سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
#قسمت_ششم فقط برای خدا
راه افتاد به دختر یکی از شهدا سر بزند، پابرهنه!
تا برایش کفش ببرند، رسیده بود.
دخترانـــ🧕🏻ـــــ♡ آفتابـــــــ☀️
@Patogh112233
پاٺـــ♡ــــۅق دخٺڔآنــــــــــــ:)🇵🇸🇮🇷
❤️تا حالا عاشق شدی؟ ❤️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 #قسمت_پنجم دستم نه سمت بلاک میرفت🚫(چون وابسته شده بودم ) نه سمت
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#قسمت_ششم
صبح به بهونه قرار درسی با یکی از دوستام 👭 ازخونه زدم بیرون.
ساعت۷ و نیم صبح 🕢
تا رسیدم به محلی که مد نظرم بود تقریبا ساعت ۸ و ربع شده بود.
سبحان نمیدونست میخوام برم پیشش .
چند دقیقه قبل از اینکه برسم بهش پیام دادم که دارم میام پیشت.
و اینترنت رو خاموش کردم.
وقتی رسیدم دیدم رو یه نیمکت کنار خیابون نشسته .اینترنت رو روشن کردم دیدم چند تا پیام دارم ازش که :
کجا میخوای بیای؟🙄
رضوانه الان کجایی؟😬
کجا رفتی؟😧
بهت میگم کجایی الان؟😵
رفتم پیشش...
*سلام سبحان🙃
_سلام رضوانه.
اینجا چیکار میکنی؟😯
*اومدم ببینمت. مگه نمیگی دوسم داری ومیخوای بیای خواستگاری؟
خب باید همدیگه رو بشناسیم دیگه.🥰
_خب ما هم داریم شناخت پیدا میکنیم.
مجازی دیگه بسه. خسته شدم.
یه ذره هم حضوری بشناسیم دیگه
خندیدم😄 واونم سرتکون داد...
_از دست تو چیکار کنم من؟
بیا بریم یه جایی که خلوت_باشه.
کسی نبینتمون...
همون نزدیکی ها یه پارک بود.
با فاصله نشستیم کنارهم شروع کردیم به صحبت کردن.
خیلی معمولی وحتی به هم نگاه نمی کردیم. 👀
چادرم خاکی شده بود.
آروم دستش رو کشید رو خاک های چادرم ولی دستش بهم نخورد...
اماااااا
همین کافی بود که یخمون باز بشه.
دیگه خجالت نمی کشیدم که کنارش باشم😔
دیگه ناراحت نبودم که شونه هامون بهم میخوره،😔
دیگه عذاب وجدان نداشتم که دیگران دارن نگاهمون میکنن😔
حرفامون شده بود ابراز عشق بهم🥰
، نگاه های عاشقانه،😍
خندیدنایی که بتونیم بیشتر دل هم رو ببریم،😇
اتفاقاتی که من تو کل عمرم هم تصور نمیکردم انجامش بدم
اونم باکی؟
با یه پسر نامحرمی که نمیدونستم کیه وچیه😱😖
.
ساعت نزدیک ۱۲ بود🕛 و من چند ساعت باهاش بودم ولی
دل کندن خیلی سخت بود😧
با هر جون کندنی بود خداحافظی کردم🤚
برگشتم خونه ولی مگه فکرش ولم میکرد؟
هر کار میکردم،
هر چیز میخوردم،
حتی تا وقتی خوابم میبرد سبحان توفکرم بود😴
دیگه خودمو زنش👰🏻 میدونستم که
فقط تنها مشکلی که داشتیم
مخالفت خونواده اش بود و تمام
ادامه_دارد...
#داستان_دنباله_دار
#من_و_رفیق_مجازی
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
خدایا!
°🌊° من قربانی طغیان خویشم؛
°🚶🏻♀° نخواه تا اینگونه مکدّر که آمدهام ،
°🤲🏻° با دستهایی برآمده از هیچ باز گردم.
°🎭° از پشت تمام پنجرهها ،
°👿° بندگیام را بنگر و رهایم کن از بند تعلقات!
°📿° صدایم کن و رهاییام بخش!
«اللّهم اِنّی أَبرءُ الیکَ فی یومی هذا»
آنچنان در خود فرو شکستهام
که بیم آوار شدن دارم؛💔
به تکیهگاهِ خداوندیات سخت محتاجم🌿
#ایام_روشنی✨
#قسمت_ششم📸
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran
──────• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─────
ا؏ـٺڪاف
دفتر دل را گشودن و از اسرار غیبی آن آگاه شدن است'!
گاهی قــدم نهــادن در این راه یک استــاد راهنمــا میخواهد؛
تا به تو از این مسیر بگوید...
⟵ از سعادت
⟵ از رسیدن
⟵ از لقاءالله
──────• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─────
[ سخنرانیهای استاد خانی ]
#اعتکاف
#قسمت_ششم
ݒآٺـــ♡ــــۅق دڂٺڔآنــــــــــــ:)
@patogh2khtaran