اسمش سمیرا است.
با دختر کوچکتری که احتمالا خواهرش بود دو طرف جاده ایستاده بودند و شکلات پخش میکردند، چند مورد دیگر هم از پذیرایی بچهها دیده بودم، دیدم برخی پول میدهند و شکلات برمیدارند، نمیدانستم که این بچهها واقعا برای پول این کار را میکنند یا نه.
ولی هیچ نشانهای برای این مسأله نبود، چند توقفگاه قبل دیدم که پسری پرچم میفروخت ولی این دو دختر حرفی از پول نمیزدند، شکی در دلم افتاد که شاید اینجا اروپاست و فرهنگشان فرق میکند.
مشغول فیلم گرفتن بودم که مردی خواست شکلات بردارد و رفیقش مانع شد و گفت خصوصی است!
من چون دیدم که دختران بیمنت پذیرایی میکنند گفتم نه مشکلی نیست خصوصی نیست آنها هم برداشتند.
به انگلیسی اسم و شهرش را پرسیدم و او هم جواب داد ولی جملات بعدی را دیگر به انگلیسی متوجه نشد. از نرمافزار استفاده کردم:
سمیرا چرا اینجا هستی؟
Samira zašto si ovdje?
(سمیرا زاشتو سی اوْدییه؟)
فقط توانستم جوابش را ضبط کنم بدون اینکه متوجه شوم، به آن دو دختر هدیهای دستساز از بچههای نهضت مردمی مکتب اسلامی دادم و احیانا برای محکم کاری مبلغ کمی هم دادم و خداحافظی کردم.
از آقای جاودان پرسیدم که اینها برای پول این کار را میکنند؟ که گفت نه و برای دختر آقای جاودان هم صدا را پخش کردم و گفتم ترجمه کنید:
میگوید ما یک چیزی شبیه مجموعه فرهنگی داریم که از شرکت کنندگان مارشمیرا پذیرایی میکنیم.
حس قرابتم با مردم بوسنی بیشتر شد و استغفار کردم از تصوری که از آن دو دختر داشتم، مهمان اینجا هم حبیب خداست.
#بوسنی #سفر #اربعین #مهمان
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
تصاویری از موکبهای! بین راه توسط مسلمانان بوسنیایی در راهپیمایی مارشمیرا.
مواکب یا توسط ساکنین خانههای بین راه برپاشده یا گروهی به صورت سیار.
قهوه به یاد اربعین هم هست.
#بوسنی #سفر #اربعین
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha