eitaa logo
پاورقی
473 دنبال‌کننده
245 عکس
60 ویدیو
32 فایل
پاورقی حاوی یادداشت‌‌ها و نکات مهم آموزشی و پژوهشی در عرصه‌ی سیاستگذاری پژوهشی، مهارت‌های پژوهشی، مباحث اخلاقی فرهنگی و اجتماعی، اولویت‌های پژوهشی، معرفی کتب فاخر دینی، فلسفی و اخلاقی ▫️برای ارتباط با مدیر به شناسه زیر مراجعه کنید: ✅ @sadramah
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد صدرا مازنی ضیافت باران به هوای زیارت مادر چمدان را بستم و به راه افتادم. به اتفاق خانواده. نیمی از راه را بر جاده‌ای خشک راندم. آسمان پاک و آبی بود. بدون‌ لکه‌ای ابر. خورشید می‌تابید. هوا گرم و لاجرم کولر خودرو روشن. حوالی فیروزکوه انبوه ابر را بر فراز ارتفاعات البرز دیدم. مشت بارش بود. آغوشش مرا به خویش می‌خواند! پیچ و خم گدوک مه به استقبال آمد. من نگین بودم و مه حلقه‌ای که مرا در بر گرفته بود. بی صدا و مهربان برگردم حلقه زد و دست‌م را از قطره‌هایش پر کرد. با نوازشش بدرقه شدم. از تونل گذشتم. ماموریت مه به پایان رسیده بود. آن‌سوی تونل قیامت بود. تیم تشریفات طبیعت سنگ تمام گذاشته بود. دهانه شمالی پل ورسک گروه موزیک آسمان سمفونی چهار فصل ریوالدی را با مهارت می‌نواخت! از آنجا روز جدیدی آغاز شده بود، بدون اینکه آن روز غروب کرده باشد! تا مقصد باران بارید. بی‌توقف. سه ساعت آسمان بود و باران و باران و جاده‌ای که تمام نمی‌شد. برف پاک‌کن خودرو همراه غبراقی بود که بی‌درنگ کار می‌کرد. قرار نداشت این شیءِ دست‌ساز آدمی‌زاد. با دور تندش باران را کنار می‌زد. و خودرد می‌تاخت. لحظه‌های گرگ و میش هیجانی‌ترین زمان سفر بود. هوشیاری مضاعف می‌طلبید. باران هم قصد کوتاه آمدن نداشت. من برای دیدن مسیر سرم را به شیشه نزدیک کرده بودم. شب از راه رسید. دوباره باران. چشم‌هایم سنگین شده بود. خواب کافی نداشتم. اما باید می‌رفتم. زیر باران هم باید رفت! برای چیره بر خواب می‌بایست در پی چاره‌ می‌بودم. دشوار نیست. راننده جاده باید سرش گرم باشد تا چشمانش گرم نشود! رانندگی حواس جمع می‌خواهد و تناولیدن بهترین امکان جمع‌وجور شدن حواس. هرچه از خوردنی در دسترس باشد. خوب است. تنقلات بهتر است. اگر چیزی هم پیدا نشد به فروشگاه‌های کنار جاده و سوپرمارکت‌های شهرهای شمالی که در فاصله کمی از هم قرار دارند، مراجعه کنید، آنجا به قدر کافی خوراکی پیدا می‌شود! چاره دیگری هم برای مبارزه با خواب نداشتم و البته خوردن هم راهکار بدی نبود. به‌علاوه زیر چَکاچَک باران تند پاییزی مگر می‌شود خودرو را متوقف کرد و چرتی میهمان چشمها کرد؟ هوا هم صاف باشد و اسباب مهیا، من آدمش نیستم کنار جاده را برای چرت انتخاب کنم. مگر اینکه همه راه‌ها مسدود باشد تا مختصر خوابی به چشمانم هدیه دهم! پس سراغ ساده‌ترین و لذت‌بخش‌ترینش رفتم. تخمه آفتاب‌گردان، چای نبات، میوه. دوباره تخمه آفتاب‌گردان و چای و میوه و شعر مرتضی ساعتچی و صدای حجت اشرف‌زاده: «باران ببارد می‌روی، باران نبارد می‌روی... » و نگاه به جاده و بارانی که کوتاه نمی‌آمد. همان بهتر که کوتاه نیاید! آخرین بارانی که در قم دیدم را یادم نیست. مگر اینکه شهرهای شمالی ما را به ضیافتی چنین سخاوتمندانه دعوت کند....دوباره خواب و دوباره چای و باران ممتد و مستمر. گاهی بارانِ مجتمع در کناره‌های سمت چپ جاده که حالا برای خودش رودخانه‌ای شده با اصابت چرخ خودرو سونامی‌وار پرواز می‌کرد و چون شلاق بر شیشه خورو می‌کوبید. چرتم می‌پرد و همچنان برف پاک‌کن به‌کار است. مانند دو دست نحیف و قوی باران راه گم‌کرده را به سمت دیگر جاده هدایت می‌کرد. گاهی طوفان باران برای من یکنواخت‌ بود و آرامش بخش. چشم‌ها گرم می‌شد و ناگاه چرخ خودوری جلویی ماشه را می‌چکاند و باران‌های مجتمع را به شیشه ماشینم شلیک می‌کرد. و صدای دکلمه رضا رشیدپور در لابلای ترانه اشرف زاده که شعر زنده یاد قیصر امین پور را می‌خواند: «قطار می‌رود، تو میروی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال در انتظار تو کنار این قطار ایستاده‌ام و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام.» و خودرو چون قطار شعر قیصر می‌رود. من می‌روم. تمام جاده با من می‌رود‌ به مقصد می‌رسم. به مقصود... و به مادر. @masaelepazuheshi
محمدصدرا مازنی روزمرّگی روی مبل نشته‌ام. بعد از یک روز کاری مثل همیشه، با کمی تفاوت.  تا ساعت۱۶ کار بود. خواب عصرگاهی حدود نیم ساعت_پیش بیاید بعدازظهرها استراحت می‌کنم_. و تا ساعت ۱۹ و سی دقیقه مطالعه و نوشتن درسنامه آداب و روش نقد و تا ساعت ۲۱ گشتی در شهر به همراه خانواده. شامم را هم میل کردم. با خواندن و نوشتن از روزمرّگی فاصله می‌گیرم. اعتراف تولستوی کتابی است که در دست مطالعه دارم. از نشر نو. در باب معنای زندگی. گاهی نیز چشمم به تلویزیون دوخته می‌شود. از اخبار تا سریال و تا دیدن بازی حساس لیگ برتر فوتبال بین تیم‌های محبوب کشور. فضای مجازی هم قوت غالب شده است. هم‌نسل‌هایم همگی کمابیش آلوده‌اند. از واتساپ به ایتا و از ایتا به اینستاگرام و تلگرام. این سیروسلوک گاهی متوالی و نوبتی متناوب انجام می‌شود. اگر به برنامه‌های اصلی‌ات صدمه نزند، خوب است. اگرچه زده است! مقایسه راندمان مطالعه در سال‌هایی که فضای مجازی نبود با این روزها هم می‌تواند جالب باشد. در محیط کار هم. برای خودش مصیبتی شده است. زمانی در فرنگ به چشم خویش دیدم کارگری را که مدیرش برخورد سختی با او کرده بود. چرا؟ جوان ببچاره جرمش این بود که به‌رغم اینکه به سختی درحال کار کردن بود_آن‌هم کار یدی که چندان به تفکر نیاز ندارد_، با هدفون درحال گوش کردن موزیک بود. من شگفت‌زده شدم. امروز اما پرسه در فضای مجازی در محل کار چالشی برای راندمان کاری شده. آنجا را نمی‌دانم که آیا برای حل این مشکل ضابطه‌ای تدوین شده یاخیر، در ایران‌مان که مقرراتی برای این فقره تنظیم نشده است. خلاصه اینکه خبر هک پمپ بنزین‌ها را می‌توان هضم کرد. مخصوصا اگر باک بنزین خودرو‌ات را روز قبل پر کرده باشی! اما از دسترس خارج شدن فضای مجازی را نه. وقتی شرایط زندگی‌ات عوض بشود و مدتی در شرایط بهتری زندگی کنی، بازگشت به شرایط سابق عذاب آور می‌شود‌ طرح صیانت می‌خواهد چجوری اجرا شود که مردم عصبانی نشوند؟.خدا می‌داند. می‌گفتم می‌شود بدون بنزین زیست، اما بدون فضای مجازی نه!  به یک باره آدم احساس می‌کند قرن‌ها به عقب برگشته. بند آخر یادداشت را همین‌جوری نوشتم. آقای آقاتهرانی نخواند! @masaelepazuheshi
محمد صدرا مازنی فصل گس پاییز یا بیوریتم زندگی‌ام چسبیده به محور افقی نمودار؟ ساعاتی است به تکمیل چند یادداشت نیمه تمام می‌اندیشم. حتی توان رفتن به اتاقم و روشن کردن لپ‌تاپم را هم ندارم. اصلاً دستم به نوشتن نمی‌رود. مدتی است حتی خاطرات روزانه‌ام را با عجله می‌نویسم. یعنی تقصیر بازی پاییز است؟ شاید بیوریتم زندگی‌ این روزهایم در پایین‌ترین سطح نمودارش قرار دارد. شاید هم از خط خارج شده! نمی‌دانم ممکن است متوقف شده باشد! مثلا به چیزی گیر کرده! وقتی این‌گونه‌ای چگونه می‌توانی بنویسی؟ حافظ هم که باشی شعرت نمی‌آید! کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟ مولوی هم سخنش ناقص می‌ماند: این سخن ناقص بماند و بی‌قرار. دل ندارم بی دلم معذور دار با این همه باور دارم این حالت درماندگی برای انسان عادی است و گذرا. این حالم را جزئی از زندگی‌ام تفسیر می‌کنم. احترام و جایگاه خودش را دارد. مثل پاییز و زمستان این نیز می‌گذرد. بهار می‌آید. ای دل به سردمهری دوران صبور باش کز پی رسد بهار چو پاییز بگذرد @masarlepazuheshi
محمد صدرا مازنی ایلان ماسک و آینده فرهنگ ایلان ماسک ادعا می‌کند پروژه‌ای را در دست بررسی دارد که در صورت موفقیت نیازی به یادگیری زبان یا مترجم و مانند آن برای فهم زبان‌های غیر مادری نیست! به گفته او با ادامه توسعه تراشه مغزی نورالینک تا ۱٠ سال دیگر یادگیری زبان منسوخ می‌شود. این یعنی اتفاقاتی بزرگ در راه آینده! یعنی احتمالا ورشکست شدن بازارهای ترجمه، مترجمان آثار مکتوب، مترجمان مجالس، لیدرهای تورهای گردش‌گری، یعنی به جهانی شدن نزدیک‌تر شدن! اگر این پرژه موفق شود_که می‌شود_، تفاوت فرهنگی و زبان و بوم با تهدید جدی مواجه خواهند شد، فرهنگ‌ها واسطه‌ها را حذف می‌کنند و این نه به معنی حفظ فرهنگ‌ها بلکه به‌منزلۀ ادغام فرهنگ‌ها است. چالش جدید خطر التقاط فرهنگی است. بازار علم مطمئن‌تر ، فهم متن نیز برای اندیشمندان ساده‌تر و صرفه‌جویی در حوزه نشر و مانند آن بیشتر خواهد شد. نخبگانی که اصالت فرهنگی خویش را حفظ می‌کنند ساده‌تر می‌توانند به‌فهم و تحلیل و تفسیر و ارزیابی دیدگاه‌ها و نظریه‌های رقیب بپردازند، اما مسئله‌هایشان بیشتر و دشوارتر می‌شود. چرا که عامۀ مردم از نخبگان پیروی نمی‌کنند، نخبگان و صاحب‌نظران برای آنها ناآشنایند! و این عجیب نیست. اینک نیز جوانان ما سلبریتی‌ها و شاخ‌های فضای مجازی را بهتر از بزرگان علم و ادب می‌شناسند، آن‌زمان شرایط بدترخواهد شد. بجای مطالعۀ کتاب با ابزارهای نوین فناوری مأنوسند. فرصتی برای خواندن کتاب ندارند، حتی احساس نیاز به خواندنش نمی‌کنند. همه چیز با یک جستجوی ساده فراهم است و همه آن‌چیزهایی که فراهم است در بازارهای روزانه و شبانه‌ای یافت می‌شود که کالایش را دانشمند و نخبۀ بومی که برخاسته از فرهنگ و جغرافیای فرهنگی کشورمان باشد، فراهم نکرده است. این چالش که فرهنگ‌های اصیل و خرده‌فرهنگ‌ها تبدیل به یک یا چندابرفرهنگ شوند تهدیدی جدی است. @masaelepazuheshi
محمد صدرا مازنی از چشم‌انداز ابدیت(۱) هرگاه می‌خواستم هزینه فایده زندگی را برای دانشجویان تشریح کنم خط ممتد افقی بر تخته رسم می‌کردم که ته خط از تخته بیرون می‌زد! از نقطۀ شروع خط چند سانت جلو می‌رفتم و بی‌رحمانه آن را قطع می‌کردم. می‌گفتم این خط که تا بی‌نهایت امتداد دارد خط زندگی است. نقطۀ آغاز خط به‌معنی تولد هر یک از من و شما است و این محدوده؛ یعنی «از نقطۀ شروع خط تا نقطه‌ای که قطع شد»، محدودۀ زندگی دنیایی من و شما است. قطع شدن خط به مثابه قطع شدن وابستگی روح از بدن بود. یعنی زندگی در دنیا به خط پایان رسیده است. اما خط ابدیت ادامه داشت. زندگی جاری بود. سپس می‌گفتم زندگی را از چشم‌انداز ابدیت بنگرید. که اگر با این‌چنین چشمی به زندگی نگاه کنید لحظه‌های زندگی به طرز شگفت‌انگیزی آسان‌تر سپری می‌شود هرچند سخت‌ودشوار باشد. این چشم به ما می‌آموزاند که انسان با همه غم‌هاوشادی‌ها، بیم‌ها‌وامیدها، اضطراب‌ها‌وآرمش‌ها تنها به اندازه یک وجب از زندگی‌اش را اینجا سپری می‌کند. و اگر از چشم‌انداز ابدیت نگریسته شود، یک‌وجب در مقابل خطی که تا بی‌نهایت ادامه دارد، چیزی نیست. خوش باشیم، می‌گذرد. در رنج هم زندگی‌ کنیم، می‌گذرد. خوب یا بد هم باشیم باید گذاشت و گذشت. پایداری ابدیت و فایده و لذت‌های ابدی زندگی، هزینه‌ و رنج‌های زندگی این دنیا را توجیه می‌کند. «لقد خلقنا الانسان فی کبد.» اينكه انسان در دل رنج و سختى آفريده شده، يعنى كاميابى‌هاى دنيوى آميخته با رنج و زحمت است. «و ان الدار الاخره هی دارالقرار» [بی‌ثباتی و بی‌وفایی برای زندگی دنیایی نوشته شده] و آنچه بادوام و پایدار است زندگی در ابدیت است. وقتی از این دریچه نگاه می‌شود زندگی معنای دیگری می‌گیرد. اگر آلبر کامو زندگی را از این منظر می‌دید در آغازین کلمات کتاب افسانه سیزیف نمی‌گفت: «فقط یک مسئله واقعاً جدی در زندگی وجود دارد و آن‌هم خودکشی است.» اگرچه او در ادامه، زندگی را پیشنهاد می‌دهد، اما بر پوچی‌ و بی‌معنایی‌اش اصرار داشت و در نتیجه زندگی را فاقد ارزش زندگی دانسته و با طرح این سؤال که چرا باید زحمت زندگی کردن به خودمان را بدهیم می‌گوید: باید زمنیه پوچ وجود را تصدیق کنیم، و آنگاه بر احتمال همیشگی ناامیدی چیره شویم. او ارزش زندگی را نه به خاطر ابدیتی پیش رو که به دلیل اینکه میان زندگی و خودکشی، زندگی با ارزش‌تر است بر می‌گزیند. گویی میان بد و بدتر یا میان یک نوشیدنی ترش و تلخ مجبور به انتخاب باشیم! @masaelepazuheshi
محمد صدرا مازنی از چشم‌انداز ابدیت(۲) امروز با عبارتی از اسپینوزا (1632-1677م) مواجه شدم که شبیه نگاهم به زندگی و ابدیت بود. او آموزه‌های سنتی و رسمی یهودیت، را به چالش می‌کشید و سرانجام در بیست و چهار سالگی(1677م) از جامعۀ یهودی طرد شد. اسپینوزا می‌گفت: «وظیفۀ فلسفه این است‌که به ما بیاموزد چگونه به چیزها، مخصوصاً به رنج‌ها و ناامیدی‌هایمان، از چشم‌انداز ابدیت نگاه کنیم، یعنی گویی از فاصله‌ای بسیار دور و یا از سیاره‌ای دیگر به زمین نگاه می‌کنیم. از این چشم‌انداز رفیع، حوادثی که ما را به دردسر می‌اندازند دیگر آن‌قدر تکان‌دهنده یا بزرگ به نظر نمی‌رسند.» اسپینوزا موحد بود. از دکارت الهام می‌گرفت، از او اما فراتر می‌اندیشید. دکارت می‌خواست تمام جهان مادی را بجز خدا و ارواح انسانی با قوانین مکانیکی و ریاضی تفسیر کند؛ اما اسپینوزا قصد داشت این روش را در مورد خدا و روح و رفتار و اعمال انسان هم تعمیم دهد. اسپینوزا هم مانند آلبرکامو دریافته بود که غالب چیزهایی که در زندگانی عادی به آن بر می‌خوریم، پوچ و بی‌فایده است، اما پیشنهاد او با پیشنهاد کامو متفاوت بود. آلبرکامو زندگی کردن را واجد ارزش می‌دانست، اما نه برای مفهومی والاتر، بلکه برای طی شدن تا نیستی محض. اما اسپینوزا در پیِ یافتن معنای زندگی در ابدیت بود. در جستجوی خدا. می‌گفت: به تجربه دریافتم که غالب چیزهایی که در زندگانی عادی به آن بر می‌خوریم، پوچ‌ و بی‌فایده است و چیزهایی که من بدانان دلبسته‌ام یا گریزانم، به خودی خود نه خوب و نه بد هستند و نیک و بدها همه نسبی‌اند. اگر دلبستگی انسان به چیزهای ناپایدار و زودگذر باشد، چون از دست بروند، سبب یأس‌واندوه می‌شوند. بالأخره تصمیم گرفتم که به‌جستجوی چیزی بپردازم که به‌خودی‌خود خوب است و می‌تواند خوبی خود را به آنان منتقل کند و به‌وسیله آن از سعادت ابدی برخوردار باشم. آنکه دلبسته به امور پایدار باشد، خوشی او همیشگی خواهد بود. دیدم مردم دنیا همه به دنبال اموری چون لذت‌های حسی، ثروت و شهرت می‌روند و به‌خاطر آن خود را متحمل سختی‌ها و رنج و خطر می‌کنند؛ اما این قبیل امور هرچه افزونتر شوند، بیشتر مطلوب می‌گردند و سبب رضایت و سکون خاطر نمی‌شوند و موجب رنج‌ها و دشمنی‌ها و فسادها می‌گردند. این امور نباید مقصد قرار گیرند؛ بلکه باید وسیله‌ای برای رسیدن به‌خیر بالاتر باشند. تنها عشق به یک حقیقت جاودانی و لایتناهی می‌تواند چنان غذایی برای روح تهیه کند که او را از هر رنج و تعبی آسوده دارد. بنابراین باید با شوق و نیروی هرچه تمامتر به دنبال آن رفت.» @masaelepazuheshi
محمدصدرا مازنی گعده شبانه(۱) از ساعت هفت صبح که به اداره آمدم، فرصتی برای استراحت نداشتم. ناهار و شامم هم یکی شد. از اون روزهای پرکار بود. روزهای متراکم جلسه‌ای. شدیم آیت‌الله مجلسی! حدود ساعت ده صبح از جلسه کوتاه بارش فکری با مدیران معاونت پژوهش حوزه برای بررسی راهکارهای تقویت تولید علم در مراکز تخصصی که به پیشنهاد خودم برگزار شد به جلسه شورای معاونت پژوهش رفتم و از آنجا به جلسه کارگروه بررسی کاربرگ‌های ارزیابی جشنواره علامه حلی و از آنجا جهت شرکت در اجلاسیه مدیران واحدهای آموزشی وارد سالن اجلاسیه دارالاعلام شدم و دوباره در جلسه بررسی کاربرگ‌ها حاضر شدم و سپس به جمع دوستانم در جلسه تحریریه مجله رهنامه پژوهش در اتاق محل کارم پیوستم. نماز مغرب و عشا را همانجا خواندم و ناهار و شامم را میل کردم. تعدادی از نامه‌های کارتابل اتوماسیون اداری را بررسی کردم و بخشی از کارهای مانده روی میزم را انجام دادم. ساعت هشت شب شد و من طبق برنامه‌ریزی قبلی به سمت مجتمع یاوران مهدی راه افتادم. همسایه دیوار به دیوار محل کارمان در ساختمان مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه بود. پرده ضخیم درب نگهبانی اداره را که کنار زدم، چشمم به آقای اسحاقی قائم مقام معاونت افتاد. ادامه مسیر کوتاه‌مان را در معیت او بودم. وارد حیاط مجتمع شدیم. دو لاله گمنام آرمیده در حیاط مجتمع را زیارت کردیم. توجه آقای اسحاقی به سن ‌و سالشان جلب شد. یکی نوزده و دیگری هفده ساله! احساس شرم‌ کردم و حقارت در برابر عظمت روحشان.  به یاد تعریض اخیر در فضای مجازی افتادم که شهدا را نه در پارک‌ها که می‌بایست جلوی چشم مسئولین دفن کنند تا با دیدنشان بار سنگینی که به دوششان سنگینی می‌کند به یادشان بیاید. برای لحظه‌ای به خود پیچیدم و ترسیدم. گویی بودم در سرازیری‌ای که اختیاری به کف ندارد و در راهی بی‌نهایت می‌رود و نمی‌داند به کجا ختم می‌شود.... با آقای اسحاقی درباره شهدا مشغول گپ زدن بودیم که آقای اخلاقی هم از همکاران بین‌الملل به جمع ما ملحق شد. کمی بعد آقایان علی‌زاده و فرهنگیان دو دیگر مدیر معاونت پژوهش هم آمدند. به اتفاق وارد لابی شدیم. لابی بزرگ مجتمع پر بود از همکاران. مدیران معاونت آموزش هم بودند. آقایان عینی و غبیشی و امیرخانی را یادم هست. همکاران بخش قائم‌مقام مدیر هم که دست‌اندرکار اجلاسیه بودند، در تکاپوی کارها طول‌وعرض لابی را طی می‌کردند. روبروی درب اصلی لابی میزی برپابود و برای خودش نمایشگاهی بود از آثار مکتوب معاونت تهذیب. مشغول صحبت با یکی از مدیران مدارس شدم. از استان زنجان. دغدغه پژوهشی‌اش را شنیدم. آقای میرمطلبی مسئول امور طلاب هم از راه رسید. اندکی بعد آقای آل ایوب از مدیران امور بین‌الملل حوزه آمده بود. آن طرف‌تر آقای اسحاقی مشغول گفت‌وگو با آقای حقیقی مدیر استان هرمزگان شد‌. به جمع دونفره‌شان پیوستم. پس از گپ‌وگفتی کوتاه با راهنمایی یکی از همکاران بخش قائم‌مقام مدیر به اتاق بزرگی هدایت شدیم. با مدیرانی که آنجا اسکان داده شده بودند حلقه‌ای شکل گرفت. جمعا حدود پانزده_شانزده نفری می‌شدیم. سر صحبت با افت انگیزه طلاب جوان باز شد و معیشت‌شان و اینکه کرونا در ریزش طلاب از حوزه نقش داشت و می‌باید مطالعه‌ای درخصوص دلایل افت انگیزه طلاب انجام شود. و نیز برای جذب طلبه ناظر به نیازمندی‌ها آینده‌پژوهی شود. آقای اسحاقی که مدیریت این گعده صمیمانه را برعهده داشت همدلانه خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس گفت و اینکه دوشبانه‌روز را طی کرده بود تا به خط مقدم جبهه برسد. می‌گفت: شما امااینک در صف مقدم جبهه مبارزه فرهنگی قرار دارید. بدون اینکه نیازی به سیروسلوک چندصدکیلومتری باشد! به درایت آقای اسحاقی بحث به سمت مشکلات و مسائل پژوهشی مدارس هدایت شد. بالاتفاق از ضرورت آموزش پژوهش‌محور می‌گفتند و اینکه مهمترین رکن تقویت پژوهش طلبه استاد است و نیز می‌بایست انگیزه‌های پژوهشی اساتید تقویت شود. آقای علیزاده بر امنیت شغلی اساتید تاکید کرد و همگان بر این مهم متفق بودند. به ذهنم آمد که این موضوع مورد اتفاق چرا تاکنون به نتیجه نرسید؟! گرچه از گام‌های مثبت همکاران‌مان در امور اساتید معاونت آموزش بی‌خبر نیستم. اما چرا امنیت شغلی اساتید همچنان مسئله مهم حوزه است؟! میهمانان ما از شهرستان‌ها که حالا ما میهمانشان در اتاق استراحت‌شان بودیم به فکر پذیرایی هم بودند. فلاسک چای به‌راه بود. من تشنه بودم و بی تعارف دو فنجان نوشیدم. @masaelepazuheshi
محمدصدرا مازنی گعده شبانه(۲) گعده با چای داغ، داغ‌تر شد! از ضرورت شناسایی استعدادها و تشویق آنان به حوزه  گفته شد و اینکه به پایان‌نامه‌های تولیدی در رتبه‌بندی پژوهشگران امتیاز تعلق گیرد. درباره آموزش مهارت‌های پژوهشی به اساتید هم صحبت شد گفتم بیش از هشتصد نفر دوره عمومی را آموزش دیدند و تا آخر سال می‌باید دوهزار نفر دیگر آموزش ببینند. تاکید بر امنیت شغلی نیز موضوع دیگر گپ‌وگفت صمیمی بود. می‌گفتند مدارس معاون پژوهش ندارند، از اساتید استفاده شود و البته ساعات حضور پژوهشی اساتید درس محاسبه شود. پیشنهاد دیگرشان این بود که سالیانه حداقل یک مقاله توسط اساتید تولید شود. آیین‌نامه متروک فعالیت‌های پژوهشی که دو سال پیش در شورای پژوهش تصویب شد و به دلیل مشکلات بودجه و اعتبار خاک خورده را یادآور شدم. گفته شد دوره آموزش مهارتهای پژوهشی به معاونان پژوهش اهتمام شود که گفتم هم‌اینک دوره آموزش مهارت‌های پژوهشی به معاونان پژوهش استان هرمزگان در حال اجرا است و برای سایر استان‌ها نیز در حال بررسی هستیم. چاره‌اندیشی برای نگهداری نسخ خطی دغدعه دیگرشان بود. آقای فرهنگیان از امکان حراست از این گنجینه‌ها گفت و اینکه نیاز  مدارس به کتاب‌های تخصصی قابل پی‌گیری و تامین است. یکی از مدیران می‌گفت پنج‌شنبه‌های مهارتی داریم و در آن روز فقط آموزش مهارتهای پژوهشی و تهذیبی و تبلیغی و... برقرار است. یه یاد پیشنهادم به آقای مقیمی افتادم: یک روز در هفته به پژوهش در مدارس اختصاص یابد. تجربه‌ای که ماه گذشته در مدرسه ابوذر تهران دیده بودم. پیشنهاد ماده واحده‌ پنج نمره پژوهش درسی برای آموزش‌های غیرحضوری هم جالب بود و تربیت مدرس آموزش مهارتهای پژوهشی و سرعت بخشیدن به طرح تربیت مدرس مهارتهای پژوهشی و توسعه برنامه‌های پژوهشی به سطوح عالی هم از جمله نکات این گفت‌وگوی دوساعته بود. آقایان اسحاقی، فرهنگیان، علیزاده و من کوتاه سخن گفتیم. به برخی از پرسش‌ها پاسخ داده شد. و قول پی‌گیری پاره‌ای از دغدغه‌هایشان را دادیم. ساعت ده و نیم شد. همه خسته بودند و نیاز به خواب و استراحت در میزبانان ما محسوس بود و میهمان هم گرچه عزیز است، ولی همچو نفس خفه می‌سازد اگر آید و بیرون نرود! به رسم این شعر حکیمانه جمعشان را ترک کردیم! @masaelepazuheshi
محمدصدرا مازنی با دوستان جدید هرمزگانی‌ در قم(۱) حوالی ساعت ده و نیم صبح روز جمعه مشغول مطالعه و نوشتن بودم. تلفن همراهم زنگ خورد. آقای مقیمی بود. معاون پژوهش حوزه. رئیس ما. سفارش معاونین پژوهش مدارس استان هرمزگان که برای شرکت در دوره آموزش مهارتهای پژوهشی به قم آمده‌اند را می‌کرد. می‌گفت: از قرار اطلاع کلاس درس‌شان در مدرسه فیضیه فاقد امکانات مناسب گرمایشی است. امتثال امر کردم. با آقای توسلی از مسئولین مدرسه امام کاظم(ع) تماس گرفتم و از وضعیت‌شان گفتم. درخواستم درباره اختصاص کلاس درس به مدت یک هفته را رد نکرد. قول پی‌گیری داد. برای تغذیه‌شان نیز با آقای میرمطلبی مسئول امور طلاب تماس گرفتم. طبق برنامه قبلی ساعت پانزده روز یکشنبه به‌همراه همکارانم در مدیریت ترویج پژوهش به‌دیدارشان رفتیم. منتظر بودند. تعداد صندلی‌های کلاس کم بود. به کمک هم از کلاس مجاور صندلی مورد نیاز را تامین کردیم. نحوه نشستن به پیشنهاد من تغییر کرد. هم حلقه زدیم. صمیمانه‌تر شد. از ساختار معاونت و مدیریت ترویج پژوهش گفته شد و معرفی همکاران و ماموریت بخش‌ها. به نقش و مسئولیت‌شان در تقویت پژوهش طلاب و اساتید اشاره شد و اینکه سیاست مدیر محترم حوزه بر واسپاری امور به واحدهای پژوهشی است. آقای اکبرپور از امکان ساده و آسان راه‌اندازی مجله مدرسه‌ای گفت و از امکان رتبه‌بندی پژوهش آموزان و نقش معاونان پژوهش در این امر. آقای خیراندیش معاون پژوهش استان می‌گفت: معاونین ما حتی سیستم رایانه ندارند و هر وقت بخواهند امورات اداری انجام دهند باید  منتظر وقت فراغت معاون آموزش مدرسه باشند، تا از سیستم رایانه‌اش استفاده کنند. یکی از همکارانش اضافه کرد: گاهی تا پاسی از شب مشغول کارهای پژوهش طلاب مدرسه هستیم. دوباره صحبت زیرساخت‌های پژوهش به میان آمد مثل شب پیشین که با مدیران مدارس گفت‌گو داشتیم و مانند ده‌ها جلسه دیگر آسیب‌شناسی. درد را می‌شناسیم، اما از درمانش ناتوانیم. اختصاص یکی دو دستگاه سیستم رایانه به امر پژوهش مدرسه زیاده‌خواهی نیست. آقای اسحاقی از پژوهش درسی و شیوه‌نامه جدیدش گفت. به نقش نظارتی و ستادی مرکز تاکید شد و اینکه انتظار می‌رود مدارس کارهای واسپاری شده را به‌نحو مناسب انجام دهند‌ آقای صمدزاده هم از دوره آموزش مهارت‌های پژوهشی اساتید و نقش معاونان پژوهش در انگیزه‌بخشی اساتید گفت. همچنین از آموزش مهارت‌های پژوهشی به طلاب. و نیز تربیت مدرس مهارت‌های پژوهشی و درسنامه‌های در حال تدوین توسط مرکز تدوین متون برای طلاب سطح یک. در جمع‌بندی ضمن تاکید بر نکات گفته شده بر این مطالب توجه داده شد: ضرورت برنامه‌ریزی برای تقویت نقش اساتید در گروه‌های علمی و سایر فعالیت‌های پژوهشی، ضرورت همراهی برای کیفی‌سازی پژوهش درسی، لزوم تهیه شیوه‌نامه یا توضیح‌نامه ارزیابی و نیاز به برنامه‌ریزی پژوهشی برای پ۱ و ۲ در برنامه جامع پژوهش. ضرورت آموزش پژوهش‌محور. یکی از معاونان بر ضرورت شاخص‌های پژوهشی در گزینش اساتید تاکید کرد. گرم گفت‌وگو با همکاران پژوهش استان هرمزگان بودیم که آقای اکبرپور درگوشی خبر زلزله در بندرعباس و قشم را به من داد. نگران شدم، بحث را قطع نکردم، اما نگران بودم. آقای مظاهری تاریخچه مختصری از جشنواره گفت. هرمزگان چهارمین جشنواره را برگزار می‌کند. در نخستین جشنواره سراسری در سال ۱۳۸۷ صفر اثر و در سیزدهمین دوره ۶۵۱ اثر ارائه شد. دوره یازدهم و دوازدهم یک برگزیده کشوری از استان هرمزگان افتخارآفرین و نشان‌دهنده ظرفیت این استان در عرصه پژوهش است. می‌گفت: میانگین ارزیابی استان هرمزگان۸۴ بود. میانگین کشوری‌اش ۷۴، یعنی ده امتیاز اختلاف. تحلیلش این بود که این مقدار اختلاف قابل قبول است. نکته جالب در کلام آقای مظاهری بیان نقاط ضعف آثار ارایه شده به جشنواره کشوری بود. ایرادهای عمده عبارت بود از: تکراری بودن موضوع، ضعف در چکیده‌نویسی، کلی‌گویی و عدم تشریح مناسب مطالب و  عدم پردازش محتوا به وسیله نویسنده. اذان شد و نماز مغرب و عشا را در مسجد مدرسه به‌جماعت خواندیم و ادامه جلسه از کلاس به‌سوئیت منتقل شد. سوئیت خوب بود. هم مکانش آبرومند بود و هم اینکه پذیرایی داشت. مخصوصا چای! دو فنجان حق مطلب را ادا می‌کرد! @masaelepazuheshi
محمدصدرا مازنی با دوستان جدید هرمزگانی‌ در قم(۲) تا ساعت نوزده‌ونیم حضورمان ادامه یافت. یکایک معاونان پژوهش که اغلب‌شان تازه به جمع همکاران پژوهش استان پیوستند، صحبت کردند. آقای خیراندیش می‌گفت: تدبیری اتخاذ شده که اساتید استان سالی یک مقاله بنویسند خوب بود. کفتم می‌تواند طلیعه‌ای برای جشنواره مقالات اساتید استان باشد. یکی از معاونین پیشنهادی درباره پژوهش درسی داشت. از بررسی دوباره‌اش در ستاد خبر دادم. دیگری از وضع کتابخانه‌ مدرسه‌اش راضی نبود. حواله‌اش دادم به آقای فرهنگیان؛ اما قول دادم یک دوره اصول کافی برای مدرسه تهیه کنم. ضرورت توجه ویژه به استان‌های محروم مورد تاکید یکی دیگر از معاونین بود. می‌گفت منظورم از نگاه ویژه نه فقط به حیث سخت‌افزاری بلکه لحاظ امتیاز ویژه به آثاری که از مناطق محروم به جشنواره ارسال می‌شد. از کارگروه بررسی کاربرگ‌های ارزیابی جشنواره گفتم و اینکه طرح یادشده مطرح و بناشد به شورای علمی پیشنهاد شود. نکته جالب دیگری که مطرح شد این بود که یکی از طلبه‌های جوان کتابی با موضوع روانشناسی اسلامی نوشته است. متحیر و انگشت به‌دهان بودم و مشتاق که بدانم کجا روانشناسی خوانده و چه نوشته. با مطایبه داستان فیل‌شناسی آمریکایی و انگلیسی و المانی را برایشان تعریف کردم و امیدوار بودم کار قابل دفاعی انجام داده باشد. می‌گفت از وزارت ارشاد مجوز انتشار گرفته. لابد در آنجا توسط یک ارزیاب روانشناسی اسلامی بررسی شده. جرات و جسارتش تحسین برانگیز بود. قرار شد فایل پی‌دی‌افش را برایم بفرستد و قول تشویق دادم. جلسه می‌توانست ادامه یابد. اما وظیفه دیگری نیز داشتم؛ میهمانان ما که از ظهر منزل بودند و باید به دیدنشان می‌رفتم. به پیشنهاد یکی از معاونان عکس یادگاری دسته‌جمعی گرفتیم و از خدمت‌شان مرخص شدیم. پ‌ن: آلمانی‌ها لطیفه‌ای دارند با این مضمون که ۳ پژوهشگر آمریکایی، انگلیسی و آلمانی برای تحقیق دربارۀ فیل به هندوستان می‌روند. محقق آمریکایی ۶ماه بعد برمی‌گردد و کتابی جیبی در ۸۰ صفحه می‌نویسد که عنوانش این بود: «همه‌چیز درباره فیل». پژوهشگر انگلیسی یک سال بعد برمی‌گردد و کتابی ۲۰۰صفحه‌ای با مطالب باکیفیت‌تر و بهتری نسبت به قبلی می‌نویسد با عنوان: «فیل‌ها را بهتر بشناسیم». و اما استاد آلمانی … او ۴سال دیگر هم در هند می‌ماند و روی زندگی و رفتار فیل‌ها به دقت کار می‌کند و وقتی به آلمان بازمی‌گردد کتابی دانشگاهی در ۱۰جلد با عنوانی متواضعانه می‌نویسد: «مقدمه‌ای بر شناخت فیل» @masaelepazuheshi
پاورقی
محمد صدرا مازنی ایلان ماسک و آینده فرهنگ ایلان ماسک ادعا می‌کند پروژه‌ای را در دست بررسی دارد که در
جف بزوس: نسل‌های آینده صرفا به‌عنوان گردشگر به زمین باز خواهند گشت بزوس می‌گوید آیندگان عمده زندگی خود را در فضا سپری می‌کنند و بعد همان طور که گردشگران برای تعطیلات به پارک ملی «یلواستون» می‌روند، آن‌ها هم برای بازدید به کره زمین خواهند آمد. @masaelepazuheshi
محمدصدرا مازنی ۲۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی نام‌گذاری شده است. از این تاریخ تا ۲ آذر نیز هفته کتاب است. از خودمان بپرسیم: ۱)آخرین باری که به کتاب‌فروشی یا کتاب‌خانه رفتیم چه زمانی بود؟ ۲)آخرین کتابی که خواندیم و از خواندنش لذت بردیم چه کتابی بود؟ ۳) چه کتاب‌هایی برانگیزاننده و بر افکار و سبک زندگی ما تاثیر گذار بود؟ ۴) این روزها مشغول خواندن چه کتابی هستیم؟ ملت ما کم کتاب می‌خواند و نقل‌قول معروفی هست که می‌گوید: «ملتی که کتاب نمی‌خواند، ناچار است تمام تاریخ را تجربه کند…» @masaelepazuheshi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تلۀ جمعیت، هوش مصنوعی و تله‌های آینده محمدصدرا مازنی چندی قبل جلسه‌ای درباره جمعیت برگزار شده بود. جناب آقای وافی که برای عموم شناخته شده است آمده بود. طلبه40 ساله‌ای که پانزده سالگی با همسرش که یک سال‌ونیم با او تفاوت سنی دارد، ازدواج کرد. دوازده-سیزده فرزند دارد. به پدر پرجمعیت‌ترین خانواده جوان ایرانی معروف است. دو دامادش هم با او بودند. هر دو طلبه و معمم. از تله جمعیت می‌گفت و آینده‌ای پر مخاطره برای ایران پیر! راه‌کارهایی برای حل چالش پیش‌رو داشت. از سیاست غلطی که در دهه‌های گذشته کشور را وارد این چالش اساسی کرد گفته شد. و نقش خطای انسانی در این چالش بزرگ. مشکل پیری جمعیت جهانی است. «در دهه ی شصت میلادی تصمیم برای کنترل جمعیت به انسان سپرده شد. نتیجه این شد که در دهه ۹۰ پی به غلط بودن استمرار این تصمیم برده شود. تصمیم جدید چقدر بر صواب است، خدا می‌داند.» سیاست‌گذاران کشور ما نیز به آن سوی مرزها چشم دوخته بودند، مانند بسیاری دیگر از تصمیم‌گیری‌هایی که متأثر از محاسبات آن سوی آب است. آزمون و خطاهایی که -به نام علم-، بدون توجه به باورهای دینی، شرایط زیست‌بوم و جغرافیای فرهنگی شیک‌و‌مجلسی بر افکار ما تحمیل می‌شود و متأسفانه گاهی مانند همین کاهش جمعیت تئوریزه نیز می‌شود. نویسندۀ کتاب 21 درس برای قرن 21 وقتی به این معضل اشاره می‌کند از آینده‌ای با احتمال ضریب خطای کم‌تر در تصمیم‌گیری سخن می‌گوید. زمانی که انسان تصمیم نمی‌گیرد: «حال اگر الگوریتم محاسبه جمعیت طراحی شود، نتیجه چه خواهد شد؟ شک ندارم ضریب خطا به حداقل ممکن می‌رسد. جمعیت با نگاه به وضعیت حال و آینده محاسبه می‌شود. منابع طبیعی و غیرطبیعی در این محاسبه مداخله دارد. انواع و اقسام احتمالات آینده پیش‌بینی می‌شود. با این حال نمی‌توان برای آیندۀ دور پیش‌بینی کرد. فاصلۀ انقلاب‌های علمی در تاریخ زندگی انسان کم و کم‌تر شده است.» با این حال اینجا نیز نباید چشم به بیرون دوخت. ضریب خطای الگوریتم‌ها برای زیست‌بوم غربی احتمالاً کم است، این یعنی در هر صورت بدون خطا نیست. برای ما چه؟ اگر آن را بدون پیوست فرهنگی به کار بگیریم آسیب‌های جبران ناپذیر بیشتری متوجه ما خواهد شد. منطق حکمرانی فضای مجازی را دریابیم! هوش مصنوعی ضرورت است؛ اما اگر هوش طبیعی و خدادادی‌مان را به کار نگیریم تله‌های بزرگ‌تری ما را تهدید خواهد کرد. نه فقط در قلمرو جمعیت، بلکه در همۀ عرصه‌های زندگی. @masaelepazuheshi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم متخصصین تازه‌کار این ضرب‌المثل را همۀ ما بارها بکار بردیم که «پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است!»، اما در آینده‌ای نزدیک شاید این ضرب‌المثل کاربرد چندانی نداشته باشد! امروزه تعبیر«از هر انگشتش یک هنر می‌بارد.» یا «فلانی آچار فرانسه است.» و یا «فلان‌شخص همه فن حریف است.» و مانند آن‌ها برای افراد خاصی بکار می‌رود، اما انتظار آینده از همگان این است که: از هرانگشت‌شان هنر ببارد و همه‌فن حریف و آچار فرانسه باشند! بنابراین مشکل آینده کم‌رویی یا تکبر در «پرسیدن» و در نتیجه «ندانستن» نیست؛ بلکه اتفاقاً مشکل اساسی در «پرسش‌های فراوان» و «دانستن‌ همه چیز» است! از این‌روست که «جهل عام» در هیچ قلمروی احساس نمی‌شود. جامعه از ما در مقام فرد انتظار دارد مهارت انجام بسیاری از کارها را بیاموزیم. دانستن و آموختن دربارۀ همه چیز مستلزم احاطه به سطوح مختلفی از دانش و مهارت است. در دسترس بودن اطلاعات این انتظار را ایجاد کرده است که «خودمان باید پاسخ همه پرسش‌هایمان را بیابیم و در نتیجه در همه‌چیز متخصص باشیم.» امروز نیز از آینده دور نیستیم! با کمک موتورهای جستجو به انواع اطلاعات مورد نیاز دست پیدا می‌کنیم. این پدیده از جهاتی خوب است؛ مثلاً روحیه جستجوگری عمومی تقویت می‌شود، در مواقع بحرانی یا شرایط خاص می‌توان مشکل موقتی را رفع کرد، اما این نگرانی و تهدید باقی است که: دسترسی همگان به هرنوع اطلاعات بدون محوریت استاد و درس و بحث و حوزه و دانشگاه و شاگردی در محضر استاد، علاوه بر سطحی بار آمدن جامعه، ترویج سفسطه و شایعه، اعتماد به نفس دروغین و توهم «همه‌چیزدانی» را نیز تقویت می‌کند. این مشکل جدی از پیشرفت و تکنولوژی بر فرهنگ عمومی تحمیل می‌شود. این که جامعه از ما در مقام فرد انتظار دارد مهارت انجام بسیاری از کارها را بیاموزیم عیبی ندارد، ایراد اینجا است که دانستن و آموختن دربارۀ همه چیز مستلزم احاطه به سطوح مختلفی از دانش و مهارت است و مشکل بالاتر اینکه در دسترس بودن اطلاعات این انتظار را ایجاد کرده است که «خودتان باید پاسخ همه پرسش‌هایتان را بیابید و در نتیجه در همه‌ حوزه‌ها متخصص باشید.» و اشکال اساسی‌تر اینکه از هر علمی جرعه‌ای می‌نوشید و ذرّه‌ای می‌آموزید. و این شما را متوهم و از مراجعه به متخصص بی‌نیاز می‌کند. دیگر کسی نمی‌گوید نمی‌دانم چون احساس می‌کند به همه چیز احاطه دارد. او اکراه دارد که خود را نادان بداند، دربارۀ همه چیز با اطمینان و ژست خاصی اظهار نظر می‌کند، چه در موضوع بحث تخصص داشته باشد و چه نداشته باشد. حتی در مواقعی که پاسخ سؤالی را نمی‌داند، تمایلی ندارد که به آن اعتراف کند. این اعتماد به نفس بیش از حد نیز «سوگیری پس‌نگر» را تقویت کند. سوگیری پس نگر یعنی‌ تمایل ذهن افراد به اینکه مسئله‌‌ای را پیش‌بینی‌پذیرتر از آنچه واقعا هست در نظر بگیرند. به این معنی که پس از تحقق یک نتیجه، افراد تمایل دارند بگویند آنها می‌دانسته‌اند که چنین یا چنان خواهد شد. در واقع، جمله معروف «دیدی گفتم» نشانه‌ای از تمایل فرد برای پیش‌بینی‌پذیرکردن رویدادی است که چه‌بسا امکان پیش‌بینی‌کردن آن وجود نداشته است. در وضعیتی که همه متخصص تازه‌کارند، نسبت به متخصصان واقعی و حرفه‌ای نوعی بدگمانی و بی‌اعتمادی ایجاد شده و با تهی شدن جامعه از اطلاعات عمیق و کارشناسی به سرعت به پادآرمانشهر آلدوس هاکسلی در دنیای قشنگ نو که «با توهم همه چیزِ مردمش عالی است، اما از دین، اخلاق و تربیت عاری است»، نزدیک می‌شود. پ.ن: ۱. جهل عام با عوام‌ بودن دو مقوله جدا بوده و به دانش تخصصی شخص چندان مرتبط نیست. در وضعیتی که عموم مردم اعم از متخصصین و مردم کوچه و بازار به اطلاعات عمومی دست پیدا کرده و دانش عمومی‌شان تقویت شود، جهل‌عام بی‌مصداق می‌شود، در حالی‌که عوام‌اندیشی و رفتار عوام‌انه ربطی به تخصص ندارد. ممکن است شخصی در رشته‌ای علمی متخصص باشد، اما در مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی عوام باشد و عوامانه برخورد کند. ۲.پادآرمانشهر به معنی ویران‌شهر، تباه‌شهر و مدینه فاسده در مقابل آرمانشهر و مدینه فاضله است. @pavaragi
به نام خداوند لوح و قلم با سلام و احترام محضر اعضای محترم؛ از همراهی شما تشکر می‌کنم. حمایتها و نقدهای شما، دلگرم کننده است. این فضا که حلقه‌ وصل اینجانب با خوبانی است که نوشته‌هایم را می‌خوانند و گاه با نقدهای خویش مرا مورد لطف و محبت قرار می‌دهند، بیش از یک‌سال گذشته با عهد درج تاملات و دغدغه‌هایم در عرصه پژوهش و دین و مسائل فرهنگی_ اجتماعی آغاز به کار کرد. نامی که انتخاب شده بود با نقد دوستان مواجه بود که محتوای ارائه شده اغلب مسئله پژوهشی نیست. پاسخی نیز تهیه شد و در همین کانال منتشر شد، اما به تدریج کوتاه آمدم و ترجیح دادم تا ضمن احترام به نظرات خوانندگان نامی فروتنانه‌تر برای این کانال انتخاب نمایم. از این‌رو نام «پاورقی» انتخاب شده است، با همان عهد سابق. و اینک در روز ولادت حضرت زینب کبری(س) و در آستانه هفته پژوهش ضمن عرض تبریک به همگان این کانال با نام «پاورقی» به کار خویش ادامه می‌دهد. لوگوی کانال نیز فعلا موقت است. تا فرصتی دیگر که لوگوی مناسب‌تری تهیه شود. @pavaragi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 📝 در باب سیاست‌گذاری در آموزش مهارتهای پژوهشی(۱) آموزش علم و مهارت‌آموزی همواره به سه عنصر اساسی در مقام سیاست‌گذاری و اجرا وابسته است. اینکه 1)«چه علم و مهارتی» مورد نیاز است، 2)«چرایی» نیاز به آن علم و 3)«چگونگیِ» آموزش از جمله مقوله‌هایی است که ذهن برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران علم را به خود مشغول داشته است. نگارنده نیز از جمله مواجه‌اش در سال‌های اخیر سیاست‌گذاری در مقوله آموزش مهارتهای پژوهشی است، از این‌رو اگرچه دربارۀ عنصر نخست-چه مهارتی مورد نیاز است؟- توفیقاتی داشته‌ایم و از طریق تدوین «برنامۀ جامع پژوهش» و نیز طراحی پیش‌نویس «درختوارۀ مهارت‌های پژوهشی» چشم‌انداز روشنی ترسیم شده است، و ابهام چرایی آن‌ها(عنصر دوم)، نیز در پیِ تشخیص ضرورتِ نیاز تاحدودی رفع شده است-اگرچه طرح برخی دیگر از مباحث نظری آن همچنان مورد نیاز است و به‌گمانم ضرورت تدوین و طراحی فلسفه پژوهش احساس می‌شود-؛ اما دربارۀ سومین عنصر(چگونگی)، توقف قابل ملاحظه‌ای نداشته‌ایم. تأملات در این‌باره همراه با چاشنی نظراتی که در لابلای جلسات با صاحب‌نظران مطرح می‌شد، ما را به ضرورت بحث و گفت‌وگوهای جدی در قالب نشست‌های نظری جهت داد، بحث‌هایی که دربارۀ هر سه عنصر- چیستی و چرایی و چگونگی آموزش مهارت‌های پژوهشی-، خواهد بود و به بازنگری در مقام سیاست‌گذاری و اجرا می‌انجامد. این ضرورت به زودی در قالب سلسله نشست‌های علمی عملیاتی شده تا صاحب‌نظران و اساتید به ارائه دیدگاه‌های خویش بپردازند، و ناقدین با نقدوبررسی آن‌ها به تکمیل و ارتقای نظریات کمک نمایند. دراین راستا دربارۀ سومین عنصر در قالب «درنگی در چگونگی آموزش مهارتهای پژوهشی» نظراتم تقدیم محضر خوانندگان می‌شود تا با نقد و بررسی تکمیل یابد. ادامه دارد.... @pavaragi
بسم‌الله الرحمن الرحیم 📝در باب سیاست‌گذاری در آموزش مهارتهای پژوهشی(2) درباره سیاست‌گذاری آموزش مهارتهای پژوهشی همواره با دو نوع نگرش مواجه‌ایم: 1) اینکه «ساختار تحقیق» اعم از داشتن هدف، موضوع، سؤال و مسئله و فرضیه و مانند آن، «فرایند نگارش تحقیق» نظیر: از کجا شروع کنیم؟ و هر جزء تحقیق را چگونه بنویسیم؟، «قالب مقاله»، «روش تحقیق»، «روش ارائه بحث» و مانند آن از یک انسجام ساختارمندانه و اتحاد سیاق و وحدتِ رویه در مقام اجرا برخوردار باشد. مثلاً این است و جز این نیست که «قالب مقاله» متشکل از اجزایی نظیر: عنوان، چکیده و کلیدواژه و متن و نتیجه و فهرست منابع است. و این اجزا باید با یک نوع شیوه‌نامه و به یک روشِ ارائه گفته شود. به این معنی که قالب مقاله از ساختار یادشده تجاوز نکرده و در روش ارائه نیز وفادار و متصلب در روشِ مرسوم و متداول باشیم و براین معیار کل دستگاه آموزشی از ستاد تا صف بر این نوع ارائه متمرکز شوند و همه اساتیدِ روش تحقیق به این شیوۀ انحصاری تدریس نمایند. 2) یا اینکه «ساختار تحقیق»، «فرایند نگارش تحقیق» و... به‌گونۀ متداول و مرسوم، اما روش ارائه بحث متکثر باشد. به عبارتی دیگر ساختار و قالب و مانند آن از یک وحدت رویه برخوردار بوده و از آن تخطی‌ای صورت نگیرد، اما تکثر در روش ارائه را به رسمیت بشناسیم. بر این اساس مثلاً: ساختار و اجزای یک مقاله همین چیزی باشد که در همۀ نشریات معتبر بر آن تأکید می‌شود؛ اما روش ارائه با تفاوت نظریات و سلیقه‌ها متکثر باشد. 3) اما شیوۀ دیگر این است که برای تصمیم گیری در این خصوص بنگریم «چه چیزی در مباحث روش تحقیق اصل و محکم» و «چه چیزی فرع و متشابه است؟» بنابر پذیرش نظر نخست «ساختار، متن، روش و فرایند» و «روش ارائه بحث» همگی از نوع اصول و محکماتی است که تخطی از آن ناروا است. اما بر اساس دیدگاه دوم محکمات تنها به بخش نخست منحصر بوده و بخش دوم از اموری است که تصلب در آن روا نبوده و به عبارتی منعطف است. واقعیت این است که «اصل و اساس و محکم» در تحقیق تنها در هدف کلان منحصر بوده و نمی‌توان حتی در قالب ارائه به یک شیوه انحصاری عمل کرد. هدف کلان وابسته به تعریف ما از تحقیق و پژوهش است. پژوهش به فرایند تولید دانش گفته می‌شود که مصادیق آن نیز عبارت است از: تولید نظریه، اصلاح نظریه، تکمیل نظریه، نقد نظریه، دفاع از نظریه، ارائه کاربرد جدید برای نظریه و تولید پرسش‌های جدید. هدف ما توانمندی پژوهش‌آموزان در موارد یادشده است. اما از چه قالبی و چگونه و با چه روشی و از طریق چه نوع ارائۀ بحثی می‌توان به این هدف دست یافت بحث دیگری است. به‌گمانم رسیدن به هدف اصل است و چگونه رفتن از مقوله‌هایی است که به تناسب ابتکار و خلاقیت و ذوق و سلیقۀ صاحب‌نظران می‌تواند متکثر شود. ادامه دارد... @pavaragi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 📝در باب سیاست‌گذاری در آموزش مهارتهای پژوهشی(۳) به بیان دیگر اگرچه هر ژورنالی حق دارد که برای درج مقاله در نشریه از قالب خاصی دفاع کرده و شیوه‌نامه مشخصی ارائه نماید. اما یک دستگاه آموزشی نمی‌بایست دانش‌پژوهان خویش را به یک قالب، شیوه و روش منحصر کند. به عبارتی دیگر هدف کلان پژوهش به تناسب قالب و سطح متفاوت می‌شود. مثلاً از یک دانشجو و طلبه جوانی که در مقطع کاردانی دانشگاه یا سطح یک حوزه مشغول تحصیل است انتظار اینکه بتواند مقاله‌ علمی پژوهشی بنویسد، غیرواقعی است. با این حال آیا می‌بایست نگارش مقاله را به یک قالب، یک متن و محتوا و یک روش تحقیق و یک روش ارائه بحث گره زد؟ به نظرم دستگاه آموزشیِ موفق باید نسبت به این موضوع با سعه صدر بیشتری عمل کند. هدف کلان آموزش مهارت‌های پژوهشی آشناسازی، شناخت و نهایتاً تسلط بر مهارتهای پژوهشی و تقویت چگونه نوشتن است. می‌خواهیم نوشتن برای پژوهش‌آموز ملکه شود. اما ضرورتی ندارد که چگونگی‌اش را به یک راه و روش و مسیر خاصّی منحصر کنیم. محتوا و متن و روش می‌تواند متکثر باشد. چند عنوان، چند سرفصل، چند نوع شیوۀ ارائه بحث پیشنهاد شود تا به تناسب ذائقه‌ها انتخاب شود. به عبارتی دیگر یکی از امتیازات حوزه‌های علمیه دروس آزاد و آزادی طلبه در انتخاب درس است. یک طلبه برای اینکه درس کفایه‌الاصول را بخواند از میان اساتید متعدد که در فضاهای کالبدی مختلف تدریس می‌کنند دست به انتخاب می‌زند. خوشبختانه بعد از سال‌ها متن درسی دیگری به نام الفائق به همت دفتر فقه معاصر نیز اضافه شد، تا اساتیدی که مایلند این متن را بجای متن کفایه الاصول تدریس نمایند. من فراتر از این معتقدم چرا مقاله باید به شیوه مرسوم و متداول نوشته شود؟ اگر هدف تولید علم است چه اشکالی دارد با یک نظم منطقی دیگری به این هدف دست پیدا کنیم؟ مثلاً سابقۀ دیرین حوزه‌های علمیه مقاله را با قالب‌هایی نظیر رساله‌نویسی، تقریرنویسی، حاشیه و تعلیقه، ردّ و جواب و مانند اینها می‌شناسد. با این قالب‌ها نیز همان هدفی تامین می‌شد که مقالات در قالب فعلی به آن توجه دارد. این نوشته طرح آغازینی است برای خوانندگان محترم تا بیشتر در اطرافش بیاندیشند. و با تأمل برای اصلاحش یاری‌ام نمایند. تمام @pavaragi
مصاحبه با خبرگزاری حوزه به مناسبت هفته پژوهش https://hawzahnews.com/xbv4v @pavaragi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 📝درنگی در روش نگارش مقدمه، چکیده و نتیحه‌گیری در مقاله سالیانی است که با مقالات علمی جوانان و نوقلمان سروکار دارم. اغلب نگارش «چکیده»، «مقدمه»، و «نتیجه‌گیری» را با هم اشتباه می‌گیرند مثلاً در نگارش چکیده همان را می‌نویسند که در مقدمه و بیان مسئله نوشته‌اند و یا در نتیجه مطالب چکیده آورده می‌شود. در حالی‌که اگرچه بین موارد یادشده اشتراکاتی ملاحظه می‌شود؛ اما هدف‌گذاری ویژه هریک از آنها، شیوه نگارش‌شان را متفاوت می‌کند. 🔹️چکیده با هدف بیان ضرورتِ تحقیق نوشته می‌شود و در آن روش و دستاورد مقاله با موجزترین عبارات درج می‌شود. از این‌رو نکات مورد توجه چکیده‌نویسی به این شرح است:1) بیان کلی نظرات صاحب‌نظران یا نتایج پژوهش‌های دیگر در ضمن یکی دو جمله؛ 2) درج هدف پژوهش؛ 3) بیان روش تحقیق -و چنانکه تحقیق از نوع میدانی است جامعه هدف، نمونه، ابزار، آزمایش‌ها و نظایر آن نیز اشاره می‌شود.-؛ 4) یافته‌های اصلی و مهم تحقیق که در راستای هدف پژوهش بیان می‌شود، -یافته‌های کم اهمیت یا جانبی که به اصل تحقیق ربطی ندارد نباید ذکر شود.-؛5) در بدرقۀ چکیده نیز نتیجه‌گیری مقاله درج می‌شود. تمام اجزاء یادشده در ضمن هفت هشت جمله نوشته می‌شود. با این توضیح که برای مقاله تخصصی یا ترویجی حداکثر از 75 تا 100 کلمه، (-در مقالات علمی پژوهشی یا پایان نامه بین 120 تا 150 کلمه-)، نباید تجاوز نماید‌. 🔹️«نتیجه‌گیری» تا حدودی به «چکیده» شبیه است با این تفاوت که چکیده در آغاز مقاله درج شده و با نکاتی که جنبه پیش‌زمینه‌ای دارد همراه است تا ذهن خواننده برای خواندن آن آماده شود. اما در بخش نتیجه‌گیری فرض بر این است که خواننده متن مقاله را خوانده است، بنابراین از بیان نکات مقدماتی پرهیز می‌شود. در این بخش یافته‌ها به صورت خلاصه و تیتروار و بدون استدلال و اطلاعات جدید بیان شده و نکات برجسته مقاله به خواننده یادآوری می‌شود. در نتیجه از دوباره‌گویی پرهیز و صرفاً به نتایج کلیدی تحقیق و ارائه پیشنهادهای جدید بسنده می‌شود. 🔹️نتیجه‌گیری اگر تکرار باشد اضافه است مگر اینکه نتیجه کلی بحث ارائه ‌شود. نتیجه‌گیری حکم بدرقه مقاله را دارد. کوتاه نوشت بودن و نپرداختن به جزییات والبته درج پیشنهادهایی برای تحقیقات آتی از نقاط مثبت نتیجه گیری است. همچنین در پژوهش‌های میدانی بخش نتایج و نتیجه‌گیری متفاوت است. در نتایج تحقیق داده‌ها و اطلاعاتی که در ضمن پیمایش به دست آمده است توصیف و تبیین می‌شود و در بخش نتیجه‌گیری به صورت مبسوط به تحلیل داده‌ها پرداخته و ضمن ارائه نتایج بدست آمده پیشنهادهایی نیز ذکر می‌شود. 🔹️در مقدمه، حرکت از کل(موضوع تحقیق و حوزه مطالعاتی) به جزء( مسئله) و در نتیجه‌گیری از یک بحث تخصصی(مسئله تحقیق) به حالت کلی باز می‌گردید. تشبیه مقاله به ساعت شنی زیبا است؛ با یک مقدمه شروع می‌شود، نظرات و شواهد و استدلالات و استنادات مرور می‌شود، پس از تحلیل بحث با یک جمع‌بندی کلی از نتایج و اهمیت مسئله پایان می‌پذیرد. 🔹️تفاوت «چکیده» و «مقدمه» در این است که: در چکیده «نتایج» و «روش‌ها» درج می‌شود، در حالی که در مقدمه از این دو بحث پرهیز می‌شود. «پیش‌زمینه» در چکیده مختصر و در مقدمه گسترده است. درچکیده از «استناددهی به مراجع» پرهیز می‌شود، اما مقدمه معمولا دارای ارجاعات است. چکیده حداکثر در250 کلمه و مقدمه حداکثر 500 کلمه است اگرچه غالباً محدودیتی برای تعداد کلمات مقدمه وجود ندارد. @pavaragi
بسم‌الله الرحمن الرحیم 📝چند نکته درباره چکیده‌نویسی 🔹️در چکیده‌نویسی به چند نکته باید توجه شود 1)اینکه در انتهای فرایند پژوهش تقریر شود. 2) از نقل قول‌های مستقیم پرهیز شده و با ادبیات نگارنده مقاله نوشته شود.3)برای فهم و درک چکیده نباید خواننده ناگزیر به مراجعۀ متن مقاله باشد، به عبارتی دیگر چکیده خود تبیین‌گر است. 4) در چکیده به منبع اشاره نمی‌شود حتی اگر جمله یا متنی از رفرنسی دیگر استفاده شده باشد. 5)اگر از علایم اختصاری در چکیده استفاده می‌شود حتماً داخل پرانتز درج شود. 6) در چکیده باید مطالب مهم مقاله به نحو هنرمندانه و موجز منعکس شود و از خروج موضوعی و اشاره کردن مطالبی خارج از مقاله پرهیز شود. @pavaragi
بسم‌الله الرحمن الرحیم 📝شیوه تدریس مکتب سامرائی میرزای شیرازی در آینه تجربه‌های نوین روز پنجشنبه سعادت نصیب شد  تا در محضر آیت‌الله علی عندلیبی از تجربه‌هایش درباره آموزش پژوهش‌محور بشنویم. محل نشست سالن همایش‌های دبیرخانه انجمن‌های علمی بود. واقع در خیابان جمهوری‌. برنامه با حضور جمعی از مدرسان جوان حوزه برگزار شد. جمعی که بیش از یک‌سالی است با همین موضوع آموزش پژوهش‌محور گردهم می‌آییم و تا اکنون نیز بیش از ده نشست و گعده علمی برگزار شد. حدود بیست نفر در سالن همایش حضور داشتند و امکان شرکت در نشست از طریق فضای مجازی هم فراهم بود. آقای عندلیبی به سابقه شیوه‌اش اشاره کرد و اینکه به ۵۰ سال تجربه عملی بر می‌گردد. ۲۰ سال مباحثه و ۳۰ سال تدریس به این شیوه نکته مهمی بود که بر قوت و استحکام این تجربه می‌افزود جلسه دوساعتی به طول انجامید. با مقدمات کوتاه من در معرفی جمع و نشریه رهنامه پژوهش که بانی دیگر نشست بود، شروع شد. بعد ایشان به بیاناتشان پرداختند و دست آخر پرسش و پاسخ و نظرات فضلای محترم. امیدوارم مشروح نشست پیاده شود تا همگان از آن بهره ببرند. اما آنچه از این نشست در حافظه‌ام بجا مانده را برای خوانندگان پاورقی به اشتراک می‌گذارم. ۱. در گزینش و ورودی طلبه برای شرکت در دوره باید به استعدادها توجه شود. ۲. از استعدادهای هم‌سطح باید برای شرکت در دوره دعوت شود. ۳. دوره در هفت سال انجام می‌شود. ۴. امکان تدریس همه ابواب فقه و اصول فراهم نیست؛ اگر بخواهیم همه ابواب را به شیوه سامرائی تدریس کنیم پنجاه سال زمان می‌بَرد. ۵. شایدنیازی به تدریس همه ابواب نیست؛ برای اینکه شیوه تدریس به‌گونه‌ای است که روش و قواعد و مسیر استنباط آموزش داده  می‌شود. لذا وقتی فرمول آموزش داده شد باقی ابواب را خود شرکت‌کنندگان در دوره می‌توانند پیش ببرند‌. ۶. موضوعات پرچالشی که امکان مانور بیشتری دارد و آکنده از بحث‌های عقلی‌و‌نقلی است، محل بحث خواهند بود. ۷ ارتباط شرکت کنندگان در دوره پس از پایان دوره قطع نمی‌شود، بلکه از طریق مباحثه استمرار می‌یابد. ۸. این دوره‌ها فاقد پِرت و خروجی‌اش صد درصدی است. ۹. خروجی‌های دوره همگی از‌ اساتید درس خارج حوزه‌اند. ۱۰.  اساتیدی که با روشی غیر از پژوهش‌محور خو گرفتند  برای تدریس این شیوه باید آموزش داده شوند، از این‌رو تربیت مدرس به شیوه پژوهش‌محور موضوعیت می‌یابد. ۱۱.  برای اجرای دوره کامل، باید سه مرحله طی شود. ۱۲. مرحله اول اصطلاحا مرحله موسوعه‌ای است. هفت هشت کتاب سنگین فقهی یا اصولی انتخاب می‌شود. شرکت کنندگان درس به چند گروه سه نفره تقسیم می‌شوند، موضوع به گروه‌ها داده می‌شود، و روز بعد باید با دست پر برگردند. قبل از کلاس موظف به مباحثه‌اند و در کلاس باید تدریس کنند. این دوره یک سال زمان می‌خواهد. ۱۳ مرحله دوم به مرحله تلفیقی معروف است. تلفیقی بین مرحله اول و سوم_من اینطور فهمیدم_این دوره نیز سه سال طول می‌کشد. ۱۴. مرحله سوم به مرحله تنظیم موسوم است. طلاب در نقش مدرس درس خارج موظف به تدریس‌اند. این مرحله نیز چند سالی زمان می‌خواهد. نتیجه این دوره این است که همه طلاب شرکت کننده در دوره اگرچه تا تسلط بر علم زمان می‌خواهند، اما توانایی بالایی پیدا می‌کنند. می‌توانند به عنوان مدرس درس بگویند. و دیگر نقش‌های اجتماعی را نیز با اطمینان علمی بیشتری ایفا کنند. @pavaragi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 📝سه به‌اضافه یک رویکرد در پژوهش سه رسم و رویکرد در پژوهش‌های محققان که فراوان از آن‌ها یاد می‌شود عبارتند از: ۱)رویکرد موضوع‌محوری؛۲)رویکرد مسئله‌محوری؛ و ۳) رویکرد نیازمحوری. اولی مدل سنتی تحقیق بود که در طول تاریخ پُرسابقه و نتایج آن در کتاب‌خانه‌های دنیا فراوان است. در این رویکرد یک موضوع طرح شده و مطالب مرتبط با آن موضوع به‌صورت درختواره‌ای و مبتنی برساختار دانشی طرح می‌شود. اگرچه برخی آن را بدون جهت‌گیری مشخص و فاقد هدف می‌دانند، اما به‌‌گمانم این اتهامی ناروا است. هدف‌گذاری در ذات پژوهش و فحص علمی نهفته است و محققان به صورت هدفمند و همراه با جهت‌گیری روشن به پژوهش مبادرت می‌ورزند. اگرچه در این رویکرد امکان اتلاف وقت نسبت به رویکردهای بدیل وجود دارد، اما محقق به ابعاد و اضلاع موضوع اشراف بیشتری دارد. رویکرد دوم مسئله‌محوری است. تمرکز بر یک مسئله خاص و حل مسائل مطرح ویژگی این رویکرد است. گفته می‌شود یکی از علومی که به‌صورت مسئله‌محور شکل گرفته است دانش فقه است که در آن، حکم هریک از افعال مکلفین به‌مثابه یک مسئله، مطرح و با روش معیار(اجتهاد)، پاسخ آن از دل منابع اسلامی کشف می‌شده است. البته همین فقه هم عمدتا در حال حاضر به شیوه موضوع‌محور مطرح می‌شود. مثلا موضوع طهارت برای پژوهش مطرح و همه مباحث مربوط به آن به صورت موضوعی و دائره‌المعارفی تبیین می‌شود. اغلب درس‌های خارج_به‌مثابه پژوهش شفاهی_ از جنس موضوع‌محور است. رویکرد سوم نیازمحوری است. مسئله‌محوری نسبت به موضوع‌محوری برتری‌هایی دارد، اما وجود یک اشکال اساسی در آن موجب شد تا رویکرد نیازمحور مطرح شود. روشن است که همه مسئله‌ها لزوما مبتنی بر نیاز نیستند. چون ممکن است موضوع یک تحقیق مسئله باشد، اما مورد نیاز نباشد. یا دست‌کم آن نیاز مبتلابه نباشد پس مسئله ممکن است نیاز‌محور نباشد. این یعنی مسئله‌محوری هرگاه با نیازها منطبق باشد کاربردی‌تر خواهد بود. رویکرد دیگری نیز به سه رویکرد پیشین اضافه می‌شود. این رویکرد را که به مسئله‌محوری و نیازمحوری نزدیک است اولویت‌محوری می‌نامم. براین اساس ممکن است موضوع یک تحقیق مسئله و مورد نیاز، اما فاقد اولویت باشد. اولویت‌ها بر اساس فرایندی با توجه به ابعاد و معیارهای مختلفی تعیین می‌شوند. سیاست‌های سازمانی و منابع مالی و تقاضاها ازجمله ملاک‌های پرداختن به اولویت‌ها است. @pavaragi