eitaa logo
پیام کوثر
742 دنبال‌کننده
14هزار عکس
8هزار ویدیو
169 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بِسْـمِـ الّلهِ النُّور 🍁رمان هیجانی و فانتزی 🌷 🍁قسمت چند ماه گذشت... یک شب وقتی وارد خانه شدم فاطمه جشن کوچکی گرفته بود 🎈🎊و کیک پخته بود.🍩 هرچقدر دلیلش را پرسیدم چیزی نگفت. بعد از اینکه شام خوردیم یک جعبه کادو آورد🎁 و از من خواست بازش کنم. وقتی جعبه را باز کردم یک جفت کفش کوچک دیدم که نامه ای لول شده 🗞داخلش بود. نامه را باز کردم و خواندم : 👼« باباجونم لطفا تا نه ماه دیگه که بدنیا میام کفشامو پیش خودت نگه دار! »👼 گیج شده بودم. باورم نمیشد! بی اختیار فریاد زدم : _ من بابا شـــــــــدم ؟؟؟؟!😍😳😲 فاطمه سرش را تکان داد.😍☺️ از زور ذوق زدگی فشارم افتاده بود. بعد از ازدواجم با فاطمه این بهترین اتفاق زندگی ام بود. 😍😁 از فردای آن روز تمام تلاشم را کردم تا کمترین فشار جسمی و روحی به فاطمه وارد شود.😇 اجازه نمیدادم وقتی خانه هستم کاری انجام بدهد... اما سنگینی کارهای خودم بیشتر شده بود. برای اینکه به درسهایم لطمه وارد نشود شب ها بعد از اینکه فاطمه میخوابید بیدار می ماندم و درس می خواندم. گاهی هم از شدت خستگی روی کاناپه خوابم می برد. 😇😴 دکتر فاطمه گفته بود وضعیت بارداری اش کمی خطرناک است و نیاز به استراحت بیشتری دارد.😊 بخاطر همین مساله نتوانستیم در طول این مدت به ایران برگردیم. 😒 با اینکه میدانستم تحمل سختی این دوران در غربت و تنهایی چقدر برایش دشوار است، اما حتی یک بار هم لب به شکایت باز نکرد. ❤️ در تمام این دوران امیلی هم حواسش به فاطمه بود. برایش انواع و اقسام غذاها را درست می کرد و مرتب به او سر می زد.👌 فاطمه زیبا بود،..😍 اما مادر شدن او را زیباتر و معصوم تر کرده بود. 😇😍 شب ها درباره ی انتخاب اسم بچه حرف می زدیم و سر جنسیتش شرط بسته بودیم.😃😁 فاطمه میگفت پسر است👦🏻 و من میگفتم دختر است.👧🏻 روزی که نوبت سونوگرافی تشخیص جنسیتش بود، نتوانستم همراهش بروم. شب که به خانه برگشتم به محض باز کردن در گفتم : _ سلام. جواب سونوگرافی چی شد؟؟؟😍 فاطمه بلند بلند خندید و گفت : + سلام بازنده. چطوری؟😍😉 فهمیدم که بچه مان پسر است و شرط را باخته ام. 😁😅 بالاخره بعد از نه ماه انتظار خدا "یوسف" را به ما هدیه داد. 😍👶🏻پسرمان از زیبایی چیزی کم از مادرش نداشت. با آمدن یوسف حال و هوای زندگی مان متحول شده بود... از بعد ازدواج تا شش ماه پس از تولد یوسف نتوانستیم به ایران برگردیم. بالاخره بعد از یک سال و نیم با یوسف شش ماهه به ایران رفتیم. 🇮🇷🛬 از برخورد پدرم با فاطمه می ترسیدم.😥 دلم نمیخواست دوباره با رفتارهایش، اذیت شود.😕 از فاطمه خواستم یک ماهی که ایران هستیم در خانه ی خودشان مستقر شویم. 😐 اما فاطمه گفت دو هفته خانه ی ما و دو هفته خانه ی خودشان!☺️☝️ مادرم از بس بخاطر نوه دار شدن خوشحال بود تمام اسباب بازی ها و لباس های شهر را برای یوسف خریده بود. رفتار پدرم عادی بود... با یوسف بازی می کرد و دوستش داشت. اما بجز مواقع ضروری با فاطمه حرفی نمی زد. 😕😒 چند روز بعد من و فاطمه برای خرید راهی بازار شدیم. در حال عبور از جلوی یک عطر فروشی بودیم که فاطمه گفت : _ رضا، بیا برای پدرت یه ادکلن بخریم.😊 +به چه مناسبتی؟ نه تولدشه نه روز پدره... به مناسبت رفتار خوبی که باهات داره براش هدیه بخریم؟🙁 _ اون پدرته. 😊برای آینده ی تو آرزوهای زیادی داشته. همونطور که تو برای یوسف آرزوهای زیادی داری. حالا درست یا غلط، ولی الان بعضی از رویاهاش خراب شدن. درسته پدرت به من علاقه ای نداره، ولی من دوستش دارم. ضمناً احترامش واجبه، حواست باشه چه جوری درباره ش حرف میزنی!☝️ چیزی نگفتم و باهم به داخل مغازه رفتیم... با وسواس زیاد و بعد از تست کردن نیمی از عطرهای مغازه یکی از و ادکلن ها را خریدیم. شب بعد از شام فاطمه هدیه ی پدرم را آورد و گفت : _ این هدیه برای شماست. امیدوارم خوشتون بیاد.😊🎁 ادامه👇
پدرم با تعجب نگاهش کرد و گفت : + به چه مناسبتی؟😟 _ مناسبت خاصی نداره. یه هدیه ی بی بهانه است. 😊دلم میخواست قبل از رفتنمون براتون چیزی بخرم. فقط امیدوارم به سلیقه تون نزدیک باشه. پدرم هدیه را باز کرد و از دیدن مارک ادکلن لبخندی روی لبش نشست، گفت :😄 + اتفاقا میخواستم همینو بخرم. خیلی عطر خوبیه. دست شما درد نکنه.😊 از اینکه پدرم برای اولین بار به روی فاطمه لبخند می زد خوشحال بودم.☺️ در طول دو هفته ای که آنجا بودیم فاطمه با محبت های واقعی و بی دریغش دل پدرم را نرم کرده بود. مادرم بمناسبت بدنیا آمدن یوسف برای جشن بزرگی🎈🎉🎊 برنامه ریزی کرده بود و قصد داشت تمام فامیل را دعوت کند...☺️ ادامه دارد.... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​​​✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @payame_kosar
هر قبل از خواب بخوانیم : 🔅آیه آخر سوره 👇 💠 قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا 💠 امیرالمؤمنین علیه السلام روایت فرمودند: «هیچ بنده ای نیست که آیه (قل انّما انا بشر مثلکم... را تا آخر سوره کهف ) بخواند جز اینکه برای او نوری کشیده شود از خوابگاهش تا خانه کعبه و چنانچه خود از اهل حرم است برای او نوریست تا بیت المقدس. 📘درمان با قرآن، ص 53 به نقل از ثواب الاعمال، ص97 از امام صادق علیه السلام روایت شده: «هربنده خدایی آخرین آیه سوره کهف را قرائت نماید در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود.» 📘الکافی، ج2، ص462 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @payame_kosar ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای علی فانی هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 •┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈• @payame_kosar
همیشه سرش پایین بود و توی چشمای نامحرم نگاه نمی کرد. روز سوم شهادتش این عکس رو زدند، وقتی نگاهم افتاد گفتم دورت بگردم احمدجان! این عکس همه شخصیت توست! شهید مدافع حرم 💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ 🌺@payame_kosar ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ شایعه : درآمد 3 میلیاردی راننده ماشین از کرایه مهران و شلمچه! 🔻‌نحوه ویدیو و کپشن‌نویسی مشخص است که این ویدیو مغرضانه ساخته و پخش شده است 🔻عوامل آمریکا، موساد و وهابیون در عراق حضور پررنگ دارند و همواره از حضور میلیونی زائران اباعبدالله به خصوص زائرین ایرانی عصبانی هستند و برای ضربه زدن به عقاید تشیع در عراق فعالیت گسترده می‌کنند و چنین چیزهایی منتشر می کنند! پول‌ها بسته بندی بانکی داره و‌ مشخصه از بانک‌گرفته شده نه مردم ، ساده نباشیم...😉 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @payame_kosar
29.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شیرینی زندگی چهار فرزندی با سه قلوهای بازیگوش از زبان زوج رفسنجانی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @payame_kosar
هدایت شده از نسرا اردکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تعامل والدین و فرزندان جهت تأمین امنیت روانی خانواده زمان استفاده از رسانه دکتر عزیزی به نگرانی‌های شما در مورد تربیت فرزند در عصر رسانه‌ها پاسخ می‌دهد. 🚩 نهضت سواد رسانه‌ای انقلاب اسلامی (نسرا) شهرستان اردکان 🆔 @NasraArdakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استانبولی پلو برنج🍚 نمک🧂 روغن سیب زمینی🥔 پیاز 🧅 زردچوبه،کاری رب🥫 گوجه 🍅 کره🧈 ‌┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 | حکم حرف زدن در نماز ✅ اگر در نماز عمداً حرف بزند؛ حتی اگر یک کلمه باشد، نماز باطل است. 🔺 رساله نماز و روزه، مسأله ۳۲۷ 🪴@payame_kosar
✅آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) : شیطان سراغ بعضی اشخاص می رود و آنها را دچار وسوسه می کند که : «خدا هست؟ نیست؟ آیا پیغمبر راست است؟ این حرف‌ها راست است؟ قیامتی در کار هست؟ آنها هم هر کاری می‌کنند که شیطان را رد کنند نمی شود. چنین کسانی باید زیاد ذکر «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِي العَظيم» را بگویند. . گاه پیش می آید که کسانی مبتلا به وسوسه های شیطان می شوند، آنها نزد من می آیند و من این ذکر را یادشان می دهم. 📚 در محضر مجتهدی ، جزء ۲ . آیت الله (ره) 🪴@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ علامه طباطبایی رضوان‌اللّه‌علیه: ❖ گردش زبان، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد، دل نیز در حرم خدا حرکت می‌کند، و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان می‌کند. یک علت مهم آشوب دل‌ها همانا تکثیر در کلام‌ها است؛ به روایت عامه حضرت رسول(صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) فرمودند: "اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً می‌دیدید آنچه را من می‌بینم و می‌شنیدید آنچه را من می‌شنوم. 📗 المیزان، ج ۵، ص ۲۷۰ •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈• اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ 💠 @payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسلام علیک یا امام رضا علیه السلام💐 باز رسیدیم به ساعت ۸ و قرار عاشقی❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی ؛ الامامِ التّقی النّقی ؛ وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ؛ و مَن تَحتَ الثری ؛ الصّدّیق الشَّهید ؛ صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه؛ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک...💐 آقاجان؛ دست شما و قلبهای شکسته و مشتاق ما... ┈••✾🍃🌹🍃✾••┈• اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ @payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱حلقه صالحین حضرت رقیه(س) باسرگروهی : سرکار خانم ریحانه حیدری روز یکشنبه در مسجد علی بن ابیطالب (ع) برگزارشد. با موضوع : اهمیت نماز اول وقت در مسجد حضرت علی بن ابیطالب (ع) برگزار شد . ╭┅─•❀♡❀♡•─┅╮ ‌    @payame_kosar ╰┅─•❀♡❀♡•─┅╯
کلاسهای تابستانه طرح نو+جوانه‌ها عروسک بافی و خیاطی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌙❣჻ᭂ࿐✦      @payame_kosar
28.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸 💖 در آستانه سال تحصیلی جدید با همت و همکاری گروه جهادی شهید محمد علی دهستانی پایگاه حضرت ابوالفضل(ع) تعداد ۲۲ بسته لوازم التحریر بسته بندی و به خانواده‌ای کم برخوردار اهدا شد. (ع) ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦      @payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بِسْـمِـ الّلهِ النُّور 🍁رمان هیجانی و فانتزی 🌷 🍁قسمت مادرم بمناسبت بدنیا آمدن یوسف برای جشن بزرگی🎈🎊🎉 برنامه ریزی کرده بود و قصد داشت تمام فامیل را دعوت کند... ☺️ با وضعیتی که از جمع فامیلمان سراغ داشتم دلم نمیخواست این اتفاق بیفتد و نگران فاطمه بودم..😥 هرچقدر سعی کردم جشن را بهم بزنم نشد. فاطمه که متوجه شده بود به بهانه های مختلف دنبال بهم زدن مراسم هستم دلیلش را از من پرسید.😊 من هم همه چیز را برایش توضیح دادم و گفتم که دلیل نگرانی هایم چیست. او فقط چند نفر از بزرگترهای فامیل را روز عقد دیده بود و هیچ شناختی از بقیه ی آنها نداشت... نمیدانست وضع زننده ی پوشش زن های فامیل و بگو و بخندهای مختلطشان چقدر مشمئز کننده است.😣 چند روز مانده به جشن در سالن مشغول بازی با یوسف بودم و مادر هم مشغول نوشتن لیست خرید✍ بود.. که ناگهان فاطمه کنارش نشست و گفت : _ اینارو برای جشن میخواین؟😊🎊 مادرم همانطور که به نوشتنش ادامه می داد گفت : + آره. برای جشن نوه ی گلمه.😍👶🏻 فاطمه لبخند زد ☺️و به لیست نگاه کرد. مادرم خودکار🖊 را زمین گذاشت و گفت : + ببین راستی بنظرت چه جوری صندلیارو بچینیم که همه ی مهمونا جا بشن؟ 🤔حدود هشتاد نفر میشیم.😟 مبل ها و صندلی های میزنهارخوری که هست. شصت تا صندلی پلاستیکی هم سفارش دادم بیارن. مبلارو بکشیم اون ته سالن بهتره؟ یا بیاریم اینجا کنار میزنهارخوری؟🤔🙁 فاطمه کمی این طرف و آن طرف را نگاه کرد و گفت : _ راستش فکر می کنم هشتاد نفر برای داخل خونه خیلی زیاد باشه. یعنی خیلی شلوغ میشه.😊 + وای آره. منم همش نگرانم جا کم بیاریم. 😟حالا کلی هم بچه مچه میاد شلوغ ترم میشه. نمیدونم چیکار کنم.😕🤔 فاطمه کمی فکر کرد و گفت : _ اگه با بقیه ی همسایه ها حرف بزنید و رضایتشونو بگیرید نمیشه یه بخشی از مهمونارو بفرستیم تو پارکینگ؟ 😊مثلا چهل تا صندلی رو تو پارکینگ بچینیم؟ مادرم چانه اش را مالید و کمی فکر کرد، بعد از چند دقیقه گفت : + نمیدونم. بذار شب با پدر رضا هم حرف بزنم، شاید بشه. 😟همسایه ها که راضین، مشکلی نیست. فقط مهمونا ناراحت نشن... از فرصت استفاده کردم و گفتم : _برای چی باید ناراحت بشن؟ اتفاقا اینجوری خیلی بهتره. میدونین که چقدر سیگاری🚬 توی فامیل داریم. آقایونو بفرستیم تو پارکینگ و فضای باز که حداقل دود سیگارشون این بچه و بقیه بچه هارو اذیت نکنه.😊👌 مادرم گفت : + آره. اینم فکر خوبیه. پس همینکارو میکنیم. دیگه از مهمونا عذرخواهی میکنم، میگم چون تعداد زیاد بوده همه باهم جا نمی شدیم.😊 شب مادرم با پدرم حرف زد... بعد از کمی بدقلقی و مخالفت او، بالاخره موفق شدیم با و آن جشن را ختم به خیر کنیم.☺️ خلاصه یک ماه مرخصی تمام شد و به انگلیس برگشتیم...🇬🇧🛬 فاطمه و زیادی برای بچه داری وقت میگذاشت و یوسف را با جان و دل بزرگ می کرد. می دیدم که در تمام وعده های شیرش با چه زحمتی ✨وضو✨ می گرفت. گاهی بجای لالایی برایش ✨آیه هایی از قرآن✨ را می خواند. وقتی یوسف می شد با آنکه دست تنها بود و کمکی نداشت اما بهانه گیری هایش را تحمل می کرد...😍😎 زمان می گذشت و هر روز از فاطمه چیزهای بیشتری یاد می گرفتم... هرچند که زندگی در غربت و میان آدم هایی که با اعتقاداتمان نداشتند برای ما دشوار بود،.. اما شنا کردن بر خلاف جریان آب مرا و بار آورد.😊💪 سالی یک بار به ایران🇮🇷🛬 برمی گشتیم. کم کم در طی این سال ها عمق علاقه ی پدر و مادرم به یوسف و فاطمه آنقدر زیاد شد که برای آمدنمان لحظه شماری می کردند.😍☺️ فاطمه از صمیم قلبش به دنیای اطرافش عشق می ورزید❤️ و همان عشق را هم دریافت می کرد.💖 پس از تولد پسر دوممان "یاسین"👶🏻 پدر و مادرم خودشان تمام شرایط را برای برگشتمان فراهم کردند. ادامه 👇