🌹هشتم ذی الحجه(یومالترویه)
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ
قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
از كعبه رو به كرببلا ميكندحسين
و آنجا دوباره كعبه بنا ميكندحسين
⁉️"یوم الترویه "چه روزی است
♦️هشتم ذی الحجه روز ترویه است و این روزی است که حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.
♦️٨ ذی الحجه سال شصت هجری قمری، روزی که امام با خانواده و یارانشان مکه را به قصد کوفه ترک کردند. این روز سر آغازیست بر واقعه عاشورا و حماسه عاشوراییان.
________🍃🌹🇮🇷
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خـدایـا💥
امشب،،شب عرفه شب نیایش
با تو💞 وبه عشق تو💞
دگر بار بسوی،تو 💕
🌺آخرین امید جا ماندگان
از شب قدر
شب و روز عرفه است🌺
✅ عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ.
🟩 امام صادق علیه السّلام فرمودند:
گناهكارى كه در ماه مبارك رمضان مورد مغفرت و بخشودگى واقع نشود، تا سال ديگر مورد مغفرت قرار نخواهد گرفت، مگر اينكه به حج برود و در صحراى عرفات مورد مغفرت حق واقع گردد.
شب عفو است و محتاج دعایم،
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی، خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی زما کن، کمی هم جای ما او را صدا کن
به حرمت:
💠🌹اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم🌹💠
حاجاتمون روا
وعاقبتمون ختم بخیر ان شـاءالله
امشب تون پراز لطف خـدا...🕋
@payame_kosar
╰═•💟▒⃟✿⃟ 💟•═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠 امشب را ساده از دست ندهید
📌سه خصوصیت مهم شب عرفه
🎙مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی
#عرفه
𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍
@payame_kosar
🔴 خدا رحمت کند آقای مشکینی را
انتخابات را تشبیه می کرد به #کربلا و می فرمود:
✅صحنه انتخابات #صحنه_کربلا است.
☑️کسی که در انتخابات شرکت نمی کند گویا دارد یزید را #یاری می کند.
☑️کسی که در #انتخابات شرکت می کند ولی رای سفید می دهد انگار در کربلا است ولی کاری نمی کند و هدفی ندارد تیر به سوی هدف خاصی نمی اندازد
☑️کسی که به غیر صالح رأی می دهد گویا دارد علیه امام حسین شمشیر می زند.
☑️کسی که می گردد و اصلح را انتخاب می کند گویا دارد از امام حسین دفاع می کند.
🌷رأی مسئولیت آور است. با دقت و بصیرت رأی دهیم.🙏
_____🍃🇮🇷🌹
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکیات نماز قسمت ۲ ، چه شک هایی نماز را باطل میکند؟
#احکام_نماز
______🍃🌹🇮🇷
@payame_kosar
✨ امامـ صادق عليهالسلامـ
اِمتَحِنُوا شِيعَتَنا عِندَ ثَلاثٍ: عِندَ مَواقيتِ الصلَواتِ كيفَ مُحافَظَتُهُم علَيها، و عِندَ أسرارِهِم كيفَ حِفظُهُم لَها عَن عَدُوِّنا، و إلى أموالِـهِم كيفَ مُواساتُهُم لإِخوانِهم فيها.
شيعيان ما را در سه چيز بيازماييد:
در وقت نماز و چگونگى مواظبتشان بر آن،
در نگهدارى اسرارشان از دشمنان ما،
و در همدردى و كمك مالى به برادرانشان.
📚 بحارالأنوار، ج۸۳، ص۲۲، ح۴۰
🌹@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🌸 اجرای پاتوقی گروه سرود غنچه های مهدوی در برنامه چهارشنبه های امام رضایی کانون امام خمینی (ره)
#انتظارظهور
#پايگاهحضرتعلیبنابیطالبع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
𖠇𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅───
@payame_kosar
#گزارش_تصویری
🔷 کارگاه مشاوره ویژه مادران اعضای حلقه صالحین غنچه های مهدوی با حضور گرم سرکارخانم مریم شیری عزیز در مسجد دوازده امام (ع) برگزارشد.
#تربیتاسلامی
#پايگاهحضرتعلیبنابیطالبع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
♥️⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
#گزارش_تصویری
💠 عیادت از سالمندان و بیماران ناتوان و بررسی سلامت و وضعیت ایشان با همکاری بسیج خواهران پایگاه ثامن الائمه (ع) به نیت شهدای خدمت
#خدمت_بی_منت
#پایگاه_ثامن_الائمه_رباط_پشت_بادام
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
࿐჻ᭂ🌸💚🌸჻ᭂ࿐
@payame_kosar
✌️🖐 آموزش چرتکه (محاسبات ذهنی) 🧮
#ترم_اول
🤩 ویژه کودکان ۶ الی ۱۲ سال 🤩
✨ هر ترم ۱۰ جلسه 🪄
✅ شهریه ترم ۳۵۰ تومان
➗توضیحات لازم:✖️
۴ عمل اصلی "جمع و تفریق و ضرب و تقسیم" بر روی چرتکه یاد میگیرن که بعد از پایان دوره یک ماشین حساب با سرعت باورنکردنی 🤯
❌مهلت ثبت نام تا ۲۵خرداد ،ظرفیت محدود❌
🗓 زمان تشکیل کلاس: عصرهای دوشنبه ساعت ۵ تا ۶:۱۵
🏢 مکان : خیابان ابوالفضل پایگاه حضرت ابوالفضل
جهت ثبت نام به آیدی زیر پیام داده شود
@Jamali_09133738802
#نوجوانه_ها
#پایگاه_حضرت_ابوالفضل_ع
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
✦࿐჻ᭂ❣🌙❣჻ᭂ࿐✦
@payame_kosar
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_تصویری
🌹 جلوه هایی دیگر از جشن ازدواج " پیوند مهر و ماه " ❤️
🌱 پیامبر اسلام می فرمایند : " هیچ چیز نزد خداوند عزوجل محبوب تر از خانه ای که با ازدواج آباد شود، نیست. "
#پیوند_مهر_و_ماه
#گروه_جهادی_شهیده_طیبه_واعظی
#حوزه_مقاومت_بسیج_کوثر_اردکان
♥️⃟༈╰➤⃝⃔@payame_kosar
🔴روز #عرفه،تنها روزی که همه از محل اقامت آقا امام زمان عج خبر دارند!
(قسمت اول)
✳️جناب حجت الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپايگانى میفرمايد:
🔰من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى كه يكى از اخيار تهران است، شنيدم كه میگفت:
💠 من از اول جوانى مقيّد بودم كه تا ممكن است گناه نكنم و آنقدر به حج بروم تا به محضر مولايم حضرت بقيةاللَّه، روحى فداه، مشرف گردم.
🍃 لذا سالها به همين آرزو به مكه معظمه مشرف میشدم.
در يكى از اين سالها كه عهده دار پذيرايى جمعى از حجاج هم بودم،
✨شب هشتم ماه ذيحجه با جميع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنكه حجاج به عرفات بيايند، براى زوارى كه با من بودند جاى بهترى تهيه كنم.
♻️تقريباً عصر روز هفتم بارها را پياده كردم و در يكى از آن چادرهايى كه براى ما مهيا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم كه غير از من هنوز كسى به #عرفات نيامده است.
🌙آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بيدار ماندم تا آنكه نيمه هاى شب ديدم
🌷سيد بزرگوارى كه شال سبز به سر دارد، به در خيمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام عليكم.
☘ من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ايشان وارد خيمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها كه تازه مو بر صورتشان روييده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسيدند.
🔆من ابتدا مقدارى از آنها ترسيدم، ولى پس از چند جمله كه با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد كردم.
🔷جوانها بيرون خيمه ايستاده بودند ولى آن سيد داخل خيمه تشريف آورده بود.
🌸ايشان به من رو كرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟..
🌸حضرت فرمودند: شبى در بيابان عرفات بيتوته كرده اى كه جدم حضرت سيدالشهداء اباعبداللَّه الحسين(علیه السلام) هم در اينجا بيتوته كرده بود.
💠 من گفتم: در اين شب چه بايد بكنيم؟
🌹فرمودند: دو ركعت نماز میخوانيم، در اين نماز پس از حمد، يازده مرتبه قل هواللَّه بخوان.
🔰لذا بلند شديم و اين عمل را همراه با حضرت انجام داديم. پس از نماز آن حضرت يك دعايى خواندند كه من از نظر مضامين مانند آن دعا را نشنيده بودم.
☘ حال خوشى داشتند و اشك از ديدگانشان جارى بود. من سعى كردم كه آن دعا را حفظ كنم.
🌺ولى حضرت فرمودند: اين دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى كرد.(و من همچنان متوجه منظور ایشان نمی شدم!!)
♻️سپس به حضرت گفتم:
🔴به نظر شما الآن حضرت #امام_زمان(علیه السلام) در كجا هستند.
حضرت فرمودند: الان امام زمان در خيمه است.
💠دوباره سؤال كردم: #روز_عرفه، كه میگویند حضرت ولیعصر(علیه السلام) در عرفات هستند، در كجاى عرفات میباشند؟
🌷فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر كسى آنجا برود آن حضرت را میبيند؟ فرمود: بله، او را میبيند ولى نمىشناسد.
🔆گفتم: آيا فردا شب كه شب عرفه است، حضرت ولیعصر(علیه السلام) به خيمه هاى حجاج تشريف می آورند و به آنها توجهى دارند؟
🌻 فرمود: به خيمه شما می آيد؛ زيرا شما فردا شب به عمويم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل مىشويد.
💥در اين موقع، آقا به من فرمودند:
حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟
ناگهان متذكر شدم كه من همه چيز آورده ام ولى چاى نياورده ام.
❄️عرض كردم: آقا اتفاقاً چاى نياورده ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد؛ زيرا فردا میروم و براى مسافرين چاى تهيه مىكنم.
🌺حضرت فرمودند:چای با من.
✍ادامه دارد..
~•~•🍃꧁🌸꧂🍃•~•~
@payame_kosar
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمید نوری: پیام کوتاهی برای منافقین دارم. من حمید نوری هستم و در تهرانم و عید قربان پیش خانوادهام هستم. شما بدبختها الان کجا هستید؟
🔹میگفتید خدا هم نمیتواند حمید نوری را آزاد کند. دیدید که توانست.
~•~•🍃꧁🌸꧂🍃•~•~
@payame_kosar
🔴 کسی رو انتخاب کنیم که به جوان مؤمن و نخبه انقلابی باور داشته باشه و علاج کار کشور رو در درون ببینه نه در برجام!
🔹 فرق میکنه کی رئیس جمهور باشه! 🙂
~•~•🍃꧁🌸꧂🍃•~•~
@payame_kosar
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_چهل_شش
بعضی وقت ها هم ما به قایش می رفتیم. اما آنجا که بودم، دلم برای خانه ام پر می زد. فکر می کردم الان است صمد به همدان بیاید. بهانه می گرفتم و مثل مرغ پرکنده ای از این طرف به آن طرف می رفتم. تا بالاخره خودم را به همدان می رساندم. خانه همیشه بوی صمد را می داد. لباس هایش، کفش ها و جانمازش دلگرمم می کرد.
به این زندگی عادت کرده بودم. تمام دلخوشی ام این بود که، هست و سالم است. این برایم کافی بود.
حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه، زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود.
سال 1361 باردار بودم نگران بودم. فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچة دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم. من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده می کرد تا به همدان بیاید و به ما سر بزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود. می گفت: «وقتی نیستم، هوای قدم را داشته باشید.»
وقتی برمی گشت، می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی.»
اما با این همه، هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد، همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و مرا ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند. آب ها که از آسیاب می افتاد، می رفتند.
وجود بچة سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خرید خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه، ثبت نام کرد. یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: «دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستأجری راحت می شوید. تابستان می رویم خانة خودمان.»
نُه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید. پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفتة دیگر بچه به دنیا نمی آید. صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم.»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت، درد به سراغم آمد.
نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم؟!»
رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشة حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد، خدیجه و معصومه گوشة اتاق بازی می کردند. قربان صدقة من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد، می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت. سرم را می بوسید. جوشانده های جورواجور به خوردم می داد.
یک دفعه حالم بد شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهرها و زن برادرهایم. کمی بعد، خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند. قابله دیر آمد. شینا دورم می چرخید. جوشانده توی گلویم می ریخت . بعدازظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد.»
#ادامه_دارد
~•~•🍃꧁🌸꧂🍃•~•~
@payame_kosar