#آشنایی_باشهید
🍀محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال ۱۳۴۶ در خانوادهای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود.
🍃وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد.
🌱محمد حسین در سال ۱۳۵۲، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند.
در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید.
🍃🍃این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق و استوار خود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت، درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت.
✨✨امام بزرگوارمان از این نوجوان ۱۳ ساله به عنوان رهبر یاد فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسههای بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوههای دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت.
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar
✨گاهی حسین را بلند صدا می کردم جواب
نمی داد و بعد از چند لحظه می گفت بله،
می گفتم حسین معلوم هست تو کجایی می گفت «سر قبرم» می گفتم مگر قبر تو در آشپزخانه یا اتاق است می گفت نه «قبر من در بهشت زهرا قطعه ۲۴ ردیف ۱۱ است.» هر وقت به بهشت زهرا می رفت و بعد برای ما تعریف می کرد.
🌟می گفتم حسین یک بار من را هم ببر خیلی دوست دارم به بهشت زهرا بروم حسین می گفت: «آنقدر بهشت زهرا خواهی رفت که سیر شوی.»
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar
🌹حسین که دائماً در رابطه با اسلام و دین بحث می کرد. نه تنها با ما بلکه با مردم هم همین طور بود. اگر می گفتیم برو نفت بگیر
می گفت: «جوانان ما در جبهه ها در سرما
می جنگند آن وقت شما می گویید برو نفت بگیر» حتی در مدرسه هم در این رابطه بحث و جدال داشت.
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar
🔴اوایل جنگ پاوه بود که محمدحسین گفت : میخواهم برای عروسی خواهر دوستم به خرمشهر بروم او حتی ناهار نخورد. سریع آماده شد و یک پیراهن و جوراب برداشت و با دوستش رفت.
🔵ما هم با خیال راحت 2 روز بعد از آن با بچهها به مهمانی رفتیم.آن روز که مهمان بودیم، چند پاسدار دنبال من آمدند.
چادر دختر بچهها را روی سرم انداختم و جلوی در رفتم، دیدم در اتومبیلی حسین جلو نشسته و گویا چند پاسدار در عقب مراقب او هستند به من گفتند : خانم، ما باید شما را به کمیته امام ببریم خیلی ترسیدم، سریع چادرم را عوض کردم و برگشتم. پرسیدم : محمدحسین اتفاقی افتاده؟ سریع گفت : نترس مامان چیزی نیست، این پاسدارها دوستانم هستند.
⚪️در کمیته به او گفتند : که باید امضا کنی از کرج خارج نشوی. گویا به او گفته بودند باید از حضور در جبهه منصرف شود.
او هم گفته : بود شما برادرهای من هستید و من نمیخواهم شما را فریب دهم اما امضا نمیدهم که از کرج خارج نشوم. هر وقت رهبر اعلام کند به بسیجی نیاز است من نفر اول میروم. اما از بنده امضا گرفتند.
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar
🏵یکی از روزها صدای بگو ومگوهایی که از سنگر محمد حسین شنیده می شد ، توجه ما را جلب کرد .گویا حسین ریزه قصد داشت به خط مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد .
🌺او اصرار می کرد وخواهش ، که بگذارید من هم به خط بیایم .فرمانده هم تاکید داشتند : «حسین آقا حالا برای شما زود است .» او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد ، قاطع و درکمال ادب واحترام گفت : « من به شما ثابت می کنم که زود نیست ! … » چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده ، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود.
🌹اما تلاششان نیز برای یافتن او بی فایده بود .که روز بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند.کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته …« همان مو قع نزد فرمانده رفت .در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت : « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است .
🌷من به آنجا رفتم ،یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است .»😄😄😄
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar
🍂سرانجام روز هشتم آبان ۱۳۵۹، محمدحسین فهمیده به اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس ـ که در یک سنگر بودند ـ در هجوم عراقیها، محاصره میشوند.
محمدرضا شمس، زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط میرساند وقتی به سنگر بر میگردد، میبیند که پنج تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها هستند. محمدحسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانکها حرکت میکند.
🍂🍂تیری به پای او میخورد اما در همان حال موفق میشود خود را به تانک پیش رو برساند. خود را به زیر تانک میاندازد و تانک به وسیله نارنجکی که در دست حسین فهمیده قرار داشته منفجر میشود. دشمن در این حال تصور میکند که حملهای صورت گرفته و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شکسته میشود و پس از مدتی نیروهای کمکی میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاکسازی میکنند.
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar
📝وصیت نامه شهید
🖋بسم الله الرحمن الرحیم هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسی که مرا یافت می شناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسی که عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسی که من او را بکشم، خون بهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
🖋 هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت های زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من!
🖌از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا این که به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم.
#ستاره ها
#شهید_محمدحسین_فهمیده
@payame_kosar