eitaa logo
پایگاه ممتی
68 دنبال‌کننده
745 عکس
67 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
193-tobe-ar-parhizgar.mp3
1.04M
هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه امروز یکشنبه 14 خرداد 1402 سوره مبارکه قاری: 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه امروز یکشنبه 14 خرداد 1402 سوره مبارکه 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
به نام خداوند خوب بهار، خداوند گل ، لاله و لاله زار، آغاز میکنیم یکشنبه چهاردهم خردادماه را... " یکشنبه بهاری تون در پناه پروردگار " 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
روزهای خوب خواهند آمد هر سر بالایی یک سرازیری دارد نفس عمیق بکش، بیخیال همه اتفاقای عجیب و غریب. هم اکنون زندگی کن... سلام صبح یکشنبه بخیر ☕️ نمایی از داخل قلعه تاریخی محمدیه 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
قرار بود کدام خانه آبادتر شود و کدام جیب، پرتر ؟! که کودکان معصومی از ساده ترین حقوق زندگی محروم ماندند، انسان هایی، بی رحمانه قربانی شدند، و ملتی از شدتِ فقر، به جانِ یکدیگر افتاد ! مانده ام از کدامین خدا، بقای عمر میگیرند ؟! کسانی که انسانیت را فدای منافعشان کردند ... شب هایشان چطور صبح می شود ؟ چطور راحت می خوابند ؟ ! یکی نیست بگوید ؛ بی انصاف ها ! کمی توقعتان را کم کنید، گند زدید به کتاب تاریخِ نسل های بعد ... 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
194-tobe-ar-parhizgar.mp3
1.05M
هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه امروز دوشنبه 15 خرداد 1402 سوره مبارکه قاری: 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
هر روز یک صفحه قرآن با ترجمه امروز دوشنبه 15 خرداد 1402 سوره مبارکه 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
به نام خداوند نون و قلم خداوند آزادی و عشق و غم، آغاز میکنیم دوشنبه پانزدهم خردادماه را... " دوشنبه بهاری تون پر از نگاه خدا " 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
سلام و احترام کیف مدارک آقای محمدفاضل ثابتی پیدا شده است. لطفا با شماره 09136560675 آدرس: نایین، روبروی پمپ بنزین چنگیزی، بیناس یدک ( لوازم یدکی ) مراجعه کنید. با سپاس 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
بی نهایت زیباست این متن: ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ... ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ، ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ،ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
(بازنشر) قسمت ششم ... تابستان به اتمام رسید و مدرسه‌ها باز شد. حالا گم‌شدن زهرا کم‌رنگ‌تر از قبل شده بود و مردم دنبال کار خودشان بودند و برای زمستانشان کشت و کار می‌کردند. یک روز در ولایت خبری پیچید که دوباره باعث شد گم‌شدن زهرا در صدر اخبار ولایت قرار گیرد. رضا جن که جوانی بی‌کس‌وکار و مجنون بود، برای حسین چاپی تعریف کرده بود که او از طریق پشت‌بام وارد منزل ربابه شده و نیمه‌شب زهرا را دزدیده و ‌به مرد و زنی که برای عکاسی آمده بوده‌اند تحویل داده و در قبالش مقداری پول و دوتا بسته سیگار وینستون و یک بطر عرق گرفته. به شب نرسیده بود که حرف‌وحدیث‌ها شروع شد. سید حمید و مدال و آقا حسن و چند نفر دیگر از هیئتی‌هایی که معتقد بودند دولتی‌ها به رضا جن پول داده‌اند تا دروغ بگوید و مردم را از دین و ایمان بیندازند، شبانه رفتند رضا جن را از خرابه باغ کبیری بیرون کشیدند و آن‌قدر زدندش تا اعتراف کرد دروغ گفته و هیچ‌وقت زن و مرد عکاسی را ندیده است. حسین چاپی هیچ‌وقت قانع نشده و به برادرم حسین گفته بود یقین دارد کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه ماجراست و رضا جن درست می‌گوید. در عوض حاج میرزا حسین می‌گفت رضا جن پیش او هم اعتراف کرده دروغ گفته و زهرا را ندزدیده است. روزها و ماه‌ها از پی هم گذشتند اما هیچ خبری از زهرا نشد. مردم ولایت مقداری پول به بتول خواهر ربابه دادند و منزل را به یک‌جور عبادتگاه تبدیل کردند. پول زیادی ‌خرج بازسازی و گسترش آن شد. تابستان سال بعد و قبل از محرم پدرم به خاطر شلوغی کوچه، منزلمان را فروخت و به کوچه‌ای دیگر نقل‌مکان کردیم. اکنون‌که حساب‌وکتاب می‌کنم درست چهل‌وهشت سال و دوازده روز از آن تاریخ می‌گذرد. دکترای اقتصاد گرفته‌ام و در دانشگاه تدریس می‌کنم. دریکی از شهرهای شمالی هم کارخانه تولید لنت ترمز اتومبیل دارم. سالی یک‌بار و شاید چند سال یک‌بار هم به ولایت سفر می‌کنم. پدر و مادرم به فاصله پنج سال حدود سی سال پیش فوت کردند، منزل پدرام تنها جایی است که در ولایت برایم باقی‌مانده. خواهر و برادرانم هم از ولایت کوچیده‌اند. در طول این سال‌ها علاقه کودکانه‌ام به زهرا تبدیل به یک عاشقانه‌ تخیلی عجیبی شده. گاهی او را می‌بینم که در قالب‌زنی خوش‌سیما و جذاب به سراغم می‌آید و مرا به دنیای رؤیاها پرتاب می‌کند. اما این چند ماه گذشته همه‌چیز متفاوت بود، سرنوشت زهرا، تمام خواب و خوراکم را گرفته. هر شب خواب می‌بینم و دچار کابوس می‌شوم. ماجرای گم‌شدن زهرا تمام فکر و ذهنم را به خود مشغول کرده تا آنجا که کلاً تمرکز خودم را ازدست‌داده‌ام. هیچ چاره‌ای برایم نمانده بود، تصمیم گرفتم برای واکاوی ماجرا و صرفاً برای آرامش خودم به ولایت سفر کنم. باید از یکجایی شروع می‌کردم تا ته قصه زهرا را دربیاورم. منزل پدری‌ام به دلیل بی‌توجه ای من در این سال‌ها نیمه متروک‌شده بود، تصمیم گرفتم فعلاً در هتل ولایت ساکن شوم. با اتومبیل چرخی در ولایت زدم. آنجا هم چون خود من که به مردی میان‌سال تبدیل‌شده‌ بودم، تغییرات بنیادی کرده بود؛ بسیاری از نقاط را نمی‌شناختم و با آن احساس غریبی می‌کردم. تمام چیزهایی که خاطرات من با آن‌ها گره‌ می‌خورد یا نابودشده بودند و یا به‌کلی تغییر کرده بودند. هیچ‌یک از جوان‌های ولایت را نمی‌شناختم و البته آن‌ها هم مرا. محله قدیمی منتهی به منزل ربابه تقریباً تماماً نوسازی شده بود و همه خانه‌ها نونوار شده بودند...ادامه دارد 🖊 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir
📣قابل توجه همشهریان گرامی 🩺برنامه حضور پزشکان متخصص 🗓 در روز سه‌ شنبه ۱۶ خردادماه 🏨 پلی کلینیک تخصصی مادر 🔰🔰رزرو نوبت ساعت ۸ صبح از طریق سامانه تلفنی کلینیک ☎️۳۳۰۳۳۷۷۰☎️ 🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇 🌐دوستان‌تان را نیزمهمان کنید؛ 👇 👁🌸👁 @mamatiir