eitaa logo
بیت الحسن(پایگاه تخصصی شعر سبک مقتل )
409 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
15 فایل
❌ انتشار مطالب همراه با نام شاعر و ذکر صلوات جهت تعجیل فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج)❌ 🔷وقف زهراست همه گریه ما حَسنیه است حُسینیه ما 🔷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 نذر شهادت دختر سه سالهٔ امام حسین(ع) 💢 غم تا قیامت هست معنایِ رقیه(س) جانم فدایِ قلبِ تنهایِ رقیه(س) ایکاش در آتش سپر بودم برایش تا در امان می مانْد موهایِ رقیه(س) لعنت بر آن چشمانِ غارتگر که زل زد بر گوشواره هایِ زیبایِ رقیه(س) از آن شبی که بیهوا از ناقه افتاد از آه پُر شد خواب و رؤیایِ رقیه(س) بسیار سنگین بود زنجیرِ اسارت بسیار خم شد قدّ و بالایِ رقیه(س) تاب و توان از عمه جانش رفت تا که... بر نیزه قران خوانْد بابایِ رقیه(س) دردش به جانم!.. گوشهٔ ویرانه ایکاش- من اشکِ غم می ریختم جایِ رقیه(س) با مهربانی خارها را می گرفتم ایکاش دانه دانه از پایِ رقیه(س) تا گریه می افتاد فوراً می سپردم چندین عروسک را به دنیایِ رقیه(س) آنقدر برده ارث از مادربزرگش خورده گره کارِ مداوایِ رقیه(س) از دستهای زجر(لع) سیلی خورد چونکه در کوچه سیلی خورده زهرایِ رقیه(س) از کربلا جا مانْد! پابوسیِ بابا- شد حاجتِ امروز و فردایِ رقیه(س) برگ‌ براتِ اربعینم مانده گریان... چشم انتظارِ مُهر و امضایِ رقیه(س)! ✅مرضیه عاطفی-مرداد ماه ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 من گریه کردم و جلویم سر گذاشتند 💢 در خواب دیده ام که سحر زود میرسد گفتند گریه کن که پدر زود میرسد من گریه کردم و جلویم سر گذاشتند در شام حوصله چه به سر زود میرسد پایم پر از ستاره‌ی تاول نشسته است امشب شکایتم به قمر زود میرسد تا میزدم صدات مرا آی میزدند بالا سر یتیم خطر زود میرسد تا گم شدم رسید و ز مویم بلند کرد این زجر لعنتی چقدر زود میرسد بر شانه ام گل سر من طعنه میزند موی نسوخته به کمر زود میرسد رفتی تنور دخترت اما گرسنه بود این بوی نان کنار ،خبر زود میرسد خیلی مراقبم وسط ازدحام باش مهتاب وقت شب به نظر زود میرسد «پای شکسته گرچه به جایی نمیرسد آه شکستگان به اثر زود میرسد» ✅وحید عظیم پور ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷 💢 فَابکِ عَلی' رقیه، که او را چه بد زدند 💢 فَابکِ عَلی' رقیه، که او را چه بد زدند فَابکِ عَلی' رقیه، که بر او لگد زدند منزل به منزل، عاطفه اَش غرقِ آه شد هر جا رسید، کعبِ نِئی سدّ راه شد وقتی شبیهِ مادرِ سادات شد مفید از بسکه ضربه خورد، چو او قامتش خمید کوچکترین، بزرگِ حرم شد ز داغ و درد تاثیرِ اوست، بیشتر از صد هزار مَرد از بسکه دید محنت و غمهای عالمین شد پیر راهِ قافله ی زینب و حسین حالا که اینهمه اثرش جاودانه شد مانند فاطمه به تنش تازیانه شد تا گفت یاعلی، کتکی خورد بی هوا یافاطمه که گفت، چَکی خورد بی هوا هر بار، ذکرِ یااَبَتا یاحسین گفت سیلی جواب او شد و بَد ناسزا شِنُفت خسته نشد از اینهمه دردی که میچشید خسته شد از اِهانتِ زشتی که میشنید   مویی که بارها دلِ باباش، آب شد در دستِ زجر، گیسوی پُر پیچ و تاب شد از مُشتِ محکمی، که دهانش بخون نشست دندان و لَثّه ها و زبانش بخون نشست لَحنَش ز لَحنِ فاطمه زینت گرفته بود شیرین زبانِ قافله لُکنَت گرفته بود برگشته بود لهجه ی، بابایی گفتنَش داداشی اَش کجاست، به لالایی گفتنَش بر نیزه رَاسِ کودکِ شش ماهه را که دید غَش کرد و خوش زبانیِ لالایی اَش پَرید در آخرِ مسیر، شد از یک نظاره شاد بابا ز نیزه خم شد و یکباره بوسه داد این بوسه را دوباره سحر در خرابه دید وقتی سری، به دیده ی تر در خرابه دید بعد از یکی دو درد دل، انگار جان گرفت در آخرین نفَس، لبِ بابا نشان گرفت لب های پاره پاره به اشکش که شُسته شد چشمانِ خسته اَش، ز همان بوسه بسته شد ✅محمود ژولیده ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 نا ندارم تا تو را از طَشت بردارم پدر 💢 بعدِ دوری از تو تنها گریه شد کارم پدر روضه ی بی وقفه ام ، در حال تکرارم پدر من چه شب‌هایی که پای نیزه‌ات خوابم نبرد پس خیالت تخت ، امشب با تو بیدارم پدر می توانی سر روی پاهام بگذاری خودت؟ نا ندارم تا تو را از طَشت بردارم پدر تک‌تک آمار زخم صورتت دست من است این چنین آموختم تا خوب بشمارم پدر! این اواخر راه می افتم شبیه مادرت هر زمان پا می شوم دنبال دیوارم پدر گوشوارم باعث این گوش‌های پاره شد تا ابد از هرچه زیور هست..،بیزارم پدر عاشق بازار رفتن با تو بودم، نه سنان... تو ندیدی با چه وضعی بُرده بازارم پدر زجر می خوابید و پا می شد..،کتک می زد مرا هیچ تفریحی ندارد غیر آزارم پدر من فقط یک خُرده جا خوردم ، زبانم کُند نیست آه! کُلِّ شام می خندد به گفتارم پدر من کجا ، عمّه کجا ، بزم حرامِ مِی کجا... رنگِ چوب خیزران شد رنگِ رخسارم پدر ناگهان بحثِ کنیزی شد ، سکینه آب شد... حرف خود را قطع خواهم کرد ، ناچارم پدر! ▪️ جان هرکس دوست داری با خودت من را ببر راحتم کن از خیال اینکه سربارم پدر ✅رضا دین پرور ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 از دست داده ام نمک دخترانه را ... 💢 از من مگیر لذت بزم شبانه را ... بر من ببخش درهمی  آشیانه را هرکس گذشت غربت ما را  سرک کشید دانسته ایم ارزش  دیوار  خانه را یک طفل مو بلند گذشت از مقابلم از پیش چشمم عمه نهان کرد شانه را ... خیلی تلاش کرد بخواباند عمه ام بیدار با لگد شده ی نازدانه را .... قربان قصه گفتنت عمه ، نمی شود! خوابانده اند روی تنم تازیانه را ... دختر دلش خوش است به شیرین زبانی اش از دست داده ام نمک دخترانه را ... آنقدر گریه می کنم او را به من دهند پس می دهم به شمر بهای بهانه را از روی پیرهن بدنم را بشویی اش تکرار کن مصیبت دفن شبانه را ... ✅ ناصر دودانگه ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 بنوسید که غسّاله مرا غسل نداد 💢 روی قبرم بنویسید که دور از وطنم جای سِنّم بنویسید که پیر از مِحنم بنوسید که غسّاله مرا غسل نداد بنویسید  شبیه پدرم بی کفنم بنویسید مرا عمه حلالم بکند بنویسید نشد بوسه به دستش بزنم بُهت غسّاله از این بود که دید افتاده چند تا  لکهء مشکوک به روی بدنم کاش می شد به کسی این همه زحمت ندهم کاش می شد که خودم قبر خودم را بکنم خواستم یک دو وصیت کنم اما هر بار جای آن لختهء خون ریخت برون از دهنم بسکه زهرا شدم آخر نتوانست کسی در بیارد ز تن سوخته ام، پیرهنم رفتم و قصهء لالایی مادرها شد ماجرای وسط خیمهء غم سوختنم ✅حسین قربانچه T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 در غمت چیزی نباید گفت، باید جان سپرد 💢 میزبانِ خسته‌ام! دیر است، مهمان را ببخش نیزه‌دار اینجا نمی‌آمد، عموجان را ببخش نه، حریفِ این گره‌ها نیست انگشتان تو دست‌هایت خسته شد، موی پریشان را ببخش بوسه بر لب‌های خشکت آرزوی آب بود آرزوهای بَرآبِ رود و باران را ببخش خاکسارت شد، ولی باز از خجالت سرخ شد زخمِ پایت را نبین، خارِ مغیلان را ببخش گفت یک شب گم شدی ترسیدی از تاریکی‌اش روسیاه از روی زردت شد، بیابان را ببخش صورتت با بوسه‌ی انگشترم مأنوس بود رفت در انگشتِ سیلی‌دارها، آن را ببخش آن‌ که با لب‌های زخمم چوب‌بازی کرد، نه! خیزرانی را که می‌بوسید دندان را ببخش در غمت چیزی نباید گفت، باید جان سپرد جانِ بابا شاعران و روضه‌خوانان را ببخش ✅رضا قاسمی مرداد ماه ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 چه کرده خیزران با بوسه گاهم 💢 به این ویران سرا با سر رسیدی چرا مظلوم   بی لشگر رسیدی شدی دلتنگ من یا اینکه بابا برای دیدن مادر رسیدی تویی مبهم به چشمان رقیه چقد زخمی و زجر آور رسیدی نفس تازه کن اینجا در امانی تو که تازه ز طشت زر رسیدی خدا مرگم دهد از آخرین بار تو را دیدم.... چه زخمی تر رسیدی چه کرده خیزران با بوسه گاهم شبیه یاس و نیلوفر رسیدی میان آن شلوغیهای کوچه به داد عمه ی مضطر رسیدی نگاه ها را به سمت خویش بردی تو قرآن خواندی و هی سنگ خوردی ..... ببین از چهره ی ما رنگ و رو رفت ز چشمان منه غمدیده سو رفت تو رفتی بر نگشتی عمه ی ما به گودال بلا در جستجو رفت خودِ زینب به من گفت ای رقیه سر بابا به دستی بی وضو رفت خودش میگفت دیدم بر تن او چقدر شمشیر و سر نیزه فرو رفت خیام آتش گرفت و شعله هایش به سمت رو سری و تار مو رفت تمام مال و اموال حرم هم به دست لشگر بی آبرو رفت رباب از اصغرش میگفت با ما تمام یادگاریهای او رفت مصیبت از زمانی شد شروع که برای آب آوردن عمو رفت منم آنکه ز داغ و غم فسردم قدِ خم را ز زهرا ارث بردم ✅ مرتضی عابدیها ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مرا هر کس که می بیند دلش می سوزد الا زجر 💢 نشانت دادم ای لب سوخته، لبهای زخمی را تو هم پنهان مکن از دخترت، سیمای زخمی را ترک های لبم، بابا که می گویم به درد آید فدایت می کنم اما همین نجوای زخمی را سرم آنقدر،سنگ از این و آن خورده که یادم نیست کجا گم کردم آخر بار، من بابای زخمی را مرا هر کس که می بیند دلش می سوزد الا زجر که طعنه می زند این دختر تنهای زخمی را تو یادت هست چندین مرتبه از نیزه افتادی و من بر خاک دیدم آن سر زیبای زخمی را؟ خودم را وعده ی آغوش گرمت داده بودم من چه خواهی کرد امشب این من و رؤیای زخمی را؟ فدای گیسویت این گیسوان سوخته بابا فدایت می کنم این جان سر تا پای زخمی را ✅حسن کردی -مرداد ماه ۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢  این حسنیون ... 💢 باید حماسه ای دگر از نو به پا کنیم بیرق علم بساط عزا رابنا کنیم باید مثال روز حسین هفتم صفر روز حسن عزای دگر دست و پا کنیم 👇👇👇👇👇 @paygahsher انتشار=صدقه جریه ✅بیت الحسن( پایگاه تخصصی شعر سبک مقتل )
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 نذر شهادت غریب مدینه، کریم آل طه آقا امام‌ حسن مجتبی علیه السلام 💢 هر چند در مقتل نوشته "سَم" شهیدش کرد من باورم این است که ماتم شهیدش کرد من معتقد هستم که زهرِ جعده(لع) یکباره... اما غم ِ بی مادری کم کم شهیدش کرد پُر بود گوشَش از صدایِ ضربهٔ سیلی آن ضربتی که روز و شب؛ هر دم شهیدش کرد رازی که از مادر میانِ سینه پنهان داشت هم سخت پیرش کرد و آخر هم شهیدش کرد از غربت بابا، سکوتِ مبهم ِ مادر... آن چهرهٔ غمدیدهٔ دَرهم شهیدش کرد آنها که عمری شاهدِ تنهایی اش بودند گفتند قبل از سَم، به قران غم شهیدش کرد نامش حسن(ع) بود و به سائل بسکه رغبت داشت بغض و حسادت!...کینهٔ عالَم شهیدش کرد کوچه، مغیره(لع)، نیشخندِ ممتدِ قنفذ(لع) عمری جراحت هایِ بی مرهم شهیدش کرد بر زخم های کهنه اش دائم نمک میریخت در خانه-همسر؛ بهترین مَحرم شهیدش کرد مِهرش چنان افتاد در ذرّاتِ زهری که ناچار، با شرمندگی، نم نم شهیدش کرد حرف نگفته، قاتلِ جانش شد و یک عمر خون جگر خورد و به ظاهر "سَم" شهیدش کرد! ✅مرضیه عاطفی-عاطفی-مرداد ماه۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 من رازدار مادرم از هفت سالگی 💢 دُرّی که رنگ آن به عقیق یمن زده چوب حراج بر جگر خویشتن زده آتش شراره بر جگر یاسمن زده دریای غم به ساحل قلب حسن زده روز وشب آه می کشم و زار می زنم بسمل هم اینچنین که منم جان نمیکند میخواستم بلندشوم رو به را شوم تا زینبم نیامده از تشت پا شوم اما مجال نیست که از غم جداشوم چیزی نمانده با غم خود بر ملا شوم کم کم تمام اهل حرم جمع می‌شوند در سوی ناله های حسن شمع می‌شوند آه از نهاد می‌کشم و وای از دلم از عمر خویش خون جگر گشته حاصلم غربت جز اینکه هم نفسم هست قاتلم محنت جز اینکه هست مغیره مقابلم دیندارهای شهر هم از بس که ساده‌اند مسجد که میروم به علی فحش می‌دهند خاموش گشته اخترم از هفت سالگی خاکستر است بر سرم از هفت سالگی لرزیده است پیکرم از هفت سالگی من رازدار مادرم از هفت سالگی در خاطرم هر آینه از کوچه بگذرم انگار باز فاطمه را خانه می‌برم دیدم عیال کفر و ستم می‌رسند و بعد هیزم به دست تا پس در آمدند و بعد ابلیس‌ها به آتش در می‌دمند و بعد دیدم که با لگد به دری می‌زنند و بعد زود آمدند با غم ما سرخوشی کنند با هر وسیله‌ای شده محسن کشی کنند سخت است اینکه صبر کنی پر بریزد و از چشم صاحب فدک اختر بریزد و خون از شیار گونه مادر بریزد و سیلی ز گوش فاطمه گوهر بریزد و با دست‌ها طلب بکنی راه چاره را از خاک کوچه جمع کنی گوشواره را خون از لبم چکید ولی خیزران نخورد خیلی گلوم خشک شد اما سنان نخورد نه چکمه نه لگد به من نیمه جان نخورد آمدحسین و از بغل من تکان نخورد آرام روی سینه گرفته سر مرا تر کرد با دو جرعه خودش حنجر مرا تابوت من ز کینه خناس‌ها شکست در این مجادله دل عباس‌ها شکست وای از دمی که شیشه احساس ها شکست با تازیانه ها کمر یاس ها شکست زینب که سوی مجلس اغیار میرود عباس روی نیزه سرش آب ✅ حسین قربانچه- مرداد۱۴۰۳ T.me/paygahsher Eitaa.com/paygahsher 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶