eitaa logo
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
2.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
567 ویدیو
11 فایل
"پاسخگویان" کانالی مرجع و تقریبا جامع جهت جستجوی مطالب روشنگری و پاسخ سایتها و کانالها به شبهات، شایعات و سوالات می باشد، لذا جهت خسته نشدن از زیادی مطالب آن، فقط از قسمت جستجو(سرچ)، برای دسترسی به مطلب مورد علاقه یا نیازتان استفاده نمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 *عوارض پنهان اعتیاد به کافئین* بدون چند فنجان قهوه در روز دوام نمی آورید؟ قهوه بسیار خوشمزه است اما درگیر چرخه ی نا سالم مصرف کافئین شدن اصلا ایده ی خوبی نیست!. 🔵 *8 خطر پنهان اعتیاد به کافئین:* شاید شما تا به حال اطلاعات زیادی راجع به اعتیاد و وابستگی به مواد مخدر، سیگار، قرص های شادی آور و غیره کسب کرده باشید، اما جای ماده ای بسیار شایع که تقریبا" همه ما حداقل یک مرتبه آن را مصرف کرده ایم، به چشم می خورد. اکثر قریب به اتفاق مردم ساکن در کشورهای غربی این ماده را روزانه چند مرتبه مصرف می کنند و امروز در ایران نیز استفاده از آن رو به افزایش است. نیازی نیست که جذب کافئین را که قدرت زیادی در بهبود وضعیت روحی و جسمی دارد به طور کلی از رژیمتان حذف کنید. یک فنجان قهوه ی صبحگاهی یا یک استکان چای خواب را از سر می گرداند و انرژی بخش است. همین اثرات باعث شده است که قهوه به یکی از پرطرفدارترین نوشیدنی های جهان تبدیل شود؛ اما مشکل زمانی به وجود می آید که پای افراط به میان می آید. اعتیاد به نوشیدنی قهوه و جذب زیاد کافئین مشکل ساز می شود و اثرات سوء برای بدن دارد. *شما را با عوارض جذب زیاد کافئین بیشتر آشنا می کنیم. لطفاً با ما همراه باشید:*👇🏼 *8 خطر پنهان اعتیاد به کافئین:* 1⃣ *ترک کافئین سخت است* نمی توان این مسئله را کتمان کرد که کافئین مانند یک ماده مخدر عمل کرده و اعتیادآور است. یعنی اینکه تلاش برای قطع مصرف قهوه و دیگر نوشیدنی های کافئین دار دشوار است. تا جایی که ننوشیدن قهوه ی صبحگاهی باعث عصبانیت، تحریک پذیری و حساسیت فرد می شود. در برخی افراد حتی سردرد نیز ایجاد می شود. تمام این علائم نیز نشان می دهند که به کافئین معتاد شده اید و ترک آن کار ساده ای نخواهد بود. برای جلوگیری از اعتیاد به کافئین کافی است روزانه مصرف قهوه یا چای را محدود کنید و از زیاده روی بپرهیزید. 2⃣ *کافئین زیاد باعث افزایش استرس می شود* خیلی از افراد به یک دلیل واحد قهوه می خورند: اینکه هر ساعتی (8 صبح، 2 بعد از ظهر یا نیمه شب) نوشیده شود باعث سرزندگی می شود. اما همین حالت محرکی قهوه باعث ایجاد احساس استرس و اضطراب نیز می شود. در نتیجه فرد هر مشکل جزئی و کوچکی را بزرگ می بیند. اگر احساس می کنید که بی دلیل مضطرب و دل نگران شده اید مصرف کافئین را کاهش دهید. 3⃣ *کافئین زیاد باعث سرعت دادن به پیری می شود* کافئین باعث بیداری و سرزندگی می شود و فرد را به فعالیت جسمی و ذهنی بیشتر ترغیب می کند. اگر شما به کافئین اعتیاد پیدا کرده اید بهتر است نسبت به پیری زودهنگام نیز هشیارتر باشید. نتایج پژوهشی که در Livestrong به چاپ رسیده است نشان می دهد کافئین می تواند باعث کاهش چشمگیر ترشح هورمون های ضدپیری شود. کافئین همچنین باعث دهیدراته شدن بدن می شود یعنی اینکه آب بدن از بین می رود. در این صورت نیز خشکی، حاصل شده و سروکله ی چین و چروک پیدا می شود. نتایج پژوهش ها نشان می دهند که کافئین زیاد باعث بروز آکنه نیز می شود. 4⃣ *کافئین زیاد باعث کاهش تراکم استخوانی می شود* درست است که نوشیدن روزانه یک فنجان قهوه مشکلی بروز نمی دهد اما در طولانی مدت و به میزان زیاد باعث ضعیف تر شدن و دردناک شدن بدن می شود. چون کافئین کلسیم بدن را کاهش می دهد. این ماده ی معدنی برای سلامتی استخوان ها لازم و ضروری است. به همین دلیل نیز متخصصان به افرادی که از مشکلات استخوانی و مفصلی رنج می برند توصیه می کنند که مصرف کافئین را کاهش دهند. این توصیه برای افراد سالمند و به خصوص خانم هایی که از پوکی استخوان رنج می برند جدی تر است. 5⃣ *کافئین زیاد باعث بدخلقی می شود* در حالت کلی یک فنجان قهوه ی غلیظ باعث تحریک و حتی سرخوشی می شود. اما همیشه به این شیوه نیست. کافئین زیاد باعث ایجاد تغییراتی در خلق و خوی می شود. به این ترتیب که حس سرخوشی تغییر کرده و به وضعیت اضطراب آلود، افسردگی، تحریک پذیری و استرس ختم می شود. چون کافئین باعث کاهش جریان خون به سمت مغز می شود و در نتیجه روی قدرت حافظه و خلق و خوی تأثیر منفی دارد. بعد از اینکه اثر محرکی کافئین محو می شود یعنی حدود دو ساعت بعد از مصرف فرد دچار بدخلقی و بی حوصلگی خواهد شد. 6⃣ *کافئین زیاد خواب را برهم می زند* شب ها به سختی به خواب می روید؟ اگر جزو قهوه خورهای قهار هستید این مسئله چندان عجیب نیست. افرادی که شب ها دیروقت قهوه، چای و یا نوشیدنی های کافئینه می نوشند بیشتر در معرض بی خوابی و بدخوابی قرار می گیرند. در واقع یک دور باطل شکل می گیرد:؛شما قهوه می خورید تا سرحال شوید اما در عوض شب بدی پشت سر می گذارید و بی خواب می شوید. صبح روز بعد و در طول روز احساس خستگی می کنید و مجبور می شوید قهوه یا چای بیشتری بنوشید و این دور باطل همچنان ادامه پیدا می کند.
7⃣ *برخی افراد نسبت به کافئین حساس هستند* در حالت کلی، بدن اکثر افراد بعد از مصرف یک فنجان نوشیدنی کافئین دار در اول صبح واکنش مشابهی نشان می دهد: کسب انرژی به مدت چند ساعت که آن ها را از خواب آلودگی و کسالت نجات می دهد. اما این مسئله در خصوص همه صادق نیست. برخی افراد واکنش دیگری نشان می دهند. در واقع برخی افراد نسبت به کافئین حساسیت دارند. یعنی اینکه با مصرف کافئین با سرعت در معرض استرس و عصبانیت قرار می گیرند. حتی امکان دارد که این افراد بعد از مصرف کافئین دچار فشارخون بالا، سردرد شدید، تپش قلب و بالا آمدن اسید معده شوند. 8⃣ *کافئین برای خانم های باردار دردسرساز است* پزشک زنان به خانم هایی که باردار می شوند توصیه های غذایی داده و آن ها را از مصرف برخی خوراکی ها و نوشیدنی ها برحذر می کند. این مواد غذایی شامل برخی پنیرها، نوشیدنی های الکلی و گوشت پخته نشده است. علاوه بر این خانم های باردار باید مصرف کافئین را به شدت کاهش دهند و حتی قطع کنند. بر اساس گزارش Web MD زیاده روی در مصرف کافئین باعث بروز مشکلات جدی در باروری می شود. در واقع کافئین می تواند باعث کاهش فعالیت های عضلانی مجاری رحم شده و خطر بروز عوارض بارداری را بالا ببرد. خانم های بارداری که در مصرف نوشیدنی های کافئین دار زیاده روی می کنند بیشتر در معرض سقط جنین و تولد نوزادانی با وزن کم قرار می گیرند. 🖋لینک منبع: نمناک 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1752 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2349 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12721 در گپ: https://gap.im/pasokhgooyan/363 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴شبهه: *مقاله ای از سید عطاالله مهاجرانی:* وقتی حضرت محمد ص بعنوان آخرین پیامبر خدا فرستاده ی خود را به دربار ایران فرستاد ، ایرانیان هیجان زده با توهین به فرستاده و گوینده پیام، وی را از دربار بیرون راندند و نامه وی را پاره کردند . همین بهانه ای شد تا ایران بدست عمر فتح شود. نداشتن فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک توسط ایرانیان درمقابل اعراب بادیه نشین ،همان شد که میدانیم ایران زیر سم اسبان عربی تاخته شد. وقتی ایرانیان فرستاده و تجار مغولان را کشتند ، صدها هزار کشته دادند و خاک ایران زیر سم اسبان مغولی به آسمان میرفت . اینجا هم ایرانیان فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک در برابر مغولان اسب چران نداشتند . وقتی ایرانیان به سفارت روسیه تزاری حمله بردند ، انتقامش را در عهد نامه ترکمنچای و گلستان پس دادند. اینجا هم فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک نداشتیم . وقتی به سفارت آمریکا حمله شد ، تاوانش را طی ۳۷ سال با تحریم و جنگ و .... دادیم . اینجا هم.... وقتی چهار سال پیش به سفارت انگلستان حمله شد ، تمام خسارتش را حتی شیشه های شکسته شده مشروبات الکلی را ،پرداخت کردیم. اینجا هم فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک نداشتیم . و چند وقت پیش که به سفارت عربستان حمله شد ، تمام تاریخ یادم آمد...!!! چقدر باید خسارت بپردازیم .تاریخ برگشت سر نقطه شروع : نبود فرهنگ دیپلماسی و رفتار دیپلماتیک . ما اصولا و بنیادین بلد نیستیم حرف بزنیم ،مخصوصا با جهانیان . یعنی زبان دیپلماسی در زبان و فرهنگ ما تعریف نشده است . حتی بین زن و شوهرها و پدر و مادر و فرزندان و حتی توی این صفحات مجازی و توی خیابون وقتی ماشینهامون بهم میخوره ؛ بین همسایه ها و ... اول میزنیم تو سر و کله هم و بعد میریم سراغ قانون !!!! جهان سر به سر حکمت و عبرت است… رمز پیشرفت آمریکا و اروپا می دانید چیست و از کجاست و راز عقب ماندگی ما هم از کجا ناشی می شود؟ یک مسلمان کنیایی سیاهپوست، حسین اوباما به امریکا مهاجرت می کند و پسرش بعدا می شود باراک حسین اوباما ريس جمهور! یک خانواده پاکستانی دست تنگ در اواخر دهه شصت میلادی به انگلستان مهاجرت می کنند. خانواده ۹ نفره، شش پسر و یک دختر در خانه متعلق به شهرداری زندگی می کنند؛ پدر راننده اتوبوس است و مادر خیاطی می کند. پسرشان که حالا ۴۶ ساله است می شود شهردار لندن! شغلی که علی القاعده با نخست وزیری پهلو می زند. رقیبی که در انتخابات شهرداری لندن شکست خورده است هم تماشایی است. زاک گلد اسمیت فرزند یک خانواده اصالتا یهودی -آلمانی میلیاردر، که در بهترین مراکز آموزشی انگلستان از قبیل کالج ایتون و دانشکاه کمبریج درس خوانده است و خانواده اش همیشه با مرکزیت دولت و خاندان سلطنتی رابطه نزدیک داشته است. ریاست جمهوری اوباما و شهردار شدن صدیق خان این افق را در برابر دید تمامی مهاجران مسلمان و غیر مسلمان، خانواده های فقیر و متوسط می گشاید، اگر تلاش کنند می توانند به عالیترین موقعیت های سیاسی و اجتماعی برسند. دین و قومیت و جنسیت هیچکدام سدّ راه نیستند. 🔵پاسخ شبهه: این متن ساختگی است و مربوط به عطاءالله مهاجرانی نیست. تمام نگرانی و عقده‌ی نویسنده این متن جعلی تحریفی، عصبانیت از تسخیر لانه جاسوسی آمریکاست که او را مجبور به بافتن چنین متنی کرده است!. لذا فقط به همین موضوع فتح لانه جاسوسی آمریکا می‌پردازیم: بعد از تسخیر سفارت آمریکا، از اصلاح و ترمیم اسناد باقیمانده در سفارت، دهها جلد کتاب تهیه شد (بیشتر از هفتاد جلد کتاب)، که در این اسناد حکایت از ادامه توطئه و دشمنی آمریکا بود و شناسایی افراد و ترور عوامل تاثیرگذار در انقلاب تا کودتاها بهتر است دوستان ابتدا به این کتابها مراجعه ای بفرمایند تا مشخص شود نقش سفارت آمریکا بعد از انقلاب با یک کشور مستقل چگونه بوده است. فقط یکی از اقدامات سفارت آمریکا ارتباط با گروه فرقان و ترور چند عالم برجسته از جمله شهید مطهری و شهید مفتح و شهید عراقی و سپهبد قره نی بود،اگر بساط آمریکا از این کشور جمع نمیشد، آنها با ارتباط گیری با عوامل مزدور خود و توطئه و ترور و کودتا یقینا این انقلاب را سرنگون و مجددا عوامل دست نشانده خود را بقدرت میرساندند. *متن کامل فارسی دورۀ ۱۱جلدی منتشر شده از اسناد لانه جاسوسی آمریکا* http://basij.aut.ac.ir/revolution/?nomobile 🖋ویکی شبهه 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167
🔴شبهه: منطقی تر نبود که فقرا ماه رمضان رو سیر بخورن و بخوابن تا حال ثروتمندان رو بهتر درک کنن؟ 🔵پاسخ: دین اسلام دینی است که در آن به تمامی نکات اخلاقی در نهایت اعلا، توجه شده است. روزه یک دستور عبادی است از طرف خداوند حکیم و صرفاً به خاطر درک حال گرسنگان توسط عموم مردم واجب نشده که بگوییم عکس این کار را انجام دهیم و به جای گرسنگی ثروتمندان، گرسنگان را سیر کنیم... 💠 قرآن کریم زنده شدن روح تقوا و پرهیزکاری را مهم ترین فلسفه ی روزه داری بیان کرده است. (بقره آیه ی 183) 💠 در حدیثی از رسول اکرم (ص) هم، روزه داری عاملی برای قرب و نزدیکی به پروردگار متعال دانسته شده است. ✅ *بنابرین روزه داری تنها پرهیز از خوردن و آشامیدن نیست و طبق روایات باید تمام اعضا و جوارح روزه باشند یعنی انسان روزه دار از گناهان دوری جوید.* دین اسلام احکامی در مورد اموال و دارایی اشخاص دارد. چنانچه این احکام به طور کامل اجرا شوند، فقیر مستمندی در جامعه اسلامی باقی نمی ماند. در اسلام علاوه بر مخالف با کسب حرام، اشخاص موظف شده اند یک پنجم آنچه را که از اموال حلال خود در طول سال برایشان باقی مانده (خمس) به حاکم شرع پرداخت کنند و حاکم شرع هزینه ی امورات تعیین شده از طرف دین را از همین پول پرداخت میکند. یکی از این امورات، پرداخت دیون و بدهکاری مسلمین و رسیدگی و کمک به فقراست؛ در واقع اسلام تمهیداتی را اندیشیده تا در سطح جامعه فقرزدایی شود. همچنین اسلام برای توجه به وضع معيشت فقرا و نجات از گرسنگی، امورات مستحبی را هم قرار داده مانند پرداخت صدقه و گسترانیدن سفره افطار. از جمله احکام اسلامی این است که اشخاص فقط از طریق مشروع و حلال به کسب درآمد بپردازند یعنی تصاحب اموال دیگران به صورت مستقیم (دزدی) و غیر مستقیم (سند سازی برای آنکه مال دیگران را اموال خود نشان دهد.) غیر شرعی و حرام اعلام شده تا در سطح جامعه فقیرسازی نشود. 🖋آنتی شبهه 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1754 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2352 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12724 در گپ: https://gap.im/pasokhgooyan/368 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 *در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟* معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید! درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را ❤️ *12 اردیبهشت، روز معلم را به پاس خدمات ارزنده همه معلمان گرامی ‌میداریم* ❤️ 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1755 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2353 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12725 در گپ: https://gap.im/pasokhgooyan/369 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴متن شبهه: مورگان فریمن: در حال حاضر در ۱۷۹ کشوری که درگیر کرونا هستند از ۵۰ خدای مختلف درخواست کمک میشه ولی تا به حال از هیچکدام از خداها کمکی نیامده ولی وقتی که علم واکسن آن را پیدا کند هر کس از خدای خود تشکر می کند 🔵پاسخ: 1⃣انتساب چنین مطلبی به مورگان فریمن(بازیگر و کارگردان آمریکایی) صحت ندارد. (علی الظاهر سندی وجود ندارد که او چنین چیزی گفته باشد) 2⃣اصلا فرض می کنیم صدها بازیگر آمریکایی این را گفته اند، مگر بیان یک «حرف غلط»، از زبان یک «شخص مشهور»، به آن حرف «صحت» می بخشد!؟ 3⃣ما کاری به ادیان دیگر نداریم، ولی در کجا اسلام فرموده، از خدا درخواست کنید سپس در خانه بمانید و هیچ اقدامی نکنید...و خداوند خودش واکسن را از آسمان می فرستد!؟ ✔️آیا اسلام چنین چیزی فرموده است؟ خیر ✔️آیا ما چنین ادعایی داشته ایم؟ خیر 🔹پس چرا مدعی شده اید، از خداوند درخواست می کنید اما کاری از دستش برنیامده است؟!! 🔹اگر در زمینه‌ی علوم اسلامی کمی مطالعه نمایید، متوجه خواهید شد که خداوند در آیه ی 39 سوره‌ی مبارکه‌ی نجم فرموده: «نیست برای انسان مگر سعی و تلاش خودش» 4⃣بله، وقتی دانشمندان این واکسن را کشف کردند، ما «برای خداوند» سجده‌ی شکر بجای می‌آوریم... ✔️چرا طوری سخن می‌گویید انگار این دانشمندان بی نیاز از خداوند متعال هستند؟ چرا تصور می‌کنید دانشمندان خودشان این هوش و ذکاوت را به خود بخشیده‌اند و خداوند متعال آنها را بهره‌مند نکرده است؟ اصلا چه کسی به آنها روزی می دهد؟ مرگ و حیات آنها به دست چه کسیست؟ ✔️بله، ما از زحمات پژوهشگران قدر دانی می‌کنیم، ولی قدردانی اصلی باید از الله متعال باشد که این پژوهشگران را واسطه کرده جهت خدمت به بشریت. ✔️اگر الله متعال اراده نمی‌فرمود هرگز انسانهای تحصیل کرده و محقق، نمی‌توانستند کاری انجام دهند. ♦️امیداست از این سخنان سوء برداشت نشود، ما تلاش پژوهشگران را بی اهمیت نکرده‌ایم و به تخریب علم و عالمان نپرداخته‌ایم، بلکه جایگاه واقعی آنها را در مقابل خالق کائنات به تصویر کشیده‌ایم. آری، یک فرد عالم بسیار بالاتر از یک فرد بی علم است، اما آن فرد عالم و میلیون‌ها فرد چون او در مقابل خداوند متعال چیزی نیستند... 🖋شبهه از شما، پاسخ از ما 5⃣در حقیقت مثل متن این شبهه، که نشات گرفته از افکار آتئیستی است، مثل آن بچه‌ای است که با کنکاش و جستجو مقداری خوراکی در یخچال یا کمد یا ... پیدا می‌کند بعد فکر می‌کند زرنگی او منجر به خلق!! این خوراکی شده است!. و هرچه مادر تلاش می‌کند آن را از دست کودک بگیرد، با قیافه حق به جانب می‌گوید خودم پیداش کردم!! بله تلاش او بی اثر نبوده اما این پدر است که با پولِ‌ خود خوراکی را خریده! و اگر عقب‌تر برویم این زمین است که مثلاً آن موز خوشمزه و شیرین را ایجاد کرده و اگر دقیق تر فکر کنیم این خدا است که آن را آفریده است!. ✅پی‌نوشت: 🔹پرستیدن خداهای متفاوت، اشتباه در تعیین مصداق واقعی است، وگرنه اصل اینکه "جهان را خالقی باشد خدا نام"، عقلی، فطری و مسلم است. 🔹بحث تعارض "علم و دین" یک بحث وارداتی و در مورد دین مسیحیت می باشد، وگرنه در دین اسلام هیچ تعارضی بین "دین و علم" وجود ندارد. 🖋پاسخ شبهات فضای مجازی 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1756 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2354 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12726 در گپ: https://gap.im/pasokhgooyan/371 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🏴🏴🏴🏴🏴 نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد در هر کجا همراه ختم المرسلینی مثل فدک نام تو را هم غصب کردند تو بهترین مصداق ام المومنینی حالا ببین نسل تو دنیا را گرفته با این حساب اول شما ام البنینی 🏴🏴🏴🏴🏴 وفات حضرت ام المومنين خديجه كبري سلام الله عليها را به محضر حضرت بقیه‌الله الاعظم، نائب بر حقش حضرت امام خامنه ای، و مسلمین جهان تسليت عرض می‌نمائیم. عظم الله اجوركم
🔴متن شبهه: جلوی گرسنه‌های بیچاره در طول سال هرچه قدر غذا بخوری مشکلی نیست!، اما جلوی روزه‌دارانی که خودشان انتخاب کردند چیزی نخورند، نباید غذا بخوری!؛ در کشورهای اسلامی، دنبال روزه‌خوار می‌گردند تا مجازاتش کنند، اما دنبال گرسنه نمی‌گردند تا سیرش کنند 🔵پاسخ: 1️⃣ شاید آنکس که سواد علمی پایینی در ساحت دین داشته، یا دوستانی که جاهل به موضوع هستند، مدعی شوند که جلوی گرسنه غذا خوردن مشکلی ندارد؟! اما همان پیامبری که دستور به روزه گرفتن را ابلاغ فرموده، همو هم فرموده که «سیر بودن در کنار گرسنه مسلمانی نیست.» (الإمامُ الباقرُ عليهد‏السلام: قـالَ رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم: ما آمَنَ بي مَن باتَ شَبْعانَ وجارُهُ جائعٌ. قالَ: وما مِن أهلِ قريةٍ يَبِيتُ و فيهِم جائعٌ، يَنظُرُ اللّه‏ُ إليهِم يومَ القِيامَةِ. امام باقر عليه ‏السلام: پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم فرمود: به من ايمان نياورده ‏است آن كه شب را با شكم سير بخوابد و همسايه‌‏اش گرسنه باشد. فرمود: اهل هر آبادى كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنه‏‌اى باشد، روز قيامت خداوند به آنان نظر "رحمت" نمی‌افكند. الكافي: 2 / 668 / 14 منتخب ميزان الحكمة: 124) و حتی در روایتی دیگر با لحنی شدیدتر به این موضوع اشاره شده که «هر كه در حال خوردن غذا باشد و جاندارى او را بنگرد و وى او را شريك غذاى خود نكند، به دردى بى‌درمان گرفتار مى‌آيد.»(پیامبر صلی الله علیه و آله: مَنْ اَکَلَ وَ ذو عَیْنَیْنِ یَنْظُرُ اِلَیْهِ وَ لَمْ یُواسِهِ ابْتُلی بِداءٍ لا دَواءَ لَهُ؛ هر کس غذا بخورد و دیگری به او نگاه کند، و به او ندهد، به دردی بی درمان مبتلا می‌شود. تنبیه الخواطر معروف به مجموعه ورام ج1، ص47) امام باقر علیه‌السلام: إنَّ اللّه  یُحِبُّ إطعامَ الطَّعامِ وَ إفشاءَ السَّلامِ؛  خداوند غذا دادن و (به همه) سلام کردن را دوست دارد.  محاسن ج2، ص388، ح7 پیامبر صلی الله علیه و آله: مَنْ اَطْعَمَ مُسْلِما جائِعا اَطْعَمَهُ اللّه‌ُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ؛ هر کس مسلمان گرسنه‌ای را غذا بدهد، خداوند از میوه‌های بهشت به او بخوراند. نهج الفصاحه ص757 ، ح 22951 امام حسن مجتبی علیه‌السلام غذا می‌خورد و سگی روبه روی او نشسته بود. هر لقمه‌ای که می‌خورد، یک لقمه هم برای سگ می‌انداخت. گفتند: «یابن رسول الله! این سگ را از خود دور نمی کنی؟». فرمود: «من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند، من بخورم و به او نخورانم». جلاءالعیون، مجلسی، ص 414. 🔹 یک فلسفه روزه رمضان این است که تمرین کنیم جلوی گرسنه غذا نخوریم و یک فلسفه مجازات روزه‌خوار هم این است که بداند جلوی گرسنه غذا خوردن زشت و نارواست و مستوجب مجازات! 2️⃣ چه کسی گفته دنبال گرسنه نمی‌گردیم؟ اتفاقاً این مسلمانان روزه دارند که برای فطریه دادن، برای صدقه، برای زکات، برای افطار دادن و... دنبال فقرا می‌گردند. 🔹 آیا حماسه سازان رزمایش کمک مومنانه برای کمک به فقرا، روزه داران بودند یا روزه خواران؟! 3️⃣ چه کسی گفته مسلمانان دنبال روزه‌خوار می‌گردند تا مجازاتش کنند!؟ آن‌چه مستحق مجازات است تظاهر به روزه‌خواری است نه خود روزه‌خواری!. 🔹 تظاهر یعنی عملی که با قصد آشکار کردن صورت بگیرد و طرف قصد عمد داشته باشد که بگوید من روزه‌خوارم!. 4️⃣ آیا کسی که ساعت‌ها گرسنگی می‌کشد، حال گرسنه‌ها را بیشتر می‌فهمد یا کسی که پیوسته می‌خورد و می‌آشامد!؟ کدام‌یک حق دارد دم از فقرا بزند: روزه‌دار یا روزه‌‌خوار؟! آن‌که از شکم دست می‌کشد یا آن‌که به شکم‌چرانی خود می‌بالد!؟ التماس انصاف! 5️⃣ فارغ از دوستان محترمی که صرفاً جهت دریافت پاسخ این شبهات را بازنشر میکنند، کیست که نداند جماعت طراح این شبهات، چه اهدافی در پشت این واژه ها و اشک‌های تمساح برای فقرا ریختن پنهان کرده‌اند...؟! *ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید!* *کی شما روزه گرفتید که افطار کنید!!؟* 🖋پاسخ شبهات 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1757 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2357 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12729 در گپ: https://gap.im/pasokhgooyan/375 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
🔴شبهه: واکنش یاشار سلطانی از فعالان اصلاح‌طلب به حکایت محمود کریمی: ترویج مشروبخواری به اسم نوشیدنی و قمار بازی با امام معصوم و دروغ بستن به حضرت زهرا آنهم در حرم امام رضا، منكر نیست. همانطور كه ⁧ ⁩ در خیابان، همکاری با ⁧ ⁩، رانتهای بانكی و ارزی منكر نبود! منكر انتقاد یک دانشجو از تصمیمات مسئولان است كه باید حكم ۵ سال زندان بگیرد! 🔵پاسخها: مراسم مناجات‌خوانی حاج محمود کریمی در حرم مطهر رضوی که از ابتدای ماه مبارک رمضان به صورت زنده از شبکه دو سیما پخش می‌شد در دهمین شب به صورت ضبطی و غیرزنده پخش شد. ضمن این که به وی اطلاع داده شد که شب آخر برنامه مناجات‌خوانی اوست و از شب‌های بعد روی آنتن نخواهد رفت. این در حالی است که طبق برنامه ازپیش تعیین شده که اعلام  عمومی هم شده بود، قرار بود برنامه مناجات‌خوانی حرم رضوی با صدای این ذاکر پیشکسوت اهل بیت تا پایان ماه مبارک رمضان ادامه داشته باشد. اگرچه در این موضوع  واکنش رسمی از سوی مدیران سازمان صداوسیما اعلام نشده، اما به نظر می‌رسد حاشیه‌های به وجود آمده پس از مناجات‌خوانی چند شب پیش این مداح اهل بیت درباره تحول یک فرد قمارباز در ایام محرم در این اقدام بی‌تأثیر نیست. ✅تغییر در شیوه پخش این برنامه باردیگر نشان داد که تصمیمات مدیران صداوسیما در چنین وضعیت‌هایی بیش از آن که ناشی از یک راهبرد منطقی و تعریف‌شده باشد، تحت تأثیر واکنش‌های فضای مجازی است. اگر بیان این حکایت در مناجات‌خوانی ایراد داشت باید از شب بعدی، پخش زنده آن قطع می‌شد. اما این اتفاق پس از موج‌سازی و جنجال‌های فضای مجازی رخ داد و نشان داد که مدیران سیما در تصمیم‌گیری دچار ضعف و تردید هستند. روندی که باعث می‌شود تحت تأثیر فضای مجازی تصمیمات خود را تغییر دهند. ✅به دنبال نقل حکایتی درباره جزئیات متحول شدن یک شخص قمارباز توسط محمود کریمی در مراسم مناجات، برخی رسانه‌ها به این موضوع پرداخته و حاشیه‌هایی را ایجاد کردند. حقیقت آن است که نقل این دست از حکایت ها امر بی سابقه‌ای نیست و از قضا چه در مجالس مذهبی و چه در برنامه‌های تلویزیونی بسیار هم رایج و پر مشتری است بنابراین اگر نقدی وارد باشد اولا مختص مداح یاد شده نیست و ثانیا در صورتی که این داستان ها در تحلیل نهایی ریشه در واقعیت داشته باشد اساسا وارد هم نیست و ثالثا به بیان خود این مداح مشهور آنچه نقل شده «حکایت» بوده نه «روایت مذهبی». حتی با اندکی مسامحه می توان گفت که موضوع واقعیت داشتن یا نداشتن در حکایت هایی که به «مثل» پهلو می زنند و در آن هدف اصلی، القای یک امر معنوی و اخلاقی است و در بیان آن نیز ذوق عرفانی به کار رفته اساسا چندان مسموع نیست و تا جایی که آن هدف اصلی ضربه نخورد و البته از حدود اخلاقی و شرعی نیز تجاوز نکند بی اشکال به نظر می رسد.    مثال مشهور این امر داستان های عرفانی عطار در تذکره الاولیاست که شامل داستان هایی خارق عادت درباره عرفاست که اگر بخواهیم موضوع سندیت داشتن و حقیقت داشتن آن حکایت‌ها را با جدیتی که یک واقعه تاریخی را جستجو می کنیم دنبال کنیم نه تنها لطف و هدف اصلی آن حکایت ها را نادیده گرفته ایم بلکه چاره ای نداریم جز اینکه همگی آن ها غیر واقعی یا حتی دروغ و زاییده تخیلات عطار بدانیم.   ✅ پاسخ‌ها و واکنشهای فعالان فرهنگی، و نیز پاسخ این مداح اهل بیت درباره این موضوع را در ادامه مشاهده می‌کنید: 🔵پاسخ حاج محمود کریمی: واکنش‌ها و حساسیت‌های ایجادشده در فضای مجازی باعث شد تا حاج محمود کریمی در ابتدای برنامه مناجات خود در سحرگاه شنبه ۱۳اردیبهشت ماه، در صحبت‌هایی به تشریح موضوع بپردازد. کریمی در ابتدای مناجات‌خوانی گفت: موضوعی مطرح شد و برای برخی از دوستان که کامل متوجه آن شدند و بهره‌اش را هم بردند. برخی دیگر از دوستان هم شاید به‌درستی متوجه مطلب نشدند و من از آنها عذرخواهی می‌کنم چرا که شاید من مطلب را خوب جا نینداخته‌ام. البته عده‌ای هم هستند که خودشان را به متوجه نشدن می‌زنند. (کلیپ را از لینک کانالهای پاسخگویان، در انتهای این پست ببینید👇) 🔵 پاسخ محمد ایمانی تحلیلگر مسائل سیاسی و فعال رسانه‌ای: "محمود کریمی"، مقدس نیست. می شود او را نقد کرد و مورد پرسش و انتقاد قرار داد. او خط قرمز نقد نیست. درباره حکایتی که او اخیرا حین مناجات خوانی در سیما بازگو کرده، دو دیدگاه مطرح شده؛ عده ای می گویند عیبی ندارد  و چنان حکایتی محتمل است. عده ای دیگر معتقدند بیان چنین حکایتی دور از شان اهل بیت علیهم السلام است. طبعا در بیان این قبیل حکایت ها به ویژه در تریبون های عمومی و فراگیر، باید دقت و مراقبت بیشتری انجام شود و درست آن است که از بیان نکات غیر دقیق که موجب شبهه و شائبه باشد، پرهیز شود. اما یک معیار روشن برای قضاوت درباره اعتراض اخیر  وجود دارد:نقد برای اصلاح؟ یا تخطئه برای تخریب؟ اولی مرزهای اخلاق و انصاف را
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
🔴شبهه: واکنش یاشار سلطانی از فعالان اصلاح‌طلب به حکایت محمود کریمی: ترویج مشروبخواری به اسم نوشیدنی
رعایت می کند و دومی چنین مرزهایی را قبول ندارد. منتقد مصلح، آن قدر منصف است که در کنار دیدن و گفتن یک عیب محتمل، ده ها حسن و خیر و خدمت این مداح اهل بیت (ع) را هم ببیند و بگوید. واقعیت این است که حاج محمود کریمی و نظایر او، اسباب ارتباط جوانان بسیاری با اهل بیت علیهم السلام یا تقویت این پیوند شده اند. حاج محمود کریمی، ضمن پایبندی به اصول مداحی که از اساتید آموخته، به واسطه نوآوری در سبک های مداحی - و با زبان هنر، سوز و گداز، و شادی و شعف مومنانه- توانست خیلی ها را در تیراژ چند میلیونی، به آستان اولیای دین بکشاند. او و هم طیفانش -به ویژه پیش کسوت ارجمند حاج منصور ارضی- همچنین، مداحی را به حقیقت آن که دفاع از حق و معارضه با باطل است، نزدیک تر کردند. تبلور این مجاهدت، ایستادن پای انقلاب اسلامی و امام (ره) و شهدا و مدافعان حرم است. پای این منبرها، خدمتگزاران و شهدای والا مقام بسیاری که پرورش یافت. چنین هنر متعهدی همچنان که جاذبه های نیرومندی دارد، دافعه و کینه دشمنان اسلام و انقلاب را هم بر می انگیزد. چنان که منافقین جدید همسو با ضد انقلاب و نفاق قدیمی، از دو دهه قبل نسبت به اثرگذاری اجتماعی مساجد و هیئت های مذهبی در جذب مردم و جوانان به اردوگاه انقلاب ابراز نگرانی کردند. حاج محمود کریمی را می شود نقد کرد و مورد پرسش و انتقاد قرار داد. او خط قرمز نقد نیست. بلکه آنجا لازم باشد، باید برادرانه و مشفقانه، ایراد محتمل را متذکر شد. اما فرق است میان "نقد مصلحانه و منصفانه" با "عقده گشایی و تخریب". جماعتی این روزها علیه محمود کریمی - و حاج منصور ارضی- عقده گشایی کردند که در دوره حاکمیت بر دولت و مجلس مدعی اصلاحات، می خواستند تظاهرات علیه خداوند راه بیندازند؛ به پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت (ع) در نشریات و سخنرانی ها  تهمت های ناروا زدند و در کف خیابان، به معارضه با قرآن و احکام اسلامی پرداختند. برخی از آنها تا مرز هتاکی به ساحت سید الشهدا (ع) در عاشورای سال 88 پیش رفتند. آنها بر خلاف منتقدان مصلحی که  حکایت اخیر در مناجات خوانی حاج محمود کریمی را نپسندیدند، اتفاقا شادمان هم شدند که سوژه گیر آورده اند بلکه خود به مسئله کردن ماجرا دامن زدند. مشکل آنها با کریمی نه گفتن این حکایت، بلکه آن رونق بخشیدن به مجالس اهل بیت و پرورش سرباز دین است. حکایت اینها، همان مگسی جویای زخم است. بلکه عمروعاص است که گفت هر جا زخم ببینم، آن قدر بخراشم که خون جاری شود. از نگاه اینان، دائما باید حاشیه ساخت و آن را فربه کرد تا مردم نپرسند سرنوشت وعده های اشرافیت مفسد و غربگرا چه شد؟ چرا آن وعده های عوام فریبانه، معاش مردم را در تنگنا قرار داد؛ عزت و آخرت مردم را هدف گرفت اما دنیای شان را هم آباد نکرد؟ 🔵دو پاسخ سیاوش آقاجانی: ۱_همان اصلاح‌طلبان که حتی برای خدا، پیامبر و ائمه تقدس قائل نشدند، اعتراض به ایشان را تجویز کردند، قیام عاشورا را جنگ قبیله‌ای خواندند، وحی را بشری دانستند، خاتمیت را زیر سوال بردند و دین را برای حکومت ناکارآمد دانستند برای قمار خیالی یک مست با امام غیرتی شدند، لابد نه از روی نفاق!! ۲_کاش اصلاح‌طلبان واقعا کمی غیرت دینی داشتند که اگر داشتند همینطور که الان برای داستان قمار خیالی یک مست با امام غیرتی شده‌اند، آن همه توهینهای سران و رسانه‌هایشان به اسلام، پیامبر، وحی، قرآن، ائمه و مراجع را فقط تماشا نمیکردند! 🔵پاسخ محمد صادق سلطانزاده بشرویه: توضیحات محمود کریمی در واکنش به حکایتی که مطرح کرد و در فضای مجازی با انتقاد های تند مواجه شد: 🔹بعضی ها خودشان را به متوجه نشدن میزنند؛ قرآن هم بخوانیم عده‌ای باز هم ایراد می‌گیرند!. 🔻گرچه توضیحات و توجیه های جناب کریمی بتواند مقداری روشنگرانه باشد لیکن همه وعاظ، جامعه مداح و خصوصا مداحانی در این سطح نبایست هر حکایتی را در جلسات و محافل عمومی تکرار کنند. وقتی که جماعت زیادی یک برداشت ناصواب از یک روضه داشته باشند میبایست در نوع بیان و محتوا تجدیدنظر کرد. همه منتقدین معاند نیستند؛ البته اگر یک خطا هم موجب بی انصافی و ندیدن یک عمر نوکری این بلبل خوش نوای حسینی شود مشخص است که هدف تخریب یک تفکر است نه انتقاد از یک شخص!!؛ دقت شود. 📤پاسخگویان: *گروه۱۲ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/CIBRHG998ik6RjZ9g5lWn7 ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1758 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2358 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و نماز و روزه‌های شما بزرگواران. وقتی ماه رمضان و مخصوصا سالروز ایام ضربت و شهادت حضرت امام علی علیه السلام فرا میرسد، یاد و چهره شهید یوسف عبدلی از جلو چشمم کنار نمیرود و انگار همین دیروز بود! خاطره شهید یوسف عبدلی را یکبار در مراسم هفته دفاع مقدس در سالن اجتماعات اداره کل گمرک بندر امام خمینی تعریف کردم. یکبار هم چون موضوع تحقیق یکی از دانشجویان، "فرهنگ شهادت" بود، برای آن دانشجو بطور خیلی مختصر و خلاصه نوشته بودم و بعد هم که از طرف دفتر فرهنگ دفاع مقدس استان خوزستان تماس گرفتند و از بنده خواستند که خاطرات را بازنشر کنم، متاسفانه توفیق حاصل نشد و الان که سی و یک سال از آن روزها گذشته و در آستانه سالگرد مجروحیت و شهادت آن شهید قرار داریم با خود گفتم این خاطره را تقدیم شما عزیزان نمایم. پیشاپیش بابت تکراری و طولانی بودن این خاطره عذرخواهی میکنم🌹 یوسف عبدلی اهل روستای باباعرب جهرم بود(البته ما او را یوسف عبدی صدا میکردیم). او مداح خوش‌صدا و خوش سلیقه‌ای بود و نوحه‌های زیبایی انتخاب میکرد و با صدای دلنشین خودش همه رو جذب می‌نمود. دقیق یادم نیست که چندم ماه مبارک رمضان بود که بعد از افطار و شام و کمی استراحت، قرآن‌ها رو باز کردیم و مشغول خواندن سوره واقعه شدیم(زمان جنگ همه بچه ها هر شب سوره واقعه رو می‌خواندند و معتقد بودند سوره واقعه شایستگی و لیاقت شهادت می‌آورد). آن شب بعد از فرستادن صلوات پایانی ختم قرآن، یوسف شروع به ذکر مصیبت و مداحی در مورد ضربت خوردن و شهادت حضرت امام علی علیه السلام کرد!. با خودم گفتم امشب که شب نوزدهم و ایام شهادت امام علی نیست!، پس چرا یوسف مداحی شب نوزده رمضان را می‌خواند!!؟(یوسف مقید بود که متن نوحه و مداحی، باید با مناسبت روز همخوانی داشته باشد). وقتی سینه‌زنی تمام شد و مشغول چای خوردن شدیم چون من و یوسف کنار هم نشسته بودیم ازش پرسیدم: "یوسف چی شد که امشب دلت هوای مداحی و سینه زنی کرد؟!! اصلا چرا نوحه شب نوزدهم و شهادت امام علی را خواندی؟!!" یوسف گفت: "ماموریت من ۱۸رمضان تمام می‌شود و دلم نیامد از این شبهایی که پیش شما هستم استفاده نکنم و ذکر مصیبت امام علی را نخوانم!!" با شوخی و خنده به او گفتم: "نکند می‌خواهی تا ۱۸رمضان هر شب برای‌مان مراسم سینه‌زنی برگزار کنی!!؟؟" یوسف خندید و گفت: "اگر بچه ها طالب باشند آره می‌خوانم، چرا که نه!!" یکی از بچه ها با شوخی و خنده به او گفت: "یوسف، تا ۱۹رمضان خیلی مانده! فعلا برای‌مان معین اصفهانی بخوان وقتی رفتی خودمان مصیبت امام علی را می‌خوانیم و بیادت سینه‌زنی می‌کنیم!!" یوسف خندید و گفت: "میترسم وقتی من رفتم شما گوگوش و هایده و مهستی بخوانید!!" همه خندیدیم و کلی شوخی کردیم. اونی که یوسف باهاش شوخی کرد، صدای قشنگی داشت اما بیشتر ترانه‌های معین اصفهانی رو می‌خواند و یوسف هم بهش تذکر و نصیحت می‌کرد. از آن شب تا روز ۱۸رمضان من و یوسف دائم با هم و کنار هم بودیم و بیشتر با هم خلوت و صحبت و گشت و نگهبانی و کمین و پای قبضه خمپاره و روی خاکریز و توی کانال و اینطرف و اونطرف میرفتیم. یه دوستی خیلی زیاد و بسیار صمیمی بین من و او پیش آمده بود. البته او تمایل زیادی به تنهایی داشت و گه‌گاهی که میدیدم توی خودش فرو رفته من هم کمی ازش دور میشدم که خلوتش را برهم نزنم. نزدیک غروب که می‌شد با هم روی خاکریز می‌رفتیم و می‌نشستیم و به غروب و خط عراقی‌ها نگاه می‌کردیم (عصرها و دم غروب، دید، بیشتر با ما بود و عراقی‌ها کمتر میتوانستند روی ما دید داشته باشند). بچه‌ها خیلی به‌مون تذکر میدادند که روی خاکریز نروید و خطرناک است و عراقیها به‌تون تیر و خمپاره میزنند!. اما چون یوسف عشقش کشیده بود روی خاکریز و توی کانال و جاهای خطرناک برود، من هم، با اینکه واقعا ترس داشت و خودمم می‌ترسیدم، پایه‌اش شده بودم. در آن چند روز چندین بار تیر و ترکش و خمپاره و گلوله کنار مان خورده بود و حتی یکبار که عراقی ها ما را روی خاکریز دیده بودند با خمباره و ضدهوایی چهارلول به سمت مان شلیک کردند و همینطور که روی زمین خزیده و درازکش شده بودیم که تیر و ترکش بهمون نخورد!، و یکطرف صورت مان روی خاک بود و به همدیگر نگاه میکردیم و می‌خندیدیم، یک ترکش خمپاره تقریبا ۲۰سانتی متری صورت یوسف به زمین خورد و خاک روی صورت یوسف پاشید و صورت یوسف کلی خنده‌دار شد و هر دو مان خندیدیم. راستش رو بخواید من خیلی ترسیده بودم و خنده‌ام از روی ترس و شُکه شدنم بود! من هروقت شُکه و یا عصبانی میشدم خنده‌ام میگرفت (هنوز همانطور هستم. یادمه وقتی پلنگ <<سگ خوابگاه گمرک هندیجان>>، به آقای فرودس حبیب نژاد حمله کرد و سگه و فردوس دور من میچرخیدند و فردوس فریاد می‌زد و کمک کمک میگفتم، من شُکه شده بودم و از خنده شکمم را گرفته بودم و فردوس دورم تاب میخورد و سگه هم هی گازش میگرفت و شلوارش را ریش ریش
می‌کرد و از پای فردوس خون میریخت!😅😬). خلاصه وقتی با چشم خودم دیدم که ترکش چطور به صورت یوسف خاک پاشید!، به یوسف گفتم: "یوسف بخدا قسم عراقی‌ها دیدن مان!! جان من بیا از خاکریز پایین برویم!" همینطور که روی خاکریز دراز کشیده بودیم غلت زدیم و خودمان را به پائین خاکریز غلت دادیم. وقتی پایین خاکریز رسیدیم یک خمپاره دقیقا به همان جایی که یوسف دراز کشیده بود اصابت کرد! یوسف یک نگاهی تاسفبار به من انداخت و با حسرت به من گفت: "چرا نگذاشتی!!؟ چرا؟؟!!" با خنده بهش گفتم: "دیونه‌ی خدا!(به شوخی بجای "بنده‌ی خدا" به همدیگر می‌گفتیم "دیوانه‌ی خدا") اگر آنجا بودیم که الان سوراخ سوراخ مان کرده بودند!!" یروز به یوسف گفتم: "چرا اینقدر عوض شدی و توی خودت رفتی و یطوری شدی و دیگه مثل قبل نیستی؟!!" یوسف سفره دلش را باز کرد و از خودش و خانواده و اصرار مادرش برای ازدواج و خواستگاری رفتنش گفت. او به اصرار مادرش تصمیم به ازدواج گرفته و قرار بود عیدفطر ازدواج کند، اما یوسف از خانواده اجازه خواسته بود بگذارند یکبار دیگر به جبهه بیاید و عیدفطر به روستا برگردد و عروسی بگیرند. یوسف ناراحت بود و می‌گفت: "مجرد بودن و به جبهه آمدن راحت است، اما متاهل و زن و بچه داشته باشی و به جبهه بیایی هنر است!، می‌ترسم من این هنر را نداشته باشم و گیر زن و بچه بشوم و جنگ و جبهه را فراموش کنم!" راستش را بخواهید آن زمان چون خودم سن و سال زیادی نداشتم و مجرد بودم خیلی حرفهای یوسف برایم معنی و مفهومی نداشت. چون مدت زیادی از شهادت حاج خلیل مطهرنیا نگذشته بود(شهید خلیل مطهرنیا فرمانده اطلاعات عملیات لشکر۳۳ المهدی و متاهل و دارای فرزند و از عرب‌زبانان جهرم بود)، با خنده به یوسف گفتم: "خب تو هم مثل حاج خلیل زن و بچه را ول میکنی و به جبهه می‌آیی دیگه! این که ناراحتی ندارد!" یوسف گفت: "حاج خلیل به آن درجه‌ای از خلوص که باید داشته باشد تا به شهادت برسد رسیده بود اما منِ بیچاره کجا و حاج خلیل و شهادت کجا!!؟" با شنیدن این حرفها دیگر نمیتوانستم بخندم و با یوسف شوخی کنم! دیگر احساس کردم من در حد یوسف نیستم و نباید باهاش شوخی کنم و به حرف‌ها و افکارش بخندم! او علاوه بر اینکه چند سال از من بزرگتر بود حالا به جایی رسیده بود که دیگر من نمیتوانستم خودم را با او هم‌سطح بدانم و باهاش راحت شوخی کنم! خودبخود و ناخواسته خودم را در مقابل یوسف کوچک میدیدم و باید خودم را جمع و جور میکردم و دیگر شوخی و خنده را کنار میگذاشتم!. حرف‌های یوسف، حرکات یوسف، نماز یوسف، راه رفتن یوسف، مهربانی یوسف... همه و همه تغییر پیدا کرده بود و حتی برای عراقی‌ها و جنازه ها شان دلسوزی میکرد. آری! یک تحول عجیبی در یوسف ایجاد شده بود که خودبخود محیط اطراف و جو سنگر و روحیات همسنگران را تحت شعاع خود قرار داده بود! دلهره و نگرانی عجیبی به دل من نشسته بود و با یوسف در مورد این دلنگرانی صحبت کردم. ساعت‌ها با هم نشستیم و در مورد جنگ و جبهه و شهادت و امام خمینی و بعد از جنگ و اینجور چیزها صحبت کردیم. او از من در مورد علاقه ام به شهادت پرسید. به او گفتم: "من دوست دارم پیروزی و بعد از جنگ را ببینم." خوابی که قبلا در مورد خودم و امام خمینی دیده بودم را برایش تعریف کردم و بهش گفتم: "من مطمئنم شهید نمی‌شوم و زنده می‌مانم." او وقتی خواب من را شنید گفت: "آره درست میگویی! تو نه تنها شهید نمی‌شوی بلکه حتی فوت امام را هم خواهی دید! شاید بشود زندگی بدون جبهه را تحمل کرد! اما بدون امام خمینی چطور میشود زنده ماند؟؟!!" (من شبی خواب دیده بودم تعدادی نطامی که لباس سربازان آمریکایی و اسراییلی به تن داشتند، چندین نفر را به اسارت گرفته و به دست و پاهایشان غل و زنجیر کشیده و در آفتاب گرم و سوزان با شلاق و اسلحه از آنها بیگاری می‌کشند! من با تندی و فریاد به آن نظامیان اعتراض کردم!. فرمانده آن نظامیان خیلی از من عصبانی شد و با دشتش به نقطه ای اشاره کرد و با عصبانیت فریاد زد: "همه اش تقصیر آن پیر مرد است که اینها زبانشان برای ما دراز شده و اعتراض و فریاد سر ما می‌کشند!!". من به آن نقطه که نگاه کردم دیدم حضرت امام بر همان صندلی که همیشه در جماران بر ان نشسته بود و سخنرانی میکرد، در یک سایه دلنشین و نسیم خنک راحت و آرام نشسته اند!. با تعجب از خودم پرسیدم چطور امام این صحنه ظلم را میبیند و چیزی نمی‌گوید رو آرام نشسته است!!؟. در همین حین آن فرمانده آمریکایی یا اسرائیلی دستور شلیک به سمت من را داد!. من بلافاصله به سمت امام دویدم و قبل از اینکه به امام برسم تیر به پهلویم اصابت کرد و خودم را روی پاها زانوهای امام انداختم و با حسرت به امام نگاه میکردم و میگفتم من شهیدم؟!! امام من شهیدم؟!!. امام با لبخندی بر لب فرمودند امیدوار باش! امیدوار باش!. وقتی از خواب بیدار شدم و چشمانم را باز کردم هنوز لبخند بر لبم بود و چون چهاردهم ماه بود قرص ماه کامل و
تصویر امام خمینی را که اول انقلاب شایعه شده بود که عکس امام در ماه است، را با آن لبخند محبتش در ماه جلو چشمم بود و بهش می‌نگریستم). به یوسف گفتم: "یعنی میگویی بعد از امام همه چیز تمام خواهد شد؟!" (آن زمان چون امام خمینی فرموده بودند: "اگر این جنگ ۲۰سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم"، فکر می‌کردیم جنگ حتما ۲۰سال طول خواهد کشید). یوسف گفتم: "نمیدانم جنگ کی تمام می‌شود و آیا آن روز امام هست یا نه!!، اما من آرزو می‌کنم قبل از تمام شدن جنگ، دیگر زنده نباشم! چون زندگی دور از جبهه و بدون امام برایم خیلی تلخ و سخت است!!." یوسف می‌گفت: "یروزی جنگ تمام خواهد شد و همین کسانی که امروز اینقدر به دروغ قربان و صدقه مان می‌روند! ما را بازخواست خواهند کرد که چرا شما به جبهه رفتید و جنگیدید؟؟!!" من آن موقع زیاد اهل سیاست نبودم و فقط گه‌گاهی اخبار و مطالب را از روزنامه و رادیو گوش میدادم. به یوسف گفتم: "منظورت همین‌هاست که می‌گویند چرا خرمشهر را که آزاد کردیم آتش‌بس صدام حسین را قبول نکردیم و امام گفت جنگ را ادامه بدیم؟" یوسف گفت: "الان که هنوز جنگ هست اینها دارند اینطور به ما میگویند! وقتی جنگ تمام بشوهد و خدای ناکرده امام خمینی هم آن زمان نباشد! همینها ما را محاکمه و زندانی مان خواهند کرد!!. نادر تو نمیدانی چه کسانی بدتر از همین سازمان منافقین که الان روبروی مان هستند و در کنار صدام حسین دارند با ما می‌جنگند در ایران وجود دارد که به خون ما تشنه‌اند و حاضرند ما را لب جوی بخوابانند و بیخ تا بیخ گلوی ما را ببرند و سر مان را از تن جدا کنند!!" من با لبخند به یوسف گفتم: "اگر خدای ناکرده امام نباشد! حضرت آیت‌الله منتظری که هستند و او رهبر خواهد شد و ما مشکلی نخواهیم داشت! (ما آن زمان از وضعیت سیاسی حسنعلی‌منتظری و مخالفت‌های او با حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه خبر نداشتیم و روزنامه هایی را که شاید باعث اختلاف بین رزمندگان می‌شدند، به خط مقدم جبهه ارسال نمی‌کردند). یوسف با یک لبخند تلخ گفت: "پس تو واقعا هنوز امام را نشناختی که فکر میکنی کس دیگری میتواند جای خالی امام را پرکند!!." (نمی‌دانم آیا آن روز یوسف بخاطر عشقی که به امام خمینی داشت این حرف را زد یا او واقعا از قضایای منتظری خبر داشت و او را بهتر می‌شناخت). ما اصلا حضرت امام را از نزدیک ندیده بودیم و فقط در حد تلویزیون و روزنامه و کتاب و سخنرانی ها با امام آشنا شده بودیم اما یادمه سال ۱۳۵۷ چند ماه قبل از پیروزی انقلاب که شهید علی شوشتری کلیشه عکس امام را که مخفیانه به دیوارهای کوچه و پس‌کوچه‌های شهر میزدیم را نشانم داد یه حس عجیب و علاقه شدیدی به امام در دلم پیدا شده بود. شاید یوسف درست میگفت و من فقط در همین حد امام را شناخته و ارادت پیدا کرده بودم. با لبخند به یوسف گفتم: "خب پس می‌گویی چکار باید کنیم!! یعنی باید فاتحه انقلاب رو توی این کشور بخوانیم و همه چیز رو بعد از اما تمام شده بدانیم و دست بکشیم!!؟" او با خنده گفت: "نه!، باید فاتحه خودمان را بخوانیم و فکر شهادت باشیم و لیاقت کسب کنیم!." من از حرفهای یوسف بیشتر به دلم دلهره وارد می‌شد و نگرانتر شدم!. حالات و حرفهای یوسف برام عجیب و غریب بود و میدانستم او دیگر یک فرد عادی نیست! اما مطمئن بودم او اگر ازدواج هم کند باز میتواند مثل حاج خلیل و خیلی از شهدای دیگر قید زن و بچه را بزند و به جبهه بیاید. خلاصه صبح روز ۱۸ رمضان فرارسید و قرار بود آقای نوروزعلی نوروزی که فرمانده ما بود با ماشین جیپ از مقر فرماندهی به سنگر ما بیاید و یوسف، که هم‌روستایی و رفیقش بود، را از دوئیجی عراق به ایران و اهواز ببرد و تسویه حساب کند و برای عروسی عید فطر آماده بشود. وقتی ماشین جیپ آمد، یوسف ساکش را نبسته و آماده نشده بود! آقای نوروزی به ما گفت: "تا یوسف آماده میشود شما بیایید تعدادی از این گلوله های خمپاره ۱۲۰ ایرانی را از گلوله های آمریکایی جدا و بار جیپ کنید و به اون طرف خاکریز و توی زاغه مهمات خمپاره ۱۲۰ ایرانی بگذارید. یوسف قبول نکرد و گفت من هم همراه بچه ها خمپاره بار میزنم و بعد میروم آماده می‌شوم!. در حین بار زدن خمپاره ها، یهویی بر اثر برخورد دو خمپاره، جرقه‌ای ایجاد شد و از سوختن باروت کیسه خرج خمپاره‌ها یک آتش مهیبی گُر گرفت! همه ما تا این صحنه و حجم زیاد آتش را دیدیم از ترس منفجر شدن خمپاره ها به نزدیکترین خاکریز پناه بردیم! آقای نوروزی گفت: "این خاکریز ضعیف است و فقط میتواند جلو ترکش را بگیرد! باید قبل از انفجار خمپاره ها، همه بدویم و به خاکریز بعدی که هم محکمتر و هم دورتر است پناه بگیریم! من به بچه ها که نگاه انداختم یوسف را ندیدم! از بالای خاکریز نگاه کردم دیدم یوسف پیراهنش را در آورده و با یک دله حلبی روغن ۱۷کیلویی مشغول آب پرکردن از گودال فاضلاب کنار منبع آب سنگر مان است و روی گلوله ها و ماشین آب می‌پاشد و سعی در خاموش کردن
آتش صندلی‌های جیپ و با انداختن پیراهن خیسش بر روی گلوله خمپاره ها آنها را سرد میکند که منفجر نشوند!!(کاری بسیار خطرناک و غیر قابل قبول عقل یک انسان سالم غیر عاشق و دیونه‌ی خدا!) با مشاهد این شهامت و شجاعت یوسف، من شرمنده شدم و به سمت ماشین و یوسف دویدم! آقای نوروزی فریاد زد: "کجا میروی!!؟ نرو برگرد!! برگردید احمقها الان ماشین منفجر می‌شود!!" بچه ها هم تا این صحنه را دیدند به طرف ما دویدند و آقای نوروزی هم همراه بچه ها به کمک آمدند و هرکس با خاک و آب و هرچه دم دستش بود آتش رو خاموش کردیم!. ماشین سوخت و یوسف نتوانست به عقب برگردد و آقای نوروزی هم با بیسیم تقاضای موتورسکلت کرد که به مقر نونی برگردد و قرار شد یوسف پیش ما بماند و هروقت ماشین دیگری جور شد دنبال او بیاید.(نونی، به تعدادی از سنگرهای فرماندهی گفته می شد که نمایش و ترسیم نحوه قرار گرفتن آنها در کنار هم، بر روی کاغذ کالک نقشه، بشکل حرف نون فارسی"ن" دیده می شد و بخاطر همین به آن نونی میگفتند. سنگرهای نونی شکل.) الان درست یادم نیست که آیا نوزدهم یا بیست‌و‌یکم و یا ۲۳ رمضان بود، که قبل از غروب آفتاب، آقای نوروزی پیش ما آمد. او و یوسف کنار یک نفربر پی.‌ام.‌پی عراقی که در عملیات کربلای۵ زده بودیمش و از کار افتاده بود نشسته و تکیه داده بودند و با هم صحبت می‌کردند. من هم کنار بچه ها روی سکوی سیمانی که دم درب سنگر درست کرده بودیم و با جعبه های خالی مهمات که از خاک پرکرده و بصورت دیوار و ترکش‌گیر ساخته بودیم نشسته و مشغول حل کردن شکر در یک قابلمه آب با لیوان دسته‌دار پلاستیکی بودم که بیسیم به صدا در آمد و از ما تقاضای شلیک یک گلوله خمپاره کرد. چون دستم گیر درست کردن شربت برای افطار بچه ها بود نمی‌توانستم خودم پای قبضه خمپاره‌انداز بروم، با همان حالت قابلمه به دست بلندشدم و کنار دیواره ترکش‌گیر ایستادم و به یوسف گفتم: "دارم شربت درست میکنم، میتوانی یک گلوله خمپاره در قبضه خمپاره‌انداز بندازی تا بعد من بیایم و خمپاره های بعدی را شلیک کنم؟" یوسف از جایش بلند شد و هنوز چند قدمی بیشتر راه نرفته بود که یهویی صدای سوت خمپاره عراقی ها بگوش رسید و بدون فاصله و فرصت اینکه پناه بگیریم، بین من و یوسف و نوروزی به زمین خورد و منفجر شد!! موج انفجار آنچنان من رو پرتاب و به دیواره ترکش‌گیر کوبید که تا همین الان که دارم این خاطره را مینویسم درد آن را در ستون فقرات و کتف و پاهایم، و صدای صوت و موج انفجارش را در گوش و سرم احساس میکنم! قابلمه و لیوان پلاستیکی درون آن که در دستم بود بر اثر ترکش خمپاره سوراخ شدند اما هیچ ترکشی به من اصابت نکرده بود و آب موجود در قابلمه و لیوان، باعث انحراف ترکش شده بود و از یک طرف دیگر لیوان و قابلمه خارج و مانع اصابت آن به بدن بنده شده بود! (البته اصل این قضیه این بود که بدن بنده شایسته خوردن آن ترکش نبود و ترکش من را لایق ندیده و مسیر خودش را تغییر داده بود.) صدا و موج انفجار و دود و خاک همه ما را گیج کرده بود و اصلا نمیدانم چطور خود مان را به داخل سنگر پرتاب کردیم! همه مان شُکه شده بودیم و من بلند بلند می‌خندیدم و بچه ها هم می‌خندیدند و فکر میکردن من دارم بهشان روحیه میدهم که نترسند! در همین حین یکی از بچه ها گفت از بیرون صدای ناله میاید!! من به همه بچه ها نگاه کردم، یوسف توی جمع ما و سنگر نبود! یهویی حیدر زارع از بیرون به سنگر آمد و با ترس و دستپاچگی گفت: "یوسف! یوسف زخمی شده و روی زمین افتاده!!" (حیدر زارع اهل شهرستان مرودشت شیراز بود و چند روز قبل از عملیات بیت المقدس۷ در شلمچه و کنار دریاچه ماهی به شهادت رسید) من با عجله به سمت راهرو خروجی سنگر رفتم که بیرون بروم اما مصطفی کدخدایی که مسئول سنگر بود، دو دستش را جلو درب سنگر گرفت و گفت: "من مسئول جان شما هستم و نمی‌گذارم کسی بیرون برود!! الان عراقی ها باز هم خمپاره میزنند و هرکس بیرون باشد کشته خواهد شد!!" من چون عصبی و کمی حالت موج گرفتگی داشتم و هنوز صوت انفجار، گوش و سرم را درد می‌آورد و حال عادی نداشتم، با عصبانیت یقه پیراهن آقا مصطفی را گرفتم و به داخل سنگر پرتاب کردم و از سنگر به بیرون پریدم. وقتی بیرون رفتم با یک صحنه عجیب و ترسناک روبرو شدم! همه زمین آنجا سیاه و سوخته شده بود! در بین سوختگی و سیاهی زمین، یک چیزی آن وسط افتاده بود و سیاه و دود زده شده بود! در کنار پی.ام.پی، آقای نوروزی را دیدم که با یک دستش پهلویش را گرفته بود و روی زانو خمشده بود و خون ازش می‌ریخت، با یک دست دیگرش به آن شیئی که وسط آن زمین سوخته و سیاه افتاده بود اشاره میکرد و با ناله می‌گفت: "یا مهدی!! یا مهدی!!" من خیلی ترسیده بودم و تازه متوجه شدم که آن شیء دود زده وسط آن زمین سوخته و سیاه شده، یوسف است!! به آن سیاهی دقت کردم دیدم یوسف طوری به زمین افتاده که انگار سر به بدن ندارد و پشت گردنش غرق خون است!!
من که هنوز گیج و موج‌گرفتگی داشتم و وحشت کرده بودم، و جرات نزدیک شدن نداشتم، با وحشت به آقای نوروزی که به یوسف اشاره می‌کرد گفتم: "چکار کنم!!؟ بگو چکار کنم آقای نوروزی!!؟ نوروزی با اشاره دستش و با یامهدی یامهدی گفتنش به من فهماند که باید یوسف رو قبل از فرود آمدن خمپاره های بعدی به سنگر ببرم! مجددا به بدن بی حال و بی حرکت دود گرفته یوسف نگاه انداختم دیدم دو چشم یوسف از زیر بغلش باز شده و دارد به من نگاه میکند و با صدایی بسیار ضعیف گفت: "نادر نترس! جلو بیا! من زنده‌ام نترس!" تا سر یوسف را از زیر بغلش دیدم و صدایش را شنیدم و فهمیدم که سرش قطع نشده به جلو رفتم و گردنش که از پشت پر از خون بود و بنظر میرسید قطع شده باشد را صاف و به کمر خواباندم اما توان بغل کردن او را نداشتم!! در همین حین دیدم حیدر زارع و احمد تقی‌زاده برای کمک، از سنگر بیرون آمده‌اند و شهید زارع زیر بغل یوسف را گرفت و من هم پاهای یوسف را بلند کردیم و به راهرو سنگر بردیم و فوری برگشتیم و من دستم را زیر کتف آقای نوروزی بردم و حیدر زارع هم پاهای نوروزی رو گرفت و بلندش کردیم. آقای نوروزی ناله میزد و "آخ کتفم! آخ کتفم!" می‌گفت. من احساس کردم دستم انگار گرم شده!. وقتی آقای نوروزی را کنار یوسف قرار دادیم تازه متوجه شدم که علاوه بر اینکه پهلوی آقای نوروزی ترکش خورده، پشت کمر و کتفش هم ترکش خورده و دستم درون بدن او رفته بود و گرمی دستم و ناله ایشون بخاطر این بود!. با بیسیم از اورژانس تقاضای آمبولانس کردیم اما بعلت شدت آتش خمپاره های دشمن، بخاطر کمبود آمبولانس در جبهه ها، و احتمال مورد اصابت قرار گرفتن آن، از اعزام آمبولانس معذور بودند. در همین حین صدای خودرویی به گوش رسید که با سرعت در حال فرار از آتش دشمن بود! آقای کدخدایی با اسلحه کلاشینکف جلوی آن خودرو را گرفت و گفت ما مجروح داریم و باید آنها را به عقب ببرید!! راننده آن خودروی ارتش که قبلا جلوش را گرفته بودیم اما بقول خودش چون در حال ماموریت بود حاضر به همکاری نشده بود، بیچاره که مسیرش را گم کرده بود و باز به تور ما خورده بود تا اسلحه از ضامن خارج شده و عصبانیت و حال و روز پریشان ما را دید گفت: "چشم!! اما من تازه ماشین را شسته‌ام و خونی و کثیف نشود که با من برخورد می‌کنند!". بهش گفتیم باشد نترس ماشینت را کثیف نمی‌کنیم. من یک پتو را پشت وانت پهن کردم و چهارزانو روی پتو نشستم و یک چفیه هم روی پاهایم پهن کردم و سرهای یوسف و آقای نوروزی را روی زانوهایم گذاشتم و با حیدر زارع به سمت سنگرهای اورژانس به راه افتادیم. در راه یوسف از حال نوروزعلی میپرسید و نوروزعلی هم از حال یوسف. یوسف چشمانش را بسته بود و بسیار آرام بود. من گه‌گاهی صدایش می‌کردم و او آرام چشمش را باز می‌کرد و به من اطمینان میداد که هنوز زنده است. بار آخر که صدایش کردم و چشمش را باز کرد به من گفت: "نادر چفیه دور گردنت را باز کن و روی صورتم بینداز، نمیخواهم دیگه دنیا را ببینم!" من با شوخی بهش گفتم: "این بیچاره آقای نوروزی این همه خون ازش رفته چیزی نمی‌گوید تو الحمدلله که مشکلی نداری!!" وقتی به سنگرهای اورژانس رسیدیم و بچه ها را به داخل سنگر اورژانس بردیم، پرستار اونجا یک قیچی به من داد و خودش هم یک قیچی برداشت و گفت پیراهن و شلوار بچه ها را قیچی کن که جای ترکشها مشخص باشند. من تا قیچی را دم پاچه شلوار یوسف زدم دیدم یک ترکش به قوزک پایش خورده و از آن طرف پایش بیرون آمده بود! قیچی را بالاتر بردم دیدم یک ترکش دیگر به ساق پا خورده و از آن طرف ساق پا بیرون آمده بود! هرچه من قیچی را بالاتر میبردم و شلوار و پیراهن یوسف را شکاف میدادم میدیدم ترکشی از یکطرف وارد و از طرف دیگر خارج شده بود! مچ و ساعد و بازو و خلاصه به انتهای آستین و شانه و کتف که رسیدم دیدم یک ترکش از یکطرف بازو وارد و از طرف دیگر خارج و به بدن یوسف وارد شده! تصور کردم که ترکش به قلبش رسیده! با ترس دکتر را صدا زدم و او گفت: "حال یوسف خوب است و چیزیش نیست و زنده می‌ماند اما نورزعلی بدجور بدنش پاره شده و کلیه اش ترکش خورده و خونریزی شدید دارد و احتمالا تا بیمارستان علی ابن ابیطالب که در ۵کیلومتری جاده آبادان اهواز است نخواهد رسید و شهید خواهد شد!" من مشغول برهنه کردن و پاک کردن خونهای بدن یوسف بودم که متوجه جای ترکش بر پشت گوش و گردن یوسف شدم!. خونهای سر و پشت گردن را که پاک کردم دیدم ترکش، به داخل رفته اما از جایی بیرون نیامده بود! آن ترکش و ترکشی که به نزدیکی قلب یوسف فرو رفته بود تنها ترکشی بودند که از بدن یوسف خارج نشده بودند! وگرنه ۱۵ ترکش دیگر همه از یکطرف وارد و بدن را سوراخ و از طرف دیگر خارج شده بودند! یوسف را هم مثل نوروزعلی کمی پانسمان و با آمبولانس به بیمارستان اعزام کردند.
چند روز بعد، بنده و آقای احمد تقی‌زاده به اهواز و پادگان امام خمینی ( که در چند کیلومتری جاده اهواز اندیمشک بود و زمان جنگ مقر لشکر۳۳ المهدی، و بعد از جنگ به پادگان لشکر۷ ولی عصر خوزستان تبدیل شد) رفتیم و خبردار شدیم یوسف بعد از سه روز در اتاق عمل و حین جراحی برای خارج کردن ترکشی که به سر و به نزدیکی مغزش اصابت کرده بود به شهادت رسیده! انگار یوسف نخواسته بود توفیق عزاداری برای امام علی علیه السلام، و حضور در جبهه را با گرفتار شدن به لذات زندگانی دنیوی از دست بدهد و خود را از حضور در جبهه و فیض شهادت محروم کند!. البته من مطمئنم اگر یوسف به شهادت هم نرسیده بود و به شهر باز می‌گشت و ازدواج هم میکرد، هرگز دست از جبهه و راه امام خمینی و حمایت از ولایت برنمی‌داشت، چرا که اگر او اینچنین نبود هرگز توفیق شهادت پیدا نمی‌کرد. *یاد شهدا و امام خمینی گرامی و راه شان پررهرو باد* 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1759 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2362 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12734 در گپ: https://gap.im/pasokhgooyan/384 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 نفتکش‌های ایرانی با کدام پشتوانه به ونزوئلا می‌روند؟ اخیرا خبرگزاری رویترز در گزارشی اعلام کرد که یک نفتکش ایرانی در حال انتقال محموله بزرگی از بنزین به سمت ونزوئلاست. نکته مهمی که رویترز به آن اشاره کرد این بود که با توجه به نزدیکی جغرافیایی ونزوئلا با ایالات متحده و تحریم هردو کشور ایران و ونزوئلاتوسط این کشور، نفتکش ایرانی با پرچم جمهوری اسلامی در حال حرکت به سمت مقصد می باشد. این کشتی در حال حاضر از تنگه جبل الطارق گذشته و وارد اقیانوس اطلس شده است. همچنین ایالات متحده رسما اعلام کرد که ایران ۵ نفتکش حامل سوخت به سمت ونزوئلا ارسال کرده که در حال حرکت در دریاهای آزاد می باشند. چندی پیش نیز وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد ایران ۹ تن شمش طلا از ونزوئلا به ارزش۵۰۰ میلیون دلار را از طریق هواپیمایی ماهان (در ازای خدمات نفتی) به ایران منتقل کرده است. در خصوص مطالب فوق ذکر چند نکته ضروری ست. اول این که همکاری های ایران و ونزوئلا در شرایط تحریم شدید هردو کشور نشان دهنده شکست راهبرد آمریکا برای تسلیم کردن این ۲ منبع بزرگ انرژی دنیاست. ایران با کمک تکنولوژی بومی خود در شرایط تحریم شدید و همه جانبه قادر به پشتیبانی از متحدان خود می باشد و این حمایت ها یک طرفه نیست و هر دو طرف منتفع می شوند. 9 تن طلا یعنی حدود ۸۵۰۰ میلیارد تومان و این میزان از طلا در شرایط تحریم کمرشکن برای ایران یک اندوخته بسیار ارزشمند است تا بتواند در برابر تحریم ها تاب بیاورد. در ازای این میزان از طلا به این کشور سوخت و خدمات نفتی ارائه خواهد شد. این یعنی تکنولوژی بومی ایرانی در شرایط تحریمی به کمک اقتصاد کشور آمده است. ایران پس از بهره برداری از پالایشگاه بومی ستاره خلیج فارس به صادر کننده بنزین تبدیل شد و بنزین برخلاف نفت خام به آسانی قابل فروش است. دوم این که ایران به عمد پرچم خود را بر روی نفتکش هایش برافراشته کرده تا عرض اقیانوس اطلس را بپیماید و ناوگان دریایی ایالات متحده هم نظاره گر آن باشد. بسیار بعید است آمریکا جرات کند نفتکش های ایرانی را توقیف نماید چرا که انگلیس قبلا این قمار را انجام داد و نتیجه آن را به وضوح دید. سومین نکته و اصلی ترین نکته اینست که ایران پس از موشکباران عین الاسد و ارسال ماهواره نظامی به فضا (که ماهواره بر آن در واقع یک موشک قاره پیما بود) به یک توازن وحشت با ایالات متحده دست یافته است و با توجه به این نکته که آمریکا از عزم ایران برای استفاده از موشک هایش تردید ندارد باید گفت ایران به اعتبار قدرت راهبردی موشکی خود در حال شکستن علنی تحریم های آمریکاست و این توانایی استراتژیک تضمین کننده فعالیت های اقتصادی ایران در شرایط تحریم است. ایران به پشتوانه زرادخانه موشکی اش علنا نفتکش هایش را روانه ونزوئلا کرده و در حال ریشخند به تحریم خود و متحدش می باشد و اگر ایالات متحده جلوی آن را نگیرد دیگر نمی تواند عنوان ابرقدرت را یدک بکشد.  این اقدام ایران ضربه حیثیتی سنگینی برای ترامپی ست که ۲ سال پیش از برجام خارج شد و بنای نابودی اقتصاد ایران و تسلیم آن بوسیله تحریم هایش را داشت اما اکنون نظاره گر حرکت نفتکش های ایرانی با پرچم جمهوری اسلامی در نزدیکی آب های کشورش است. ایران خوب می داند کرونا چه بحرانی برای ایالات متحده ایجاد کرده  و به همین دلیل کاخ سفید وارد یک چالش پر ریسک با ایران نخواهد شد؛ علی الخصوص که فعلا از  نظر ترامپ مهار و تنبیه چین باید اولویت سیاست خارجی آمریکا باشد.  چند روز دیگر مشخص خواهد کرد ترامپ جرات دستور توقیف نفتکش های ایرانی را به خود می دهد یا با سکوتی معنی دار از کنار آن خواهد گذشت؟ 🖋علیرضا تقوی نیا 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1760 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2369 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12740 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 شبهه: *لباس مشکی تنم کردم و رفتم سمت مسجد برای مراسم احیا...* *نیم ساعتی بود از مراسم گذشته بود....* انقدر شلوغ بود که حتی تو حیاط مسجدم نشسته بودن... صدای الهی العفو،الهی العفو مردم،صدای خلصنا من النارشون تو کل محل پیچیده بود... اومدم برم تو مسجد دیدم یه دختر بچه جلوی در مسجد نشسته،به دیوار تکیه داده و یه بسته آدامس و چند تا فال دستشه.... یه چند دقیقه ای وایسادم و نگاهش کردم هیچکی ازش حتی یه فالم نمیخرید ... بی اعتنا از کنارش رد میشدن.... رفتم جلو گفتم خوبی: گفت مرسی... گفت عمو یه آدامس ازم میخری؟؟؟ دست کردم تو جیبم فهمیدم کیف پولم رو تو خونه جا گذاشتم.‌‌... گفتم چشم میرم خونه کیفم رو میارم ازت میخرم... گفت عمو تو میدونی الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب یعنی چی؟؟؟ آخه امشب همه همین جمله رو میگن... گفتم یعنی خدایا پناهم باش و من رو از آتیش جهنم دور کن... گفت یعنی جهنم گرمه؟؟؟ گفتم آره خیلی... گفت یعنی از تو چادر ما هم گرم تره؟؟؟ گفتم چادر؟؟؟ گفت آره من و مادرم و خواهرم تو چادر زندگی میکنیم،ظهرا که آفتاب میزنه میسوزیم خیلی گرمه،خیلی .... مادرم قلبش درد میکنه،گرمش که میشه بیشتر قلبش دردش میگیره... سرم رو انداختم پایین... اشکم دراومد.... گفت عمو یعنی من الان بگم خلصنا من النار خدا فقط من رو از آتیش جهنم دور میکنه؟؟ از گرما تو چادر دور نمیکنه؟؟؟ آخه من مامانم رو خیلی دوست دارم چیزیش بشه من میمیرم... میخواستم داد بزنم آهای ملت بی معرفت این بچه اینجا نشسته شما یه بسته از آدامس ازش بخرید از گرمای تو چادر خلاص شه بعد شما قران بالا سرتون گرفتید و خلصنا من النار میگید آهای ملت بی معرفت... خلصنا من النار اینجاست،الهی العفو اینجا نشسته..‌‌ یه بسته آدامس بهم داد گفت بیا عمو این آدامس رو من بهت میدم چون تنها کسی بودی که حاضر شدی باهام صحبت کنی..‌ همینجوری اشک ریختم و رفتم سمت خونه و کیف پولم رو برداشتم و دوباره رفتم سمت مسجد.... اما هر چی گشتم دختر بچه نبود... به آسمون نگاه کردم چشام پر اشک شد... گفتم الهی العفو... الهی العفو... الهی العفو..‌‌ خدایا من بی معرفت رو ببخش.... آدامس رو باز کردم و گذاشتم دهنم... مزه درد میداد.... مزه بغض میداد.... مزه اشک میداد... 🔵 پاسخ اول به شبهه: این متن سعی دارد موذیانه دو ارزش را مقابل هم قرار دهد که هر کدام بازنده شد به نفع شیطان هست. نکته/۱ در دین مبین اسلام هرچیز جایگاه خاص خود را دارد، دو ارزش را نباید مقابل هم قرار داد! مانند این میماند که تلویزیون و یخچال را باهم مقایسه کنیم و بگوییم ما به آب خنک وغذای سالم نیاز داریم تلویزیون میخواهیم چکار کنیم! نکته/۲ همگی به خوبی میدانیم بیشترین کمک رسانی به قشر ضعیف جامعه از طریق مذهبیان و دینمداران انجام میشود؛ خمس،زکات فطریه و کفاره حق مظالم ،صدقه و افطاری به فقرا، نذری روز عاشورا و قس علی هذا... نشانه های این مدعاست. نکته/۳ «بر اساس آمار رسمی ترکیه، یک میلیون و ۵۰۰ هزار ایرانی در سال ۲۰۱۱ میلادی به ترکیه سفر کرده‌اند که گردشگران ایرانی بعد از آلمان، روسیه و انگلیس بیشترین گردشگران ورودی به ترکیه محسوب می‌شوند؛ ایران رتبه چهارم ورود گردشگر به ترکیه رو داره که درآمد حاصل از این گردشگران ایرانی برای ترکیه در سال ۲۰۱۱ میلادی رقمی معادل یک میلیارد دلار اعلام شده است.» آیا این خرج ها مربوط به قشر مذهبی جامعه است؟! چرا نویسنده کسانی که خودرو میلیاردی سوار میشوند را با کودک فقیر در تقابل قرار نمیدهد؟ چرا آمار و هزینه های روزانه میلیاردها تومان خرج سیگار و تریاک و سایر خوشگذارنیها را با آن کودک فقیر قیاس نمیکند؟ نکته/۴ جنگ نرم و تهاجم فرهنگی اکنون توسط گروههای سازمان یافته با کارشناسان خبره اینچنین مطالب موذیانه را تولید میکنند و ما هم ناغافل در میدان مین و تله دشمن گیر میکنیم و اعتقادمان زخمی و کشته میشود. مومن باید زیرک باشد و فریب شبهه های شیطانی را نخورد. 🔵🔵 پاسخ دوم به شبهه: این روزها شکل و شمایل تکدی گری فرق کرده. گاه این روش ‌ها چنان بدیع و نو هستند که هر قدر هم که محتاط باشیم، قادر به تشخیص صحت آن نیستیم و برای کمک کردن یا نکردن بر سر دو راهی می ‌مانیم. یکی به بهانه بیماری فرزندش، یکی به بهانه ادای نذرش، دیگری به بهانه سرقت کیفش و آن یکی با حرفی دیگر می ‌خواهد از احساس ترحم شما برای رسیدن به وجه مورد نیازش به عنوان یک پل استفاده کند. به راستی چگونه می‌ شود با این همه نقاب، نیازمند واقعی را تشخیص داد؟ ⬅️ تکدی گری و اظهار ضعف و تظلّم در دین مبین اسلام امری ناشایست، شمرده شده و خداوند متعال راضی نیست که هیچ مومنی، برای امرار معاش خود، سر بار مردم باشد و با حالت ذلت از دیگران درخواست نماید.
💠 از طرفی نیز در آیات قرآن کریم به ما سفارش شده که نیازمند را رد نکنیم؛ «وَ فی‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم‏» (۱۹/ ذاریات) و آنها را از راندن با خشنونت او برحذر می دارد «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (۱۰/ضحی) از سویی دیگر، اسلام دین گداپروری نیست و واقعا انسان در شناسایی فقیر واقعی در این زمان حاضر ناتوان است. ⬅️ به طور کلی ما باید صدقات و کمک های خود را به دست نیازمند واقعی برسانیم. از بین نیازمندان نیز، فقراء فامیل و وابستگان در اولویت قرار دارند و بعد از آن ها نیازمندان از همسایگان و سپس فقراء از غیر فامیل و آشنا. البته در این بین کسانی نیز هستند که در جمله این سه گروه قرار نمی گیرند؛ مثل کسانی که در خیابان ها و یا در مسیر حرکت مردم ابراز نیاز می کنند. 👈در مورد کمک کردن به این افراد باید به یک نکته توجه داشت و آن این که: گاهی تکدی گری برای بعضی از افراد شغل و عادت شده، که در این صورت انسان می تواند از کمک به این گونه افراد خودداری کند. ولی گاهی عادت کردن فرد برای ما ثابت نیست، در این صورت بهتر است بدون افراط و زیاده روی به او کمک کنیم. 💠 خداوند در قرآن طرز برخورد صریح با نیازمندان را در چنین شرائطى بیان مى ‏کند و مى‏ فرماید: "اگر از این نیازمندان به خاطر (نداشتن امکانات و ...) روى برگردانى، نباید این روى‏ گرداندن توأم با تحقیر و خشونت و بى ‏احترامى باشد، بلکه باید با گفتارى نرم و سنجیده و توأم با محبت با آنها برخورد کرد" اما ⬇️ هیچیک از کارهای واجب و مستحب جای "الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب" گفتن را نمی گیرد. چرا که انسان موجودی ممکن الخطا است، و نفس انسان خواسته یا ناخواسته او را به ورطه گمراهی میبرد. اظهار عجز و تضرع به پیشگاه الهی برای انسان گنه کار موجب بخشش او و برای انسان های پاک و معصوم موجب افزودن درجات کمالی ایشان می گردد. نمونه بارز آن مناجات امام سجاد عليه السلام به درگاه خداوند و مناجات حضرت على عليه السلام در مسجد كوفه مي باشد. 🖋 پاسخ اول: ضد شبهه 🖋 پاسخ دوم: آنتی شبهه 📤پاسخگویان: گروه۱۳ واتس آپ: https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12062 ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/1557 بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1032
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فایل صوتی سخنرانی/ *روایتی از کرامت حضرت معصومه(س) به جوان وهابی تازه شیعه شده* *توقف درمنطقه صفر عاشقی* سخنرانی بسیار جالب و مفید/ حمید شیرانی جوان وهابی که شیعه شد. ✅ ملا حمید شیرانی جوان بلوچ که بعد از تشیع، دست تقدیر او را به دیار معصومه(س) کشانده، از حال و هوای میزبانی حضرت معصومه(س) می‌گوید. فایل صوتی را در کانال پاسخگویان از لینک های زیر بشنوید:👇 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1761 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2372 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12743 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 *تقدیم به بچه‌های مجتمع فرهنگی مذهبی حسینیه المهدی، پایگاه مقاومت بسیج ابوذر و هیات انصارالمهدی بندر امام خمینی* سلام علیکم. ان‌شاءالله سوگواری‌ها و شب‌زنده‌داری‌ها یتان قبول باشد. امشب که شب قدر است متاسفانه کمی سردرد داشتم و مجبور شدم مقداری بخوابم! در خواب دیدم مراسم حسینیه المهدی تمام شده و بچه های هیات در حال خارج شدن از حسینیه هستند و هر کدام چندین جلد، کتاب های قطور روی هم گذاشته و دو دستی در بغل گرفته‌اند و ارتفاع آن کتابها از سر شان گذشته و نزدیک به دو متر میرسد! با تعجب از حاج آقا رستم‌بیگی پرسیدم این کتابها چیست که دست این بچه‌هاست و اینقدر قطور و زیاد است؟! حاج آقا با خوشحالی و لبخند رضایت‌مندی از بچه‌ها، فرمودند: "این کتابها، سخنرانی‌های بنده است". خدمت شون عرض کردم چرا اینقدر زیاد و قطور است؟! چرا بعضی بچه‌ها کم برداشتن و بعضی‌ها زیاد؟! ایشون فرمودند: "چون شب قدر بود خدا برکت داد و هرکسی به مقدار توان و تلاش خودش براشته است، یکی کم و دیگری زیاد" امیدوارم همه اعمال و عبادات و دعاهای عزیزان و بزرگواران، و بالاخص جهد و تلاش و فعالیتهای مخلصانه حاج آقا مرتضی رستم‌بیگی مورد رضایت حضرت مهدی صاحب‌الزمان و مقبول درگاه احدیت واقع گردد. ان‌شاءالله. *شب قدر و لحظات استجابت دعا، سخت محتاج و ملتمس دعای شما بزرگواران هستم. انشاءالله مرا از دعای خود محروم نفرمائید*