#فرشته_ها_عاشق_می_شوند
#پارت۱۶
-اِ، خانم جون! شما كه از كوك زدن خسته شده بوديد، به جوراب فرزاد كه ميرسه،
خستگيتون در ميره؟!
خانم جون چند ثانيه از بالاي عينِك نزديك بينیش من را نگاه كرد، مانده بود كه چه جوابی به من بدهد. جورابها را توی دستش كرد و دنبال سوراخهایش گشت ولي چيزي پيدا نكرد .
بعد رو كرد به فرزاد و گفت :
-مادر! اين كه اصلا سيب زميني نداره!... فرزاد دولا شد و دست هاي خانم جون را بوسيد و جورابهایش را گرفت و گفت:
_قربون اون دستات برم، خانم جون! جوراب ما كه سوراخ نيست، فقط ميخواستم اين جوون يه كاري ياد بگيره، فردا كه ميره سر خونه زندگيش به مشكل برنخوره. اونوقت من نميتونم برم جواب شوهرش رو بدم ها، گفته باشم.
از اينكه من را سركار گذاشته بود، هم خندهام گرفته بود، هم لجم گرفته بود. خانم جون كه داشت به صورت من نگاه ميكرد و ريز ريز ميخنديد، گفت :
-عيبي نداره مادر! اونجوري اخم هاتو تو هم نكن. دوستت داره، اين جوري داره بهت ابراز محبت ميكنه ديگه. من هم گفتم
بله. دوست داشتن، از نوع مردونه.
مامان كه چند وقتي بود دنبال بهانه ميگشت من را يک جا گير بياورد كه با من حرف بزند، با سيني چاي آمد نشست پيش ما و گفت:
-خسته نباشي عزيزم! مواظب باش سوزن نره تو انگشتت .
مامان بالاخره، بعد از چند دقيقه حرف زدن و آسمون ريسمون بافتن، رفت سر اصل
موضوع. اول هم براي اينكه با عكس العمل تند من مواجه نشود رو كرد به خانم جون و در حاليكه سعي ميكرد لحنش خيلي عادي باشد، گفت :
-راستي خانم جون! امروز محبوبه خانم زنگ زد، خيلي سلام رسوند .
محبوبه خانم تا حالا چندبار من را براي پسرش فريبرز خواستگاري كرده بود ولي با
مخالفت شديد من مواجه شده بود.
اسم محبوبه خانم را كه شنيدم برق از سرم پريد. خواستم سريع بلند شوم و به يک بهانه اي بروم ولي ديدم اولا خيلي تابلو ميشود، دوما آن وقت يک سوژه دست فرزاد میافتد كه شروع كند. اين بود كه به دوختن ادامه دادم و توی ذهنم داشتم دنبال سوژه ميگشتم كه بحث را عوض كنم. يک دفعه گفتم :
- راستي خانم جون! شما تشک آقا جون خدابيامرز رو چطور كوك ميزديد؟ گنده گنده؟ !
مادر كه داشت به اصطلاح خودش خيلي نرم وارد قضيه ميشد با اين جمله من رشته
حرف را از دست داد و داشت گيج و منگ به خانم جون نگاه ميكرد، ولي خانم جون كه
پخته تر از اين حرفها بود و دست من را خوانده بود با نگاه و حالت چشم و ابرو به مامان فهماند كه ولش كن، كاِرت الان نميگيرد. بعد با مهرباني رو كرد به من و گفت :
-خدا رحمتش كنه! تو كه نديده بوديش. اصلا به دنيا نيومده بودي كه آقا جون به رحمت
خدا رفت. مرد خوبي بود. بعضي وقتا منو اذيت ميكرد ولي دست خودش نبود، جور و جفاي زمونه اونجوريش كرده بود. هر چي خاك اونه، ايشالا عمر پدر و مادر تو باشه. بيچاره كم تو زندگيش سختي نكشيده بود. 71 ساله بوده كه براش زن ميگيرن. از روي نداري، ميره تو خونه يكي از اون سناتورهاي شاه، نوكري. زنش هم ميشه كلفت خونه ي اونا. من كه زن اولش رو نديده بودم ولي ميگن خيلي خوشگل بوده. صورتش مثل قرص ماه بوده،صاف و سفيد. چشم و ابرو مشكي. ابروهاي كموني. قد و قواره و هيكلش هم ميگن خوب بوده. فقط
ظاهرا تا چند سال بچه اش نمي شده. خوشگلي هم يه وقتا بلاي جون آدم ميشه .
فرزاد رو به من كرد و گفت....
⭐️ @payame_kosar
دلانه
همه ى طوفان ها
نميان كه تو رو متلاشى كنن.
بعضى هاشون
ميان كه مسيرت رو پاك كنن.🌪🌪💫
⭐️ @payame_kosar
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
•┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈•
@payame_kosar
14.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️هیچ معضلی مثل بیتفاوتی، فرهنگ یک جامعه را به غلط عوض نمیکند!
📌بیتفاوت نباشید؛ با این فیلم از مجموعهها و مسئولین شهرتان مطالبه کنید.
📌بهترین کاری که یک مجموعه میتواند با هزینه اندک انجام بدهد همین است؛ البته موارد نادر درگیری لفظی نباید موجب دلسردی شود!
✍ضمنا یک نکتهای که در این کلیپ جلب توجه میکند، تذکر یک خانم مانتویی به خانمهای مکشفه است؛ بنظرم از بهترین سوژههایی است که میتواند براحتی کمر توطئهی کشفحجاب رو بشکند!
درواقع اشتباه راهبردی در امربهمعروفونهیازمنکر این است که فقط از خانمهای محجبه و چادری کمک گرفته میشود؛ درحالیکه بسیاری از خانمهای ضعیفالحجاب هم مخالف سرسخت جریان کشفحجاب و لیدرهای مزدور آن هستند؛ لذا تعلیم و حضور میدانی آنها، شوک بزرگی به طراحان توطئه وارد میکند!
#حجاب
╭━━⊰• 🇮🇷✊🇮🇷 •⊱━━╮
@payame_kosar
╰━━━━━🌺━━━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨؛
🔰 ممنونم که به من تذکر نمیدی!!!😳
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#فرهنگسازی_حیا
┄┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┄
@payame_kosar
┄┅┅┅❀🍃🌺🍃❀┅┅┅┄