نمیتوانید تصور کنید که چقدر این پیام برایم شیرین و لذتبخش بود.
احمد رفیقی که در لبنان پیدا کردیم و کلی بهش زحمت دادیم، اهل جنوب لبنان است و به دلیل جنگ به بیروت مهاجرت کرده بود.
حالا امروز پیام داده است که بعد از آتشبس داریم به جنوب برمیگردیم😁
دعا میکنم که اتفاقی نیفتد و دشمن بدعهد دست از پا خطا نکند.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
به سمت جنوب
(ارسالی از بچههای ناف جنوب لبنان😃)
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
بین همهٔ خوشحالی مردم لبنان که از امروز صبح راهی جنوب و خانههای خود شدهاند فکر کردن به یک چیز غم به دلم میاندازد.
دختران و پسران جنوبی وقتی با صحنهٔ خانههای آوارشدهٔ نبطیه و صور و ... مواجه میشوند چه در دلشان میگذرد؟!
من شهادت میدهم که در سفرم به لبنان مردمی را دیدم که صبر پیش پایشان لُنگ انداخته است ولی ساختن جنوب، زمان زیادی میبرد.
ساختن جنوب، وظیفهٔ سنگینی برای من و امثال من میگذارد، وظیفهای که فردای آتش بس بااولویتتر است از وظیفهٔ شب جنگ.
#لبنان #سفر
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقَالا يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ قَالَتْ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ
حسنین علیهماالسلام از راه رسیدند و گفتند: اسماء! مادر ما در چنین ساعتی به خواب نمیرفت؟!
اسماء گفت: مادر شما خواب نرفته، بلکه از دنیا رفته است.
امام حسن روی بدن مادر افتاد و پیکر مقدّس او را حرکت میداد و میفرمود: مادر جان! قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من حرف بزن!
آنگاه امام حسین آمد و پاهای مبارک مادر را حرکت میداد و میبوسید و میفرمود: مادر جان! من فرزند تو، حسینم. قبل از اینکه هلاک شوم و بمیرم با من صحبت کن!
عالم فدای غربتی که امشب حسنین کشیدند.
تو زود راضی میشوی، چرا که کسی که هم اکنون با تو صحبت میکند، از دارایی هیچ ندارد جز خواستن از تو.
يا سَريعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ اِلا الدُّعاءَ
یک نکته را در نوشتن همیشه رعایت کنید:
طوری ننویسید که مجبور باشید منظور نوشتههایتان را برای دیگران توضیح بدهید.
خود نوشتهها باید گویا باشند.
کار سختی نیست، اگرچه که سخت جلوه میکند.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
پاورقی ها
یک نکته را در نوشتن همیشه رعایت کنید: طوری ننویسید که مجبور باشید منظور نوشتههایتان را برای دیگران
راهحلش چیست؟
شاید یکی از راهحلهایش این باشد که خودتان را مخاطب نوشتههای خودتان بدانید.
برای این موضوع هم لازم است گاهی به خودتان از بیرون نگاه کنید و چه راهی بهتر جز اینکه نوشتههای خودتان را بخوانید بدون آنکه بدانید نوشتههای شماست!
مثلا نوشتههای خودتان را یک هفته بعد از نوشتن آن بخوانید. اگر چیزی حالیتان شد و حالتان از نوشتههایتان به هم نخورد یعنی به موفقیت نزدیک شدهاید.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
ارتباط مستقیم با لبنان هم اکنون:
وضعیت مهاجرین لبنانی بعد از آتشبس
لینک ورود به پخش زنده:
https://event.alocom.co/class/mohammad.dareini/omomi
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آن که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بحر و لنگر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معاملهای داده است کمتر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
مگر نیامدن دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست
به خون چو جعفر طیار بال و پر میزد
شنیده بود شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت
و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست میدهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست
در آن سموم خزان آنقدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهی چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست
نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست
*
به حکم شاه دل ای خواجه! خشت جان بگذار
ز پیک یار چه سر باز میزنی هر دست؟
به دوست هرچه دهد، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین میدهد به دلبر دست
شاعر مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد
شادی روحش دعا کنید.
کتاب «روزنامهٔ پاکستان» نوشتهٔ سیدامیر سادات موسوی شرح سفر دو هفتهای به پاکستان است.
از این جهت که اولین سفرنامهٔ پاکستان بود برایم جالب بود ولی از آنجا که اطلاعات کمی در مورد پاکستان ندارم سفرنامهٔ مختصری بود که خیلی آنچه میخواستم را نداشت.
البته داشتن اختلاف عقیده با نویسندهٔ کتاب در مباحثی مثل حجاب، دین و ... میتوانست کتاب را از چشمم بیندازد ولی سعی کرده و میکنم که هر کسی را در جایگاه خودش ببینم. این کتاب صرفا یک سفرنامهٔ دوهفتهای است نه تحلیل دینی و اجتماعی تا بخواهد مورد توجه باشد.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
نزدیک یک ماه بود که کتاب «زبور مقاومت» را سفارش داده بودم و چند روزی است به دستم رسیده و امروز شروع به خواندش کردم.
🔹 سیری در زندگانی، مواضع و دیدگاههای شهید سیدحسن نصرالله
این کتاب یکی از محاسنش، بیان محاسن و ویژگیهای شهید از زبان دشمنان است.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
حالا که واتساپ رفع فیلتر شد یک حکایت داغ و امنیتی از جاسوسی واتساپ از اطلاعات پاسپورتهای ایرانی در مرز سوریه و لبنان دارم که نمیخواستم بگویم ولی حالا مجبورم کردند بیان کنم.
اگه تا فرداشب منتشر نکردم بدانید که ت.رو.ر شدهام. 😳
منتظر باشید
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
♨️ سفری امن با واتساپ
تا قبل از جولان این جولانی، و بعد از جولان آن داعشیها هر ایرانی که به سوریه میرفت داخل پاسپورتش مهر ورود و خروج نمیخورد.
دلیلش هم این بود که ظاهراً سپاه قدس هماهنگ کرده بود تا توی پاسپورت ایرانیها مهر سوریه نخورد چرا که با مهر سوریه در خیلی از کشورها برای ایرانیها مشکل و دردسر درست میشد. طبیعتاً با این کار هم از مردم عادی و هم از مدافعان حرم حفاظت میشد.
از طرفی هم وقتی که میخواستی وارد سوریه بشوی مخصوصاً از کشوری غیر از ایران مثل لبنان، باید اسمت را سفارت ایران تایید کرده باشد.
مامور از ما پرسید «اسم شما رو سفارت ایران تایید کرده؟!» تا ما فکر کنیم چه جوابی بدهیم یکی از همراهان ما گفت: «بله سفارت تایید کرده ما از طرف سفارتیم» در حالی که نبودیم!
مامور هم کلی موبایلش را چک کرد و اسمی پیدا نکرد و گفت اسم شما تایید نشده بالاخره همسفر ما با چرب زبانی و لهجهٔ سوری که بلد بود اجازه ورود ما را به سوریه را گرفت و قضیه ختم شد اما بهتزدگی ما باقی مانده بود.
وقتی خوب به گوشی تلفن مامور سوری نگاه کردم دیدم داخل نرمافزار واتساپ است و آنجا پر بود از صفحهٔ اول پاسپورت و اسامی ایرانیهایی که سفارت ایران آنها را تایید کرده برای ورود به سوریه.
این یعنی واتساپ کاملاً اطلاعات محرمانه دو کشور دیگر را به راحتی در اختیار دارد و در آن شرایط حساس، که قرار بود مهر سوریه داخل پاسپورت نخورد تا کسی متوجه نشود، حالا اسامی ایرانیهایی که قصد ورود به سوریه را داشتند و سفارت ایران هم آن را تایید کرده بود داخل واتساپ بود.
دو روزی هست واتساپ رفع فیلتر شده، فارغ از اینکه فیلتر کردن کار خوبی هست یا نه، اینکه احمقانه خود را به دست دشمن میسپاریم خندهدار است.
#لبنان #سوریه
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
♨️ وفای واتساپ
امروز میزبان یکی از خانوادههای لبنانی در ایران بودم. گرم صحبت بودیم که گفت واتساپ من حذف شده است. پرسیدم چرا گفت به دلیل اینکه این روزها از دو فرزند شهیدم خیلی برای مردم ایران فیلم ارسال کردهام و واتساپ به دلیل انتشار فیلمهای مقاومت حساب من را حذف کرد.
بعد هم خودش گفت ممکن است چند روز دیگر حساب را برگرداند ولی واتساپ دنبال قصاص است همیشه.
قابل توجه مسئولینی که میگویند واتساپ پیششرطهای ایران را پذیرفته این مهمان لبنانی همین امروز در ایران حسابش حذف شده است آن هم به جرم انتشار فیلمهای مقاومت! و قسعلهذا من باب فعلل و تفعلل.
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha
فکر کنم مسئولین کانال منو میخونن😂 واتساپ فیلتر شد دوباره 😜
برای شما هم فیلتره؟
پاورقیها | حمید اسماعیلزاده
@pavaraqiha