eitaa logo
تـࢪگݪ🇵🇸
156 دنبال‌کننده
931 عکس
605 ویدیو
5 فایل
بہ‌نام‌خاݪـق‌زیبایے🌝 فَإِ‌نَّ‌المَرأَةَ‌رَیحَانَةٌ خدامیگہ‌: تو‌ریحانہ‌ےخلقتے🙂🤍 کانال‌اصلی‌مونِ☺️ @monjiyaran313 هیئت‌دخترونه‌مونِ🙂 @Banat_al_shohada -باهام حرف بزن دیگہ‌ قربونت برم🥺♥️ https://harfeto.timefriend.net/17357127622642
مشاهده در ایتا
دانلود
_اونم این که، به نظرم خدا به همه‌ی آدما شاید تنها چیزی که یکسان داده عقله، پس ازش به موقع و درست استفاده کن. میون بغضم خنده‌ام گرفت‌و کشدار گفتم: _مااامان... مامان خندید و گفت: _یعنی میخوای بگی به تو کمتر داده؟ _آخه کی میتونه بگه عقل من کمه؟ هر دو خندیدیم، مامان خوب بلد بود فضا رو عوض کنه. _ولی مامان... گاهی عقلم یه جاهایی واقعا قد نمیده، اونوقت باید چیکار کنم؟ _کجاها؟ _اوم... مثلا تو برخورد با آرش. مکثی کردو گفت: _می‌دونستی یکی از سخت‌ترین کارای دنیا واسه آدمای مغرور شوهر داریه؟ _نه! چه ربطی داره؟ _ربطش رو به مرور میفهمی، ولی همیشه یادت باشه، برای زن، اول خدا بعد شوهر... مثل غلام حلقه بگوش باش برای شوهرت. شاکی گفتم: _مااامان... عصر برده داری تموم شده‌ها...مگه زن بردس؟ _وقتی به خواست همسرت زندگی کنی، میشی ملکه، میشی تاج سرش، شوهرتم برات میشه بهترین مرد روی کره‌ی زمین. _آخه مامان گاهی واقعا این مردا بی‌منطق میشن... _بستگی داره منطق از نظر تو چی باشه، هر آدمی منطق خاص خودش رو داره... قرار شد همیشه همه چی رو با معیارای اون بالایی بسنجیم دیگه، درسته؟ (با انگشت سبابش به بالا اشاره کرد.) _آره مامان، ولی خیلی سخته، _وقتی خدا یادت بره، سخت میشه. بعد به دور دست خیره شد. _گاهی آدم فکر می‌کنه بعضی کارا اونقدر سخته که نمی‌تونه انجامش بده، ولی مطمئن باش اگه نمی‌تونستی خدا ازت نمی‌خواست. فکر آرش اذیتم می‌کرد دلم می‌خواست برم ببینم هنوز پایین یا رفته، ولی نمی‌تونستم از حرفای مامان هم دل بکنم. با خودم گفتم حتما رفته. مامان یک ساعتی برام حرف زد. گاهی سوالی می‌پرسیدم و اون با صبر و حوصله جواب می‌داد. انقدر موهام رو ناز کرد که نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای اذان بیدار شدم، زیر سرم بالشت بود و ملافه‌ای روم کشیده شده بود. بلند شدم و وضو گرفتم. "یعنی آرش رفته" می‌ترسیدم پرده رو کنار بزنم و ببینم اونجاست. بعد از نماز همونطور که تو دلم خدا خدا می‌کردم که آرش نباشه از پنجره بیرون رو نگاه کردم. با دیدن ماشینش هینی کشیدم و عقب رفتم. هم زمان اسراء وارد اتاق شد وپرسید: _چته جن دیدی؟ بعد زود اومد پرده رو کنار زد و نگاهی به بیرون انداخت. اول متوجه نشد، ولی وقتی دید من لبم رو گاز می‌گیرم و دور اتاق می‌چرخم دوباره بیرون رو با دقت بیشتری نگاه کرد. _اون ماشین آرشه؟ وقتی جواب ندادم ادامه داد: _الان که کله پزیام باز نیستن، اومده دنبالت کجا برید؟ کلافه گفتم: _از دیشب اینجاست. هینی کشید و گفت: _از خونه بیرونش کردن؟ یا داره نگهبانی تو رو میده؟ از حرفش خنده‌ام گرفت و بلند شدم رفتم پیش مامان و ماجرا رو براش تعریف کردم. اونم گفت: _برو بیارش بالا بخوابه، الان دیگه کمر واسش نمونده. _مامان جان پس میشه با اسراء توی اتاق بمونید. فکر کنه خوابید؟ چون شاید روش نشه الان بیاد بالا. مامان سرش رو به علامت مثبت تکان داد. چادرم رو سرم کردم و به طرف پایین پرواز کردم. با استرس چند تقه به شیشه‌ی ماشین زدم. همه‌ی شیشه‌ها رو کمی پایین داده بود و خوابیده بود. عذاب وجدان یک لحظه رهام نمی‌کرد. بیدار نشد. خواستم در رو باز کنم که دیدم قفل کرده. دوباره و چند باره به شیشه زدم تا چشماش رو باز کرد. با دیدنم فوری صاف نشست و قفل ماشین رو زد. نشستم توی ماشین و شرمنده سرم رو پایین انداختم. _بریم بالا بخواب. _سلام، صبح بخیر. "الهی من قربون اون صدای گرفتت بشم" هول شدم و فوری گفتم: _ببخشید، سلام، آرش چرا نرفتی خونه؟ _الان ازم دلخور نیستی؟ نگاهش کردم، چشماش خواب آلود بودو موهاش ژولیده شده بود. با دیدنش لبخند پهنی زدم. _چقدر خوشگل شدی. خندید و نگاهی به آینه انداخت و دستی به موهاش کشیدو گفت: _خبر از خودت نداری، هر وقت از خواب بیدار میشی اونقدر بامزه میشی دلم میخواد گازت بگیرم. از حرفش سرخ شدم و آروم گفتم: _بیا بریم بالا. _منم گفتم دیگه دلخور نیستی؟ نگاهش کردم. اونم دستش رو ستون کرد روی فرمون و انگشتاش رو مشت کرد زیر چونه‌اش و به چشمام زل زد. نمی‌دونم چشماش چی داشت که هر دفعه نگاهشون می‌کردم چشم برداشتن ازشون سخت بود. با همون زخم صداش گفت: _چشمات که میگن دلخور نیستی. درست میگن؟ _شک نکن. _خب این رو دیشب می‌گفتی و آلاخون والاخونم نمی‌کردی. همونطور که چشم از هم نمی‌گرفتیم گفتم: _من که گفتم برو خونه. _خودم رو مجازات کردم که دیگه، کارت راحت باشه. بالاخره چشم ازش گرفتم. _من که دلم نمیومد همچین مجازات سختی رو برات در نظر بگیرم. _میدونم، تو خیلی مهربونی عزیز دلم. ✍به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور •@patogh_targoll•ترگل