به نام خداوند خورشید و ماه
که دل را به نامش خرد داد راه،
آغاز
میکنیم پنجشنبه یازدهم خردادماه را...
" آخر هفته بهاری تون در پناه حق "
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
#طرح_فرهنگی_همراه_مهر_سال_تحصیلی_1402_1403.
#هدیه_سنبل_محبت_است
🌹از کلیه دوستان و عزیزانی که تا امروز پنجشنبه ما را در این طرح یاری نموده اند کمال قدر دانی و تشکر را می نماییم.
دریغ نکنیم از آنهایی که مخصوصاً حق به گردن ما دارند
هدیه به روح رفتگان، پدران♡مادران آسمانی 🍃
بخوانیم فاتحه و صلوات 🌺
♡اللهم صل علی محمد و آل محمد♡
🌹آخر هفته تون گلباران...
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
بالاترین رهایی، آزاد شدن از نظرات دیگران است؛ روزی که بتوانی بدون وابستگی و اهمیت دادن به نظرات دیگران، از خودت و فردیتت لذت ببری، آن روز، روز رهایی توست!
نمایی از آب انبار قطب/ محمدیه
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
به نام آنچه جان را فکرت اموخت
چراغ دل به نورجان برافروخت، آغاز
میکنیم جمعه دوازدهم خردادماه را...
" آدینه بهاری تون سرشار از آرامش "
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
#قصه_های_ولایت
#سال_های_بی_نام_و_نشان (بازنشر) قسمت پنجم
... برف خیال ایستادن نداشت و یکریز میبارید. من هیچچیز خاصی در ذهنم نبود. کلاهم را پایین کشیده بودم و میان جمعیت دررفت و آمد بودم. محمد و جواد هم به من پیوستند اما حال و حوصله هیچکدامشان را نداشتم. مدتها بود فقط درسومشق برایم مهم بود. فکر میکردند من بیش از آنها میدانم که چه اتفاقی افتاده و دائم اصرار داشتند بگویم چه شده. مأموران ژاندارمری یک ساعت پیش ربابه و حبیب را با خودشان برده بودند و هنوز بازنگشته بودند. هرکس چیزی میگفت و تفسیر میکرد. عدهای میگفتند این ادامه همان معجزه است و فرشتگانی که زهرا را دادهاند اکنون او را بردهاند. عدهای میگفتند شاید زهرا را عمداً جایی مخفی کردهاند تا مردم دست از سر آنها بردارند. عدهای میگفتند دولتیها بچه را بردهاند.
بعدازظهر بود که مأموران حبیب و ربابه را به منزل بازگرداندند. هردو انگار صدسال پیر شده بودند. پایشان که به منزل رسید، دوباره شیون زنان آغاز شد. هنوز خیلی از مردها توی کوچه گرد آتش نشسته بودند. اکثراً برادرم حسین را که به ژاندارمری رفته بود، دوره کرده بودند و پرسوجو میکردند چه شده؛ و او هم باآبوتاب زیاد برایشان توضیح میداد که برای زهرا پرونده مفقودی تشکیل دادند و به پاسگاههای بینراهی هم گزارش کردهاند عبور و مرور ماشینها را کنترل کنند. عید نوروز از راه رسید اما هنوز بسیاری از کوچههای ولایت مملو از برف بود. طی چند ماه گذشته هیچ خبری از زهرا به دست نیامده بود. حبیب یک ماه بعد از مفقود شدن زهرا در یک روز یخبندان سکته کرد؛ اکثر اهالی برای مراسم آمدند. ربابه مثل گوشت و استخوان شده بود و تکوتنها، در را به روی خودش بسته بود. فقط مادرم و بتول با کلیدی که داشتند به او سر میزدند. مردم همچنان به درودیوار منزل ربابه دخیل میبستند. برادرم داوود که از تهران آمد دوباره چندتایی مجله آورد که خبر گمشدن زهرا را با عکس چاپ کرده بودند. میگفت خیلی از مقامات پیگیر پرونده هستند.
من یکهفتهای از خواب و خوراک و درسومشق افتادم اما بعدازآن به خاطر حرف مادرم که گفت شاید خدا زهرا را پیش خودش برده باشد و روزی که یک زن کامل شد او را برگرداند، دوباره تصمیم گرفتم تلاش کنم تا آن زمان آدم مهمی بشوم. هرروز صبح که بیدار میشدم به امید بازگشتن زهرا به دربسته منزل ربابه نگاه میکردم اما هیچ اثری نبود. روزها از پی هم گذشتند؛ اواسط تابستان و نیمههای محرم بود که ربابه هم تسلیم مرگ شد. مادرم ریزریز میگریست و یکپایش توی منزل ربابه بود و پای دیگرش منزل خودمان؛ در تدارک مراسم کفنودفن بود که من از آن سر درنمیآوردم. محله پرشده بود از زنانی که حالا باور داشتند مرگ زودهنگام حبیب و ربابه هم نشانه قداست زهرا است که آنها را خیلی زود با خودش از این جهان به بهشت برده. بهخصوص که ماه محرم هم بود. تا چهلم ربابه هرروز حداقل یک نفر در منزل ربابه نذری میداد. وسط حیاط آش میپختند و مردم از راه دور و نزدیک برای گرفتن آن میآمدند. من و بقیه بچهها هم کارمان این بود که میرفتیم از باغهای دور و اطراف چوبهای خشک را که بریده بودند، برای پختوپز میآوردیم. چند شب هم از محلههای مختلف ولایت هیئت آمدند و درِ منزل ربابه عزاداری کردند. کوچه ما از حسینیه محل هم پر رفت آمد تر شده بود...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
📣قابل توجه همشهریان گرامی
🩺برنامه حضور پزشکان متخصص
🗓 در روز شنبه ۱۳ خردادماه
🏨 پلی کلینیک تخصصی مادر
🔰🔰رزرو نوبت ساعت ۸ صبح از طریق سامانه تلفنی کلینیک
☎️۳۳۰۳۳۷۷۰☎️
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
به نام آن خدای پاک سبحان
که از خاک آفرید اینگونه انسان، آغاز
میکنیم شنبه سیزدهم خردادماه را...
"اول هفته تون سرشار از موفقیت "
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
آگهی تشییع و ترحیم
مرحومه مغفوره شادروان
زینب جعفری بلاباد
جهت شادی روحش فاتحه مع الصلوات
👁🌸👁
@mamatiir
#جلسه_هفتگی_قرائت_حدیث_شریف_کساء
و مراسم گرامیداشت سالگرد ارتحال حضرت امام (ره) و قیام ۱۵خرداد
#امشب_مسجدسید_محمدیه ساعت 20:30.
مداح: کربلایی سعید جهرمیان
سخنران مذهبی: حاج آقا ربیعی
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
آزمون گواهینامه موتورسیکلت در #محمدیه
#سرگرد_ابراهیم_نرگسیان رئیس پلیس راهور شهرستان نائین:
اگر گواهینامه موتور نگیرم چه میشود؟
☝️مهمترین دلیلی که شما باید هر چه سریع تر برای گرفتن آن اقدام کنید این است که در #تصادفات و برخوردهای رانندگی همواره کسی که گواهینامه ی رانندگی ندارد اگر مقصر شناخته شود باید خسارات و اگر مجروح یا فوتی در تصادف داشته باشیم دیه ی آن را پرداخت کند و بیمه دیه و هزینه های درمان را متحمل نمیشود .
دوشنبه پانزدهم خردادماه 1402 حسینیه میدان بالای محمدیه
#ساعت_پنج_بعدازظهر
🚦امید است با افزایش روند آموزشی و صدور گواهینامه موتورسیکلت در آینده نزدیک شاهد کاهش حوادث و تبعات اجتماعی ناشی از وقوع تصادفات باشیم.
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
به نام خداوند خوب بهار،
خداوند گل ، لاله و لاله زار، آغاز
میکنیم یکشنبه چهاردهم خردادماه را...
" یکشنبه بهاری تون در پناه پروردگار "
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
روزهای خوب خواهند آمد
هر سر بالایی یک سرازیری
دارد نفس عمیق بکش،
بیخیال همه اتفاقای عجیب
و غریب. هم اکنون زندگی کن...
سلام صبح یکشنبه بخیر ☕️
نمایی از داخل قلعه تاریخی محمدیه
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
قرار بود کدام خانه آبادتر شود و کدام جیب، پرتر ؟!
که کودکان معصومی از ساده ترین حقوق زندگی محروم ماندند، انسان هایی، بی رحمانه قربانی شدند، و ملتی از شدتِ فقر، به جانِ یکدیگر افتاد !
مانده ام از کدامین خدا، بقای عمر میگیرند ؟!
کسانی که انسانیت را فدای منافعشان کردند ...
شب هایشان چطور صبح می شود ؟ چطور راحت می خوابند ؟ !
یکی نیست بگوید ؛
بی انصاف ها ! کمی توقعتان را کم کنید،
گند زدید به کتاب تاریخِ نسل های بعد ...
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
به نام خداوند نون و قلم
خداوند آزادی و عشق و غم، آغاز
میکنیم دوشنبه پانزدهم خردادماه را...
" دوشنبه بهاری تون پر از نگاه خدا "
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
سلام و احترام
کیف مدارک آقای محمدفاضل ثابتی پیدا شده است.
لطفا با شماره
09136560675
آدرس: نایین، روبروی پمپ بنزین چنگیزی،
بیناس یدک ( لوازم یدکی ) مراجعه کنید.
با سپاس
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
بی نهایت زیباست این متن:
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ... ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ، ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ،ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
#قصه_های_ولایت
#سال_های_بی_نام_و_نشان (بازنشر) قسمت ششم
... تابستان به اتمام رسید و مدرسهها باز شد. حالا گمشدن زهرا کمرنگتر از قبل شده بود و مردم دنبال کار خودشان بودند و برای زمستانشان کشت و کار میکردند. یک روز در ولایت خبری پیچید که دوباره باعث شد گمشدن زهرا در صدر اخبار ولایت قرار گیرد. رضا جن که جوانی بیکسوکار و مجنون بود، برای حسین چاپی تعریف کرده بود که او از طریق پشتبام وارد منزل ربابه شده و نیمهشب زهرا را دزدیده و به مرد و زنی که برای عکاسی آمده بودهاند تحویل داده و در قبالش مقداری پول و دوتا بسته سیگار وینستون و یک بطر عرق گرفته. به شب نرسیده بود که حرفوحدیثها شروع شد. سید حمید و مدال و آقا حسن و چند نفر دیگر از هیئتیهایی که معتقد بودند دولتیها به رضا جن پول دادهاند تا دروغ بگوید و مردم را از دین و ایمان بیندازند، شبانه رفتند رضا جن را از خرابه باغ کبیری بیرون کشیدند و آنقدر زدندش تا اعتراف کرد دروغ گفته و هیچوقت زن و مرد عکاسی را ندیده است. حسین چاپی هیچوقت قانع نشده و به برادرم حسین گفته بود یقین دارد کاسهای زیر نیمکاسه ماجراست و رضا جن درست میگوید. در عوض حاج میرزا حسین میگفت رضا جن پیش او هم اعتراف کرده دروغ گفته و زهرا را ندزدیده است.
روزها و ماهها از پی هم گذشتند اما هیچ خبری از زهرا نشد. مردم ولایت مقداری پول به بتول خواهر ربابه دادند و منزل را به یکجور عبادتگاه تبدیل کردند. پول زیادی خرج بازسازی و گسترش آن شد. تابستان سال بعد و قبل از محرم پدرم به خاطر شلوغی کوچه، منزلمان را فروخت و به کوچهای دیگر نقلمکان کردیم. اکنونکه حسابوکتاب میکنم درست چهلوهشت سال و دوازده روز از آن تاریخ میگذرد. دکترای اقتصاد گرفتهام و در دانشگاه تدریس میکنم. دریکی از شهرهای شمالی هم کارخانه تولید لنت ترمز اتومبیل دارم. سالی یکبار و شاید چند سال یکبار هم به ولایت سفر میکنم. پدر و مادرم به فاصله پنج سال حدود سی سال پیش فوت کردند، منزل پدرام تنها جایی است که در ولایت برایم باقیمانده. خواهر و برادرانم هم از ولایت کوچیدهاند. در طول این سالها علاقه کودکانهام به زهرا تبدیل به یک عاشقانه تخیلی عجیبی شده. گاهی او را میبینم که در قالبزنی خوشسیما و جذاب به سراغم میآید و مرا به دنیای رؤیاها پرتاب میکند. اما این چند ماه گذشته همهچیز متفاوت بود، سرنوشت زهرا، تمام خواب و خوراکم را گرفته. هر شب خواب میبینم و دچار کابوس میشوم. ماجرای گمشدن زهرا تمام فکر و ذهنم را به خود مشغول کرده تا آنجا که کلاً تمرکز خودم را ازدستدادهام. هیچ چارهای برایم نمانده بود، تصمیم گرفتم برای واکاوی ماجرا و صرفاً برای آرامش خودم به ولایت سفر کنم. باید از یکجایی شروع میکردم تا ته قصه زهرا را دربیاورم. منزل پدریام به دلیل بیتوجه ای من در این سالها نیمه متروکشده بود، تصمیم گرفتم فعلاً در هتل ولایت ساکن شوم. با اتومبیل چرخی در ولایت زدم. آنجا هم چون خود من که به مردی میانسال تبدیلشده بودم، تغییرات بنیادی کرده بود؛ بسیاری از نقاط را نمیشناختم و با آن احساس غریبی میکردم. تمام چیزهایی که خاطرات من با آنها گره میخورد یا نابودشده بودند و یا بهکلی تغییر کرده بودند. هیچیک از جوانهای ولایت را نمیشناختم و البته آنها هم مرا. محله قدیمی منتهی به منزل ربابه تقریباً تماماً نوسازی شده بود و همه خانهها نونوار شده بودند...ادامه دارد
🖊#ناصر_طالبی_نژاد
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir
📣قابل توجه همشهریان گرامی
🩺برنامه حضور پزشکان متخصص
🗓 در روز سه شنبه ۱۶ خردادماه
🏨 پلی کلینیک تخصصی مادر
🔰🔰رزرو نوبت ساعت ۸ صبح از طریق سامانه تلفنی کلینیک
☎️۳۳۰۳۳۷۷۰☎️
🌐 به کانال پایگاه ممتی بپیوندید 👇
🌐دوستانتان را نیزمهمان کنید؛ 👇
👁🌸👁
@mamatiir