محله خودمان برگشتم، خانواده های مکی و عبدالرضا و عارف و حسین مزدی که همه با هم پسرعمو و هر چهار منزلشان کنار هم و روبروی خانه ما و همسن و همبازی بودیم، از خرمشهر رفته بودند! کلی ناراحت و دلتنگ شان شدم!
🔹بعد از قضیه نهم مهرماه و اصابت خمپاره به مسجد و منزل محمودی و شهادت منوچهر سیلابی و مجروحیت مرحوم رمضانی و آن چهار نفر بچهها، چون موقعیت مسجد لو رفته و خیلی از خانواده ها هم با فرزندان شان از محله و خرمشهر خارج شدند، مابقی نیروهای مسجد و محله مان به کمک بچههای مسجد جامع رفتند و درب مسجد هم بسته شد!
🔹خبرهای خوبی از سمت جاده شلمچه و بیابانهای جاده خرمشهر_اهواز، و جاده کمربندی و پادگان دژ، نمیآمد! عراقی ها پیشروی هایی کرده و به شهر نزدیک و نزدیکتر میشدند و کوی طالقانی را زیر آتش گرفته و قصد ورود به شهر از آن نقطه را داشتند!!
ادامه دارد....
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2473
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *قسمت هشتم خاطره نادرزمانی از روزهای اول شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر:* ۱۴۰۰/۷/۷ بمناسب هفته دفاع مقد
💠 *ادامه قسمت هشتم:*
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2473
🔹انگار هرچه صدای انفجارها بیشتر و بیشتر، و نزدیک و نزدیکتر میشد اضطراب و دلشوره پدرم بیشتر و ممنوعیت خروج از منزل برای من و غلامعلی و عباس مهرآوران هم بیشتر میشد! او خیلی سخت اجازه میداد از محله دور شویم!. خیلی نگران عباس بود! اصلا به او اجازه حتی از اتاق بیرون آمدن هم نمیداد! عباس حبس شده بود که اتفاقی برایش نیفتد و در اولین فرصت او را زنده و سالم به روستایمان بفرستد که شرمنده مادر و پدر عباس نشود!
خیلی دوست داشتم بدانم در بیابانهای آنطرف کمربندی و جاده خرمشهر_اهواز چه خبر است و تانکهای عراقی و نیروهای خودی کجای آن بیابان هستند!؟.
بعد از کم شدن آتش، با پدرم از مخفیگاه مان بیرون و به دم درب آمدیم که ببینیم وضعیت چگونه است.
از پدرم اجازه گرفتم که سری به سمت مسجد بزنم. وسط خیابان ما سراهی خیابان آبان بود که تا جاده کمربندی ادامه داشت و به بیابان میرسید. پدرم همیشه تذکر میداد که این سراهی خیلی خطرناک است و اگر تانکهای عراقی از آن بیابان به جاده کمربندی برسند براحتی میتوانند از خیابان آبان از راه دور هرکس را ببینند مورد هدف قرار دهند!. لذا وقتی میخواستیم از منزل به مسجد برویم، سر این سراهی، نبش دیوار پناه گرفته و نگاه میکردیم و اگر تانک و تیر و گلوله ای نمیآمد، فورا به آنطرف سراهی میدویدیم!.
پدرم وقتی دید من از سراهی رد شدم، خیالش راحت و به داخل منزل برگشت. کنجکاوی من گل کرد و مسیرم را از سمت مسجد به طرف خیابان آبان و جاده کمربندی تغییر دادم!. نزدیکی جاده که رسیدم دیدم پسری از جاده کمربندی به داخل این خیابان میآید و یک اسلحه ژ-۳ هم روی فرمان دوچرخه گذاشته و دو طرف اسلحه و فرمان را با دو دستش گرفته. کمی از من بزرگتر بود. با دیدن اسلحه در دستش خیلی دلم میخواست من هم اسلحه داشته باشم. گمان کردم از پادگان گرفته و خوشحال به او که با سرعت و هیجان و تند تند رکاب و نفس میزد گفتم: "پسر! پسر! تفنگ را از کجا گرفتی؟!". لحظهای مکثی کرد و به پشت سرش و بیابان آن طرف کمربندی اشاره کرد و گفت: "از سبخی پیداش کردم، مال ارتشیاست." ما به آن بیابانها، "سده" و "سبخ" میگفتیم، قبل از جنگ برای بازی فوتبال، و همچنین جمع کردن بوته خار و چوب برای چهارشنبهسوری، به آنجا میرفتیم و تا حدودی راه را بلد بودم و آنجا را میشناختم.
با شتاب بسمت سده دویدم! شانه جاده، سه خشاب خالی ژسه، یسری وسایل و یک صندوق خالی مهمات افتاده بود! رد لاستیک چند خودرو دیدم و دنبال کردم. هرچه میرفتم نمیرسیدم! به عشق اسلحه کلی راه رفته و متوجه نبودم! به عقب که نگاه کردم دیدم خیلی دور شدم! کمی نگران شدم اما عشق پیدا کردن اسلحه، من را با خودش میبرد!.
به رد دیگری از خودرو رسیدم و مشخص بود ماشینهایی از سمت پادگان دژ به اینطرف تردد داشته اند. از رد آن ماشین کمی که دور شدم یک چیپ دیدم و به سمتش دویدم! دو اسلحه در آن بود! چشمم به دو جنازه ارتشی آنطرف چیپ افتاد! یکی سمت چپ و قفسه سینه اش شکافته و ترکشی مقداری از دنده اش را برده و درون بدنش پیدا بود!
جنازه دوم ترکشی به بالای سمت چپ سینه اصابت و استخوان کتف را قطع و مقداری از گردن را کنده و خون زیادی روی خاک ریخته بود!
بلافاصله به سمت شهر دویدم و چون مسیر را گم کرده بودم دیوارهای ساختمان دو طبقه پادگان را نشانه و به سمت کوی طالقانی رفتم! به خیابان خلیج فارس و همیشهبهار رسیدم و پدرم را نگران و عصبانی سر خیابان دیدم! همینکه دید از سمت پادگان و سده میآیم، با عصبانیت گفت: "پسرِ احمق!! کدام جهنم درهای بودی؟!"
جریان جنازه ها را که برایش تعریف کردم، فوری جلوی یک جیپ ارتشی را گرفت و بخاطر اینکه اعتماد آن دو درجهدار را جلب کند، خودش را باعنوان پدرخانم شهید گروهبان صحرائیان معرفی کرد و قضیه را گفت، و من را برای نشان دادن محل آن شهدا، همراهشان فرستاد.
وقتی به آنجا رسیدیم، آن دو نفر، ماشین و جنازهها را وارسی و گفتند: "احتمالا در برگشت از مرز که بنزین ماشین تمام شده از چیپ پیاده و خمپاره آمده و درجا کشته شدهاند!"
آنها مشغول صحبت بودند که چند خمپاره به نزدیکی ما اصابت و وقتی از روی زمین بلند شدیم دیدم ماشین شان سوراخ سوراخ و چرخ جلو سمت راننده پنچر، و ماشین هم روشن نشد!
طولی نکشید که آتش دشمن کمی بیشتر شد!. یکی از آنها به من گفت میتوانی خودت به شهر برگردی؟. گفتم آره!. با سرعت بسمت شهر دویدم و سالم رسیدم!.
آقام عادت داشت ظهرها بخوابد. وقتی پدرم خواب بود یواشکی از خانه بیرون و به سبخی و سراغ ارتشیها رفتم. جنازه و جیپها آنجا نبودند. خیالم راحت شد که آنها هم زنده از آنجا رفته اند، و جنازهها را هم با خود بردهاند.
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2474
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *قسمت نهم خاطره نادرزمانی از روزهای اول شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر:*
۱۴۰۰/۷/۹ بمناسب هفته دفاع مقدس
*لینک قسمت هفتم:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2474
🔹انگار آرایش نظامی عراقی ها بهم خورده و هر تانکی خودسرانه به هرطرف که میتوانست میرفت و وحشیانه به شهر و مردم بیگناه شلیک میکرد!
همان روزهای اول جنگ، و همچنین در سال۶۱ و پس از عملیات آزادسازی خرمشهر و حتی در دهه۷۰ که شهر را بازسازی میکردند جنازهها و اسکلتها از زیر آوارها و پشتبام ها پیدا میشدند که مظلومانه و غریبانه به شهادت رسیده و روزها و ماهها و سالها همانجا افتاده بودند!
تانکهای عراقی چندین بار سعی کردند از سمت جاده خرمشهر_اهواز و سده وارد کوی طالقانی و شهر شوند اما نیروهای مردمی و نظامی سپاه و ارتش مانع میشدند و آنها را به عقب میراندند!
چندین بار صدای ورود تانکها به بعضی خیابانهای نزدیک کمربندی شنیده میشد و بعد خودشان از ترس به عقب برمیگشتند و تصور میکردند وارد تله شده اند!.
آن زمان بنیصدر و بعضی از فرماندهان نظامی نظرشان این بود زمین بدهیم و زمان بگیریم و بگذاریم عراقی ها وارد شهر شوند و جنگ را به داخل کوچه پسکوچه ها بکشانیم که بهتر مقاومت کنیم و نیرو برسد!
هرروز میگفتند نیروی زرهی و تانک از قزوین حرکت کرده و در راه است!. چند باری نیروهای خودجوش از شهرهایی مثل بندر امام، ماهشهر، شادگان، امیدیه، بهبهان، گچساران، هندیجان، آغاجاری، تهران و استانهای دیگر به کمک خرمشهر و آبادان آمدند اما هم تعدادشان کم بود و هم امکانات جنگی چندانی همراه نداشتند!
🔹یک شب ساعت۳ با صدای حرکت تانک و لرزش زمین از خواب پریدم و به حیاط رفتم دیدم پدرم از لای درب حیاط دارد یواشکی بیرون را نگاه میکند! تا من را دید انگشتش را به نشانه سکوت روی لبانش گذاشت و گفت: "نترس! شاید تانک ارتش باشد". از راهپله کنار درب به بالای پشتبام رفتیم و سرک کشیدیم، تانک در خیابان آبان و نزدیک سراهی خیابان مان بود! سراهی فقط سه خانه با منزل ما فاصله داشت اما تانک پیدا نبود و فقط صدایش میآمد!.
وقتی مسجد مان زده و بچهها متفرق و درب مسجد بسته شد، من چند کوکتل مولوتوف را به خانه آورده بودم، به پدرم نشان دادم اما او گفت اینها فایده ندارند!
پدرم یک موتورسکلت وسپا داشت و باکش را بنزین و نفت کرده و یک بشکه سه لیتری هم آماده گذاشته بود که اگر وضع خیلی وخیم شد و عراقی ها رسیدند، اسیر نشویم و با آن فرار کنیم!
پدرم گفت اگر تا چند دقیقه دیگر تانک نرفت، تو برو غلام و عباس را بیدار کن و بدون سر و صدا دم درب بیاید، من موتور را توی راهرو میاورم که فرار کنیم!
طولی نکشید که تانک گاز داد و به سمت سراهی و مغازه ندافی(لحافدوزی) آمد! سرک کشیدیم دیدیم تانک در خیابان مان عقبگرد میکند و با سرعت از خیابان آبان بسمت کمربندی رفت!
من خیلی ترسیده بودم و نفسم حبس شده بود!. پدرم بعلت تاریکی نتوانست عراقی یا ایرانی بودن تانک را تشخیص دهد. مدتی بالای پشتبام منتظر ماندیم که ببینیم خبری میشود یا نه!. انگار تانک به بیابان رفته بود.
صبح که از خانه بیرون رفتیم رد زنجیر های تانک روی آسفالت مانده و جای دور زدنش کاملا کنده و گود شده بود!
یکی دو سه نفر از مردان همسایه که هنوز از خرمشهر نرفته بودند بسیار نگران بودند و به پدرم گفتند دیگر صلاح نیست اینجا بمانیم و خطرناک است و تانکهای عراقی دارند وارد شهر میشوند!
یکی گفت بهتر است به ارتش خبر دهیم!. موتورش را برداشت و به پادگان رفت.
درست یادم نیست همان روز یا روز بعد یک تانک چفتن ارتش به خیابان مان آمد و از سراهی خیابان آبان به سمت کمربندی و بیابان شلک کرد!. طولی نکشید که چند خمپاره به خیابانهای اطراف اصابت کرد!
پدرم گفت دیگر جای ما اینجا نیست و الان هرچه گلوله دارند برای زدن این تانک به اینجا میریزند!
یک ارتشی درب بالای تانک را باز کرد و با دوربین به بیابان نگاه کرد. پدرم بهش سلام کرد و گفت: "قرار است شما اینجا مستقر بشوید؟". آن ارتشی گفت: "معلوم نیست!، چرا؟!". پدرم جواب داد: "اگر شما میخواهید اینجا بمانید قبل از اینکه ما را به کشتن بدهید از اینجا برویم!" ارتشیه یک نگاه دیگری به بیابان انداخت و گفت: "اینجا دور است و جای مناسبی برای کار ما نیست".
تانک به سمت کمربندی رفت و نبش خیابان آبان استقرار یافت و کوی طالقانی را پوشش داد.
🔹 همینجا و قبل از ارسال خاطره آقای سبعه، به موضوعی در مورد شهید فریدون قلیچخانی اشاره ای میکنم.
فریدون و جمشید قلیجخانی همسایه پشت مسجد مان بودند. وقتی فریدون با تیراندازی بالاگرد بعثی ها شهید شد، شایعه کردند برادرش جمشید که تکاور نیروی دریایی بود با نیروهایش به عراقی ها شبیخون زده و سرهای بریده آنها را در گونی و به شهر آوردند!
ادامه دارد....
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2475
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *قسمت نهم خاطره نادرزمانی از روزهای اول شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر:* ۱۴۰۰/۷/۹ بمناسب هفته دفاع مقدس
💠 *ادامه قسمت نهم:*
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2475
🔹واقعیت این است که در طول هشت سال دفاع مقدس هرگز هیچ سری نه توسط نیروهای ایرانی، و نه توسط نیروهای عراقی بریده نشد و اینگونه مطالب صحت ندارد!.
طی تماس تلفنی که با سه سرتیپ بزرگوار آقایان مهدی کشوری، سید طالب شیبت الحمد، و سید رسول بحرالعلوم، داشتم، هر سه این برادران عزیزم که از پاسدارن اولیه سپاه خرمشهر، و از پیش از حمله رسمی عراق در مرز و شلمچه حضور، و تا سقوط خرمشهر و پایان جنگ در جبهه و منطفه حضور داشته اند، بریده شدن هر سری، چه عراقی و چه ایرانی در طول دفاع مقدس را تکذیب نمودند.
🔹مدافع جانباز آقای قنبر سبعه در خاطره ای از آن روزهای اول جنگ اینچنین برایم تعریف کرد:
(در یکی از روزهای اول جنگ، بین ۴ تا ۶ مهر ۵۹، من و احمد محمودی و شهید فریدون قلیچخانی، به دیزلآباد رفته بودیم. (دیزلآباد= آن زمان ورودی خرمشهر از سمت جاده اهواز_خرمشهر، گاراژ و تعمیرگاههایی وجود داشت که موتورهای دیزل کامیون و خودروهای سنگین را تعمیر میکردند و آن منطقه را دیزلآباد میگفتند.)
در آنجا چندین سنگر وجود داشت که مدافعین شهر که غالبا بچههای خرمشهر بودند، استقرار داشتند. در این هنگام یک ارتشی به ما نزدیک شد، نمیدانم درجهاش چه بود!، به ما گفت به چند نفر نیاز دارم که برویم یک تانک عراقی که در گل گیر کرده را غنیمت بگیریم!.
ما سه نفر دنبال او بطرف جاده اهواز و روبروی منازل پیشساخت کوی سوم خرداد، راه افتادیم. سمت چپ جاده که کمی پائینتر بود پناه گرفتیم! او با دست به سمت تانک اشاره و نشان مان داد!. همینکه میخواستیم به سمت تانک برویم، دودی از اگزوز تانک بلند شد و لوله توپش به سمت ما چرخید! ما با تعجب به آن ارتشی گفتیم این که سالم است!!. جواب داد آره سالم است ولی گیر کرده!.
آن زمان ما سه نفر هنوز اسلحهای نداشتیم و فقط کیف و کولهپشتی که در انبار تسلیحات پادگان دژ پیدا کرده و وسایل امدادگری داخلش بود را همراه داشتیم!
خلاصه تا لول تانک بطرف مان گرفته شد، آن ارتشی گفت سریع جابجا بشوید و خودش فوراً از پناگاه بیرون پرید و به سمت دیگری رفت و ما هم بدنبالش!
بلاخره به این نتیجه رسید که با دست خالی نمیتوان در آن باتلاق و به سمت تانک برویم! و باید دنبال نیروهای مسلح رفت!.
در راه برگشت از سمت منازل نیمهساخته آن زمان (منازل کوی سوم خرداد فعلی)، چند تپه ماسه و شن مصالح ساختمانی نظرم را جلب کرد! چرا که اینطور بنظر میآمد که چند لباس روی آن ماسه ها انداخته اند که خشک شود! اما خوب که نگاه کردم دیدم آنها آدم هستند نه لباس!
جلوتر رفتم دیدم چهار جنازه روی ۴ تپه شن و ماسه افتاده!
دیگران را خبر دادیم و یک وانت پیکان آمد و جنازهها را درون وانت گذاشتیم و ما سه نفر هم سوار و بطرف بیمارستان خرمشهر رفتیم.
آن چهار نفر روی هم قرار داده شده بودند. دیدم یکی از آنها که زیر و صورتش به سمتم و چشمهایش باز بود، به من خیره شده است!!. راستش را بخواهید اول ترسیدم و صلوات فرستادم! ولی بعد دیدم لبهایش تکان میخورد! جلوتر رفتم متوجه شدم دارد حرف میزند!!. گفت شما ایرانی هستید؟! گفتم بله، تو زندهای!!؟ گفت آره. فوری او را از زیر درآوردیم!.
بزور حرف میزد و خون زیادی ازش رفته و کمی ترسیده بود و فکر میکرد ما عراقی هستیم! وقتی خیالش راحت شد گفت: "اینها علی اعرابی، ذبیح الله منصوری و آن یکی را نمیشناسم!."
فامیل خودش هم گفت دشتی هستم، الان اسم کوچکش را فراموش کردم.
به بیمارستان که رسیدیم بدلیل قطع برق امکان استفاده از سردخانه وجود نداشت و در گوشه ای از حیاط بیمارستان مقداری قالب یخ که از شهرهای همجوار آورده بودن گذاشته و جنازه ها را روی آن یخ ها قرار میدادند.
در بدو ورود ما، آقای خادمپیر، ماشو، و چند نفر دیگر از بچه های شهر، شهدا را شناختند و شروع به گریه و زاری کردند!.
آن مجروح را به داخل بیمارستان و مورد مداوا قرار دادند. او زنده ماند و در حال حاضر ساکن شیراز میباشد.)
*آری! مردم خرمشهر و رزمندگان اینگونه مورد هجمه وحشیانه و قتل و جنایت قرار میگرفتند و مظلومانه و غریبانه به شهادت میرسیدند!*
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2476
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *قسمت دهم خاطره نادرزمانی از روزهای اول شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر:*
۱۴۰۰/۷/۱۰ بمناسب هفته دفاع مقدس
*لینک قسمت نهم:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2475
🔹روزی که کوی طالقانی بشدت زیر آتش و عراقی ها قصد ورود به شهر داشتند و نیروهای مردمی و ارتش و سپاه هم سخت مقاومت میکردند، عمویم از روستایمان علامرودشت لامرد استان فارس به منزل ما آمد و به پدرم اصرار داشت که خرمشهر را ترک کنیم! اما پدرم بشدت مخالفت میکرد و ازش خواست فقط عباس مهرآوران را با خودش به روستا ببرد و تحویل خانوادهاش بدهد!.
همان موقع خبر آمد که عراقی ها از سمت دیزلآباد و جاده کمربندی و پادگان دژ دارند وارد کوی طالقانی میشوند و جنگ تن به تن درگرفته است!
پدرم با ناراحتی گفت: "حیف از آنهمه خرجی که شاه برای ارتش و خرید آن همه تجهیزات کرد!"
عمویم با تعجب پرسید چه شده؟! مگر ارتش نیست؟!!
پدرم گفت بنیصدر به پادگان دژ آمده و گفته ما باید در شهر دیگری با عراقی ها بجنگیم!. انگار پادگان دژ را خالی کرده اند و همین مقدار ارتشی و تکاورهای نیروی دریایی هم با مسئولیت خودشان در خرمشهر مانده اند و حتما بعدا هم بعلت تمرد از فرماندهی محاکمه خواهند شد! البته اگر زنده بمانند! که بعید میدانم یکی از آنها زنده بماند!!
عمویم اشاره ای به من کرد و گفت تو اینها را میدانی و این بچههای بیچاره را تا الان اینجا نگهداشتهای؟!! بخدا من تا اینها را با خودم نبرم از اینجا نمیروم!!
تمام شدن سیبزمینی، خمیر خشک و کپکزده حاشیه نان که طی آن چند روز خوردیم (غلام گاهی از مسجد جامع نان و کنسرو میاورد)، و همچنین اصرار عمو محمدعلی، و صدای انفجارات پی در پی خمپاره ها و تیراندازی، باعث شد پدرم با خروج ما از کوی طالقانی و رفتن به منزل خواهر شهید رحیم صحرائیان که در خیابان چهل متری خرمشهر و کمی از کوی طالقانی و خطر شهادت و یا اسارت مان دورتر بود موافقت کند و خودش تنها در منزلمان بماند!
آن روز یکی از همسایگان حاج فاضل تقیزاده(شوهرخواهر رحیم صحرائیان) که ماشین حمل سیلندر گاز آشپزخانه داشت گفت اگر بتوانید بنزین گیر بیاوردید من شما را از خرمشهر میبرم.
مهدی تقیزاده دنبال پیدا کردن بنزین رفت. در همین حین، صدای انفجارات پی در پی خمپاره ها بگوش رسید و حاج عبدالله تقی زاده من و پسرش شهید حسین و احمد تقی زاده و غلامعلی و یکی دو نفر دیگر که الان یادم نیست کیا بودند را زیر انباری راهپله مخفی کرد که ترکش به ما اصابت نکند و خود شان هم در گوشه اتاق پناه گرفتند!
آن روز شهید حسین تقیزاده با کمی برنج و عدس که در منزل حاج فاضل باقی مانده بود برایمان غذا درست کرد. فقط من و غلامعلی و یک نفر دیگر از آن غذا خوردیم و شدیدا اسهال گرفتیم و بعد متوجه شدیم حسین اشتباها بجای نمک پودر رختشویی در غذا ریخته است!
بلاخره مقداری بنزین گیر مان آمد و من، عمو محمدعلی احمدی، عباس، غلامعلی، احمد، مهدی، و شهید حسین تقیزاده سوار ماشین همسایه شدیم.
در راه آبادان ماهشهر چند نفری را دیدیم که پیاده میروند!. در جاده امیدیه بنزین ماشین مان تمام شد و بالاخره با یک کامیون، ساعت 4 یا 5 صبح به شیراز رسیدیم. در ورودی شیراز، چند پاسدار سپاه و کمیته انقلاب اسلامی حضور داشتند و مهاجرین جنگی را به مکانهایی جهت اسکان هدایت میکردند اما ما قصد اسکان در شیراز را نداشتیم و به جهرم رفتیم.
نیروهای مدافع خرمشهر، کسانی که در شهر مانده بودن را بزور سوار خودروها کرده و از شهر بیرون فرستاند و پدر من هم به جهرم آمد اما یکبار دیگر با مادرم و حاج کریم صحرائیان(برادر شهید رحیم صحرائیان) با ماشین پیکان سواری رحیم برای آوردن وسایل مورد نیازمان به خرمشهر برگشتند ولی زیر آتش دشمن نتوانسته بودند وسایل قابل توجهای با خود بیاورند و با رسیدن عراقی ها مجبور به فرار شدند!
ما و پدر مان تقریبا بین نوزدهم تا بیست چهارم از خرمشهر خارج شدیم و متاسفانه چهارم آبادن خبر سقوط خرمشهر را شنیدیم و کلی گریه کردیم!
ما قصد داشتیم بعد از مراسم چهلم شهید رحیم صحرائیان از جهرم برویم اما حاج کریم و خانواده صحرائیان اجازه ندادند و در منزلی که رحیم و کریم ساخته بودند ساکن شدیم و بعد از ۴ ماه رویا، فرزند شهید صحرائیان بدنیا آمد.
مردم خون گرم جهرم، همسایگان بسیار مهربان و مهماندوست، و مخصوصا فامیلهای حاج کریم صحرائیان، و بالاخص استاد علیمحمد صحرائیان (خواهرزاده رحیم و کریم) و خانواده و اخویهای استاد، خیلی به ما لطف و محبت داشتند. بنده حدود ۸سال شاگرد استاد معظم آقای علیاصغر عزیزیان بودم.
در ۸سال جنگ، پدرم، من، و دو برادرم، کریم صحرائیان، شهید حسین، حسن، احمد، مهدی، محمد و علی تقی زاده، اسحق، محمد، دکتر علیرضا، اسدالله و شهیدان عبدالحسین و ابوالفضل و عبدالامیر غلامپور، و عباس مهرآوران در جبهه حضور داشته و در عملیاتها شرکت میکردیم.
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2477
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *قسمت دهم خاطره نادرزمانی از روزهای اول شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر:* ۱۴۰۰/۷/۱۰ بمناسب هفته دفاع مقد
💠 *پایان قسمت دهم و اتمام خاطرات روزهای اول جنگ در خرمشهر:*
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2477
🔹ضمن عذرخواهی و تشکر از همه بزرگوارانی که ممکن است بعلت طولانی شدن مطالبم خسته شده اما تحمل نمودند، ذیلا قسمت پایانی خاطرات را تقدیم مینمایم.
*ادامه خاطره حاج اسحق غلامپور:*
(روزی که در آبادان گفته میشد جنگ در خرمشهر تن به تن شده است، من و امیر با موتور رفتیم دیدم روی پل خرمشهر مردم بالاجبار در حال خروج از شهر هستند! میگفتند عراقی ها نزدیکهای خیابان چهل متری رسیدهاند! در سرازیری پل تانکی را دیدم که لوله اش بطرف شهر است!.
با امیر از چهل متری که عبور میکردیم صدای زوزه گلوله ها که از نزدیکی مان رد میشد را میشنیدیم! به خیابان همیشه بهار که رسیدیم دیدم سر خیابان فرعی آبان روبروی خانه، یک بسیجی با اسلحه ایستاده. ازش در مورد اوضاع پرسیدم گفت زودتر از اینجا بروید که جنگ تن به تن شده!!. دیدم لبانش از تشنگی خشک و همچو گچ سفید است! گفتم آب میخواهی؟ گفت بله. رفتم هرچه در زدم کسی درب را باز نکرد، به آن بسیجی گفتم برادر شرمنده، پدرخانمم منزل نیست. گفت صبح نیروهای ارتش هرکس در خانه ها بود را سوار ماشین نموده و از شهر خارج کردند و شما هم فوری بروید!.
جنگ تن به تن بود بهر صورت ما برگشتیم و چند روز بعد هم خرمشهر سقوط کرد!
در جبهه آبادان و هنوز تلفن های ساختمانی که در آن بودیم کار میکرد، عراق بمباران کرد و تلفن قطع شد! با دو نفر همرزمان جهت پیدا کردن محل قطع سیم میگشتیم که توپ ۱۰۶ ارتش آمد و بطرف عراق شلیک کرد! گفتم بچه ها دور شویم که الان همینجا را میزنند! هنوز دور نشده بودیم که زدند!.
یک ترکش در کمر یکی از دوستان خورد و افتاد! دو نفری او را بلند و دنبال جای امن بودیم که من دردی در ران پای راست احساس کردم و دست زدم دستم خونی شد! بهر صورت دو نفر مان را به بیمارستان شرکت نفت بردند! دوست مان جراحی و بعد اعزام شد! بعد از گرفتن عکس از پایم دکتر یک اسپری بر محل ترکش زد و گفت: "ترکش ریزی در گوشت است، اگر بخواهی جراحی و بیرون میآوریم اما اثرش میماند و جراحی نکن و خودش بیرون میآید." گفتم درد داردم! گفت تا دو ساعت دیگر دردش تمام میشود.
از بیمارستان بیرون آمدم و تقریبا پس از چند ماه یک شب در خواب از خارش محل ترکش بیدار شدم. قضیه ترکش را فراموش کرده بودم، خاریدم و خاریدم یکمرتبه یک شیئی در دستم آمد! آن ترکش اندازه یک دانه میوه کُنار بود.
آن روز که از بیمارستان برگشتیم دو نفر از دوستان قدیمی بنامهای محمد عرب و حسنفرد که پاسبان بودند را در کمیته ۴۸ دیدم و احوالپرسی کردیم و گفتم حسن جان این طرفها؟! گفت آمدهایم فلانی را باز داشت و ببریم!. خیلی ناراحت شدم! او گفت جریان دزدی از منازل بریم است!.
بهرصورت آن شخص که از نیروهای داوطلب بود را بردند و همدستش را هم دستگیر کردند. وقتی برای بازرسی به منزل آنان میروند با رادیو و بی سیم مواجهه و پس از تحقیق متوجه میشوند که برای عراق جاسوسی میکردند!. همین شخص و دوستش محل اجتماع تکاوران نیروی دریائی در چهار باغ محله بریم را گزارش داده و همه عزیزان تکاور بشهادت رسیده بودند! این دو خائن پس از دادگاهی، پشت کلانتری۲ بریم تیرباران شدند. آنها عضو گروهک منحرف "پیکار" بودند و به عراقی ها گزارش کلیه محلهایی که نیروها مستقر میشدند را میدادند و بعثیها هم آن مکانها را بمباران میکردند! تجمع در مسجد پیروز و چهار باغ، از جمله گزارشهایی بود که آنها به عراق داده بودند!.)
*لینک فهرست اسامی شهدا، جانبازان، فعالان، و بانیان مسجد امام علی ابن ابیطالب علیه السلام، و خیابان همیشهبهار کوی طالقانی از قبل از پیروزی انقلاب تا سقوط خرمشهر و جنگ تحمیلی:*👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2479
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
🔴متن شایعه:
سوپرکبرای ایرانی در رزمایش فاتحان خیبر، حین تیراندازی سه نفر از نیروهای خودی را مورد حمله قرار داده و به شهادت رسانده است!!.
🔵پاسخ شایعه:
1️⃣ این خبر که ابتدا در یک منبع خبری روسی منتشر شده و پس از دقایقی توسط همین رسانه تکذیب شده، ولی توسط رسانههای مجازی عربی به سرعت در حال انتشار است.
2️⃣ فرمانده قرارگاه منطقهای شمالغرب کشور نیز در واکنش به این خبر گفت: هیچ سانحه، فوتی و مجروحی در رزمایش فاتحان خیبر نداشتیم و خبرهای منتشر شده و شایعات در این خصوص کذب است.
3️⃣ در همین زمینه گفتنی است بالگردهای کبرای ایرانی از مدل (c کبری و نسخه j ) است و ایران اساسا بالگردی با مشخصات سوپر کبری ندارد.
🖌قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3137
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13473
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2481
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شایعه:
تزریق واکسن کرونا برای زنان متأهل، با اذن همسر باید انجام شود!!
🔵پاسخ:
♦️خبر تزریق واکسن کرونا با اذن همسر کذب است
🔺عبدالله سمامی نائب رئیس کانون وکلای دادگستری مرکز:
🔹 واکسن زنان با اجازه همسر یک خبر کذب و نادرست است
🔹 زمینه پیشگیری و استفاده از #واکسن یک امر شخصی و فردی است و هیچ ارتباطی به همسر یا رضایت همسر ندارد
🔹 اماکن واکسیناسیون از هیچ خانم متاهلی اجازه نامه همسر نمیخواهند.
🖌ویکیشبهه
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3138
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13474
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2482
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شایعه:
فیلم/ جنازه صدام درآوردن ببرن زادگاهش بعد11سال هنوز سالمه اینو چی تفسیر میکنید علما؟!!
این کلیپ در عراق غوغای به پا کرده
معلوم نیست انگلیس چه نقشه شومی برای منطقه در دست اجرا دارد!
امریکا ماه آینده خروج نیروهایش را از عراق شروع میکنه!
و عاقبت کار عراق دقیقا مثل افغانستان خواهد شد!!
🔵پاسخ:
چندین پست در شبکههای اجتماعی عرب زبان و فرانسوی زبان منتشر شده که با انتشار یک ویدئو در آن مدعی شدهاند جسد صدام پس از ۱۲ سال همچنان کاملاً سالم است. اما در واقع این ویدئو و این پست کاملاً شایعه است.
ویدئو به شکل گسترده منتشر شده و تنها در یک گروه فیسبوک افریقایی بیش از ۹ هزار بار بازنشر شده است!.
در ویدئو جسد صدام دیده میشود که افرادی بسیاری دور او جمع شدهاند اللهاکبر میگویند و جسد صدام را میبوسند. این ویدئو بیشتر با متنی از این دست همراه است: "قبر صدام حسین برای انتقال جسد او به محل تولدش باز شده است، جسد او از بین نرفته است!. از خدا میخواهیم که او را به عنوان شهید از ما بپذیرد".
در واقع، این ویدئو بخشی از ویدئویی طولانیتر از ویدئویی قدیمی از مراسم کفن و دفن صدام حسین است. این ویدئو برای اولین بار در ژانویه سال ۲۰۰۷ در یوتیوب منتشر شده است و مراسم خاکسپاری صدام در تاریخ ۳۱ دسامبر سال ۲۰۰۶ در روستای العوجه، روستایی در نزدیکی تکریت توسط عشیره او "ابو ناصر" را نشان میدهد و اصلا جدید هم نیست.
🖌آنتی شبهه
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3139
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13475
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2483
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شبهه:
امروز از نجف خبر رسید که گنبد طلای جدید حضرت علی را نصب کردهاند.
رئیس ستاد بازسازی عتبات عالیات گفته در این گنبد جدید ۱۰۵ کیلوگرم طلای ۲۴ عیار به کار رفته و تعداد خشتها نزدیک به ۱۰ هزار عدد است.
شاید مرا متهم کنند به بیربط گویی و بهانهگیری. اما واقعا نمیتوانم بفهمم، چهطور میشود ۱۰ هزار خشت طلا را از مرزهای مهران و شلمچه که فقر در آنجا بیداد میکند عبور دهند و ببرند برای بارگاه کسی که بهخاطر نشستن روی خاکها، لقب شریفش ابوتراب بود.
چهطور آن یگانه بیتکرار را اینقدر در حد فهم کوچک و حقیر خودتان پایین میآورید که فکر میکنید ۱۰ هزار خشت طلا یعنی تکریم علی؟
چند وقت پیش دیدم دوستی در صفحهاش نوشته بود که در یکی از همین شهرستانهای مرزی، روی در بعضی نانواییها نوشتهاند: "از دادن نان نسیه معذوریم" . خواستم بگویم تکریم علی به خشت طلا نیست آقایان. تکریم علی، به تکریم عیالالله است. که فقر، غرور یک مرد را چنان خرد نکند که تقاضای نان نسیه کند.
نمیتوانید مثل ابوتراب باشید، با خشت طلا برای خودتان وجدان راحت نخرید...
🔵پاسخ:
1⃣ابو تراب به معنی صاحب خاک و خاکیان است و اشاره به عظمت حضرت دارد نه خاک نشینی ایشان.
2⃣در سال های اخیر به خاطر افزایش زیارت،عواید بسیاری نصیب همین شهر های مرز نشین شده و رفت وآمد مردم در این مرزها از قضا،اقتصاد این شهر ها را بهبود بخشیده است.
3⃣گویا برخی فراموش کرده اند، آنچه تجمل را به عملی ناشایست و خلاف مذهب تبدیل می کند، انحصار طلبی در استفاده از آن است وگرنه کجای دنیا اگر یک مکان عمومی عام المنفعه، به نحوی زیبا و هنری و حتی گران قیمت ساخته شود، کسی اعتراض می کند؟
تمام اعتراض و انتقادی که، به تجمل گرایان همچون پادشاهان، ثروتمندان و مسئولان کشوری وارد است، این است که« از تجملات استفاده ی شخصی می کرده و بهیچ وجه فقرا یا عموم مردم را به کاخ هایشان راه نمیدهند».
ولی برای شیعیان، مکانی عمومی تر از مرقد ائمه! نیز مگر وجود دارد؟؟؟
به طور متوسط،می توان گفت
«همه ی شیعیان اعم از ایرانی، عراقی و... حداقل یک بار سفر به این مکان ها را تجربه می کنند و از زیبایی، هنر، امکانات و رفاه آن بهره می برند.
برخی گویا حرم امام را با خانه ی آن حضرت اشتباه گرفته اند که بر اساس زهد آن حضرت در طول حیات، حکم به سادگی بنای مرقد میدهند»!
بد نیست یادآوری کنیم، از خانه ی امام خودش استفاده میکرده است و از مرقدش عموم مردم
4⃣نکته ی بعد، اینکه تمامی این هزینه ها، با عشق و علاقه از طرف مردم و از محل اموال شخص شان بذل میگردد. و گمان نمیکنم کسی اجازه داشته باشد، برای دیگران در این زمینه تعیین تکلیف کند
5⃣ولی نکته اساسی و اصل موضوع،
حقیقتا چرا با وجود تلاش مصرانه ی طراحان شبهه، برای منصرف کردن مردم از بذل اموالشان در راه ائمه، نه تنها مردم منصرف نمی شوند بلکه این روند سال به سال شدت و جان بیشتری میگیرد؟؟؟
جواب آن در یک حدیث از مولای متقیان و یک آیه خلاصه می شود:
به فرموده ی امیرالمومنین علی (ع) " دنیا همچون سایه توست، اگر بایستی می ایستد و اگر بخواهی آن را بدست بیاوری، دور می شود."
📚(غررالحکم،ج6،ص134).
در(آیه ی 96 سوره مریم)، نیز آمده:
" کسانی که ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند، خداوند رحمان برای آنها در دلها محبتی قرار خواهد داد."
و لذا همین ایمان و عمل صالح ائمه بوده، که آنها را تا ابد محبوب قلوب ساخته.
و همین زهدشان در دنیا بوده که، باعث اقبال دنیا به آنها شده تا جاییکه مردم حتی قرنها پس از شهادت این بزرگواران، برای پاسداشت یاد و راه شان، از بذل جان و مال خود مضایقه ندارند.
🖌آنتی شبهه
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3140
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13476
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2484
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شبهه:
کَریم کِرم داشت
درزمان حکومت منحوس پهلوی خائن!
کریم کارگر کارخانه کبریت سازی کرج بود
این آقا کریم باداشتن 5 کلاس سواد، درآن زمان استخدام بود.
نه کارفرما جرات داشت بیمه اش را رد نکند..!!!!
نه ازغذا وسرویس محروم بود
نه هرسال حقوقش همان کف وزارت کاری بود...
نه بیکاربود
نه دنبال وام ازدواج بود تا زن بگیره !!
نه نیاز به ضامن داشت، ضامنش کاربود..
نه شغلش بدون امنیت بود
نه از فرزند آوری میترسید
کریم تازه ۵ تابچه تپل مپل هم داشت
کریم تازه بعداز یکسال میتونست یک ژیان ماهاری بخره و زن و بچه هاشو ببره جاجرود..
کریم بچه هاش مدرسه میرفتند.. مفتی و مفتکی.. تازه بچه هاش توی مدرسه تغذیه رایگان هم کوفت میکردند..
کریم غصه دوا و دکتر زنش و زایمانش رو هم نداشت چون زاییدن رایگان بود... هی برای مملکت سرباز وسرمایه انسانی میزایید
کریم جمعه ها باخانواده کله پاچه و سنگک ارزان میگرفت و خانوادگی کوفت میکردند..
کریم طبق دستور شاه معدوم که گفته بود کارگران باید سهامدار شرکتها شوند تازه سهامدار کارخانه ای که کار میکرد هم شده بود وسودش راهم بالامیکشید..
کریم اگه سیگاری هم بود سیگار وینستون 4 خط قرمز هم میکشید وکبریتش هم که مفتکی بود..
کریم هرشب جمعه دست اهل وعیالشو میگرفت ومیبرد سینما وبا دوزار بلیط سه تافیلم هم میدید..
کریم خیلی خوش بحالش بود
بطوری که پسرعموی کیم ایل سونگ.. درحسرت زندگی کریم میسوخت..
کریم اصلا نمی دونست بانکداری پهلوی چیست..
خلاصه کریم کارگر کارخانه کبریت سازی کرج، هیچی کم نداشت..کریم هم نمازمیخوند. هم روزه میگرفت... وتازه شبهای چهارشنبه هم پای منبر آخوند محله مینشست
و میشنید که شاه خائن پول نفت ما را میدزدد
و کریم شنید ایرانی نباید کار کند چون ما کشور ثروتمندی هستیم باید پول نفت را به خودمان بدهند
کریم فکر نمیکرد بهداشت رایگان تحصیل رایگان بیمه رایگان خدمات اجتماعی رایگان، همان پول نفت است
اینقدر شنید و شنید که باورش شد
کریم به خیابان میآمد و داد میزد مرگ بر شاه
کریم اینک گور به گور شده
و بچه هاش
گورخواب.. کارتن خواب.. بیکار.. مجرد
معتاد.. سارق فراری.. مهاجر و پناهجو.. وخس وخاشاک شده اند..
خاک تو سرت کریم !
🔵پاسخ:
1️⃣اینکه برای فریب افکار عمومی با واژه های کریم وکِرم بازی میکنند و یا کارخانه کبریت سازی را برای یادآوری داستان جعلی هویدا و کبریت، مثال می آورند همه در جهت گمراه کردن مخاطب است تا کوچکترین تحقیقی در مورد وضعیت کارگران در دوران سیاه پهلوی انجام ندهد!
2️⃣به فرض محال که داستان کریم واقعی باشد
آیا تمام کارگران ایران از امکاناتی که کریم داشته بهره مند بوده اند؟
چگونه میتوان انقلاب ملت ایران برای سرنگونی حکومتی فاسد و خائن را با چنین داستان های فانتزی تخطئه کرد؟!
✅به این دو مستند در مورد وضعیت کارگران قبل از انقلاب دقت فرمایید 👇🏻
با شکلگیری انقلاب سفید در سال ۱۳۴۱ و بر اساس اصل ششم آن که مربوط به سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها بود. مقرر بود ۲۰ درصد سود هر کارخانهای به کارگران آن تعلق بگیرد و هدف از این کار ایجاد این ذهنیت بود که اگر کارگران از سود کارخانه سهمی به دست آورند، این امر به نوعی در افزایش بازدهی کارخانهها تاثیر مثبت به جای خواهد گذاشت؛ اما برا ساس امار منتشره تنها بخش ناچیزی از کارگران مشمول این طرح شدند و این طرح بیشتر حالت عوام فریبانه داشته اشت.
افراسیابی، ایران و تاریخ، تهران، علم، ۱۳۶۷، ص۳۰۴
🔹فرد هالیدی در «کتاب ایران: دیکتاتوری و توسعه» در خصوص وضعیت کارگران در اواخر سلطنت پهلوی مینویسد:
اکثریت مزدبگیران با قیمتهای فزاینده در زمینه مسکن و دیگر خدمات روبرو بودهاند و شکاف میان کارگران برخوردار از دستمزد بالا و کارگران غیرماهر بیشتر شده است. حتی آن دسته از کارگرانی که دستمزد واقعیشان بالا رفته، با تورم عمومی در شهر دست به گریبان بودهاند. این عوامل هستند که حداقل تا حدودی در پس موج اعتصاب اواسط دهه هفتاد و نیز در پس موج وسیعتر ابراز نارضایی در ۱۹۷۸(۱۳۵۶) قرار دارند.»
mshrgh.ir/934669
3️⃣واقعیات حکومت پهلوی را نه از داستان های رنگارنگ فضای مجازی بلکه با تحقیق و مطالعه میتوان فهمید!
🖌آنتی شبهه
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3141
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13477
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2485
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
♦️ *دلیل بلاتکلیفی در تعیین مدیریتهای میانی دولت چیست!؟*
🔹هنوز صدای امام خامنهای در گوشها طنینانداز است که در روز تنفیذ حکم ریاست جمهوری حجت الاسلام رئیسی فرمودند: «یک توصیه لازم اینجا وجود دارد و آن این است که در تشکیل دولت انشاءالله بایستی سرعت عمل به خرج داده بشود؛ یعنی شرایط کشور اقتضا نمیکند که تشکیل دولت تأخیر بیفتد.» این تاکید رهبر انقلاب و به ویژه اشاره به شرایط خاص کشور، گویا تنها درباره وزرای دولت جدید مورد توجه قرار گرفته که یادآوری نکاتی در این باره ضرورت دارد.
🔻دولت فقط شامل وزرا نمیشود!
🔹هر چند رئیس جمهور و مجلس در تشکیل کابینه و انتخاب وزرا به این توصیه و تاکید رهبر انقلاب عمل کردند، اما نکته قابل توجه این است که تغییر دولت روحانی تا مرحله انتخاب وزرا متوقف مانده است در حالی که دولت، تنها از وزرا تشکیل نشده است. دولت مجموعه ای از مدیران ارشد، از وزرا گرفته تا معاونین وزرا و روسای سازمانها و مراکز مهم، استانداران، فرمانداران، مدیران کل ستادی و استانی را شامل میشود.
🔹تمامی تصمیمات وزرا از طریق معاونین آنها و مدیران کل ستادی و استانی پیگیری و صورت میگیرد؛ استانداران به عنوان مسئول دولت و بالاترین مقام دولت در هر استان، مجرا و مجری سیاستهای دولت در استان هستند. تاکنون به جز یک استان، تکلیف بقیه استانداران و بالطبع مدیران استانی هنوز مشخص نشده است. تقریبا تمامی معاونین وزرا همچنان همان افراد دولت قبل هستند، در حالی که بر اساس اخبار موجود، بسیاری از وزرا پس از بررسیهای اولیه افراد مورد نظر خود را تعیین کردهاند.
🔹از طرفی برخی مدیریتهای مهم و اصلی ستادی در نهاد ریاست جمهوری و مدیران ارشد ملی و مهم دیگر مانند رئیس بانک مرکزی، سخنگوی دولت، رئیس سازمان استاندارد، رئیس گمرک و .... همچنان توسط مدیران دولت قبل اداره میشوند.
🔻مجری مصوبات سفرهای استانی رییس جمهور کیست؟!
🔹از سوی دیگر رئیس جمهور هر هفته در اقدامی پسندیده به سفر استانی در مناطق محروم کشور میرود. رئیسی تلاش میکند با سرعت هر چه بیشتر فاصله ایجاد شده بین مردم و حاکمیت در دولت قبل را کم کند و اعتماد مردم به نظام و مسئولین را بازگرداند؛ اما سوال این است که مصوبات این سفرها و دیگر مصوبات هیات دولت توسط چه کسانی قرار است پیگیری و اجرا شود؟ مگر نه این است که مجریان این مصوبات و کارگزاران دولت سیزدهم همین مدیران میانی، استانداران، معاونین وزرا، مدیران کل ستادی و استانی و برخی رؤسای مراکز مهم مانند بانک مرکزی هستند؟ آیا مدیران خسته و ناکارآمد دولت روحانی قرار است فاصله میان مردم و مسئولین را پر کنند؟ بدیهی است تا زمانی که مدیران اجرایی میانی و استانداران تغییر نکنند، مردم تغییر ریل دولت را حس نمیکنند هر چند اقدامات رییس جمهور محترم کاملا برخلاف حسن روحانی و در راستای پر کردن این شکاف بودا است؟
🔹بد نیست بدانید که حسن روحانی در ابتدای تشکیل دولتش در سال ۹۲ در کمتر از یک ماه پس از تغییر کابینه، مدیریتهای ارشد میانی و ستادی را تغییر داد. در برخی از وزراتخانهها مثل نهاد ریاست جمهوری، وزارت اطلاعات و وزارت کشور، سرعت این تغییر خیلی بیشتر بود.
🔹تأخیر در پاسخ به استعلامات
بنابراین آنچه بیش از همه ضروری مینماید، تسریع در فرایند انتخاب مدیران دولتی است. بنا بر آنچه شنیده می شود ظاهرا یکی از دلایل اصلی این تأخير، عدم پاسخ نهادهای امنیتی به استعلامات مدیران انتخابی است؛ در حالی که پیش از این چنین تأخیری صورت نمیگرفت.
🔹به نظر میرسد رئیس جمهور باید این موضوع را از وزیر اطلاعات مطالبه کند. خصوصا که مدیران ارشد این وزارتخانه همچنان مدیران ارشد دولت روحانی هستند! این در حالی است که پیش از این، استعالامات چند روزه و به صورت شفاهی پاسخ داده میشد تا مراحل کتبی آن طی میشد.
🔹اکنون نیمی از سال ۱۴۰۰، سه ماه از انتخاب رئیسی و یک ماه از روی کار آمدن او به عنوان رئیس دولت گذشته است. زیرساخت اصلی و مقدمه همه تحولات وعده داده شده از سوی دکتر رئیسی، مدیران میانی و استانی دولت هستند. با توجه به انبوه مشکلاتی که دولت قبل برجای گذاشته، انتظار این است که دولت مردمی و تحول خواه رئیسی از لحظه به لحظه فرصتها استفاده کند و تأخیر را جایز نداند. خصوصا که این موضوع، مطالبه به حق امام خامنهای هم بوده است و تأخير در آن به معنای بیبرنامگی دولت، عدم برخورداری دولت رییسی از نیروی انسانی همسو و در نتیجه القای ناامیدی خواهد بود.
🖌حمید رسایی
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3142
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13478
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2486
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شبهه:
مقایسه روش پیامبر(ص) و ایت الله خمینی پس از فتح مکه و پیروزی انقلاب
شهاب الدین حائری شیرازی
پیامبر چون مکه را فتح نمود عفو عمومی اعلان کرده و جلو انتقام گیری مهاجران که در اثر فشار کفار از مکه به مدینه فرار کرده بودند را گرفت.
پرچم را از سعدبن عباده که بشارت انتقام داده بود ستانده و به علی (ع) داد وگفت بگو امروز روز رحمت است و خانه ابوسفیان، کسی که بزرگترین دشمن پیامبر ودین اسلام محسوب میشد و فقط برای حفظ جان اسلام ظاهری آورده بود را در کنار حرم خدا وکعبه، مأمن وحریمی برای حفظ جان مردم بیمناک از جان خویش قرار داد.
وحشی غلامی که عموی پیامبر حمزه سیدالشهداء را درجنگ احد کشته بود پس از فتح مکه و اسلام آوردن از جان خویش وقصاص، بیمناک بود اماپیغمبر اکرم(ص) وی را چون دیگران امان داده وفرمود: کل دم فی الجاهلیة فهو تحت قدمی هاتین هر خونی که پیش از اسلام آوردن و در جاهلیت ریخته شده زیر پایم نهادم.
مقایسه رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله پس از فتح مکه و عملکرد ایت الله خمینی پس از پیروزی انقلاب یک ضرورت است.
آیت الله خمینی معصوم نبود وچه بسا از روی خطا در جایی وموقعیتی رفتار وعملکردی برخلاف آنچه از پیامبرصلی الله علیه واله میشناسیم از ایشان سر زده و جبران آن ضروری باشد.
وجدان مخاطب گرامی را به شهادت گرفته ومیپرسم حاکم شرع نمودن صادق خلخالی و سپردن محاکم به وی شبیه دادن لوای فتح به سعدبن عباده است یا علی(ع)؟
به هر حال قدسی نمودن و هم مقام ومرتبه دانستن امام راحل با پیامبر (ص) بر خلاف مشی و روش خود آیت الله خمینی است که بارها از گفتن سخنان غلو آمیز نسبت به خود نهی نموده در وصیت نامه سیاسی وعبادی خویش با ذکر حدیث ثقلین بر حجیت ومعیار بودن انحصاری کتاب و سنت صحه گذارد و به بعضی خطاهای خود در همان وصیت نامه اقرار نمود.
واقعا اگر بجای آنهمه اعدام ومصادره اموال از سیره پیامبر تبعیت نموده وگذشت وعفو را سیره خود مینمودیم امروز وضع بهتری نداشتیم؟
(خلاصه شده)
🔵پاسخ:
جناب آقای حائری در این یادداشت کوتاه دو مدعا مطرح کرده است و متناسب با این دو مدعا نتیجه گرفته و عملکرد امام را به نقد کشیدهاند. اما اولاً، هر دو مدعای ایشان ناقص و ناتمام است، و ثانیاً، بر فرض صحت و تمام بودن این دو مدعا، باز هم کمیت استدلالشان ناقص است.
مدعای اول: اعلام عفو عمومی توسط پیامبر (ص) و در امان دانستن همۀ دشمنان و مخالفان
مدعای دوم: عدم اعلام عفو عمومی توسط امام پس از پیروزی انقلاب
اما در مورد مدعای اول
🔸اگرچه پیامبر (ص) در فتح مکه اعلام عفو عمومی کردند اما برخی از افراد را از این عفو مستثنی کرده و فرمودند: «آنها را هر کجا دیدید بکشید، اگر چه در زیر پردههای کعبه باشد»! برخی از این افراد عبارتند از: عبدالله بن خطل، حویرث بن نقیذ، مقیس بن صباته (ضبابه)، عکرمة بن ابی جهل، صفوان بن امیه، عبدالله بن ابی سرح، اسلم بن زبعری، وحشی بن حرب، هند دختر عتبه، ساره کنیز عمرو بن عبدالمطلب، دو کنیز عبدالله بن خطل و ... . (اگرچه برخی از این افراد همچون وحشی، عکرمه و صفوان و ... توانستند امان نامه گرفته و جان سالم در ببرند ، ولی برخی دیگر نیز توسط مسلمانان کشته شدند.)
اما در مورد ادعای دوم
🔹برخلاف مدعای نویسندۀ محترم امام خمینی (س) پس از پیروزی، بارها اعلام عفو عمومی (به جز موارد خاصی که استثناء شدهاند) کردند (که اسناد این موارد در دسترس عموم هست و با یک سرچ ساده در اینترنت قابل دسترسی است.) و سرانجام در اسفند ماه سال 58 نیز در نامهای به رئیس جمهوری و دادستان کل انقلاب اعلام عفو عمومی نمودند و در فرازی از پیام خود نوشتند: من از عموم برادران ایمانی می خواهم که برای رضای خداوند تعالی از انتقامجویی و بهانه گیری اجتناب کنند، و به پیروی از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عفو و اغماض را شیوۀ خود قرار دهند. و من از جوانان عزیز می خواهم که از خود عطوفت نشان دهند و از شیوۀ احسان که مرضیِّ خداوند است و قرآن کریم بر آن تأکید فرموده، پیروی کنند.
🔹ایشان علاوه بر اعلام عفوهای عمومی، با بیان قواعدی همچون ملاک حال فعلی اشخاص است» زمینۀ اشتغال افرادی که پیش از انقلاب دچار خطا و لغزش شده بودند را نیز فراهم نمودند: «میزان، حال فعلی اشخاص است با غمض عین از بعض لغزشهایی که در رژیم سابق داشتهاند، مگر آنکه با قرائن صحیح معلوم شود که فعلاً نیز کارشکن و مفسدند. جماران
https://b2n.ir/t96049
✒️رشید داودی
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3143
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13479
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2487
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
🔴شایعه:
امامزاده سیار برای ترویج جهل و خرافات در مناطق دورافتاده و روستایی سال ۱۴۰۰
کتابخانه سیار برای ترویج علم و فرهنگ در مناطق دورافتاده و روستایی سال ۱۳۵۰
🔵پاسخ:
1️⃣موردی به نام امامزاده سیار نداریم و با مبانی عقلی و مذهبی نیز همخوانی ندارد!
تصویر مربوط به انتقال ضریح جدید امامزاده ای در مازندران است که طبق مستندات،این امامزاده با ۱۴ واسطه به امام سجاد (ع) منتسب است.
http://shayeaat.ir/post/357/
2️⃣تصویر دوم مربوط به یک کتابخانه سیار عشایری در سال ۴۹ است، لازم به ذکر است که آموزش عشایر قبل از انقلاب با همت و تلاش بزرگمردان عشایرزاده ای همچون محمد بهمن بیگی انجام میشد
https://www.irna.ir/news/84315908/
رژیم پهلوی که مدعی گسترش سواد و بسط آموزش در سطح کشور بود در این حوزه موفقیت چندانی کسب نکرد و نتیجه آن چیزی جز عقبماندگی نبود. بنابر آمار موجود، در پایان عمر این رژیم، 68 در صد از بزرگسالان هنوز در بیسوادی به سر میبرند و کمتر از 40 درصد از کودکان توانستند دوران دبستان را طی کنند.
https://irdc.ir/fa/news/5233/
✅رئیس سازمان نهضت سواد آموزی می گوید: در گروه سنی ۱۵ سال و بالاتر سال ۱۳۵۷ که سال پیروزی انقلاب اسلامی است ایران ۳۶ درصد باسواد داشته و میانگین جهانی ۶۹ درصد بوده است در حالیکه طبق آخرین سرشماری که سال ۹۵ صورت گرفت و گزارش جهانی ۲۰۱۶، این نرخ در ایران به ۸۶ درصد رسیده است و در جهان ۸۲.۲ است.
https://seraj24.ir/fa/news-details/181152/
🖌آنتی شبهه
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3145
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13481
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2488
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
#شهادت_امامرضا_تسلیت
💠 * شبهه ولایتعهدی و همکاری امام رضا علیهالسلام با حاکم جور*
شبههای در مورد امام رضا(ع) مطرح می شود که در مورد پذیرش ولایتعهدی مامون از جانب ایشان است. شبهه افکنان ادعا میکنند؛ اجتناب از طاغوت و مبارزه با ستمکاران از برجستهترین اهداف تمام اولیا و انبیا بوده است، اما در این بین امام رضا علیهالسلام با پذیرش ولایتعهدی مأمون به نوعی با طاغوت زمان همکاری کرده و مشی امام با هدف اصلی اولیای الهی که همانا مخالفت با دستگاه جور است منافات دارد.
🔵پاسخ:
امام رضا علیهالسلام در موارد مختلف جواب این اشکال و شبهه را ایراد فرمودند. امام در برابر این پرسش جواب نقض دادهاند و به محمدبن عرفه فرمودند: «آنچه سبب شد جدم امیرالمومنین علیهالسلام داخل بر شوری (تعیین خلیفه سوم) شود.» و یا امام رضا علیهالسلام در جایی دیگر فرمود: «شگفتا از این مردم! مگر نمیدانند که یوسف در حالی که نبی و رسول بود به خاطر ضرورت سرپرستی خزائن، به عزیز مصر گفت: «مرا سرپرست آن خزائن زمین قرار ده به درستی که من حافظ و دانا خواهم بود.» امام رضا علیهالسلام در جواب یکی از خوارج نیز فرمود: «آیا در نزد تو این گروه (بنی عباس) کافرترند یا عزیز مصر و مردم کشورش؟ آیا این گونه نیست که این افراد به گمان خویش خود را موحد میدانند اما آنها نه موحد بوده و نه خدا را میشناختند؟ با وجود این یوسف نبی، پسر یعقوب نبی به عزیز مصر که کافر بود گفت: «مرا سرپرست خزانههای این سرزمین قرار بده بدرستی که من حافظ و دانا هستم»؛ و مدتها با فراعنه همنشینی داشت... پس به چه دلیل مرا سرزنش میکنی؟»
🔹جدای از جوابهای نقضی امام رضا علیهالسلام جواب حلی نیز به شبهه دادند. وقتی که ولایتعهدی از سوی مأمون به امام پیشنهاد شد امام از پذیرفتن آن سر باز زد، اما مأمون امام را تهدید به قتل کرد. امام رضا فرمودند: «خداوند تعالی مرا از اینکه خود را به هلاکت بیندازم نهی کرده است.» امام رضا علیهالسلام بعد از قبول ولایتعهدی دست به آسمان بلند کردند و چنین فرمودند: «خداوندا تو مرا از اینکه خودم را با دستان خود به هلاکت بیندازم نهی کردهای و اینک اگر ولایتعهدی عبدالله مامون را نپذیرم مرا در آستانه قتل قرار داده است. بنابراین من در حالت اکراه و اضطرار قرار گرفتهام...»
🖌دیدار نیوز
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3147
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13483
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2489
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شایعه:
*پیامبر(ص): هر کس پایان ماه صفر را به من خبر دهد، بهشت بر او واجب است.*
*پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هرکس حلول ماه ربیع الاول را به دیگران مژده دهد، من بهشت را به او مژده خواهم داد.*
"دعای آخر#ماه_صفر:
' سبحان الله یافارج الهمّ ویاكاشف الغم فرّج همی ویسرّ أمری وأرحم ضعفی وقلة حیلتی وأرزقنی من حیث لاأحتسب یارب عالمین .
حضرت محمد(ص) فرمودند:هركس مردم راازاین دعاباخبركند، گرفتاریش گشایش میابد.
🔵پاسخ:
حدیث مورد نظر در این پیام تحریف شده است و موضوع آن اصلا بشارت به خروج ماه نیست!. فرقی نمیکند که صفر باشد یا هر ماه دیگری! این روایت فقط برای یک نفر آنهم جناب ابوذر علیه الرحمه و بیان بهشتی بودن او بیان شده است . ولی متاسفانه به معنای نادرستی مطرح می شود که باعث رواج باورهای نادرست شده است.
اصل روايت به شرح زير است:
◀️روزي رسول خدا در جمع اصحاب نشسته بود كه فرمود: اولين كسي كه الآن بر شما وارد مي شود، از اهل بهشت است. چند نفر از آن جمع برخاستند و بيرون رفتند تا با بازگشتن، اولين فرد بوده و صاحب بشارت پيامبر باشند. رسول خدا كه از قصد آنان آگاه بود، فرمود: الآن جمعي بر شما وارد مي شوند كه در ورود بر يكديگر سبقت مي گيرند وآن كس كه بشارت خارج شدن از آذار را به من بدهد، بهشتي است. آنان كه خارج شدند، همگي بازگشتند در حالي كه ابوذر هم با آنان بود. رسول الله از آنان پرسيد: در كدام ماه رومي هستيم؟
ابوذر گفت: ماه آذار تمام شده است.
رسول خدا فرمود: مي دانستم ولي مي خواستم اين جماعت بدانند كه تو از اهل بهشت هستي.
( معانی الاخبار (النص / 204)و شيخ صدوق، معاني الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، 1379ق، ص205. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج 13 / ص 3).)
اما در خصوص اين روايت در مورد مژده بهشت دادن پيامبر به كسي كه بشارت ماه ربيع را بدهد، ما در منابع شيعي حديثي در اين باره پيدا نكرديم.
فقط روايتي در تفسير روح البيان آن هم بدون نقل سند آمده است كه البته در جوامع روايي يافت نشده است و مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي نيز در المراقبات آن را بيان نموده است، ولي سندي بر اين قول نياورده و به همين دليل نمي توان مورد استناد قطعي قرار گيرد
http://www.pasokhgoo.ir/node/84145
1⃣ *عبارت "سبحان الله یا فارج..." دعایی با سند مشخص نیست!*
ادعا در مورد انتشار آن و رفع گرفتاری منتشر کننده از طرف پیامبر(ص) نیز کذب و فاقد اعتبار است!
http://yon.ir/doaaa
2⃣روایت "هر کس پایان ماه صفر را خبر دهد، بهشت بر او واجب میشود" در هیچ منبع روایی معتبر و قابل اعتنایی نیامده است.
3⃣تنها در کتاب «عجائبالمخلوقات و غرائبالموجودات و آثارالبلاد و اخبارالعباد» به آن اشاره شده که بدون سند رجالی است و کتاب نیز در اعتبار اسنادی دچار شبهه و تردیدهای جدی است که بزرگان نیز این روایت را مجعول، دور از عقل، و بدون ماخذ معتبر دانسته اند.
4⃣روایتی با مضمون مشابه در منابع معتبر و با سند معتبر موجود است که هدف آن تضمین یا بشارت بر بهشت در مقابل خبر خروج از ماه نیست، بلکه نشانهای برای معرفی شخصیت صحابی ارجمند پیامبر(ص)، ابوذر غفاری است خلاصه آن چنین است:
5⃣روزی پیامبر(ص) به جمعی فرمودند: اولین کسی که بر شما وارد شود، اهل بهشت است. برخی بیرون رفتند تا در بازگشت اولین نفر و بهشتی باشند! پیامبر(ص) به جماعت باقیمانده: به زودی جماعتی بر شما وارد میشوند که بر یکدیگر پیشی میگیرند، آنکه بشارت اتمام ماه آذار (ماه رومی معادل صفر) را دهد، اهل بهشت است. در افرادی که وارد شدند، ابوذر هم بود.
6⃣ پیامبر(ص): در چه ماهی از ماههای رومی هستیم؟ ابوذر: یا رسولالله! ماه آذار خارج شده است. پیامبر(ص): تو از اهل بهشتی و بعد از من، تو را به جرم محبّت به اهلبیتم، از حرم من طرد میکنند و از آن پس تنها زندگی کرده و غریب و تنها خواهی مرد و جماعتی به واسطه تو سعادتمند خواهند شد.
7⃣ چنانچه از پایان روایت مشخص است ایستادگی بر مودّت اهلبیت پیامبر(ص) عامل بهشتی بودن ابوذر است، نه خبردادن پایان یک ماه و این تنها یک نشانه بود.
8⃣ دروغ از گناهان کبیره و دروغ بستن بر خدا و پیامبر(ص)، از بدترین گناهان کبیره است. پیامهای طراحان این مطالب با دشمنی با خدا و پیامبرش ساخته می شود که لازم است همه ما با عدم انتشارشان، مانع موفقیت آنها در نشر خرافات و تحریف واقعیتها شویم.
https://b2n.ir/k25671
🖌کانال جامع پاسخ به شبهات و شایعات در فضای مجازی
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3148
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13484
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2490
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
💠 *توضیحات سردار نقدی درباره تحریف اظهاراتش توسط برخی رسانهها*
🔹سردار نقدی: نسب ایرانیان نسب شاهان ظالم و جنایتکار نیست. مرام شاهان این است که «تا زور داری زور بگو و هرچه دلت می خواهد بکن هرجا هم زور نداری تسلیم شو» این مرام را بارها و بارها میشود در تاریخ دید.
🔹برخی برای غیرمنطقی جلوه دادن بحث من، با حذف بعضی جملات که نسبت شاهان با اشغال مغول را نشان میداد این مساله را به جملههای قبلی چسباندند که وانمود کنند بنده گفتهام ساسانیان کشور را به مغول تسلیم کرد، حال آنکه مشخص است که ساسانیان از حکومت خلفا شکست خوردند نه از مغول.
🖌فارس
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3150
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13486
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2491
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴سوال یا شبهه:
*اوایل ربیع، ایام شادی یا عزا؟!*
🔹 یه عده ای در صدد هستند تا روزهای اول ماه ربیع را گرفتار #دوگانهی تازهای کنند و معلوم است که این دوگانهسازیها در حقیقت تکهپاره کردن پیکر جامعه است؛ این روزها شادی کنیم یا عزاداری؟ تبریک بگوییم یا تسلیت؟
🔹استدلال کسانی که میگویند باید عزای محرم و صفر را در روزهای ابتدایی ماه ربیع الاول هم ادامه داد این است که حوادث و اتفاقات تلخی در این روزها افتاده و به خانه وحی جسارت شده است.
🔹کسانی هم که به تبریک و شادباش این روزها می پردازند، استدلال می کنند که محرم و صفر که ماه عزا است به پایان رسیده و باید به گونه ی دیگری از زندگی یعنی شادی روی آورد!
🔻هر دو استدلال ضعیف است. اگر بنا باشد برای مصائب اهل بیت علیهم السلام دهه و روضه تاسیس کنم، در حقیقت باید ۳۶۵ روز سال را چنین کرد، جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خیبر جنگ صفین، جنگ جمل، جنگ احزاب، مصیبت شکسته شدن دندان مبارک پیامبر، جسارت های هر روزه ی هارون به امام کاظم، جسارت های متعدد متوکل به امام هادی، حمله ها و آسیب های منصور دوانقی به امام صادق و ..... مثنوی هفتاد من کاغذ می شود یعنی هر روز سال چند واقعه دارد. نمی گویم این حوادث نباید یادآوری شود، اتفاقاً همهی آنها باید گفته شود و درس و عبرت و نکته های آن بازگو شود، اما دو سوال:
آیا تمام وقایع تاریخی این روزها، اتفاقات تلخ و اندوهناک است؟
آیا تنها راه محبت به اهل بیت عزاداری است؟
بعضی گمان می کنند فقط با گریه و ماتم به اهل بیت نزدیک می شویم. یا حتی بعضی فکر می کنند هرچه بدبخت تر باشیم امامان بیشتر به ما نظر می کنند!! نه! این غلط است. قرآن کریم در توصیف خدای سبحان، خنداندن و گریاندن، هر دو را ذکر می کند و البته خنداندن بر گریاندن هم مقدم ذکر می شود: وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى (نجم:43)
🔹 توضیح اینکه در ابتدای ربیع الاول، اتفاقات تاریخی و #تمدن ساز بزرگی افتاده که عبارت است از: هجرت پیامبر از مکه به مدینه است. همچنین آرمیدن امیرالمومنین در بستر پیامبر که با به جان خریدن یک خطر بزرگ، زمینه ساز این حرکت بزرگ تاریخی و سرنوشت ساز شدند.
🔹چرا از این ها گفته نمی شود، چرا برای این اتفاقات بزرگ که به اسلام عزت و شوکت داد، دهه و مناسبت تاسیس نمیکنیم؟ فقط باید از جسارت گفت؟
با توجه به متن بیانیه #گام_دوم امروز امت اسلام و به پرچمداری ایران عزیز در مسیر برپایی #تمدن_نوین_اسلامی است و آنچه چراغ راه این مسیر است همین حوادث مبارک است.
🔹بنابراین اینکه چون محرم و صفر تمام شده بریم سراغ شادی و حرفی از آموزه های تاریخی و مهم این دوران ذکری به میان نیاید، این هم صحیح نیست اما حوادث تاریخی فقط مصیبت و جسارت نیست.
🖌حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
🖌فارس
📤پاسخگویان:
عضویت در کانالهای واتس آپ، تلگرام، ایتا، سروش:👇
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
در ایتا:
https://eitaa.com/pasokhgooyan/3151
در تلگرام:
https://t.me/pasokhgoyan/13487
در وبلاگ:
http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/2492
در سروش:
https://sapp.ir/pasokhgooyan