eitaa logo
همراه با شهدا پایگاه خیبر (شادی، تفریح، زندگی شهدایی) 🇵🇸
127 دنبال‌کننده
2هزار عکس
823 ویدیو
8 فایل
کانال شهدای ارتباط با ادمین جهت نظرات و پیام های شما @Arameshabadei
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع کانال خاطرات،تفریح، شادی شهدای شهرستان دماوند میباشد ارتباط با ادمین 🆔 @Arameshabadei ✅لینک کانال eitaa.com/shohadadamavand
لطفاازاین کانال خارج شوید وبه این کانال☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️بپیوندید
🌹باخنده ات، انارترک میخورد بخندیلدا بکن تمامی ایام سال را...!🌹 🔸شبِ یلدا بود ، عدّه ­ای از بچّه ­ها به بانه رفته و برنگشته بودند ، چند نفر از بچّه­ ها که بعدها آمده و متأهّل بودند به مرخّصی رفته بودند . فرمانده هم نداشتیم! نیمۀ شب بود، درست ساعتِ دوازده یک گلولۀ آر پی­ جی از روی پایگاه ردّ و منفجر شد. از خواب پریدیم ، اسلحه را برداشتیم و به بیرون آمدیم و هر کسی یک جایی سنگر گرفت. من رو به روی سنگر خودمان به نگهبانی ایستادم که اگر دشمن قصدِ نفوذ داشت ببینم . سنگرِ ما مُشرف بر نصفِ روستا بود . تیربار از پایین درّه روی درخت کار می ­کرد تا بچّه­ ها حواسشان پَرت شود و مشغول آن دور دست باشند ، چند نفر از سمتِ دیگر در پیِ آن بودند سیم­ خاردار را قطع کنند و خودشان را به بالا بکشانند . من که در این طرف بودم نمی ­دیدم ولی بچّه ­ها می ­گفتند : آن شب برادرت دلاوری از خود نشان داده ، فرماندهی کرده و بچّه­ ها را سامان داده ، تا همه جا در معرضِ دیدِ بچّه­ ها باشد . در بحبوحۀ درگیری تقی آمده می ­گوید : حسنی شهید شد ! یک تیر لبۀ گوشِ علی ­اصغر حسنی را گرفته بود . او می ­گفت : حسنی شهید شد ! من هرچه انگشتم را می­ خواهم تکان بدهم که ببینم اگر دشمن را دیدم می ­توانم ماشه را بچکانم ، می ­بینم نمی­ شود که نمی­­ شود . انگشتم از سرما کِرِخ شده بود و تکان نمی­ خورد . تازه یادم آمد که باید وقتی اسلحه را برداشتم و بیرون آمدم دستکش ­ام را هم بر می ­داشتم ! ادامه...... 👇👇👇👇👇 🌷@shohadadamavand