eitaa logo
پاسخگویان(کانال مرجع و جامع)
3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
528 ویدیو
11 فایل
"پاسخگویان" کانالی مرجع و تقریبا جامع جهت جستجوی مطالب روشنگری و پاسخ سایتها و کانالها به شبهات، شایعات و سوالات می باشد، لذا جهت خسته نشدن از زیادی مطالب آن، فقط از قسمت جستجو(سرچ)، برای دسترسی به مطلب مورد علاقه یا نیازتان استفاده نمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شبهه: در میان دزدان و اختلاسگران 40 سال گذشته حتی یک مرد کراواتی یا یک زن بی حجاب هم نبوده همگی مومن نمازخوان و به اصطلاح مسلمان بودن همگی به معاد اعتقاد داشتند همگی خدا ترس و دارای داغ مهر در پیشانی بودند همگی در منسب اداره یا وزارتخانه خود ظهرها در صف اول نماز جماعت می ایستادند همگی ماه رمضان را روزه میگرفتند و شبهای احیا قران به سر بودند و ماه محرم مشکی پوش بودند😐 🔵پاسخ: کرواتی ها قبل انقلاب دزدی می‌کردند که دستشون کوتاه شد. اما با توجه به اینکه پس از انقلاب، تقریباً هیچ کس کروات نمی زند (جز برخی در مجلس عروسی!) باقیمانده کراواتی ها (کنایه از بی اعتقادها، نه اینکه هر کراواتی را دزد یا بی اعتقاد بدانم) رنگ عوض کرده و با ظاهرسازی، خودشون را مسجدی و نمازخوان و... نشون دادند، و خلاصه در نظام نفوذ کردند. بنابراین مغالطه‌ای که شبهه افکن میکند از دو جهت باطل است: اول اینکه اگر کسی با کروات باشد به او مسئولیت یا امکاناتی نخواهند داد که بتواند دزدی کند، پس مجبور است ظاهر سازی کند. دوم اینکه دزد، دزد است. لکن مجبور است هر زمان لباس و چهره‌ای را انتخاب کند که بهتر فریبکاری و دزدی کند. بنابراین، اینکه شبهه افکن میخواهد القاء کند همه‌ی مذهبی‌ها دزدند، خود یک فریبکاری ناجوانمردانه‌ای است که نشان می‌دهد، دزدی و فریبکاری، منش و روش همین قماش است. در پایان تاکید می‌شود که صحبت‌های فوق به این معنا نیست که هیچ انسان معتقد یا نمازخوانی دزدی نمی‌کند، خیر، شیطان در کمین همه مخصوصا افراد مومن است، اما آنچه شبهه افکن القاء می کند، خود یک شیطنت و فریبکاری بزرگ است. 🖋پاسخ شبهات فضای مجازی 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1769 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2381 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12750 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
*آیا وجود ۱۲۴۰۰۰ پیامبر، در عرض ۷۰۰۰ سال منطقی است؟!* 🔴متن شبهه: تا حالا هزار بار عدد جالب ۱۲۴,۰۰۰ پیامبر را شنیده ایم؛ حال بیایید روی این عدد تفکر کنیم! طبق اطلاعات تاریخی “تمدن بشری” مربوط به ۷۰۰۰ سال پیش در مصر ، ایران و روم (بین النهرین) میباشد؛ ۱۴۰۰ سال پیش آخرین پیامبر ، یعنی پیامبر اسلام ، محمد برگزیده شده و بعد از او پیامبری نبوده…!؛ پس ۷۰۰۰ سال تمدن را که از ۱۴۰۰ سالِ بعد از محمد کم کنیم میشود ۵۶۰۰ سال ، که این رقمِ حضور پیامبران بوده؛ حال اگر تعداد روزهای یک سال(۳۶۵)را در سالهای حضور پیامبران (۵۶۰۰) ضرب کنیم میشود ۲,۰۴۴,۰۰۰ روز؛ یعنی ۲,۰۴۴,۰۰۰ روز پیامبران فرصت داشتند تا به پیامبری برگزیده ، و به هدایت بشر بپردازند؛ حال اگر ۲,۰۴۴,۰۰۰ روز را بر تعداد ۱۲۴,۰۰۰ پیامبر تقسیم کنیم ، عدد  ۱۶ به دست می‌آید…!!!! یعنی در هر ۱۶ روز یک پیامبر…!!! پس چگونه ادعا می شود که اکثر پیامبران از نسل و فرزندان ابراهیم و نسبت پدری و پسری دارند؟ آیا در هر ۱۶ روز فرزند دار میشند؟ و باز هم در ۱۶ روز …!!؟؟ علم هرگز نتوانسته دین را باور کند، هرگاه علم در دین تحقیق کرده، شایعات و خرافات عجیب دین را کشف کرده است. 🔵پاسخ: *بررسی تعداد پیامبران:* راه های علم و آگاهی پیدا کردن نسبت به حقائق مختلف است، بعضی مطالب با براهین و استدلال‌های عقلی و برخی نیز با تجربه و مشاهده معلوم و ثابت می‌شوند؛ امّا نباید فراموش کرد که تنها راه علم و آگاهی پیدا کردن به یک حقیقت، تعقّل و اندیشیدن و یا تجربه نیست. چه بسا مطالبی که قابل تجربه نبوده و با براهین و ادله عقلی نیز ثابت نمی‌شوند همانند تاریخ و سرگذشت پیشینیان. به خوبی روشن است که کسی از راه تجربه و یا تفکّر و اندیشیدن نمی‌تواند نسبت به تاریخ گذشته آگاهی پیدا کند در این‌گونه موارد تنها راه کسب اطّلاعات و آگاهی، گوش سپردن به گفته تاریخ نگاران و یا کسانی است که از گذشته به هر طریقی آگاهی دارند و راستگویی آنها مُبَرهن است. مسأله تعداد انبیاء و همچنین تعداد امامان و اینکه چه کسانی پیامبر یا امام بوده‌اند از جمله مواردی اند که با حس، تجربه و عقل ثابت نمی‌شود. البته اصل ضرورت بعثت انبیاء و امامت و مسائلی همچون لزوم عصمت انبیاء و امامان و همچنین نیازمندی جامعه بشری به انبیا و امامان متعدد، با ادله عقلی ثابت می‌شوند. در مورد تعداد پیامبران، قرآن کریم، علاوه بر ذکر نام تعدادی از پیامبران بزرگ الهی، به این واقعیت هم اشاره می کند که تعداد پیامبران، بیشتر از آن است که نام آنها در قرآن آمده است، خداوند به این موضوع در آیه ۷۸ سوره غافر اشاره کرده و می فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیکَ؛ ما پیش از تو رسولانی فرستادیم؛ سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگفته، و گروهی را برای تو بازگو نکرده‌ایم» و همچنین در آیه ۳۶ سوره نحل هم می فرماید:«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولا: ما در هر امتی رسولی برانگیختیم». پس آنچه از قرآن بدست می آید این است که پیامبران متعددی برای راهنمایی بشر از سوی خدا به پیامبری مبعوث شده اند. بنابراین در قرآن کریم به تعداد دقیق پیامبران الهی اشاره ای نشده است، لذا باید برای یافتن پاسخ به این سوال که تعداد پیامبران الهی، چند نفر بوده است، به روایات نقل شده از معصومین علیهم السلام مراجعه کنیم: در بحار الانوار روایاتی نقل شده است که تعداد پیامبران را ۱۲۴ هزار نفر ذکر کرده است . شماری از این روایات عبارت است از: ۱_ حضرت رسول صلوات الله علیه و آله می فرماید: «خداوند ۱۲۴ هزار پیامبر آفریده و من گرامی ترین آنان نزد خداوند هستم . . . و ۱۲۴ هزار وصی آفریده که علی علیه السلام گرامی ترین آن ها نزد خداوند و بهترین ایشان است .» [۱] ۲_ امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «هر کس دوست دارد ۱۲۴ هزار پیامبر با او مصافحه کنند، امام حسین (ع) را در نیمه شعبان زیارت کند: چرا که ارواح پیامبران از خداوند برای زیارت حضرتش اذن می گیرند و به آنان اجازه داده می شود و پنج نفر از ایشان اولوالعزم هستند». [۲] ۳_ ابوذر غفاری از پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله سؤال کرد: پیامبران چند نفرند؟ حضرت فرمود: «۱۲۴ هزار پیامبر . . . .» [۳] ۴_ شیخ صدوق در کتاب اعتقادات می فرماید: «عقیده ما (شیعه امامیه) در تعداد انبیا این است که آنان ۱۲۴ هزار نفرند و هر کدامشان وصی ای دارند .» [۴] بنابراین وجود ۱۲۴ هزار پیامبر برای بشریت از این روایات قابل استنباط و پذیرش است. *بررسی امکان وقوع:* مسلم است که همه ۱۲۴ هزار پیامبر، پشت سر هم نیامده اند بلکه بسیاری از آنها در یک زمان و در مناطق مختلف مشغول تبلیغ دین بوده اند. شاهد این ادعا آن است که طبق آیات قرآن کریم حضرت لوط همراه با حضرت ابراهیم و یا حضرات هارون، شعیب، یوشع در زمان حضرت موسی علیهم
السلام در یک زمان بوده اند. برای اثبات این مدعی، می توان به آیات و روایات مختلفی اشاره کرد: قرآن کریم می فرماید: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ یُجادِلُنا فی‏ قَوْمِ لُوطٍ» [۵] بنابراین بین لوط و ابراهیم علیهما السلام، هم زمانی وجود دارد. «… فَکَانَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ تَقْتُلُ فِی الْیَوْمِ نَبِیَّیْنِ وَ ثَلَاثَهً وَ أَرْبَعَهً حَتَّى إِنَّهُ کَانَ یُقْتَلُ فِی الْیَوْمِ الْوَاحِدِ سَبْعُونَ نَبِیّاً وَ… »[۶] با این روایت، مشخص می شود که قوم بنی اسرائیل در یک روز، هفتاد پیامبرشان را به قتل رساندند. بنابراین، اگر بپذیریم که پیامبرانی با هم و در یک عصر و زمان، اما در ابعاد مختلف جغرافیایی اقدام به تبلیغ دین و یا اعلام شریعت و … می کردند، شبهه از اساس باطل است. *بررسی معادلات ریاضی شبهه* درباره سن و قدمت حضور انسان بر روی زمین، دانشمندان علم زیست شناسی، نظریات مختلفی دارند؛ آنچه آنها معتقد هستند، چیزی بین یک ۳.۵ تا ۲ میلیون سال پیش است. یعنی ما در ۳میلیون سال پیش، انسان داشته ایم…. اما آنچه آنها انسان می پندارند، غیر از آن چیزی است که دین به عنوان انسان معرفی می کند. بنابراین بین تعریف از انسان تفاوت است… اما آنچه برخی روایات و متون دینی و الهی در اینباره به می می آموزد، این است که از زمان خلقت حضرت آدم علیه السلام تا کنون، هفت هزار سال می گذرد. با این فرض، به محاسبه می پردازیم: از مجموع هفت هزار سال، باید ۱۴۰۰ سال بعثت پیامبر اسلام و همچنین دوران فتره را حذف نمود. اما به جهت اینکه نمی دانیم دوران فتره چه مقدار است؛ نمی توانیم روی آن عددی قرار بدهیم. بنابراین به آنچه نسبت به آن قطع داریم محاسبه می کنیم: مجموع سالهایی که پیامبران نازل شده اند: ۵۶۰۰ سال. مجموع پیامبران ۱۲۴۰۰۰ پیامبر. مجموع مناطق مسکونی (که صاحب قوم و امت بوده اند به طور یقینی و قطعی) بیش از ۳۰ کشور بوده است. که می توان به کشوری های زیر اشاره کرد: «عراق، مصر، ایران، افغانستان، ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، چین، هند، اسپانیا، یونان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، الجزایر، لیبی، سودان، یمن، عمان، اسلوانی، استرالیا، قبرس، بلغارستان، عربستان، ارمنستان، گرجستان، رومانی، مقدومیه و صربستان و …» اما هر کدام از این کشورها، دارای شهرها و مناطق مسکونی متعددی در خود بوده اند؛ فرضا در کشوری مثل ایران؛ بیش از ۲۵ استان بزرگ و هر استان بیش (به طور میانگین) بیش از ۶ شهر بزرگ و هر شهر بیش از ۱۵ روستای نسبتا بزرگ را در خود جای دارد. حال کافی است محاسبه ای مختصر شود تا مشخص گردد که بیش از ۳۳۰۰۰ هزار منطقه مسکونی در کشوری چون ایران وجود دارد که جمعیتشان بیشتر از ۳۰۰ نفر به طور میانگین است. [۷] حال کافی است با قاعده رشد جمعیت، به صورت معکوس این آمار را تا ۴۰۰۰ سال پیش ببریم و از میزان جمعیت در شهرها و روستاهای کشوری مثل ایران، باخبر شویم. با این مقدمات، می گوییم: اگر تعداد شهر و روستاهای ۳۰۰۰ هزار سال پیش را یک سی ام آمار کنونی محسابه کنیم، با این فرض که هر امتی، به پیامبری نیاز داشته است؛ و عمر طبیعی هر پیامبر را به طور میانگین ۱۵۰ سال نیز محاسبه کنیم، عدد ۱۲۴۰۰۰ پیامبر عدد قابل قبولی است و باعث تعجب نخواهد شد. بنابراین در کشوری مثل ایران، (بر این فرض که تعداد شهر و روستای آن دوران، به اندازه یک سی ام آمار کنونی باشد) حدودا ۱۱۰۰ هزار شهر و روستا می شود که اگر بر این فرض نصف این شهرها نیز به پیامبر نیاز داشته باشند، می شود ۵۵۰ شهر و روستا؛ که با حساب میانگین عمر پیامبران (۱۵۰ سال) در طول ۵۶۰۰ سال می شود ۳۷ دوره نیاز به پیامبر؛ که عدد آن می شود در مجموع ۵۶۰۰ سال در کشوری چون ایران به ۱۸۵۰۰ پیامبر نیاز داشته است. بر فرض که این عدد درست باشد و ما نیمی از ان را در سایر کشورها نیز جاری بدانیم، (همان ۳۰ کشور) عدد به دست آمده مجموعا می شود ۳۰۰ هزار پیامبر در سرتاسر جهان. با این حاسب اگر بپذیریم که در تعداد شهرها، و تعداد سالها، و میانگین عمر ها و همینطور قتل پیامبران و حضور پیامبران هم عصر و زمان فتره و … اشتباه کرده باشیم، عدد ۱۲۴ هزاری که توسط ائمه علیهم السلام معرفی شده است، عقلا قابل قبول است. در پایان ذکر نکته حائز اهمیت است که علوم تجربی، نهایت چیزی را که می توانند درک کنند، تجربیا بشری است که حس شود. و از آنجا که حس بشر، همیشه صحیح عمل نمی کند، و دچار خطا و نقص و اشتباه فراوان است؛ و همینطور علوم تجربی با تغییر رویکرد انسان، در حال تکامل و افزایش است؛ نمی توان به علوم تجربی به عنوان حقیقت محض نگاه کرد و هر انچه او رد و یا اثبات می کند، قطعا صحیح و درست دانست. مسلمانان دینشان را با عقل پذیرفته اند، و با عقل حجیت و اعتبار کلام معصومین را درک کرده اند، و به همین جهت است که سخنان معصومین را بر علوم تجربی ظن آور، مقدم می دارند. آنها عقل
شان را مقدم می دارند بر تجربه. ✅پی نوشت: [۱]. بحارالانوار: مجلسی، ج ۱۱، ص ۳۰ [۲]. همان: ص ۵۸ [۳]. همان: ص ۳۲ [۴]. همان: ص ۲۸ [۵]. قرآن: سوره هود، آیه ۷۴ [۶]. بحارالانوار: ج۱۱، ص۴۷ [۷]. بر اساس گزارش مرکز آمار سال ۱۳۹۵ 🖋مرکز پاسخگویی حوزه علمیه قم 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1770 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2382 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12751 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴متن شبهه یا شایعه: «امشب شب اجابت دعاست؛ ارسال کن به هرکسی که مهربونه وبخوانید ( ۱ حمد – ۱ قدر – ۱ آیت الکرسی – ۳ توحید و ۷ تا صلوات) روایت است از حضرت محمد (ص) هرکس شب ۲۷ رمضان را به هفت مومن تبریک بگوید حاجتش برآورده می‌شود. ۲۷ام رمضان مبارک ، التماس دعا» 🔵پاسخ: 1⃣چنین مطلب و حدیثی از رسول خدا (ص) در هیچ منبع موثق و معتبری نیامده است. 2⃣این گونه مطالب به جهت تضعیف اعتقاد مردم، در صورت اجابت نشدن دعا و بی اعتبار و بی ارزش جلوه دادن دستورات دینی از سوی مخالفین دین نشر داده می‌شود. ✅اعمال مخصوص این شب (شب 27 ماه مبارک رمضان) عبارتند از: 1️⃣ انجام أعمال مشترك شب‌هاي ماه رمضان، به ويژه اعمال مشترك دهه آخر و شب های قدر. 2️⃣ خواندن دعاي: اَللّهُمّ ارْزقني التّجافِي عَن دار الغرور … [از امام زین العابدین (ع) نقل شده است که این دعا را در این شب مکرر می‏‌خواندند.] 3️⃣ [غسل كردن] ✅همچنین اعمال دیگری برای این شب (27ام ماه رمضان) منابع نقل شده است؛ 1️⃣ از امام علی (ع) روایت شده است: از فضایل ماه رمضان فضایل نماز در آن از ایشان سوال شد. ایشان فرمودند: هر کس در شب بیست و هفتم ماه رمضان چهار رکعت نماز بخواند به این صورت؛ سوره حمد و ملک هر کدام یکبار، و اگر سوره تبارک را حفظ نیست و نمی‌تواند، سوره توحید را 25 مرتبه بخواند، خداوند او و والدینش را می‌آمرزد. 2️⃣ خواندن ۳۰ ركعت نماز [۱۵ نماز دو ركعتي]. به اين صورت كه هشت ركعت بين نماز مغرب و عشا و بيست و دو ركعت ديگر، پس از نماز عشا به جا آورده شود. 3️⃣ خواندن دعاي شب 27 ام ماه رمضان: يا مادّ الظّلِ و لَو شِئتَ جَعَلْتَهُ ساكِناً… . 4️⃣ خواندن دعایی منقول از پیامبر اکرم (ص) در این شب: رَبَّنا آمَنّا فَاغفرلنا ذنوبنا … . 5️⃣ خواندن دعای شب بیست و هفتم بر اساس کتاب های کهن: اَلْحَمْدُ لِلّه الّذي خَلَقَ بَدايعَهُ بقُدْرتِهِ … . 🖋پاسخ به شبهات 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1771 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2385 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12755 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
‍ 🔴متن شبهه: "حضرت رسول فرمودند هر کس نماز قضا بر ذمه اش دارد قبل از ظهر جمعه آخره ماه رمضان دو نمازه دو رکعتی بخواند بعد از حمد یک آیه کرسی و پانزده مرتبه سوره کوثر؛ چهارصد سال نماز قضا و به روایتی از حضرت علی(ع) فرمودند ششصد سال نماز قضا رو کفایت می کند. بعد از نماز هم این دعا رو بخوانید بسم الله الرحمن الرحیم یا سامع الصوت یا جامع الفوت یا محیی العظام بعد الموت ... " 🔵پاسخ شبهه: 1️⃣ این روایت در منابع معتبر روايي شيعه یافت نشد! 2️⃣ بر فرض وجود روایت، مفاد آن با ساير روايات قطعي و معتبر در تعارض است ! 3️⃣ روايات متعدد دلالت بر این دارد که قضای نمازی که فوت شده و از دست رفته، بايد همانگونه که از دست رفته باشد. اگر دو رکعت بود دو رکعت، اگر شکسته بوده شکسته و ... 4️⃣ لذا هيچ چيزي جز بجا آوردن نمازهاي قضا شده نمي تواند جايگزين آن گردد. 5️⃣ این شبهه به منظور تخریب باورها و ادا نشدن تکالیف مکلفین تهیه و منتشر شده، از انتشار مطالب پیش از اطمینان از صحت آنها خودداری کنیم. ✅ استفتاء از امام خامنه‌ای: س. بعضى كتاب‌‌هاى ادعيه درباره كسانى كه فراموش كرده‌اند كه چه‌قدر نماز قضا دارند، دستورالعملى را بيان كرده ... و بعد از خواندن اين نمازها هرچه نماز قضا بر گردن او بوده همه برداشته مى‌شود. آيا چنين دستورالعملى معتبر است و مى‌توان به آن‌چه در اين كتب دعا آورده‌اند، اعتماد نمود؟ ج. انجام عمل مذكور موجب رفع تكليف و برداشت ذمّه نسبت به نمازه ايى كه بر گردن دارند نمى‌شود و واجب است به مقدارى كه يقين دارند، نمازهاى قضا را به‌جا آورند. 🖋شایعات و شبهه 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1772 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2386 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12756 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
*سامانه راهپیمایی مجازی روز قدس* شما هم با زدن لینک زیر به جمع راهپیمایان بپیوندید و از متجاوزان صهیونیست اعلام انزجار و از مردم مظلوم فلسطین اعلام حمایت کنید. ✅لینک وبسایت در پاسخگویان:👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1773 *عزیزان حتما وارد لینک بشید و حضور راهپیمایی خود را اعلام بفرمایید* ✊ 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1773 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2387 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12757 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 *شرح کامل عملیات بیت‌المقدس* *نیست در دیباچه یاد تو جز تصویر فتح* *آنچه در پیکار، شیران دلاور دیده اند* *روز فتح خرمشهر مبارک* در ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۳ خرداد ۱۳۶۱ پس از ۳۴ روز نبرد بی‌امان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد و عملیات بیت‌المقدس که در دهم اردیبهشت این سال آغاز شده بود، به پیروزی رسید. در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم‌ترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی می‌شد، آزادسازی این شهر می‌توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر نیروهای متجاوز و اثبات برتری نظامی‌اش باشد. بر همین اساس، با توجه به اینکه منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که همچنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح‌المبین قطعی و مسجل می‌پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح‌المبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می‌شد، به تمام یگان‌های تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند. در چنین شرایطی بود که عملیات بیت‌المقدس با هدف آزادسازی جاده اهواز - خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز و آبادان از برد توپخانه دشمن در ۳۰ دقیقه بامداد روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با قرائت رمز عملیات «بسم‌الله الرحمن الرحیم. بسم‌الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابی‌طالب» از سوی فرماندهی مشترک آغاز شد. شهید آیت‌الله صدوقی و آیت‌الله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیام‌هایی را به وسیله بی‌سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند. عملیات بیت‌المقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر می‌توان تقسیم کرد: مرحله اول: در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیرو‌ها به سختی امکان‌پذیر بود و در این میان تنها تیپ‌های ۴۳ بیت‌المقدس و ۴۱ ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقه‌ای در جنوب رودخانه کرخه کور را به عنوان «سرپل» تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگان‌ها باعث شده بود که فشار شدید دشمن بر آن‌ها وارد شود. در محور قرارگاه فتح، یگان‌های خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند. در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود باتلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و همچنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند. الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و همچنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنه‌ها همچنان باقی بود تا اینکه سرانجام پس از پنج روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر ۶۸ تا کیلومتر ۱۰۳ تثبیت و کلیه رخنه‌ها ترمیم شد. مرحله دوم: در این مرحله آزادسازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاه‌های فتح و نصر از جاده اهواز - خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف «سرپل» در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد. عملیات در این مرحله در ساعت ۲۲:۳۰ روز ۱۳۶۱/۲/۱۶ آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در‌‌ همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگان‌های قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند. دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکر‌های پنج و شش خود را به عقب کشاند. به نظر می‌رسید این عقب‌نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکر‌ها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر. در پی این عقب‌نشینی که از ساعات اولیه روز ۱۳۶۱/۲/۱۸ آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن‌ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه‌ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان «سرپل» تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.
مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل ‌کننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز ۱۳۶۱/۲/۱۹ عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندی‌اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان‌ها داده شود. همچنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود. مرحله چهارم: سرانجام در ساعت ۲۲:۳۰ اول خرداد ۱۳۶۱ تلاش برای آزادسازی خرمشهر با رمز «بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)» آغاز شد، در برابر تک سریع و غافلگیرانه، نیروهای عراقی دچار وحشت و سرگردانی شدید شدند و نتوانستند واکنش مهمی از خود نشان دهند و ارتباط یگان‌های دشمن با یکدیگر قطع شد. فرار افسران و درجه‌داران و سربازان عراقی از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگان‌های دشمن بود. در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از ۲۸۳۰ نفر تجاوز کرد و یگان‌هایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند. با وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یگان‌های رزمنده، در صحنه عملیات بیت‌المقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقی‌ها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزنده‌ای در آزادسازی خرمشهر ایفا کردند. در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیرو‌ها با ورود به شهر، آن را از وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند. از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایق‌ها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آن‌ها غرق شدند. نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعدازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه سه بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقب‌نشینی کردند. در ساعت ۱۱ صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر «خین» جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد. در ساعت ۱۲ قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که ۲۴ ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت نیروهای ایرانی در آمدند. در ساعت دو بعدازظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از ۳۵ روز پایداری و مقاومت در چهار آبان ۱۳۵۹ به اشغال دشمن درآمده بود، پس از ۵۷۸ روز (۱۹ ماه) اسارت، آزاد شد. 🖋سایت شهید آوینی 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1774 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2388 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12758 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 *هزاران آفرین بر جانت‌ ای ماه* *روان عاشقان قربانت‌ ای ماه* *مبارک باد ماه عشق بازان* *که بنشینند در ایوانت‌ ای ماه* *مبارک باد عید روزه داران* *نکویان جهان مهمانت‌ ای ماه* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 *عید سعید فطر بر عاشقان مبارک باد* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔴 *امروز را روزه بگیریم یا نگیریم؟!/ فطریه را چه وقت پرداخت کنیم؟/ نظر امام خامنه ای در باره اختلاف نظرات فقهی رویت هلال چیست؟* 1⃣ *واجب یا حرام؟:* وقتی معلوم نیست فردا ماه رمضان است و روزه واجب و یا عید فطر است و روزه حرام و نظر علما در تشخیص اول ماه نیز متفاوت است، در این مواقع اگر حاکم شرع حکم کند که اول ماه است، کسى هم که از او تقلید نمی کند، باید به حکم او عمل نماید، مگر آن‌که یقین داشته باشد حاکم اشتباه می‌کند.1 آیت الله العظمی سیستانی: اول ماه به حکم حاکم شرع ثابت نمی‏ شود، مگر این که از حکم او، یا ثابت شدن ماه نزد او، اطمینان به دیده شدن ماه حاصل شود. 1. توضیح المسائل امام، م 1731 2⃣ *پرداخت فطریه:* بسیاری از مردم تصور می کنند چیزی که مهم است پرداخت فطریه است، بنابراین روز عید یا چند روز بعد از آن، زیاد تفاوتی ندارد. در حالی که مراجع تقلید؛ زمان وجوب زکات فطره را از غروب شب عید فطر دانسته و تأخیر پرداخت آن را به بعد از نماز عید جایز نمی دانند، اما اگر کسی نماز عید را نخواند، باید فطریه را تا ظهر عید پرداخت نماید. نکته: ولی اگر دسترسى به فقیر ندارد مى‌تواند مقدارى از مال خود را به نیّت فطره جدا کرده [حتما باید جدا شود] و براى مستحقى که در نظر دارد یا براى هر مستحق دیگری کنار بگذارد و هر وقت که آن را مى‌دهد باید نیّت فطره نماید. توضیح المسائل مراجع ج‌2 م2029 و 2030 🖋برداشت های نادرست از احکام 3⃣ *نظر رهبر معظم انقلاب درباره اختلاف نظرات فقهی درباره رویت هلال:* 🔹 در قضیه‌‌ی این عید فطر هم که فرمودند، به نظر من اینی که ما بگوئیم باید جوری بشود که همه، در یک روز عقیده‌‌ی به عید پیدا کنند، این نشدنی است؛ یعنی طبق مبانی فقهی ما نشدنی است؛ همه‌‌ی فقها بر یک فتوا متفق بشوند؛ خوب، نمیشود. بالاخره یک فقیهی ممکن است پیدا بشود که نظرش چیز دیگری باشد؛ بنابراین اختلاف به وجود خواهد آمد. ما این اختلاف را خیلی بزرگ نکنیم؛ چه اهمیتی دارد؟ چه اشکالی دارد؟ یک نفری است، فتوائی دارد یا مقلدینی هم دارد، یا ندارد و طبق فتوای خودش عمل میکند... 🔹 بنده خیلی از آقایان محترم و بزرگی که فتوایشان هم غیر از آن چیزی بود که مبنای حکم ما بود، متشکرم، اما در عین حال، به مخالفت تظاهری نکردند؛ این خیلی چیز مهمی است. دشمن البته ممکن است یک کلمه حرف بزند و این را بزرگ کنند و جنجال کنند و هیاهو کنند؛ ما تابع نغمه‌‌ی دشمن که نیستیم. | 88/7/2 🔹 ....اگر برای کسی بعد از بیست‌ونهم ماه رمضان- شب سی‌ام یا روز سی‌ام- ثابت شد که ماه شوّال طلوع کرده است، وظیفه او این است که طبق تکلیف شرعی، آن روز را ابتدای ماه شوّال بداند. این چیزها در شریعت اسلامی مایه اختلاف نیست. کسانی که دیروز را روز اوّل شوّال دانسته‌اند، بر اساس تکلیف و طبق جزم خود عمل کرده‌اند و پیش خدای متعال مُثابند. بقیه مردم هم که به تبع جمعی از مراجع عظام در قم و نجف، برای آنها احراز نشد که دیروز اوّل شوّال باشد- که برای ما هم این معنا احراز و ثابت نشد - پیش خدای متعال مأجورند. وظیفه ما این بود، وظیفه آنها هم آن بود. آنچه مهم است، عمل به تکلیف و از دست ندادن ذخیره ماه رمضان است .۱۳۸۲/۰۹/۰۵ 🖋اساتید انقلابی 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1775 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2393 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12762 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 *متن و توضیحی در رابطه با نوشتار ادبی بصیرتی سیاسی "من در رکاب شمر جنگیدم!":* من در رکاب رزمنده دلیر اسلام "شمر بن ذی الجوشن" در جنگ صفین، علیه لشکر معاویه تحت فرماندهی علی (ع)، در شلمچه جنگیدم. من نیروی تحت امر شمر بودم در جزیره مجنون. در گرماگرم نبرد در فکه، شمر فرمان های ولی خود علی را که به من ابلاغ می کرد، با جان و دل می پذیرفتم. حتی اگر لازم بود در میدان مین غلت بزنم و راه را برای گذر نیروها باز کنم. در طلائیه بود که شمر فرمانم داد تا بر روی سیمهای خاردار بخوایم! و خوابیدم. چه لذتی داشت وقتی نیروها، پایشان را بر پشتم می گذاشتند و می گذشتند. این که آنها در سیم خاردار دنیا گیر نکنند، بسی شُکر داشت. من در رکاب شمر، تحت فرمان علی، لحظه ای خواب نداشتم و خواب را از چشم دشمن گرفته بودم. من در رکاب شمر و شمر تحت امر ولی خویش علی، جنگیدیم و زخم برداشتیم. شمر اما، آن چنان دلاورانه رزمید که بارها تا مرحله شهادت پیش رفت! همواره به لیاقت و غیرت شمر در صفین، غبطه می خوردم و از این که تحت امر چنین فرماندهی می جنگم و از امام خویش حمایت می کنم، بر خود می بالیدم. شمر برای من و امثال من، الگو و اسطوره ای بود مثال زدنی! اما ... شمر که از جبهه بازگشت، از من که تحت امر او بودم، حقیرتر شد! شمر که روزی فرمانده دلیری برای من بود، آن شد که ... قهرمان جهاد اصغر، در جهاد اکبر کم آورد! قدرت، دنیاخواهی و ... زیر دندانش مزه داد و شد آن که نباید! جنگ که تمام شد، شمر که دوستان و خانواده احساس عقب ماندگی از دنیا را به او القاء کردند، زد توی جاده خاکی! کارت جانبازی و سابقه جبهه، برای او شدند نردبان رسیدن به دنیا. آن هم چه دنیایی! تا توانست از موقعیت خود بهره برد. و شمر، شد آن که اصلا انتظارش را نداشتم. جنگ که شد، شمر دیگر سردار علی (ع) نبود. عاشورا که شد، برای شمر، هر که قدرت و مالش بیشتر بود، شد ولی و امام! هر که وعده وزارت و وکالت می داد، شمر طرف او بود. و جنگ که شد، شمر از کارت جانبازی و سابقه جبهه اش بیشتر از قبل استفاده کرد. همه را گرد خود می آورد، از خاطرات نبردش تعریف می کرد و از پیروی اش از امام! راهیان نور را که به صفین می بردند، شمر بلندگو دست گرفته و برایشان از رزم خود و علی داد سخن می داد. آن قدر که همه می ماندند "علی در رکاب شمر بود، یا شمر در رکاب او؟" و علی، برای او فقط شده بود وسیله جلب وجهه و جذب مخاطب. و آن شد که بسیاری، با شنیدن آن خاطرات که کم هم واقعی نبودند، شمر را نماینده امام معصوم پنداشتند، غسل شهادت کردند و قربتا الی الله، در عاشورا آن کردند که نباید! آنها شمر را با خاطراتش از نبرد صفین دیدند، ولی امام وقت خویش، حسین (ع) را ندیدند. و آن شد که خاندان امام معصوم را خارجی دانستند و آن کردند که تا آن زمان علیه خارجی ها مرتکب نشده بودند. شمر پشت کارت جانبازی و سابقه جبهه در رکاب علی، سنگر گرفته بود و کسی جرات به نقد کشیدنش را نداشت. هر جا کم می آورد، فریادش بلند می شد: "من برای این انقلاب جان دادم. من برای این مملکت خونم بر زمین ریخته است. من جوانی ام را به پای شما مردم گذاشتم ..." هیچکس پرونده قاچاق کالای شمر را نگشود. هیچکس فساد مالی آقازاده های شمر را رو نکرد. شمر، خراب نبود، ولی وقتی خود را به دنیا وانهاد، آن قدر خراب شد که شد فرمانده سپاه عبیدالله و به قتل حسین بن علی (ع) کمر بست! جالب آن بود که در صفین، شمر بر من که توانم اندک بود، رو ترش می کرد و "ضد ولایت فقیه" می نامید. در فتنه 88 شمر را در چند چهره آشنا دیدم. آن جا که روز عاشورا، پرچم عزای حسین (ع) را به آتش کشید و عربده زد: "مرگ بر ..." من دیگر تحت امر شمر نجگیدم. من افتخار میکنم شمر که روزی با استناد به " أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ " ولایت خود بعد از علی را در فرماندهی به من یادآوری می کرد، وقتی قدم از ولایت امام خویش برون نهاد، دیگر برای من هیچ ارزشی نداشت. از آن روز، دیگر شمر برای من با "عدنان خیرالله" وزیر دفاع صدام، یکی شد. و چه بسا عدنان باآبروتر بود؛ چون از اول با صدام بود و بر عهدش وفادار ماند. خدایا، ما را عاقبت به شمر مگردان. ما را از دنیاخواهی، غرور، تکبر و فریب شمر درون مصون بدار و عاقبت بخیر گردان. 🔵 *توضیحی در رابطه با نوشتار ادبی سیاسی بصیرتی "من در رکاب شمر جنگیدم!":* این متن، ظاهرا توسط نویسنده، راوی، رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس، جناب آقای حمید داودآبادی نگاشته شده است و سایت فانوس در اسفند ۱۳۹۶ این مطلب را درج کرده. همانطور که از متن مشخص است، این نوشتار در باب پیروی از امیال نفسانی، و ظاهرا مربوط به قضایای فتنه ۱۳۸۸ می‌باشد که سران فتنه علیه نظام مقدس شورش کرده و بخاطر پستها و عناوینی همچو "نخست وزیر خمینی"، "رئیس بنیاد شهید و نماینده حضرت امام"، "رئیس مجلس و فرمانده کل قوا
در جنگ" و... که در زمان جنگ و حیات حضرت امام خمینی(ره) کسب کرده بودند و بعد از رحلت امام پشت این عناوین علیه ولایت فقیه و رهبر انقلاب دست به توطئه زدند، متاسفانه تعداد اندکی از اغتشاشگران که سابقه رزمندگی و جانبازی و خانواده شهید بودن را داشتند نیز با آنان همراهی کرده و این همراهی آنان با فتنه‌گران باعث شد تعداد زیادی از مردم، بخاطر سوابق ایثارگری و جانبازی و رزمندگی و... که آنها با خود به یدک می‌کشیدند، فریب بخورند و در اغتشاشات با آن جماعت خوارج، همنوایی کنند!. مقام معظم رهبری پس از آن فتنه عظیم، در یکی از سخنرانی‌های خود در رابطه با عبرتهای عاشورا فرمودند: "بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر امام حسین(ع) را برید همان جانباز جنگ صفین بود که تا مرز شهادت پیش رفت". آنچه که باعث فریب جماعتی در حادثه عاشورا شد، همین سابقه رزمندگی و جانبازی و همراهی شمر با حضرت امام علی علیه السلام در جنگ صفین بود. ✅ *نکته۱:* موضوع فریب دنیا خوردن و دنبال پست و مقام و جایگاه و مال و منال و قدرت رفتن تعداد اندکی از انقلابیون و رزمندگان و جانبازان و فرمانده‌هان، نبایستی ابزار و چماقی در دست نفوذیان و مدیران نالایق و ناشایست گردد و هرجا، دیگر عزیزان رزمنده و جانباز و ایثارگر و خانواده‌ معظم شهید و وفاداران به انقلاب و نظام ولایی، به کم‌کاری و بی‌تدبیری و سوءمدیریت و فساد و چپاولگری و کم و کاستی و ضعف‌های بعضی از مدیران و مسئولین درون سه قوا و نظام، ایراد و انتقاد و اعتراضی نمودند بر سر آنان فرود آورند!. همه ما میدانیم این عزیزان و بزرگواران جزو اصلی‌ترین و حقیقی‌ترین دلسوزان و وفادارترین یاران انقلاب و نظام و ولایت هستند که نه تنها دنبال امیال نفسانی و مادی نیستند بلکه از جان و مال و وجود خود نیز برای نظام و میهن و مردم مایه می‌گذارند. ✅ *نکته۲:* در ابتدای متن "من در رکاب شمر جنگیدم!" اشاره ای به رفتن بر روی سیم‌خاردار و میدان مین شده است، این موضوع صحت ندار و تخیل و تحریف و خاطره‌بافی بعضی از اشخاص و نویسندگان و فیلم‌سازان است و همانطور که بارها و بارها فرماندهان ارشد سپاه و دفاع مقدس مثل سردار حاج قاسم سلیمانی و دیگر عزیزان فرموده اند،(کلیپ فرمایشات سردار در اینترنت موجود است)، این موضوعات اصلا صحت ندارد و در حقیقت توهین به جنگ و شهدا و فرماندهان می‌باشد. چرا که در جنگ، بهترین تدابیر و تصمیمات و تلاشها صورت میگرفت که عملیاتها به بهترین وجه ممکن انجام شود. در زمان جنگ، حداقل چندین ماه تحقیق اطلاعاتی و عملیاتی و شناسایی و خنثی‌سازی میادین مین و معبرگشایی و علائم‌گذاری و نوارکشی و شبنماگذاری صورت میگرفت که کوچکترین اتفاقی برای عزیزان رزمنده پیش نیاید. بله، شاید در معبرهای ایجاد شده توسط نیروهای تخریبچی، مینی مخفی و جامانده و دیده نشده و حین عملیات، رزمنده‌ای ناخواسته پایش را بر روی آن مین گذاشته باشد، اما هرگز اینطور نبوده که نیرو را داوطلبانه به میدان مین خنثی نشده فرستاده و باعث کشته شدن آنها شوند که مثلا معبری باز شود!. اینجور کارها هرگز جزو تدابیر فرماندهان مخلص و کارکشته دفاع مقدس نبوده است و اینگونه تخیل‌نویسی‌ها توهین به شعور و فهم و درک شهدا و رزمندگان و فرماندهان است. همانطور که از صدای تماس بیسیمی شهید حسن باقری مشخص است، که میتوانید از اینترنت دانلود کنید، ایشان و دیگر فرماندهان ارشد دفاع مقدس جلوی اینگونه بی‌تدبیری بعضی از فرماندهان رده پائین دسته و تیم و گروه را گرفته و هرگز به اینگونه فرماندهان بی‌تدبیر اجازه استفاده از نیروی داوطلب برای رفتن روی مین و سیم‌خاردار را نداده‌اند و چنین اتفاقی هیچگاه در ۸سال دفاع مقدس رخ نداده و این تخیلبافی‌ها بی سند و مدرک هرگز صحت ندارد. 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1776 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2394 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12763 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌🔴 *تهاتر بنزین ایران با طلای ونزوئلا همانقدر که امریکا را مفتضح کرد، باعث شد آنهایی که همه ی دنیا را در امریکا و اروپا خلاصه میکردند نیز رسوا شوند* زیرا در هفت سال گذشته، همان کسانی که تمام تمرکزشان بر رابطه با غرب بود و میگفتند رابطه با افریقا و امریکای لاتین چه سودی دارد؟ حالا همان مسیری را میروند که از بی فایده بودنش سخن میگفتند! ♦️با این تفاوت که اکنون خودشان بیش از ....👇👇
‌‌🔴 *تهاتر بنزین ایران با طلای ونزوئلا همانقدر که امریکا را مفتضح کرد، باعث شد آنهایی که همه ی دنیا را در امریکا و اروپا خلاصه میکردند نیز رسوا شوند* زیرا در هفت سال گذشته، همان کسانی که تمام تمرکزشان بر رابطه با غرب بود و میگفتند رابطه با افریقا و امریکای لاتین چه سودی دارد؟ حالا همان مسیری را میروند که از بی فایده بودنش سخن میگفتند! ♦️با این تفاوت که اکنون خودشان بیش از همه فایده ی رابطه با ونزوئلا و امریکای لاتین را فهمیده اند و بهتر از هر زمان دیگری درک میکنند در دنیای واقعی (و نه خیالی خودشان)، اگر قرار باشد تحریم ها بی اثر شود راه آن امتیاز دادن در مذاکره و بتن ریختن در تاسیسات هسته ای نیست، بلکه تعامل گسترده با سایر کشورهای دنیا و بطور خاص کشورهایی است که "دشمن مشترکی تحت عنوان امریکا" دارند. ♦️تصور کنید به جای ۷ سال وقت تلف کردن و منت کشی از امریکا و اروپا که فایده ای جز بیشتر شدن تحریم ها، از بین رفتن توان هسته ای کشور و ضعیف شدن اقتصاد ایران نداشت از همان سال ۹۲ تعامل گسترده با امریکای لاتین برقرار میشد. آیا جز این بود که امروز از هر لحاظ در وضعیت بهتری قرار داشتیم؟ ♦️ناراحت کننده ترین مساله اینجاست که وقتی روحانی کارش را شروع کرد، راه حل های واقعی و آزمایش شده برای اداره کشور در شرایط تحریم در برابرش بود و چند برابر این حرفهایی را که در این کلیپ می بینید در جلسات خصوصی به او گفتند و راه را نشانش دادند اما بر اساس محاسبات غلط و توهماتی که داشت، کشور را به سمت سراب رابطه با غرب برد و حالا در آستانه سال آخر دولتش و بعد از آنکه تمام شاخص های اقتصادی را به بدترین حالت ممکن رسانده، به همان راه حل هایی بازگشته که از ابتدا منتقدانش به او گوشزد میکردند... ‌ 🖋امیرحسین ثابتی 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1777 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2396 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12765 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 *پشت پرده تقدیر مراجع عظام تقلید از علی لاریجانی* *درنگی در خدعه رسانه‌ای حامیان لاریجانی* در روزهای اخیر و همزمان با پایان دوره نمایندگی 12 ساله و ریاست آقای علی لاریجانی بر مجلس، تقدیرنامه هایی از طرف مراجع عظام تقلید خطاب به وی نوشته و منتشر شده است. تأخیر معنادار این سلسله تقدیرنامه ها تردیدهایی را در مورد روند اخذ آن به وجود آورد و اکنون مشخص شده که اصل ماجرا از قبل طراحی شده و اندک حامیان حوزوی لاریجانی با تمام وجود تلاش دارند، از این متن ها، نوعی اجماع سازی حوزوی در رضایت از عملکرد لاریجانی را به عموم مردم القاء نمایند که قطعا درست نیست. اما ماجرا چیست؟ نگارش این متن های حمایت آمیز ریشه در کدام اقدام از پیش طراحی شده تیم لاریجانی دارد؟ ماجرا از این قرار است که جناب لاریجانی با اطلاع از مناسبات علمایی و آداب حوزوی، به نگارش نامه ای خطاب به مراجع تقلید اقدام کرده و در آن، از حمایت های آنان تقدیر کرده است. مراجع عظام نیز در به نامه وی، مطالبی را در تأیید و تقدیر از او بیان نموده اند که در این سطح از مناسبات، امری عادی است و هرگز دلالت بر شخص نیست. آیات جوادی و علوی گرگانی با کیاستی مثال زدنی، در ابتدای نامه به لاریجانی نوشته اند «مرقومه شریف واصل شد» و در حقیقت به مخاطب چنین القاء فرموده اند که این تقدیرنامه در پاسخ به نامه لاریجانی نوشته شده و اینطور نیست که ایشان رأسا به نگارش چنین متنی مبادرت فرموده باشند. با پیگیری های دقیق تر مشخص شد که لاریجانی این سلسله نامه ها را برای طیفی از رجال طراز اول و حتی برخی چهره های درجه دوم حوزوی نوشته و از این رو به مرور تقدیرنامه برخی از اساتید سطح عالی حوزه نیز خطاب به وی، منتشر شده و خواهد شد!! انتشار نامه های علمای قم بدون تصریح به قرائن حالیه و مقالیه آن، و بدون هیچ اشاره ای به نامه اولیه لاریجانی، مصداق کامل و است. مطلوب است لیست افرادی که آقای لاریجانی از این سنخ نامه ها برای آنان فرستاده شده و متن کامل نامه منتشر شود تا مشخص شود کدام یک از اعلام و فضلا، از پاسخ به وی استنکاف ورزیده اند! ضمن آنکه مردم باید بدانند که این نامه ها در مقام جواب نوشته شده و طبیعی است که بار معنایی تقدیرنامه ای که رأسا نوشته می شود با متنی که در جواب نامه و طبق آداب حوزوی به نگارش در می آید، یکسان نیست. تیم لاریجانی در حالی دست به مانور رسانه ای روی نامه مراجع و علمای قم زده که مردم عزیز ایران در نتیجه برخی اقدامات غلط وی و هم فکرانش در دولت اعتدال، دچار دشواری های کمرشکن در عرصه معیشت هستند. مشارکت تمام قد در تحمیل قرارداد ننگین که بدون اعمال شروط رهبری معظم امضا شد و حامیان لاریجانی امروز به نقش آفرینی وی در رقم زدن این شکست سیاسی بزرگ اعتراف و افتخار دارند، تنها یک مورد از اقدامات آقای لاریجانی است که موجب نارضایتی عمومی شده است. آقای لاریجانی در دوران ریاست بر مجلس، (خانه ملت را که طبیعتا باید محلی برای پیگیری حداکثری مطالبات مردمی باشد) را عملا به یک و تبدیل کرد که در بسیاری از موارد از وظیفه ذاتی نمایندگی بازماند و به حق در برخی محافل سیاسی از طیف گسترده ای از نمایندگان مجلس دهم به عنوان یاد می شود. در چنین وضعیتی سوءاستفاده از مکتوبات علمای عزیز و مردم مدار قم، توسط حامیان لاریجانی، امری خلاف حکمت، و خلاف مصلحت و برخلاف اخلاق است. زیرا مردم عزیز منتقد اقدامات غلط امثال آقای لاریجانی که منتج به وضع دشوار معیشتی فعلی شده را در مقابل مرجعیت و روحانیت قرار خواهد داد در حالی که در تمام ادوار گذشته، مراجع عظام و روحانیت مردم مدار، همواره در جلسات خصوصی و بعضا محافل عمومی، پیگیر مطالبات مردم بوده اند لذا القای پیام رضایت تام و تمام حوزویان از عملکرد لاریجانی به مخاطب ایرانی، اجحاف آشکار در حق حوزه مقدسه و مراجع عظام است. واقعیت آن است که مراجع تقلید در مقام پاسخ به یک نامه، ناگزیر به نکاتی در تقدیر از لاریجانی اشاره کرده اند که لزوما به معنای تایید تمام اقدامات وی در 12 سال گذشته نیست و جناب لاریجانی به جای پنهان شدن در پشت چنین پیام هایی، بهتر است در پیشگاه ملت به پاسخگویی نسبت به اقدامات خود بپردازد و شجاعت مواجهه با سؤالات صریح مردم و را داشته باشد. 🖋روزنه 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
🔴 *خاطره جبهه:* زمان جنگ یه رفیقی داشتیم بنام سعید بشکار که از مهاجرین جنگی آبادانی ساکن جهرم و همسایه ما بود؛ سعید چند سالی از من کوچک‌تر بود اما چون ما هم مهاجر جنگی خرمشهری بودیم، یه دوستی خانوادگی خیلی خوبی بین ما ایجاد شده بود. یروز که از خط به آسایشگاه ادوات لشکر المهدی در پادگان امام خمینی اهواز آمده بودم، آقا سعید که از آمدنم اطلاع پیدا کرده بود، برای دیدنم از آسایشگاه گردان ابوذر یا دیده‌بانی(درست یادم نیست آقاسعید نیروی کدام بود) پیش ما آمد. بعد از پذیرایی با چای و خرمای خوشمزه اهدایی مردم شریف جهرم به رزمندگان، و خوش‌و‌بش کردن‌ها مون، سعید گفت: "نادر، تا حالا چندبار توی جیب لباس‌هایی که روی جا‌لباس آسایشگاه مون آویزان میکنم، پول می‌بینم و نمیدونم چه‌کسی این پولها رو توی جیبم میگذاره!، گفتم نکنه نادر شبها به آسایشگاه ما میاد و این کار رو می‌کنه؟!" من با خنده بهش گفتم: "آخه مرد حسابی مگر جبهه مثل جهرم است که کار بروم و پول داشته باشم که توی جیب تو بگذارم؟!. حالا صداش رو در نیار و این آورکت و لباسهای من رو هم ببر سر قلاب جا‌لباس آسایشگاه تون آویزونش کن خودم هر چند روزی یکبار می‌آیم جیب‌هایش را خالی می‌کنم و با هم به شهر و سینما و ساندویچی میرویم😅😬😂" سعید خندید و به شوخی گفت: "میخوای هر ماه خودم لباس‌هایت را مثل صندوق صدقات کمیته امداد برایت اینجا بیاورم و خالی‌شون کنی؟!!😅😝" جهرم که بودیم چنتا صندوق کوچک صدقات از کمیته امداد گرفته و بین خانواده‌های خودمون تقسیم کرده و یکی را هم به خانواده سعید داده بودم و هر ماه پول‌ها رو جمع می‌کردم و به کمیته میدادم و رسید دریافت میکردم و به خانواده‌های داماد مون و فامیل‌ها تحویل می‌دادم. باز با خنده و شوخی به سعید گفتم: "ناقلا نکنه پول نداری و میخواهی به این شیوه بهت پول بدم؟!😬😅" سعید خندید و گفت: "نه بابا! پول دارم اما دلم میخواد این شخص رو پیدا کنم و بدونم چه‌کسی است که مخفیانه پول توی جیبم میگذارد؟!" باز به شوخی بهش گفتم: "هرکسی که باشه احتمال داده اگر بشناسیش حتما یقه‌اش را می‌گیری و بهش میگویی: (عمو! چرا اینقدر کم پول میگذاری و بشیترش کن!)، بخاطر همین بیچاره مجبور شده مخفیانه بهت پول بده!😅😂🤪" کلی با سعید خندیدیم و قرار شد سعید توی آسایشگاه کشیک بدهد و ببیند چه کسی این کار رو می‌کند و مخفیانه توی جیب بچه‌ها پول میگذارد!. اما او زرنگ‌تر از سعید بود و لو نرفت. 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 ✅ *لطفا سوالات و شبهات خود را ابتدا از قسمت سرچ کانال تلگرامی یا وبلاگ ما، جستجو نمائید و در صورت عدم وجود پاسخ، سوال خود را از طریق لینک زیر به یکی از سایتهای پاسخگو ارسال فرمائید:* 👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1167 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1779 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2399 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12768 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 *فیلم روایتی صحیح از قتل رومینا/ توضیح یک مقام قضایی راجع به ماجرای قتل دختر ١۴ ساله تالشی، * معاون پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان: 🔹۲۸ اردیبهشت ماه این دختر همراه پسری ۲۹ ساله متواری می‌شود و یک روز پس از آن پدرش شکایتی با عنوان آدم ربایی در دادسرای شهرستان آستارا مطرح می کند. 🔹پرونده برای بررسی در دستور کار دادسرا قرار می‌گیرد. 🔹با اطلاع رسانی دادسرا؛ پدر و مادر و بستگان دختر به دادسرا مراجعه می‌کنند و دختر را مورد تفقد و لطف قرار می‌دهند. 🔹 پدر دختر با ملاطفت و مهربانی که به خرج می‌دهد اعتماد بازپرس را جلب می‌کند و به همین دلیل بازپرس از تحویل وی به خانواده اطمینان خاطر داشته است. 🔹پس از اینکه فرزند تحویل خانواده می‌شود آن‌ها شب را در منزل یکی از بستگان در آستارا ساکن می‌شوند و شرایط کاملا معمولی و طبیعی بوده است. 🔹فردای آن روز به روستای خود مراجعت می‌کنند و مشخص نیست انجا چه اتفاق غیر عادی‌ای افتاده است که در هنگام غروب و وقتی دختر در خواب بوده، پدر، دختر خود را به قتل می‌رساند. 🔹پدر دختر اکنون بازداشت است و تحقیقات تکمیلی درباره انگیزه و علت قتل ادامه دارد. 🔹فارغ از انگیزه پدر در به قتل رساندن دختر خود، چنین جنایتی به هیچ عنوان از نظر قانون قابل پذیرش نیست و این پرونده بصورت ویژه رسیدگی خواهد شد. 🔹حکم، مطابق ضوابط قانونی صادر و به اطلاع عموم خواهد رسید. 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708
🔴 *خاطره طنز جبهه:* *من و عشقم المهدی* زمان جنگ و تا سال ۱۳۶۸ و بعد از ارتحال حضرت امام، بنده بصورت رزمنده بسیجی در پادگان امام خمینی لشکر۳۳ المهدی استان فارس، در اهواز مانده بودم. یروز نمیدونم برای چه کاری به دفتر واحد ادوات رفتم. آقای سیدحسینی (ایشان الان سردار و هنوز هم مشغول خدمت هستند) مرا دید و بهم گیر داد که جنگ تمام شده و همه باید به جهرم برگردن و دیگه هیچ بسیجی نباید پادگان امام اهواز بماند!. من چون دوست داشتم توی لشکر المهدی بمانم به یه بهانه‌ای از چنگش در رفتم و تا اینکه سال ۶۸یا ۶۹ (درست یادم نیست) بالاخره مجبور شدم برای ماندن در لشکر، اقدام به گرفتن دفترچه خدمت سربازی کنم و تحت عنوان سرباز، اونجا ماندم. گمانم سال۷۰ یا ۶۹بود که دیگه لشکر کم کم داشت از اهواز به جهرم برمیگشت و من را هم به پادگان جهرم و خدمت آقای عبدالعظیم رحمانیان در پرسنلی مشمولین فرستادند. چند وقت بعدش بخشنامه اعطای درجه به پاسدارن آمد و پاسداران را مجبور به ادامه تحصیل و اخذ مدرک دیپلم و رفتن به دوره های آموزشی کردند و خیلی از پاسداران و آقای رحمانیان هم به دوره رفت و کلید پرسنلی را به من داد. (زمان جنگ خیلی از جوانان و نوجوانان مدرسه و تحصیل را رها و به جبهه رفته بودند و مدرک دیپلم شان را نگرفته بودند. البته در جبهه واحدی بنام "مجتمع آموزشی رزمندگان" بود که معلمان به محصلین درس میدادند؛ اما خیلی از بچه ها بخاطر مشغله و مسئولیت‌ها شون فرصت درس خواندن نداشتند) همه کارها را خودم انجام می‌دادم و چون دیگه کسی به سربازها گیر نمی‌داد با موی کمی بلند و لباس بسیجی توی پادگان می‌گشتم. الان یادم نیست فرمانده پادگان چه‌کسی بود و آیا او هم به دوره آموزشی رفت و فرمانده جدید آمد، یا خودش ماند و به دوره نرفت، اما نیروهای جدید پاسدار رسمی و افتخاری و سرباز از پادگان امام اهواز به پادگان جهرم آمدند. آن فرمانده، من را درست نمی‌شناخت و توی راهرو مرا با لباس جدید بسیجی دید و گفت به اتاقم بیا. من به اتاقش رفتم و گفت: "مگر شما توی تابلو اعلانات، بخشنامه را ندیدید و نخواندید که باید با لباس پاسدار رسمی باشید و دیگه نباید لباس غیررسمی بپوشید؟!" منم که عاشق پوشیدن لباس سبز پاسداری بودم، از خدا خواسته و با لبخند گفتم چشم و از اتاق بیرون آمدم و رفتم لباسهای سبز آقای رحمانیان، که توی اتاق آویزان بود، را پوشیدم و با افتخار توی پادگان می‌گشتم و با همان لباس سبز هم به منزل و توی شهر میرفتم و کلی پز و به لباس سبز سپاه افتخار می‌کردم😅😂 چند روز بعد، همان فرمانده را دم درب دژبانی پادگان دیدم و درب را برایش باز کردم. ایشان تا من را دید با تعجب گفت: "برای چه تو اینجایی؟! مگر پرسنلی نیستی؟؟!" گفتم: "آقا چون همه برای دوره آموزشی رفته‌اند، هم پرسنلی و هم دژبانی دست من است" گفت: "پس چرا سرباز دم درب نمیذاری و خودت درب را باز می‌کنی؟؟!" منم که همه سربازهای جهرمی و شیرازی دوستم بودند و به خیلی‌ها شون مرخصی داده بودم و گفته بودم تا عبدالعظیم نیستش بروید برای خودتون حال کنید😅😉، به فرمانده گفتم: "چشم آقا یه سرباز پیدا میکنم و اینجا میذارم و خودم به دفتر پرسنلی میروم" فرمانده که ظاهرا از بی‌انضباطی من خوشش نیامده بود گفت: "به اتاقم بیا کارت دارم!" او رفت و چند دقیقه بعد، من به اتاق فرمانده رفتم و گفت: "برو پرونده‌ات را بیاور باهات کار دارم!" من که کمی ترسیده بودم فوری رفتم اتاق پرسنلی مشمولین و پرونده‌ام را از فایل بیرون آوردم و دو دستی تقدیم فرمانده کردم. فرمانده یه نگاه‌ای به ظاهر پرونده و یه نگاه‌ای به من کرد و گفت: "این پرونده مشمولین را برای چه آوردی؟؟!" جلد پرونده مشمولین با پرونده پاسداران افتخاری و رسمی فرق میکرد (الان یادم نیست، رنگ یا شکل جلدها با هم فرق داشت). گفتم: "آقا خودتون فرمودید پرونده‌ام را خدمت تون بیاورم!" فرمانده باز با تعجب به پرونده نگاه کرد و دید درسته و پرونده بنام خودمه! گفت: "مگر تو پاسدار نیستی؟؟!!!" گفتم: "نه آقا بنده سرباز وظیفه هستم" تا گفتم سرباز هستم از جایش بصورت نیم‌خیز بلند شد و دستانش را روی میز گذاشت و گفت: "پس چرا تو لباس سپاه را پوشیدی؟؟!" گفتم: "آقا خودتون چند روز پیش گفتید چرا لباس رسمی نمی‌پوشید!" فرمانده آرام نشست و پرونده‌ام را برگ زد و گفت: "من توی این چند سال چند بار تو را توی لشکر و پادگان امام اهواز و جبهه با لباس پلنگی دیدم فکر کردم پاسدار افتخاری هستی و بهت گفتم لباس رسمی بپوش"😬 خلاصه فرمانده با تعجب پرونده‌ام را بررسی میکرد و منم از اینکه هر لحظه ممکنه لو بروم نگران بودم، که یهویی فرمانده با ناراحتی پرونده را بست و گفت برو بگو آقای فلانی بیادش!" (یادم نیست اسم کدام پاسدار را گفت).
آن آقا که آمد، فرمانده بهش گفت: "شما می‌دانستید این آقا پاسدار نیست و سرباز است؟!" آن پاسدار گفت من می‌دانستم بسیجی است اما نمی‌دانستم سرباز است و تعجب هم کردم که چند روز است لباس سپاه پوشیده! با خودم گفتم این بنده خدا پاسدار بود و لباس بسیجی می‌پوشیده که کسی نداند پاسدار است!"😅 بیچاره آن پاسداره که ظاهرا خودش هم بسیجی و یا پاسدار افتخاری بود و تازه رسمی شده بود فکر کرده بود من از روی اخلاص و تواضع، لباس سبز پاسدار رسمی سپاه را نمی‌پوشیدم و با لباس بسیجی می‌گشتم.😂😂 این پاسداران، چون تازه از پادگان امام اهواز آمده بودند و بنده را در زمان رزمندگی و بسیجی دیده بودند، و چون من وقتی برای دوره آموزش خدمت سربازی به اردوگاه آموزشی شهید دستغیب اهواز رفته بودم و بعد از آموزشی هم چند ماه شلمچه مانده بودم و دیگه من را تا روزی که به پادگان جهرم نیامده بودند ندیده بودند فکر میکردند من جدیدا پاسدار شدم😂. خلاصه پته ما روی آب افتاد و قرار شد جُل و پلاسم رو جمع کنم و از پادگان بروم!. من با التماس از فرمانده می‌خواستم اجازه بدهد که چند ماه دیگه پادگان بمانم؛ اما او قبول نمی‌کرد!. بهش گفتم: "آقا حداقل اجازه بدهید تا وقتی برادر رحمانیان از دوره آموزشی برمی‌گردند اینجا باشم و بعد کلید را تحویل ایشون بدهم و بروم!" فرمانده با ناراحتی دستش را برای تحویل گرفتن کلید پرسنلی به طرفم دراز کرد و گفت: "کلید را بده به خودم و برو دنبال امضای تسویه حسابها!. مرد حسابی تو با این کارت داری ما را زیر سوال میبری!!" من که از این حرفش ناراحت شدم، گفتم: "چه کاری؟! مگر من چکار کردم!؟ دلم خواست یه مدتی بمانم، همین!" فرمانده تا دید ناراحت شدم با لبخند گفت: "برادر عزیز! ما اصلا حق نگهداشتن شما را نداشتیم و بخشنامه کسر خدمت رزمندگان بسیجی را در مورد تو رعایت نکردیم و الان نمی‌دانیم چطور برای تو کارت پایان خدمت صادر کنیم و تاریخش را چطور تنظیم کنیم که خودمون زیر سوال نرویم! تو چند ماهه از پادگان اهواز آمدی اینجا، در صورتی که بایستی همان موقع تسویه میکردی و کارت پایان خدمتت را همانجا می‌گرفتی و می‌رفتی دنبال کار و زندگیت!" منم گفتم: "خب حالا بذارید چند ماه دیگه اینجا بمانم بعد خودم میرم تسویه میکنم!"😬😅 فرمانده به آن پاسدار دستور داد و گفت: "اصلا خودت همراهش برو فرم تسویه براش پر کن و امضاهاش را بگیر و از درب پادگان ردش کن بره خونه شون و اگر هم برگشت دیگه راهش ندید!"😂😅 از اتاق که بیرون آمدیم آن پاسدار بخاطر اینکه ناراحت نباشم، با خنده و لهجه شیرین جهرمی گفت: "آدی نادر! خدا ریشه‌ات! تو مگه همو اَبِدانیوو که پادگان اهواز بودیم نیستی؟! نَپه چرا منهِ نمیشناسی؟! مِیگِمه! گاسَم تو گِنا هستی میخوای اینجا بمونی؟!"😂 (جهرمی ها "آقادایی" را من‌باب احترام و مخاطب قرار دادن، و بصورت مخفف و "آدی" می‌گویند. جمله "خدا ریشه‌ات"، همون جمله "خدا بِکُشت"؛ و "نَپه چرا"، هم همون جمله سوالی "پس چرا" خودمونه. جهرمی‌ها از کلمه "نَپه" زیاد استفاده می‌کنند‌. آنها به همه مهاجرین جنگی آبادانی و خرمشهری و اهوازی، "اَبِدانی"، یعنی "اهل آبادان و خوزستان" می‌گویند. "مِنه"= "من را". =میِگِمه"="بهت میگم؟!،میگما؟!". گاسَم=شاید،حتما". گِنا=دیوانه،خُل‌وچِل.) خلاصه یک کارت پایان خدمت، که پشتش تاریخ چند ماه خدمت سربازی زده شده بود، به من دادن و هرکس کارت ما را می‌دید می‌گفت: "تو چرا فقط چند ماه خدمت سربازی رفتی؟! پارتی داشتی یا پول دادی؟!"😅😂 بعدها که به استخدام گمرک در آمدم، چون سابقه حضور داوطلبانه در جبهه را تحویل ندادم، کلی با آن کارت مشکل داشتم!، حتی همین دو سه سال پیش خانم قبادیان مسئول کارگزینی گمرک بندر امام خمینی(ره) من را خواست و گفت: "از تهران سوال کردن که چرا کارت پایان خدمت آقای نادرزمانی اینطوره و ۲سال خدمت نکرده؟! و تکلیف سنوات خدمتش چه میشه؟!" من همین خاطره بالا را برای خانم قبادیان تعریف کردم، ایشان کلی خندیدن و گفتند: "خدا پدر اون فرمانده را بیامرزد که تو را از پادگان بیرون انداخت وگرنه تا حالا داشتی خدمت سربازی می‌کردی!😅😂" خدا رو شکر با طرح "کارت جدید هوشمند پایان خدمت"، از دست اون کارت پایان خدمت قدیمی راحت شدم.😅 *یاد پادگان‌و فرمانده‌هان‌و رزمندگان‌و شهدای لشکر۳۳ المهدی بخیر* 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1781 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2401 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12771 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 *خاطره طنز جبهه:* *سر گاو توی خمره گیر کرد!* یروز مشغول شلیک و پای قبضه خمپاره‌انداز ۸۱ میلی متری در شهرک دوئیجی عراق بودیم و دیدبان از پشت بیسیم، مرتب از ما درخواست شلیک گلوله خمپاره می‌کرد!. ما هم طبق رسم و سنت بچه های جبهه و جنگ، با شلیک هر گلوله، نیمه‌ای از این آیه: "ما رمیت اذ رمیت" را پشت بیسیم می‌گفتیم و گلوله خمپاره را در دهنه لوله قبضه خمپاره‌انداز می‌انداختیم و دیدبان هم وقتی گلوله را دریافت می‌کرد نیمه بعدی آیه را میگفت: "و لکن الله رمی" (با خواندن قسمت اول این آیه، به دیدبان که در نزدیکی مواضع دشمن بود و با دوربین آنها را تحت نظر قرار میداد و مختصات جغرافیایی تجمع نیروها و ادوات و تجهیزات آنها را محاسبه و بر اساس آن با بیسیم به ما خبر میداد کدام نطقه را بکوبیم، اطلاع میدادیم که گلوله را داریم شلیک می‌کنیم، که او بتواند با دوربینش محل اصابت و انفجار گلوله خمپاره را ببیند و اگر دقیق به هدف زده باشیم مجددا شلیک کنیم و مواضع دشمن را زیر آتش بگیریم. دیدبان هم با تلاوت قسمت دوم این آیه شریفه، به ما از آمادگی خودش برای دریافت و دیدزدن، اطلاع می‌داد.) "متن کامل این آیه۱۷ سوره انفال که در مورد رزم و ضربت امام علی در جنگ بدر است: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ *وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى* وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیم»؛ این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنان را کشت! و [اى پیامبر] این تو نبودى که [خاک و سنگ به صورت آنها] انداختى بلکه خدا انداخت! و خدا می‌خواست به این وسیله امتحان خوبى از مؤمنان بگیرد. خداوند شنوا و دانا است." خلاصه چند گلوله خمپاره که شلیک کردیم دیدیم یه گلوله از لوله قبضه خمپاره‌انداز خارج نشد! (گاهی اوقات چاشنی بعضی از گلوله ها خوب عمل نمیکرد و خرج و یا کیسه های باروت خمپاره را مشتعل و گلوله را از قبضه به بیرون پرتاب نمیکرد) با خودم گفتم چکار کنم!؟ یه گلوله دیگه روی آن گلوله اولی در لوله قبضه انداختم به خیال اینکه گلوله دوم به گلوله اول فشار وارد کند و به سوزن قبضه ضربه بزند و هر دو گلوله شلیک شوند و از قبضه بیرون بروند!. اما فایده نداشت و گلوله دوم هم توی قبضه گیر کرد و همانجا ماند! بیسیم هم پشت سر هم صدا میزد: "میثم میثم! مثیم جان نخود شما نیامد!" من هم نمی‌دونستم چی به بیسیم جواب بدم! بالاخره مجبور شدم با شرمندگی تمام و با رمز بیسیمی گفتم: "سر گاو توی خمره گیر کرده" از اون طرف بیسیم صدایی با لهجه جهرمی آمد: "کُدُوم گوو؟! گُوُسُولُه‌وو یا اُو گُوُ بُزُرگُوو؟!" من که هم شرمنده بودم و هم خنده‌ام گرفته بود جواب دادم: "گوساله اولی". (سنگر ما دو خمپاره انداز ۸۱ و دو خمپاره انداز ۸۲ و دو خمپاره انداز ۱۲۰ میلی متری داشت. به خماره‌انداز ۱۲۰ میلی متری، گاو بزرگ، به خمپاره انداز ۸۱ و ۸۲ هم گوساله اولی و گوساله دومی می‌گفتیم). دیدبان تا متوجه قضیه شد گفت: "دست به گُوسُولُه‌وو نَزِنِیده!" طولی نکشید که دیدم آقای کریمی، فرمانده مان که از بچه های جهرمی و پاسدار بود با موتورسکلت خودش رو به ما رساند. ایشون خیلی با بچه‌های بسیجی و نیروها دوست و رفیق بود. آقای کریمی همه بچه ها رو از قبضه دور کرد که اگر یوقت گلوله ها در لوله قبضه منفجر بشوند به کسی آسیبی نرسد و فقط خودش اونجا باشد! من از بالای خاکریز محافظ و ترکش‌گیر دور قبضه خمپاره‌انداز داشتم نگاه میکردم ببینم آقای کریمی میخواهد چکار کند! خیلی نگران دسته‌گلی که آب داده بودم و انفجار گلوله ها و شهادت آقای کریمی بودم!. دیدم آقای کریمی بدون ترس و با شجاعت تمام و آرامش خاطر، لوله قبضه را بغل کرد و کمی آن را پیچاند و توپی ته لوله قبضه را از سینی نگاهدارنده جدا کرد و لوله را آرام وارانه و دو گلوله خمپاره را با احتیاط و آهسته از لوله قبضه به زمین انداخت! کاری بسیار خطرناک که هر آن ممکن بود خمپاره منفجر و آقای کریمی تکه تکه شود! آقای کریمی وقتی با موتور آمد، تا من را دید که از دسته‌گلی که آب دادم بودم شرمنده و خجالت‌زده و ناراحتم، با لبخندی که ظاهرا میخواست من ناراحت نباشم، با لهجه قشنگ خودش گفت: "نَپه چه کِردِی نادر اَبِدانی!!؟😂" منم کمی خیالم راحت شد و با خنده و به شوخی گفتم: "آقا رکورد خمپاره پُرکنی رو شکستم! تا حالا کسی همزمان دو گلوله توی یک قبضه نینداخته و نتوانسته قبضه خمپاره را پُر کند!😅" او هم خندید و گفت: "ناراحت نباش آدی! بچه ها سه گلوله هم همزمان انداخته اند و گیر کرده😂😂" البته فکر نکنم کسی اینطور کاری را کرده بود و آقای کریمی این را گفت که من بیشتر از این خجالت نکشم و ناراحت نباشم. از اون روز به بعد چون من دیگه فوت و فن خارج کردن گلوله های عمل نکرده، از قبضه خمپاره انداز را یاد گرفتم مزاحم آقای کریمی نشدیم.
🔴متن شایعه: " هندونه دانه هایش در تمام میوه پخش هست اما خربزه و طالبی و بقیه ی میوه های خانواده ی melon دانه هایشان وسط یک جا جمع است. چرا؟! چون دانه یا از تخم طالبی و خربزه و ... خاصیتی نداردو لازم نیست همراه میوه خورده شود؛ اما تخم هندوانه ویتامین B16دارد که در مابقی مواد غذایی یافت نمیشودو این ویتامین کمیاب، خاصیت اعجاب انگیز ضد سرطانی دارد. خدا با قرار دادن تخم هندوانه بصورت نامنظم در داخل این میوه میخواست ما این تخم ها رو با شیرینی و گوارایی هندوانه میل کنیم تا هم لذت میوه ای خوش طعم رو درک کنیم هم به سرطان مبتلا نشویم. شایعه استفاده نکردن تخم هندوانه؛ زمانی در کشورهای جهان سوم پخش شد که داروی ضد سرطان فوق العاده گرانقیمت اسرائیلی وارد بازار شد. جالبه بدانید یهودی های اسرائیل هندوانه را با تخمش میخورند... دقیقا به همین خاطر که در اسرائیل کسی به سرطان مبتلا نمیشود. در آخر واقعیتی تلخ... هیچ بیماری به نام سرطان وجود خارجی نداردبلکه کمبود ویتامین B16هست. تخم هندوانه خام و تازه ضدسرطان و سرشار ویتامین است..... " 🔵پاسخ شایعه: 1. ویتامینی به نام B16 نداریم ! ویتامینهای گروه B شامل تیامین (B1)، ریبوفلاوین (B2)، نیاسین (B3)، اسید پانتوتنیک (B5)، پیریدوکسین (B6)، بیوتین (B8)، فولات (B9)  و کوبالامین (B12) می‌باشد.  https://goo.gl/dHBnDs 2. با این حال دی متیل گلیسین (DMG) یک ترکیب شیمیایی است که پس از کشف، ویتامین ب16 نام گرفت. برخلاف ادعای متن شایعه، دی متیل گلیسین یا همان ب16 در مواد غذایی متعددی از قبیل گوشت، لوبیا، دانه ها و غلات موجود است. هرچند ویتامین ب16 خواص مثبت بسیاری را دارا می باشد اما خاصیت ضدسرطانی بودن آن اثبات نگردیده. مطالعات تخصصی گوناگونی در مورد خاصیت ضدسرطانی این ترکیب انجام شده که بسیاری از آنها نشان از عدم تاثیر این ماده در درمان و یا پیشگیری از بیماری سرطان دارد. http://url.faranama.co/5PcMq 3. توصیه خاصی برای مصرف مغز خام تخمه هندوانه نداریم اما از بین بردن كرم هاي معده و روده از تاثیرات آن اعلام شده است . http://yon.ir/tokhme 4. تخمه هندوانه مواد مفیدی دارد اما فاقد ویتامین می باشد ! و علی رغم دارا بودن فواید مختلف ، از نظر علمی تاثیر اختصاصی ضدسرطان برای آن ارائه نشده است . http://yon.ir/hendavane 5. برخلاف ادعای شایعه نه تنها در اسرائیل سرطان وجود دارد ، بلکه بعنوان مثال در سال 2011 در رتبه یازدهم دنیا در فراوانی سرطان قرار داشته است! و از سال 2000 شایع ترین علت مرگ در اسرائیل سرطان بوده و علت 40 درصد از آمار مرگ و میر، ابتلا به سرطان عنوان شده است. https://goo.gl/By6Qwd 6. بیماری سرطان وجود دارد و در آن سلولهای غیر طبیعی به صورت کنترل نشده تکثیر یافته و می توانند بافتهای مجاور را درگیر کنند یا از طریق جریان خون یا لنف به سایر نقاط بدن گسترش یابند. https://goo.gl/CYs76A 🖋شایعات 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1783 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2404 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12774 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan
🔴 خاطره طنز جبهه: *من‌و ماه‌و شب‌نما* نیروهای داوطلب مردمی را که تقسیم کردند من و دو نفر دیگر را به سنگر بچه های ارتش که در شلمچه مستقر بودند بردند. بین راه ما سه نفر با هم آشنا شدیم و قرار گذاشتیم پیش بچه‌های ارتش، از نظر نظم و انضباط و آموزش، خودمان را از آنها دست‌کم نگیریم که آنها روی ما حساب کنند و توان خود مان را نشان دهیم!. وقتی به خط و سنگر بچه های ارتش رسیدیم، سربازان وظیفه ای که آنجا بودند انگار از آمدن ما خیلی خوش شان نیامد و از ما زیاد استقبال نکردند. ما هم بیخیال و بدون اینکه ناراحت بشویم منتظر دستور بودیم که ببینیم چکاری باید انجام دهیم. یکی از سربازها که بهتر از بقیه، از ما استقبال کرده بود و ظاهرا مسئول و یا ارشد آنها بود سر صحبت را باز کرد و گفت خطِ اینجا با اینکه فاصله زیادی با خط عراقی ها ندارد اما خط خیلی شلوغی نیست و نسبت به جاهای دیگر آرام‌تر است و کمتر درگیری و تبادل آتش توپ و خمپاره است و بیشتر کار مان نگهبانی و کمین است. او از ما پرسید: "تا حالا کمین رفته‌اید؟!" ما سه نفر که قرار بود چیزی کم نیاریم، با لبخند و سر تکاندن گفتیم: "آره". او هم گفت: "چه خوب، امشب میتوانید نگهبانی و کمین بروید؟" ما هم جواب مثبت دادیم و قرار شد ما سه نفر پست نگهبانی ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب را بعهده بگیریم. ساعت ۱۰ شب، همان سرباز که پاسبخش بود آن دو نفر را به محل پست نگهبانی ها یشان فرستاد و من را هم با خودش به یک جایی که خیلی از آن سنگر اجتماعی دورتر و بقول خودش تقریبا ۲۰۰ متری خط عراقی ها بود برد. با سکوت کامل و بصورت خمیده راه میرفتیم که عراقی ها متوجه تردد ما نشوند. به یک خاکریز کوتاه و یک گودال بسیار کوچک که دو سه ردیف گونی دور آن چیده شده بود رسیدیم و پاسبخش گفت: "اینجا خیلی مهم است و نباید بخوابی و باید کاملا حواست به اطراف و جلو باشد که یوقت نیروهای گشتی عراقی تو را نبینند و اگر نیروهای عراقی را دیدی با این تلفن قورباغه‌ای که اینجاست زنگ بزن و به ما خبر بده و اصلا نباید تیراندازی و سر و صدا کنی که اینجا لو نرود! و مراقب سیم‌الماسی هم باش که دور گردنت نندازند!. دو ساعت دیگه خودم می‌آیم که پست را تعویض کنم". (تلفن قورباغه‌ای= یک نوع تلفن صحرایی بود که با یک خط سیم دو رشته‌ای، از سنگر کمین به سنگر اجتماعی وصل بود و یک دستگیره هندلی داشت. سیم الماسی= یک رشته سیم نازک و تیز، که دو سر آن دسته چوبی یا پلاستیکی دارد و تقریبا مثل نانچیکو ورزشکاران است اما سیم آن از وسط دسته‌ها رد شده است؛ نیرو های غواص و گشتی عراقی از آن برای خفه‌کردن و کشتن نیروی کمین استفاده می‌کردند. تیزی سیم‌الماسی باعث خفگی و یا بریده شدن حنجره و مسدود شدن شاهرگ گردن می‌شود و بعلت بریده و یا فشرده شدن حنجره، صدایی از گلو بیرون نمی‌آید و خون به مغز نمی‌رسد و بعد از چند ثانیه منجر به مرگ بی سر و صدا می‌شود.) خلاصه پاسبخش از من دور شد و رفت. من با دقت به اطراف و خط عراقی ها نگاه میکردم و گه گاهی هم صداهایی از سمت عراقی ها بگوش میرسید اما همانطور که پاسبخش گفته بود خط خیلی آرام بود. همینطور که در گودال کمین نشسته بودم و اطراف را می‌پاییدم، چشمم به یک شیء که روی گونی سنگرم بود افتاد و آن را از گونی بیرون کشیدم دیدم یک قطعه مثل چراغ شب‌نما که روی دوچرخه و موتورسکلت نصب می کنند، اما با براقی بیشتری است و یک پایه میخی شکل هم دارد. از این قطعه خوشم آمد و مشغولش شدم و چون میخش تیز بود و نمی‌شد در جیبم بگذارم، در توری روی کلاه‌خُودم گذاشتمش و مثل کلاه کارگران معدن که چراغ دارند شد. چند دقیقه بعدش کلاه‌خُود را بر سرم گذاشتم و سر و گردنم را از لبه خاکریز بالا بردم و به اطراف و خط عراقی ها نگاه میکردم که یهویی دیدم از سمت خط عراق چند تیر شلیک شد و منم فوری سرم را پایین آوردم و پشت خاکریز سنگرم قایم شدم! صدای چندین تیراندازی بگوش آمد و قطع شد. صدای تیراندازی که قطع شد مجددا سرم را بالا بردم که ببینم قضیه چه بود و چرا تیراندازی کردن و بعد زود قطع شد!؟ همینکه سرم را از خاکریز بالا بردم باز صدای تیراندازی شدیدتر از قبل که انگار ایندفه با دوشیکا تیراندازی میکردند و آتش دهنه اسلحه شون پیدا بود تیراندازی کردن و من هم فوری سرم را پایین آوردم ولی مطمئن بودم که عراقی ها من را ندیده اند اما کنجکاو شده بودم که بدانم آنها چرا یهویی شلیک کردند و بعد قطع کردند؟! مجددا سرم را از خاکریز بالا کردم و سرکی کشیدم اما ایندفعه آتش شدیدتر شد و طولی نکشید که صدای فرود آمدن و منفجر شدن خمپاره در اطرافم بگوش رسید و خط شلوغ شد و از خط سمت چپم که نیروهای سپاه مستقر بودند شروع به تیراندازی و کوبیدن خط عراقی ها شد و بعد از آن بچه های ارتش از خط پشت سرم با ادوات شروع به آتش کردند! گلوله های مینی کاتیوشای ارتش مثل صدای گربه که میو میو کند از بالای سرم رد می‌شد!
و منم که وسط دو خط آتش عراقی ها و نیروهای خودی بودم خودم را در گودال سنگر کمین چپانده بودم که تیر و ترکشی به من اصابت نکند! همینطور که مثل مار خودم را در آن گودال کوچک سنگر پیچانده و خوابیده بودم با خودم گفتم مگر پاسبخش نگفت اینجا خط آرامی است! پس چرا الان اینطور خط شلوغ شد!!؟ در همین فکرها بودم که یهویی متوجه شدم که ای داد بی‌داد! نگو که نور ماه، که تقریبا شب مهتابی و نه تاریک تاریک و نه روشن روشن بود به آن شب‌نمایی که من روی کلاه‌خُودم گذاشته بودم، به طرف عراقی ها منعکس می‌شده و آنها به سمت این نور شلیک می‌کردند!😬 تبادل آتش بین عراقی ها و نیروهای ما نیم یا ۴۵ دقیقه طول کشید و با آتش ادوات و توپخانه ارتش که خط عراقی ها را بشدت می‌کوبیدند، آتش عراقی ها خاموش شد اما من دیگر جرات نکردم سرم را از خاکریز بالا ببرم! تقریبا دو ساعت از پستم گذشته بود اما خبری از پاسبخش نشد!. گوشی تلفن قورباغه‌ای را برداشتم و شروع به هندل زدن کردم اما هیچ صدایی از آن طرف تلفن نمی‌آمد و نگو که سیم تلفن در بین راه بخاطر اصابت خمپاره و ترکش قطع شده بود! چند ساعت گذشت و از پاسبخش خبری نشد که نشد! سپیده زده شده بود و کم کم هوا داشت روشن می‌شد و چون قمقمه آب را با خودم نیاورده بودم با تیمم و پوتین و نشسته، و چون جایم برای رکوع و سجده تنگ بود بصورت اشاره و با کلوخی که با دست به پیشانیم می گذاشتم، به سمتی که احتمال میدادم و یقین نداشتم قبله باشد، نماز صبح را خواندم. از نحوه نمازم خنده‌ام گرفته بود و با خودم گفتم نمازی که ما با وضو و رو به قبله و رکوع و سجده می‌خوانیم، در آن دنیا هیچ فایده‌ای برایمان نداره، چه رسد به این نمازی که الان به این صورت خواندم!😅 (یادم به فرمایش امام خمینی افتاد که گفته بودند زمان طاغوت که من را به تبعید می بردند اجازه ندادند از ماشین پیاده بشوم و وضو بگیرم! با تیمم و نشسته و در حین حرکت و پشت به قبله نماز صبح را خواندم! شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود.) هوا کمی روشن شده بود و کم کم خوابم می‌آمد اما از پاسبخش خبری نشد و دنبالم نیامد! با کلاه و بصورت همان چمباتمه توی آن سنگر کوچک خوابیدم و چشمانم را بستم و از خستگی بیداری دیشب و دیروز ظهر، فوری خوابم برد! هنوز وقت زیادی نگذشته بود که با ضرباتی که به ران و پایم میخورد از خواب پریدم و فوری نشستم! چشمانم خواب‌آلود بود که یهویی دیدم یا حضرت عباس! یه هیکل گنده خم‌شده و سبیل کلفتِ ریش تیغ زده با عصبانیت و اخم کرده داره نگاهم میکنه!. برای یک لحظه فکر کردم عراقی است و من اسیر شده‌ام!. اون آقا که شباهت زیادی به گروهبان گارسیای فیلم زورو داشت با عصبانیت و تعجب، و با صدای کلفت گفت: "شبنمای سنگر را چرا روی کلاه‌خُودت گذاشتی؟؟!". از سنگر بیرون آمدم و پاسبخش را دیدم و هر سه نفر بصورت خمیده از پشت خاکریز به سمت سنگر اجتماعی رفتیم و پاسبخش با دستش سیم تلفن صحرایی را ردیابی میکرد که ببیند در کجا ترکش خورده و قطع شده است. خلاصه وقتی به سنگر و پیش دوستان و سرباز ها رسیدیم و جریان شب‌نما را تعریف کردم همه کلی خندیدند و سربه‌سر گذاشتند😂😂🤣🤣 پاسبخش گفت وقتی خط شلوغ شد ما هم با تلفن به تو زنگ زدیم اما سیم قطع شده بود و صدا نمی‌آمد! دوستانت خواستند به سراغت بیایند اما چون آتش سنگین بود ما بهشون اجازه ندادیم! آتش که تمام شد من به سمتت آمدم اما چون نور شب‌نما را ندیدم و هم دقیق نمیدانستم کجا هستی و هم اینکه آیا گشتی‌ها کشتنت یا با خمپاره که حتما به سنگر خورده کشته شدی و گونی‌ها و شبنما به طرف دیگری پرتاب شده باشند!، بخاطر همین برگشتم و با بیسیم به گروهبان گارسیا گزارش دادم و ایشان دستور دادند هوا که کمی روشنتر شد میرویم سراغش. (من تازه متوجه شده بودم که آن شبنما در حقیقت راهنمای پاسبخش در تاریکی شب به سمت سنگر کمین بوده!😅. سربازها هم به آن آقای هیکلی که شکم بزرگی هم داشت، گروهبان گارسیا می گفتند😬). راوی: نادرزمانی 📤پاسخگویان: *گروه۱۳ واتس آپ:* https://chat.whatsapp.com/JwifJj5npKJ2NXmoqiOdsF ✅ *درصورت تکمیل بودن ظرفیت گروه واتس آپ، از لینک زیر عضو گروه جدید شوید:*👇 http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1708 پاسخگویان در بلاگفا: http://pasokhgooyan.blogfa.com/post/1784 در ایتا: https://eitaa.com/pasokhgooyan/2405 در تلگرام: https://t.me/pasokhgoyan/12775 در سروش: https://sapp.ir/pasokhgooyan