eitaa logo
کانال پاتـــــوق دوستـــــان
2.5هزار دنبال‌کننده
119.9هزار عکس
85.5هزار ویدیو
264 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃قربانت شوم! تو که تنها عدل نداری، فضل هم داری و من هر جا که باشم به خانۀ فضل تو پناه می‌برم. 🍃می‌خواهم از تو فرار کنم امّا هر چه می‌دوم و می‌گردم، جایی را نمی‌یابم که در برابر غضبت، پناهم باشد و باز به دامان تو بازمی‌گردم و به ریسمان رحمت و مغفرت تو چنگ می‌زنم. 🍃من بندۀ فراری‌ام: از تو به تو؛ از غضبت به مغفرتت؛ از عِقابت به کرمت و من گمانی جز این ندارم که تو بنده‌هایی را که از عدلت به فضلت پناه می‌آورند، پناه می‌دهی و آنها را به عدالت‌خانۀ خویش بازنمی‌گردانی. 🍃 گمان من همیشه همین بوده و می‌‌دانم از کسانی که به تو گمان خوش دارند، خواهی گذشت. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۸ 🌴💎🌹💎🌴
🍃پرودگار من! آنچه از شرح حالم برای تو گفتم، جایگاه بنده‌ای را به تصویر می‌کشد که در هجوم سختی‌ها به تو پناه آورده‌ و پس از بارها رانده شدن از دیگران، به کرم تو امید بسته. 🍃تو خود به احسان و نعمت‌های خویش عادتم داده ای که اینگونه با آن، انس گرفته‌ام. اگر روزی از شراب طهورِ رحمت و کرم تو ننوشم، می‌میرم. 🍃من تو را بخشنده‌ای می‌دانم که هر چه می‌بخشی، گنج مغفرتت آب نمی رود و خزانۀ فضلت کم نمی آید و دریای رحمتت، قطره ای نمی کاهد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۱ 🌴💎🌹💎🌴
🍃 آرزوهای طول و دراز و فراوان ما پشت هم صف کشیده اند و در انتظار نگاه لطف تو به سر می‌برند. 🍃ما امید بسته‌ایم به تو، نه امیدهای کوچک. اندازۀ امیدهای ما، بیش از آن که با اندازۀ خودمان تناسب داشته باشد، با عظمت تو سازگار است. 🍃ما گناه کرده ایم؛ امّا در حین گناه، امید داشتیم که تو آن را از دیدگان مردم می‌پوشانی. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۲ 🌴💎🌹💎🌴
🍃خدایا! تو با دانه‌های محبّتی که برای کبوتر دلمان پاشیدی، بساط دوستی با ما پهن کردی، امّا ما آن را به سنگ‌های گناه فروختیم و با طوفان هوای نفس، دانه‌های محبّت تو را پس فرستادیم. 🍃هر روز و هر دم، از آسمان لطف تو بر سر ما باران خیر می‌بارد؛ امّا از آتشفشان وجود ما به آسمان رحمت تو شرّ، فوران می‌کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 🌴💎🌹💎🌴
🍃بزرگ‌ترین و بدیهی‌ترین ادّعای هر انسانی، بودن است؛ بی‌تو بودن، عین نیستی است. کسی که بی تو ادّعای هستی می‌کند، دروغگوی بزرگی است. 🍃راه اگر به تو منتهی نشود، بیراهه است. کسانی که بی ‌تو نفس می‌کشند، لحظه‌هایشان را در گمراهی سپری می‌کنند. 🍃تو بزرگ‌ترین سرمایۀ هر انسانی. تو بی منّت در اختیار همه‌ای. چه زیانی روشن‌تر از این که انسان، چنین سرمایه‌ای را خودش از خزانۀ وجودش بیرون کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۶ 🌴💎🌹💎🌴
🍃الهی! نکند از آنهایی باشم که پس از یک عمر عبادت، شرک، درو می‌کنند و با کفر از دنیا می‌روند. خودت زندگی مرا در ایستگاه خیر، متوقّف کن. 🍃وجود حقیری دارم و ظرف تحمّلم کوچک است! از یک سو نگران دنیا هستم و از سویی دغدغۀ آخرت دارم، خودت به یاری‌ام بیا و مرا از این نگرانی‌ها و دغدغه‌ها خلاص کن. 🍃سرپرست حقیقی من تویی، که مولایی مهربان و رفیقی شفیقی. من به تو عادت کرده‌ام، نکند در این دنیا کسی را بر من مسلّط کنی که با مهربانی، قهر کرده و با شفقت، غریبه باشد! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 🌴💎🌹💎🌴
🍃خداوندا! تو خود معلّمم باش و کار خیر و راه خیر را به من بفهمان. امّا فهمیدن، کافی نیست توفیق عمل اگر نباشد، فهمیدن، بار گرانی می‌شود و تاوان مضاعفی خواهد داشت که من توان کشیدن آن را ندارم. فهم بی‌عمل، حجاب روی حجاب است. پس خودت توفیق عمل به آنچه به من الهام میکنی، عطا فرما. 🍃 گاهی شب که می‌رسد و از دنیا جدا می‌شوم، عظمتت بیدارم میکند و لرزهای شیرین وجودم را میتکاند. امّا روز که رو به دنیا سرازیر می‌شوم، غفلت، امانم نمی‌دهد و نسیان دامانم را می‌گیرد و ترس تو از دلم بیرون می‌رود. 🍃بیا و منّت بر سر بنده‌ات بگذار و خشیت خویش را در دل سیاه شب و در قلب روشنای روز، روزی‌ام کن و تا وقتی که نفس می‌کشم، لحظه‌ای این خشیت را از دلم بیرون نکن، ای خدای عالمیان! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۸ 🌴💎🌹💎🌴
🍃آقای من! نگو مرا از درگاه لطفت رانده‌ای و از وادی بندگی دور افکنده ای که به این روز افتاده‌ام! من که باور نمی‌کنم! 🍃می‌دانم هر چه تو کوتاه آمدی، من گستاخ‌تر شدم و حقّت را سبک‌تر شمردم، امّا تو که نمی‌خواهی به خاطر گستاخی من، فاصلۀ مرا از خودت به نهایت برسانی؟ 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 🌴❄️💎🌴
🍃قسم به عزّت تو! (که هر چه عزّت است، نزد توست)، اگر مرا از در خانه‌ات برانی و در به رویم ببندی جایی نخواهم رفت؛ هیچ جا. مگر جای دیگری هم هست؟ 🍃می‌نشینم و تا ابد نازت را می‌کشم، تا در را به رویم باز کنی و من یقین دارم که باز می‌کنی. آخر دلم گواه است که تو چقدر کریمی. 🍃تو را که شناختم، به کرَم شناختم و می‌دانم که رحمت تواندازه ندارد که تمام شود. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 🌴💎🏴💎🌴
🍃خدایا ! مرا بالا ببر تا به رتبۀ توبه برسم، توبه به سوی تو. 🍃 چشمۀ چشمانم خشکیده، آسمان چشمانم را ابری کن. تا مرهمی باشد بر جراحات ترَک خوردۀ روح کویری ام. 🍃به قدری امروز و فردا کردم و با آرزوهای طول و دراز، راه را طی نکردم که عمرم به طوفان فنا پیموده شد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۳ 🌴💎🌹💎🌴
🍃ای آن که دستان امیدم به دامان کرم تو چنگ زده! ای کسی که هر چه می‌خواهم، برای رسیدن به توست! تو منتهای حاجات منی. 🍃گناهان، میان من و تو دیوار می‌کشند و مرا از خانۀ طاعت تو بیرون می‌کنند. پیش از آن که دیوار گناهان، میان من و تو فاصله بیندازد، تو میان من و گناه، دیواری به بلندای زمین تا آسمان بالا ببر. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 🌴💎🌹💎🌴
هدایت شده از گلچین نکته های ناب
🍃ای آن که دستان امیدم به دامان کرم تو چنگ زده! ای کسی که هر چه می‌خواهم، برای رسیدن به توست! تو منتهای حاجات منی. 🍃گناهان، میان من و تو دیوار می‌کشند و مرا از خانۀ طاعت تو بیرون می‌کنند. پیش از آن که دیوار گناهان، میان من و تو فاصله بیندازد، تو میان من و گناه، دیواری به بلندای زمین تا آسمان بالا ببر. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" 🌴💎🌹💎🌴