#خاطرات_شهدا
قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رزمامون خبر بدیم...
که تکفیریا نفهمن...🤔
یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😁
شهید مصطفی صدرزاده
@payame_kosar
#خاطرات_شهدا 🌷
سال دوم طلبگی بودم. همین که وارد کلاس شد بنا کرد به پرسیدن درس روز های قبل. از قضا آن روز بدون مطالعه در کلاس نشسته بودم. نوبت به من رسید. گفتم بلد نیستم.❗️
با ناراحتی گفت: علی؛ از کلاس برو بیرون. خیلی دلگیر شدم😞. با خودم گفتم مثلا این جا حوزه علمیه است. آدم رو جلوی جمع ضایع می کنند. می خواستم دیگر به او سلام هم نکنم. غرورم جلوی ۳۰ نفر شکست. مجبور بودم که روزهای بعد هم در کلاس شرکت کنم.
فردا دوباره سر کلاس رفتم.
دیدیم که برای همه ی کلاس شیرینی و آبمیوه خریده❗️. بین بچه ها توزیع کرد. نشست روی صندلی اش و با تواضع تمام گفت: از بچه هایی که دیروز از کلاس بیرونشان کردم، معذرت می خواهم. من را حلال کنند.❤️
برایم جالب بود که یک استاد حوزه به راحتی جلوی ۳۰ نفر به اشتباهش اعتراف می کند و از همه حلالیت می طلبد. شاید حتی حق هم با او بود. نمی دانم.
خبر نداشتم که با شکستن نفسش قرار است از خدا یک جایزه ی ویژه بگیرد💔. نمی دانستم. خیلی چیزها را نمی دانستم و خیلی چیزها را نمی دانم.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمدحسن_دهقانی
#شهید_روز_اربعین
#پیام_شهدا
@payame_kosar
📝#خاطرات_شهدا
🌹#شهیده_طیبه_واعظی
💠روز #عید بود. یک دست لباس سرخ و سبز برای او خریده بودیم. رفت بیرون و آمد. لباس را درآورد و کنارگذاشت.
گفتم: همه لباس نو پوشیدهاند، تو چرا لباست را در آوردی؟ گفت: اگر من این لباس را بپوشم، آن بچهها که #فقیر هستند و بابا و مامان ندارند،غصه میخورند و کسی برای آنها لباس نمیخرد. من دلم نمیآید این لباس را بپوشم بنابراین لباسهای کهنه را بیشتر دوست دارم.
#درآرزوی_شهادت
@payame_kosar
همسرداری اش خاص بود؛ وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم، لباس هایش را می چید واز من می خواست تا انتخاب کنم😍
توجه خاصی به مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید،
تعادل را رعایت میکرد به خاطر دل همسرش ، دل مادرش را نمی شکست و یا به خاطر مادرش به همسرش بی احترامی نمیکرد.👌🏻💚
همسر شهید مهدی نوروزی
#خاطرات_شهدا
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@payame_kosar
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
📖 برشی از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
خدا عزیز را رحمت کند. بعد از شهادت بچهها تنها نصیحتش به من همین بود. همیشه میگفت: «داغ دیدی، مادری، تحملش سخته. از این به بعد تنهایی داری، بهشت زهرا داری، گریه داری؛ ولی اگر میخوای دورت خلوت نشه و مردم ازت فرار نکنن، باید غمت تو دلت باشه.» خودش هم همین بود. در زندگی کم سختی نکشیده بود؛ ولی یکبار هم ندیدم از چیزی گله کند و غصهاش را به دل مردم بریزد. حرفش شده راه و رسم زندگیام بعد از بچهها. تمام غصهها سهم دلم و تنهاییهایم. راضی نمیشوم مردم از روی محبت به من سر بزنند و با بار غم روی دلشان برگردند. اگر غم و غصهای هم دارند، دلم میخواهد بگذارند اینجا و بروند.
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#برشی_از_کتاب
#معرفی_کتاب
@payame_kosar