eitaa logo
پیام شهدا
596 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ داستانی زیبا از شهید عباس بابایی 🔹️ با عباس در کلاس هشتم درس می خواندیم و یک روز هنگام عبور از محله «چگینی» از توابع شهرستان قزوین ، یکی از نوجوانان آن محل به خاطر اختلاف قبلی به دوست ما ناسزا گفت و این باعث شد تا با او گلاویز شویم. ■ ما با عباس سه نفر بودیم و او فقط یک نفر بود. □ عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما، که توقع داشتیم او به یاریمان بیاید. سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد. ■ وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت و در جانبداری از طرف مقابل جلوی درگیری را گرفت. □ من و دوستم که از حرکت عباس به خشم آمده بودیم، مجبور به خاتمه درگیری شدیم و به نشانه اعتراض و ناراحتی با او قهر کردیم. □ سپس بی آنکه به عباس اعتنا کنیم، راهمان را در پیش گرفتیم، اما او در طول راه در کنار ما حرکت می‌کرد و با صدای بلند می‌گفت : - ■ او اشتباه کرد که ناسزا گفت ولی اگر ما یه نفر او را می‌زدیم اشتباه بزرگتری بود. □ این عدالت و انصاف نبود که سه نفر یک نفر را کتک بزند. پرویزسعیدی دوست شهیدبابایی این خاطره روگفتن ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: ✅ کانال پیام شهدا👇 بافشردن انگشت وارد کانال شهدا خواهید شد وپیوستن را کلیک کنید. ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ https://eitaa.com/joinchat/782041560Cfac174aa59 ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ دعای شهدا بدرقه راهتان باد ‌ ‌