eitaa logo
🇮🇷پیام آوران نور(نبوت)🇮🇷
191 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
209 فایل
امام علی : به زنانِ خود #سوره‌ی_نور را آموزش دهید چراکه #پندها_در آن وجود دارد. #کپی مطالب #حلال و آزاد به شرط #صلوات #منتظر_پیشنهادات_و_انتقادات_سازنده_شما_هستیم @sadatderakhshan313 پشتِ‌‌ سنگࢪ👆🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴گاهی رفتار دشمنان می‌تواند به نفعمان باشد ✍مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را درآورد و خطاب به گارسون فریاد زد: «برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!» گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه‌پوست. زن به جای آنکه مکدر شود و چین بر جبین آشکار کند، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده، با لبخندی گفت: «تشکّر می‌کنم.» مرد ثروتمند خشمگین شد. بار دیگر نزد گارسون رفت و کیف پولش را درآورد و به صدای بلند گفت: «این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.» دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی کرد. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت: «سپاسگزارم» مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید: «این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آنکه عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.» گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت: «خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.» شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد... ✅‌‌ارسالی_ اعضاء ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @payamavarannoor
🌿 رفته بودیم سر جلسه؛ استاد می‌گفت یه ذکری هست میون‌بُر همه مشکلات...🌿 حلال همه مشکلات...(: اصلا این ذکر جادو میکنه💭 دفتر و مداد دستم گرفتم ذکر رو یاد داشت کنم...✏️ استاد گفت می‌دونید این ذکر چیہ؟! ...🌱 ‼️می دونستید اهلبیت علیهم السلام سفارش کرده اند برا فرج امام زمان عج زیاد دعا کنیم چون با ظهور امام زمان همه مشکلات و گرفتاری های ما هم حل میشه؟ 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 ❣ ❣ ❣ ❣ ❣@payamavarannoor https://eitaa.com/payamavarannoor
24.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 یک تذکر دینی و روایی مهم 🔴 ▪️کمتر درباره هامون برای دیگران بگیم، کمتر از موفقیت‌ها، پول درآوردن‌ها، خونه وماشین خریدن‌هامون برای دیگران بگیم. وقتی زیاد اتفافات زندگی خودمون رو برای دیگران تعریف کردیم دوحالت اتفاق میفته ▪️اول اینکه مبتلا به میشیم، و این چشم زخم هم در منابع دینی ما بهش اشاره شده و هم منابع علمی جدید به قدرت و تاثیرگذاری چشم رسیدن ▪️دوم اینکه، بعضیا شاید مارو چشم نزنن ولی آه حسرت میکشن که خوش بحال فلانی، چه زندگی خوبی داره، چقدر خوشبخته، چقدر پولداره، مانداریم. این آه خیلی اثرگذاره... JOiN👇 𝕵𝖔𝖎𝖓 ➡️ @payamavarannoor ╰═•♥️◍⃟🎼═╯
انديشيدن به گذشته اندوه می‌آورد و اندیشیدن به آينده هراس می‌آورد به حال بيانديش تا برایت لذت را به ارمغان آورد 🍃🌸 زنـدگی زیبـاست 🌸🍃 ـــــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩـ♥️ـﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩـــ قرارگاه معاونت جهادفرهنگی و تولید جنگ نرم پیام آوران نور ?𝖎𝖓 ➡️ @payamavarannoor ╰═•♥️◍⃟🎼═╯
جامعه خوب مجازی 🔹کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل می‌کند، یا به ناهار و نماز می‌رود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانال‌های تلگرام و اینستاگرامش را چک می‌کند. 🔸بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور می‌بیند، لوله‌ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب می‌زند در حالی که پولش را بیشتر گرفته است. 🔹کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره می‌زند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بيفتد! 🔸پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمی‌کند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس می‌دهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود. 🔹همه اینها شب وقتی به خانه می‌آیند، هنگامی که تلگرام را باز می‌کنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن می‌گویند و در اینستاگرام پست‌های روشنفکری را لایک می‌کنند. 💢 جامعه با من و تو، ما می‌شود، قبل از دیگران به خودمان برسیم. 🆔 https://eitaa.com/payamavarannoor
هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده مي گويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند . از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند . حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است . روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد . يك گوسفند در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود . حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود . كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟‌ ماهي گفت : خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است . ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده . حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد . از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است . ✾📚 https://eitaa.com/payamavarannoor
غر زدن، یک بازی روانی برای خالی کردن انرژی منفی روی فرد دیگر است! پس به جای غر زدن دنبال پیدا کردن راه‌ حل باشید. در زندگی با افرادی مواجه میشوی که هیچ تلاشی نمی‌کنند، اما مدام در حال غر زدن‌ هستند وهمیشه شاکی‌اند. از افرادی که کلام آنها فقط بوی ناامیدی و یأس می‌دهد دور بمان. یک سوال مهم: اگر واقعا از وضعیت فعلی خود ناراضی هستی، پس چرا "هیچ" تلاشی برای تغییر آن نمی‌کنی؟ بیا با خودت صادق باش. شکایت از وضعیت زندگی یعنی شکرگزاری چندانی نسبت به داشته‌هایت نداری. من فردی را میشناسم که حاضر است در مقابل مبلغ قابل توجهی نابینایی‌اش رو با بینایی تو معاوضه کنه! اگر مخالف این معامله هستی یعنی هنوز با چشمهایت کار داری. پس سعی کن آدم فعال و مثبتی باشی. "باور کنید برای هر مشکلی راه‌حلی وجود دارد. راه‌حلی که هنوز به فکر ما نرسیده... ✾📚 https://eitaa.com/payamavarannoor
🔅 ✍️ سخت‌ترین آزمون قضاوت 🔹در سال 1350 هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت می‌کردم، آزمونی در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهده‌دار پست‌های مهم قضایی در دادگاه‌های نظامی ارتش شوند. 🔸در این آزمون، من و 25 نفر دیگر رتبه‌های بالای آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضایی راه یافتیم. 🔹دوره تحصیلی، یک‌ساله بود و همه با جدیت دروس را می‌خواندیم. 🔸یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و به‌محض ورود من فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسایی خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی می‌کرد، مرا البته با احترام، دستگیر کردند و با خود به نقطه نامعلومی بردند و داخل سلول انفرادی انداختند. 🔹هرچه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را می‌پرسیدم، چیزی نمی‌گفت و فقط می‌گفت: من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمی‌دانم! 🔸اول خیلی ترسیده بودم. وقتی داخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را آزار می‌داد. 🔹از زندانبان خواستم تلفنی به خانه‌ام بزند و حداقل خانواده‌ام را از نگرانی خلاص کند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد. 🔸آن روز، شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، رسید. 🔹صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان به‌همراه همان لباس شخصی به‌دنبال من آمدند. مرا یک‌راست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکری داشت، بردند. 🔸افکار مختلف و آزاردهنده لحظه‌ای مرا رها نمی‌کرد و شدیدا در فشار روحی بودم. 🔹وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام هم‌کلاسی‌های من هم با حال و روزی مشابه من در اتاق هستند و البته همگی بسیار نگران بودند. 🔸ناگهان همهمه‌ای به‌پا شد. در اتاق باز شد و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شد. ما همگی بلند شدیم و ادای احترام کردیم. 🔹رئیس دانشگاه با خوش‌رویی تمام با تک تک ما دست داد. معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود. 🔸سپس این‌چنین به ما پاسخ داد: هرکدام از شما که افسران لایقی هم هستید، پس از فارغ‌التحصیلی، ریاست دادگاهی را در سطح کشور به‌عهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس می‌کردید. 🔹و در مقابل اعتراض ما گفت: این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم می‌کنید، درک کنید و بی‌جهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید! 🔸در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهی شد و همه نفس راحتی کشیدیم. ◽زیر پایت چون ندانی، حال مور ◽همچو حال توست، زیر پای فیل ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/payamavarannoor
✍️ به مشکلات بخند 🔹مرد جوانی که می‌خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. 🔸استاد خردمند گفت: تا یک سال به هرکسی که به تو حمله کند پولی بده‏. 🔹تا ۱۲ ماه هرکسی به جوان حمله می‌کرد، جوان به او پولی می‌داد. 🔸آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعدی را بیاموزد. 🔹استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر. 🔸همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا درآورد و از راه میان‌بر کنار دروازه شهر رفت. 🔹وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او. 🔸جوان به گدا گفت: عالی‌ست! یک سال مجبور بودم به هرکس که به من توهین می‌کرد پول بدهم، اما حالا می‌توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم. 🔹استاد وقتی صحبت جوان را شنید، چهره خود را نشان داد و گفت: برای گام بعدی آماده‌ای، چون یاد گرفتی به‌روی مشکلات بخندی. 🙏🤍 ✾📚 https://eitaa.com/payamavarannoor
🌿 علامه‌ حسن زاده آملے چہ زیبا فرمودن : " به جای این که عابد باشی عبد باش شیطان هم قریب به ۶۰۰۰سال عبادت کرد عابد شد اما عبد نشد …تا عبد نشوی، عبادتت سودی به حالت ندارد ؛ عبد بودن یعنی : ببین خدایت چه می خواهد نه دلت… " 🌿 رفیق! اگه خدا رو دوست داری و میخوای خوب بندگیشو کنی؛ اینکه " دلم میخواد اینجوری بپوشم،اینطوری آرایش کنم ، اینجوری بگردم"، دور از مرام عَبـــد بودنه... 📲➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor
چارلی چاپلین می نویسد با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ یه زن و شوهر با 4 تا بچشون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه، قیمت بلیط هارو بهشون اعلام کرد، ناگهان رنگ صورت مرد،تغییر کرد !! نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند. ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت،سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود،بهت زده به پدرم نگاه کردو گفت:متشکرم آقا !!! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هايش شرمنده نشود،کمک پدر را پذیرفت بعد از اينکه بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،ما آهسته از صف خارج شدیم و بدون دیدن سیرک به طرف خانه  برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم! "آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم" ثروتمند زندگی کنیم، بجای آنکه ثروتمند بمیریم! ⇩ッ? ‌‎‌‎‌‌‎‌😍 𝐉𝐨𝐢𝐧:‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​​​‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎➜• 🇮🇷🤝🇵🇸 @payamavarannoor
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسد به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا و قشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟ فقیر گفت: هرکس آنچه در دل دارد می بخشد ...!