eitaa logo
پاتوق دانشجو
1.3هزار دنبال‌کننده
860 عکس
1.2هزار ویدیو
16 فایل
پاتوق دانشجویان دانشگاه پیام نور گلستان
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 نماز توبه یکشنبه ماه ذی‌القعده 🔻«انس‌بن‌مالک» می‌گوید: ❤️ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در یکشنبۀ ماه ذی‌قعده از منزل بیرون آمدند و فرمودند: 🍃ای مردم! کدام‌یک از شما می‌خواهد توبه کند؟ عرض کردیم: همه می‌خواهیم توبه کنیم. فرمود: ‌‌‌ 1️⃣ غسل کنید؛ 2️⃣ و وضو بگیرید؛ 3️⃣ و چهار رکعت نماز (دو نماز دو رکعتی) ـ در هر رکعت ۱بار «سوره حمد»،‌ سه بار «قل هو الله احد» و هر کدام از دو سوره معوذتین (سوره فلق و سوره ناس) را یک بار ـ بخوانید؛ 4️⃣ سپس (پس‌از اتمام ٤ ركعت نماز) ۷۰ بار استغفار کنید 5️⃣ و آن را به «لا حولَ و لا قوةَ الا بالله العلی العظیم» ختم کنید؛ 6️⃣ آنگاه بگویید: «يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت». ‌‌‌ 🔸 سپس (ص) فرمود: 🍃 هر بنده‌ای از امت من این عمل را انجام دهد، از آسمان به او ندا می‌شود: ای بندۀ خدا! عمل خود را از نو آغاز کن؛ زیرا توبۀ تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد. 🆔 @patoghnpg
🔴 مبادا یک وقت بگذری و بروی ، صبر کن.‼️🤚 🆔@patoghnpg
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | خاطره‌ای از اولین روز مدرسه رفتن که قطعا تا به حال نشنیده‌اید! اگر شاه می‌بود چه اتفاقی می‌افتاد؟! ♨️ شخصی که با مدرسه می‌رفت! ♨️ واقعیت‌هایی از مُرفهین بی‌درد! ___________________________ 🔹 برشی از سخنرانی 🆔@patoghnpg
⚠️ 💕خانم ها از این ناراحت میشن که چرا همسرشون وقتی بیرونه یه مدت طولانی بهشون زنگ نزده و وقتی زنگ زد•••• 👈🏻تا گوشی را جواب دادن کلی غر و طعنه میزنن و بدون سلام و احوال پرسی یه دفعه میگن: چه عجب یادت افتاد یه زن و بچه ای هم داری یا معلوم هست تو کجایی؟؟ نباید با خودت بگی من مردم یا زنده؟ از اونموقع تا حالا دنبال خوش گذرونیت بودی چه عجب یه زنگ زدی... و... ⁉️میدونی به جاش تا گوشی را جواب دادی چی بگی؟که تاثیرش هم خییییلی بیشتر از این همه غر و دعواست... 🔺بگو:وای عزیزم خیلی خوشحال شدم که زنگ زدی؛حالت چطوره؟ 👌در حالت اول فقط شوهرتو بیشتر از خودت دور میکنی،آیا دفعه ی بعد رغبت داره که بهت زنگ بزنه؟وقتی این همه جیغ و داد را پشت گوشی میشنوه؟ 👌ولی در حالت دوم شوهرت خودش انقدر شرمنده میشه که توضیح برات میده،و سعی میکنه جبران کنه. 🆔@patoghnpg
⭕️نه بگو و نه بنویس!! 🔻آیت‌الله‌العظمی : ✅چیزی که نمیتوانی در قیامت از آن دفاع کنی، نه ببین، نه بشنو، نه بگو، نه بنویس. ♻️پ.ن: قابل توجه هممون:) 🆔@patoghnpg
پاتوق دانشجو
. شنیده بودم سرش خیلی شلوغ است. از ابتدا گزینه گروه بود اما به دلیل همین مشغله امکان پذیرش نقش را نداشت. روزی که آقای شفاه به من گفت مریلا کار را پذیرفته، دنیا را به من دادند. قرار شد مریلا را ببینم. قرار ما ساختمان تولیدی بود در محله یوسف‌آباد. من که رسیدم مریلا و دوستان آنجا در حیاط دلنشین ساختمان منتظرم بودند. مانتو، شلوار و شال مشکی. دروغ چرا خوشم آمد از اینکه صورتش هیچ عمل زیبایی ندارد(اولین نشانه اعتماد به نفس را در صورتش می‌دیدم). بطری آبی دستش بود که تکه‌های کوچک لیمو درونش بود شاید هم چند برگ نعنا! رفتیم اتاق رو به حیاط نشستیم دور از همه تا با هم خلوت کنیم. زمان زیادی نبرد تا با هم راحت شویم. هرچه بیشتر صحبت کردیم بیشتر فهمیدم علایق مشترکمان زیاد است. شاید تصورش این بود من انتظار داشته باشم این نقش کل حرفه بازیگریش را تحت تاثیر قرار دهد، آنجا که به من گفت: خانم پیرانی من بازیگر حرفه‌ای هستم. نقش‌ها را یا برمبنای اولویت بازیگری‌ حرفه‌ای‌ام انتخاب میکنم یا به نقشی اعتقاد و علاقه شخصی دارم و انتخابش می‌کنم. گفت من امروز نقش شما را بازی می‌کنم همزمان نقش مهد علیا یکی از دسیسه‌چین‌ترین زنان تاریخ را. گفتم درست است بازیگر نیستم ولی کاملا این فضا را درک می‌کنم و برایم ارزشمند است. گفتم من هم یک زن معمولی هستم. زنی که مثل من در جامعه پیرامونمان زیاد است. زنی از جنس همه زنان جامعه ایرانی با همان نقاط ضعف و قوت... گفت می‌دانید چرا این نقش را پذیرفتم ؟(همزمان چند پیشنهاد برای بازی در فیلم‌های در حال آماده برای جشنواره داشت) گفتم چرا؟ گفت شاید شما متوجه نشده باشید، اغلب فیلم‌های سینمای ما در سالهای اخیر، زن را به حاشیه برده، اما این فیلمنامه زن را به عنوان یک کنشگر فعال به نمایش می‌گذارد. به مریلا نگفتم، من در نسخه‌ای که از فیلمنامه خوانده بودم متوجه این برجستگی نشده بودم، کمی طبیعی است. من نه حرفه‌ای این پیشه هستم، نه از این زاویه فیلمنامه را خوانده بودم... آن به آن حرفهای ما عمیق‌تر شد. در مورد هرآنچه لازم بود برای ایفای این نقش صحبت کردیم. از رابطه من و داریوش گرفته تا حادثه ترور، تا علایق‌مان، تا عشق به این سرزمین، تا اهمیت داشتن مردم این سرزمین، از کم‌رنگ‌ها(رمزی بماند بین من و مریلا)‌... نفهمیدم زمان چگونه گذشت نتیجه هرچه بود نزدیکترین دوستانم وقتی فیلم را دیدند گفتند چقدر شبیه تو بازی کرده بود، حرکات دستش، نگاه‌های مضطربش، عصبانیت‌هایش، گام‌های بلندش... می‌دانید چرا؟ مریلا نقش‌ها را بازی نمی‌کند مریلا نقش‌ها را زندگی می‌کند. ✍ شهره پیرانی 🆔@patoghnpg
✅دارویی به‌نام محبت ✍لقمان حکیم چه زیبا گفت: من ۳۰۰ سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که هیچ دارویی بهتر از «محبت» نیست! کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟ لقمان حکیم لبخندی زد و گفت: مقدار دارو را افزایش بده!  جواب سلام را با سلام بده، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی‌مهری را با محبت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب خشم را با صبوری، جواب سرد را با گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب پشتکار را با تشویق، جواب بی‌ادب را با سکوت، جواب نگاه مهربان را با لبخند، جواب لبخند را با خنده، جواب دل مرده را با امید، جواب منتظر را با نوید، و جواب گناه را با بخشش. هیچ‌وقت، هیچ‌چیز و هیچ‌کس را بی‌جواب نگذار و مطمئن باش هر جوابی بدهی، یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو بازمی‌گردد. 🆔 @patoghnpg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 میزان عجیب علاقه خدا به ما 🎤 آیت الله ناصری دولت آبادی 🆔 @patoghnpg
👌 حرف حساب عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابدبود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی." 🆔@patoghnpg