eitaa logo
تـࢪگݪ🇵🇸
155 دنبال‌کننده
937 عکس
605 ویدیو
5 فایل
بہ‌نام‌خاݪـق‌زیبایے🌝 فَإِ‌نَّ‌المَرأَةَ‌رَیحَانَةٌ خدامیگہ‌: تو‌ریحانہ‌ےخلقتے🙂🤍 کانال‌اصلی‌مونِ☺️ @monjiyaran313 هیئت‌دخترونه‌مونِ🙂 @Banat_al_shohada -باهام حرف بزن دیگہ‌ قربونت برم🥺♥️ https://harfeto.timefriend.net/17357127622642
مشاهده در ایتا
دانلود
با زهرا خانم به طرف پارک دویدیم. _شوهرتون نمیتونه به کمیل کمک کنه؟ _بهش گفتم، میگه مگه من قلدورم که برم دعوا کنم. کلا با کمیل شکر آبه، ولش کن. فقط دعا کن اتفاقی برای داداشم نیوفته. شاید شوهر زهرا خانم راست می‌گفت چرا باید خودش رو به درد سر بندازه. همش تقصیر منه. بیچاره کمیل به خاطر من دوباره به درد سر افتاد. همین که به پارک رسیدیم بارون گرفت. کمیل نفس زنان روی نیمکتی نشسته بود و به فریدون که نقش زمین بود خیره نگاه می‌کرد. کمی لب کمیل پاره شده بود و خون روی چونه‌اش ریخته بود. ولی سرو صورت فریدون پر خون بود. زهرا خانم با دیدن فریدون هین بلندی کشید و به صورتش زد. به سمت کمیل رفت و گفت: _وای داداش چیکارش کردی؟ حال خودت خوبه؟ کمیل سرش رو به علامت مثبت تکون داد. زهرا خانم آروم گفت: _داداش حالا بلایی سرش نیاد؟ کمیل عصبی گفت: _این سزای کسیه که حرمت حالیش نیست. همون موقع پلیس هم رسید. فریدون با دیدن ماشین پلیس انگار جون گرفت. بلند شد و با سر و صورت خونی به طرف ماشین پلیس که کنار خیابون پارک شد دوید و فریاد زد: _جناب سروان اینجاست، بیاید اینجا، من شکایت دارم. دو مامور فوری خودشون رو به کمیل رسوندن و درمورد حادثه، سوالایی پرسیدن. بعد هم مامورا هر دوشون رو به کلانتری بردن. التماسا و توضیحات زهرا خانم هم درمورد بی‌گناهی برادرش فایده نداشت. بعد از رفتن اونا زهرا خانم گفت: _راحیل جان تو میتونی پیش بچه‌ها بمونی؟ من با شوهرم برم کلانتری. _منم باهاتون میام زهرا خانم فکری کرد و گفت: _آخه بچه‌ها تنها میمونن. دوتا زن بریم اونجا چیکار؟ باید اینجور وقتا یه مرد باشه. زهرا خانم کلید آپارتمان کمیل رو داد و گفت: _تو برو داخل الان بچه‌ها هم میان. میدونم اونجا راحت‌تری. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید، عذاب وجدان یک لحظه رهام نمی‌کرد. ناهار حاضری برای بچه‌‌ها آماده کردم. بعد از خوردن ناهار پسرا پای تلویزیون نشستن و ریحانه هم خوابید. نمی‌‌دونستم باید چیکار کنم. نگران بودم. گوشی رو برداشتم و به زهرا خانم زنگ زدم. زهرا خانم گفت که فریدون رو برای بستن زخماش به درمانگاه بردن و کمیل هم باید فعلا تا صبح روز شنبه تو بازداشتگاه بمونه. _وای زهرا خانم همش تقصر منه، آقا کمیل به خاطر من... _ای بابا این چه حرفیه؟ انتظار داشتی وایسه نگاه کنه؟ ✍به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور •@patogh_targoll•ترگل