eitaa logo
🇮🇷پیام آوران نور(نبوت)🇮🇷
191 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
209 فایل
امام علی : به زنانِ خود #سوره‌ی_نور را آموزش دهید چراکه #پندها_در آن وجود دارد. #کپی مطالب #حلال و آزاد به شرط #صلوات #منتظر_پیشنهادات_و_انتقادات_سازنده_شما_هستیم @sadatderakhshan313 پشتِ‌‌ سنگࢪ👆🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسم رَبِ تنهاترین تنها: رتبه اول دانشگاه تورنتوی کانادا را به دست آورده بود ، وقتی درسش تمام شد و برگشت ایران ، تصمیم گرفت برود جبهه ! گفتم ، شما تازه آمدی و ازدواج کردی ، یه مدت بمان بعد برو جبهه ، گفت ، نه مادر جان ، من پول این مملکت را در کانادا خرج کرده ام تا درسم تمام شود ، وظیفه ی شرعی ام اینه که ، برم جبهه و به اسلام و مردم خدمت کنم ... 📕 ستارگان خاکی ج22ص63
🎤👈 همسر استاد مطهری رحمة الله علیه 🔶 مادر استاد در مورد شهید مطهری گفتند: در زمانی که استاد مطهری را هفت ماهه حامله بودم، در خواب دیدم که در مسجد فریمان تمام زنان فریمان نشسته اند و من هم آنجا هستم. 🔶 یک دفعه دیدم که خانم بسیار محترم و مقدّسی با مقتعه وارد شدند و دو خانم دیگر دنبال ایشان آمدند، در حالی که گلاب پاش هایی را در دست داشتند. 🔶 آن خانم مجلّلی که در جلو آن دو خانم بودند، به آنها گفتند: گلاب بریز، آنها روی سر تمام خانم ها گلاب پاشیدند. وقتی به من رسیدند، سه دفعه روی سر من گلاب ریختند. 🔶 ترس مرا فرا گرفت که نکند در امور دینی کوتاهی کرده باشم. ناگزیر مجبور به سؤال کردن شدم و از آن خانم پرسیدم: چرا روی من سه دفعه گلاب پاشیدند⁉️ 🔶 گفتند: به خاطر آن جنینی که در رحم شماست. این بچّه به اسلام خدمتهای بزرگی خواهد کرد. 🔶 وقتی مرتضی به دنیا آمد، با بچّه های دیگر فرق داشت، به طوری که در سه سالگی کُت مرا بر دوش می انداخت و به اتاقی در بسته می رفت و در حالی که آستینهای کت به زمین می رسید، به نماز خواندن می پرداخت. 📚 پاره ای از خورشید، ص 97
✨مجید،خيلي دلسوز محرومان و مستمندان بود. گاهي مي‌شد پول توي جيبش را مي‌بخشيد و جيبش خالي مي‌شد يا يك خانواده مستمند را شناسايي مي‌كرد و مي‌آمد و كابينت‌هاي خانه را باز مي‌كرد و به من مي‌گفت: تو چقدر قند داري يا چقدر برنج داري. خيلي‌ها هستند كه به نان شبشان محتاجند. ✨من مي‌فهميدم كه منظورش بخشيدن بخشي از اين اقلام به مستمندان است. بعد من را همراهش مي‌برد و دو نفري به در خانه آنهايي كه شناسايي كرده بود مي‌رفتيم و مخفيانه كمكشان مي‌كرديم. مجيد دغدغه محرومان را داشت و دلسوزي و كرامت توي دلش بود. ✍روایتی از مادر
⚜لذت قناعت⚜ ☺️ما در هزینه‌های ازدواج اصلاً سخت نگرفتیم و از همدیگر توقعی نداشتیم. هم خانواده من به آقا جواد و هم خانواده ایشان به ما سفارش می‌کردند که خود را به زحمت نیندازید و زیاد هزینه نکنید. به نظرم این توقع نداشتن در ازدواج خیلی برکت می‌آورد. 👌خیلی چیزها را زن و شوهر بعدها در زندگی و با تلاش و قناعت می‌توانند به دست بیاورند. این کار خیلی لذت بخش‌تر است از اینکه همان ابتدا همه چیز فراهم باشد. 🚫هیچگاه در زندگی دوست نداشتیم غرق مادیات شویم. سادگی برایمان لذت بخش‌تر از تجملات بود و چیزی که همواره در خرید کردن برای هردوی ما خیلی اهمیت داشت «خرید کالای ایرانی» بود. 🏡در آن زمان ما مستأجر بودیم و حقوق پاسداری آقا جواد هم خیلی ناچیز و البته با برکت بود. زندگی لذت بخشی داشتیم و هیچ کمبودی احساس نمی‌کردیم؛ چون ایمان در زندگی‌مان‌ جای داشت و خداوند آرامش حقیقی را به ما هدیه داده بود. ✨وقتی اولین فرزندمان آقا «علی‌اکبر» می‌خواست به دنیا بیاید، مادرم می‌خواستن طبق رسم و رسوم سیسمونی تهیه کنند. من و آقاجواد از ایشان خواستیم از گرفتن تخت و کمد نوزاد و وسایل غیر ضروری صرف نظر کنند و نهایتا فقط وسایل ضروری را بگیرند. گفتیم: «بعداً که خودمان خانه خریدیم و بچه هم بزرگتر شد، متناسب با نیاز، سلیقه بچه و فضایی که داریم تهیه می‌کنیم».
🌷یکی از بسیجی های اقلید به اسم علی صفری وصیت کرده بود بعد شهادتش موتورش وقف بسیج باشد، همین هم شد و بعد شهادتش موتور در اختیار بسیج و مهدی بود. گاهی در سرکشی شبانه بین پایگاه ها، مهدی سری هم به منزل پدرش می زد. همیشه هم از خیابان اصلی تا منزل پدرش موتور را خاموش می کرد و با دست هل می داد. یک شب علت این کار را پرسیدم. با مهربانی در حالی که نفس نفس می زد گفت: «این موتور را شهید صفری وقف بسیج کرده است نه کار های شخصی من!» من متوجه حرف های مهدی نمی شدم. خودش ادامه داد: «اگر قدرتش را داشتم که این موتور را بغل کنم و از خیابان تا خانه پدرم به دوش بکشم این کار را می کردم،بعید نیست به خاطر چرخیدن چرخ های این موتور در این مسیر که کار شخصی من است آن دنیا از من بازخواست نکنند!» ندیدم حتی یک بار پول بنزین این موتور را از پول بسیج بدهد، همه خرج موتور با خودش بود.
❇️ 💠شهید مدافع‌حرم ▫️برادر شهید نقل می‌کنند: احمدآقا در اخلاق و رفتار نمونه بود. احترام به والدین و به ویژه مادرم از جمله ویژگی‌هایی بود که در رفتار او خیلی بارز بود و شاید دعای مادرم بود که او را عاقبت به خیر کرد؛ در واقع کارهای خیری که احمدآقا انجام میداد، اینطور نبود که نمایشی باشد؛ او حقیقتاً در رفتارش نوعی باور و خلوص نیّت داشت و به دلیل همین ویژگی‌ها به عنوان بنده خوب خدا برای شهادت انتخاب شد. ▫️او حرف‌هایش را با این جمله به پایان میرساند که "دشمن بداند من و همه اعضای خانواده و کسانی که لباس سبز پاسداری به تن کرده‌ایم،خاری بر چشم او هستیم و نه تنها از فداشدن در راه اسلام هراسی نداریم بلکه آرزوی همه ما در این لباس پیوستن به کاروان شهداست که این راه جز سعادت نیست". @payamavarannoor