eitaa logo
مسجد فاطمیه
359 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
217 ویدیو
14 فایل
🇮🇷اخبار و گزارشات|مسجد فاطمیه| ●پایگاه مقاومت بسیج ۵ شهید حسینیان ●هیئت امام حسن مجتبی(ع) ●کانون فرهنگی تربیتی شهید روانمهر ●پایگاه خواهران شهدای ۱۹دی ■نشانی: قم|خیابان۱۹دی|
مشاهده در ایتا
دانلود
❗ تابستانی متفاوت در: 🔆طرح تابستانه آفتابگردان ❌ویژه پسران پایه چهارم تا دهم 🗓 مهلت ثبت نام: ۲۰ خردادماه ⭕جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۳۵۶۷۴۸۵۷۳ تماس حاصل فرمایید. | @aftabgardan3 |
●انّا لله و انّا الیه راجعون● بسیجی مخلص و جهادی •سید محمد رضوی• میهمان ارباب بی کفن شد. تسلیت به خانواده ایشان و تمامی بسیجیان پایگاه ۵
📣📣هیئت امام حسن مجتبی (ع)امشب لغو میباشد.
مراسم تشییع پیکرجهادگر بسیجی و رزمنده انقلابی ،خدمتگذار محرومین و خادم زوار حسینی خادم القرآن برادر سید محمد حسین رضوی ساعت 18 امروز سه شنبه 10 خرداد از مسجد فاطمیه تا فلکه جهاد و سپس از مقابل درب گلزارشهداء برگزار می گردد ضمنا مراسم ختمی به همین مناسبت امشب بعد از نماز مغرب و عشاء مسجد فاطمیه برقرار خواهد بود مراسم سوم و هفتم آن عزیز سفر کرده پنجشنبه بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد محمدیه خیابان 19 دی برگزار می گردد.
شرکت در مراسم ارتحال حضرت امام خمینی(ره) 📌تاریخ برنامه :۱۴۰۱/۳/۱۴ 📌مهلت ثبت نام : تا امشب می باشد. جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بيشتر با شماره زیر تماس بگیرید: 09107698361 ❌❌❌توجه توجه❌❌❌ ظرفیت محدود می باشد و مهلت ثبت نام نیز تا امشب می باشد. 🔴پایگاه پنج شهید حسینیان🔴
🌹مشارکت در ختم سوره مبارکه یس🌹 ● *هدیه به روح برادر بسیجی مرحوم سید محمد رضوی* ● 📌خواهشمند است تعداد ختم مد نظرتان را به شماره زیر ارسال نمایید. +989120770701 🌹پایگاه ۵ شهید حسینیان🌹
هدایت شده از قرارگاه ثامن قم
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 | عقلانیت در مکتب امام خمینی علیه الرحمه 🍃🌹🍃 | | ثامن قم @samenqom313
🕯پس از سپری شدن روز هایی از فوت بسیجی پیشکسوت و بزرگوار پایگاه، سید محمدی رضوی، یکی از دوستان وی دست به قلم شده و تکه هایی از خاطرات خود با وی را به کاغذ اورده است. با هم به سراغ این دلنوشته ها می رویم 👇👇👇
🤚 *برایت می نویسم؛ نازنین* برایت می نویسم، چون حس میکنم حالا حالاها به تو مدیونم. سید نازنین ما نور باطن داشت. مردم داری، خوش‌رویی، خدمت بی چشمداشت و اخلاص در رفتارهای او نمایان بود. هر وقت او را می دیدی با روی باز و لبخندی ملیح روبرو می شدی. 🔹 *دغدغه مند بود؛ برای کارهای خیر پیشقدم می شد و حرص و جوش می‌خورد*. 🔹 چقدر برای تاسیس موسسه خیریه (مهرآیین شهر آفتاب) جنب و جوش کرد؛ طرح های جدید میخواست، دنبال اسم موسسه و اساسنامه اش بود، پیگیر ثبت موسسه بود و برای پاگرفتن آن همه جا جلسه می‌گرفت. منزل حاج حسین عزیز یک پاتوق بود، دفتر تسنیم پاتوقی دیگر و... معمولا صورتجلسات را خودش می نوشت و آخر جلسه از اعضاء امضاء می‌گرفت؛ کار اداری را خوب می‌شناخت. مصوبات را پیگیری می‌کرد. 🔹 گره‌گشا بود؛ همین نزدیک نوروز برای مشکلات مالی یکی از بچه‌ها با او تماس گرفتم و گفت حاجی حلش میکنم. چند پیشنهاد برای آن داد و بالاخره با انگشت تدبیر او گره باز شد. 🔹 بی جهت نیست که همه بچه ها داغدارند، کمتر کسی از او رنجیده است. نور باطن از همین جا می آید؛ از اخلاص! 🔹 *او را همتراز دوستان شهیدم می‌دانم یاد احمد صادق، جواد گلی و بشیر اکبریان را در دلم زنده کرد.* @paygah5
هدایت شده از قرارگاه ثامن قم
-1552146686_-2140853424.mp3
14.2M
🎙 بشنوید | صوت کامل سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم سی‌وسومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله). ۱۴۰۱/۰۳/۱۴ ✅‌‌ بصیرت ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @basirat_fa 🇮🇷www.basirat.ir
شماره ۲ 🤚 *آن شب جهنمی، کاش نبود!* وفاداری یعنی همین دوستی‌های عمیق و کشدار. از روز اولی که سید ما رنجور شد و بستری، هر کس شنید احوالپرس شد و پیگیر حالش بعضی‌ها که سر از پا نمی‌شناختند. شیفت بندی کرده بودند برای ماندن شبها در کنار تختش. وقتی در بیمارستان امیرالمومنین (جنب بیمارستان شهید بهشتی قم) بستری بود، به اتفاق حاج حسین عزیز و علی آقای آزادیان محجوب رفتیم برای ملاقاتش؛ خیلی خوش‌حال شد. .زن و بچه اش هم بودند. حاج عباس حیدرزاده هم بعد از کمی آمد. هنوز سید نسبتا سرحال بود. تمام ماجرای شروع بیماریش تا اون موقع را برایمان تعریف کرد. بگذریم... *کم‌کم عکسها و اسکن‌ها و آزمایش‌ها مشکوک می‌زد،که بردندش تهران* از روزی هم که به تهران منتقل شد، خیلی‌ها پای کار بودند برای حضور و درمان و اطلاع رسانی و دلداری به خانواده اش خامه‌یار و اسکندری، امیر عباسی و ازادیان. پاک‌سرشت و الماسی ها،دکتر صادق و حاج حسین و عبدالحمید... و خیلیها رفیقهای فابریکش گروه مجازی تشکیل دادند برای اطلاع رسانی لحظه ای از احوال سید. چقدر هم خوب! اقلا خیلی‌ها که نمی‌توانستند ملاقات حضوری بروند، از حال و روز رفیق شان مطلع می شدند. خوشا انها که به ملاقاتش رفتند، اما نوبت به ما که رسید، باب ملاقات تخته شد. *روزهای سیاه نزدیکتر می‌شدند و سید نازنین ما هر روز ضعیف تر و نحیف‌تر. روز قدس بود که سکته مغزی لعنتی، توان تکلمش را گرفت و همه خبرهای ناامید کننده از همانجا شروع شد*. همه دست به دعا برداشتند، ختم حمد و صلوات گرفتند، قربانی کردند، خانواده اش به پابوس امام رضا رفتند و التماس شان را به پنجره فولاد گره زدند. اما تقدیر چیز دیگری بود؛ آخرین دقایق شب نهم خرداد بود که اوضاع بهم ریخت و لحظه های تلخ شروع روز دهم، سید گذاشت و گذشت. همان لحظه با پاکسرشت عزیز تماس گرفتم تا صحت ماجرا را بپرسم که... پای گوشی زار میزد. *برای ما چه شب جهنمی بود آنشب؛ برای هانیه و سید احمد، به مراتب جهنمی تر!* آنشب خیلیها ریختند پایگاه برای سوگواری و زاری. پایگاه بوی شب‌های شهادت می‌داد و چراغ اشک بچه ها تا صبح روشن بود. . حاج رجب چقدر بجا گفت که یاد روزهای جبهه و جنگ برایم زنده شد؛ روزهایی که خبر شهادت یکی از بچه ها را می آوردند، و سه شنبه دهم خرداد، همان روزها بود رد پای همکاری و همدلی بچه‌ها در مسیر بیماری سید آشکار بود؛ آفرین بر یاری و وفاداری شما @paygah5