▫️بچهها سید سعید صداش میکنند، رضا که خودش از نوجوونهای شَرّ و شورِ محلهی راه ری هست و احمد و عباس با کلی مکافات آوردنش قاطی بچههای پایگاه شهید مطهری، حسابی با آقا مربی صمیمی شده و میگه فکر نمیکردم سید اینقدر پایه باشه!
▫️آقا سید کنار کلاسهای تابستونی نو+جوانههای صالحین، احکام و تجوید قرآن آموزش میده.
▫️چاشنی شب گردیهای چهارشنبهها هم تمرین سبک و مهارتهای زندگی با تفسیر آیههای قرآن هست که البته طعم آبمیوه بستنی شیرینترش میکنه.
#وَ_ما_یَسطُرون
#قزوین
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
🛍 راز پاکتها
چند تا بسته همراهش بود! انگار تعمد داشت اونهارو طوری دست بگیره که بقیه متوجه بشن. این هم شاید از فوت و فن سرگروهی حلقه نوجوان پایگاه امام جعفر صادق علیهالسلام #دلگان بود!
تا چشم بچهها بهشون افتاد، کنجکاو شدن و دوست داشتند بدونن جریان این پاکتها و مهمتر از اینکه داخلش چیه؟
چند دقیقه که از شروع جلسه گذشت، بچهها شروع کردن پچپچ کردن و حدس زدن!
سرگروه هم با خنده بهشون گفت: معلومه خب، از قدیم گفتن، معما چو حل گشت، آسان شود!
بعد دو تا داستان و تعریف یک موضوع علمی، یکییکی صداشون زد و به هر کدوم یک پاکت هدیه داد. بچهها قول دادن از این به بعد بهتر و بیشتر از قبل مراقب دندونهاشون باشن و مسواکهای نو رو منظم استفاده کنند...
#وَ_ما_یَسطُرون
#سیستان_و_بلوچستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
▫️آفتاب نزده بود که راه افتادیم و خودمونرو به پایگاه حضرت زهرا سلاماللهعلیها رسوندیم. خانم هاشمی -فرماندمون- گفته بود اگه دیر کنید، جا میمونید...
▫️بیشتر از استرسِ نرسیدن، هیجان رسیدن داشتیم! اینکه کنار ساحل و در یک جمع پر انرژی، چه خاطراتی ثبت کنیم. خداروشکر به موقع رسیدیم و پیاده راه افتادیم سمت ساحل که همسایه دیوار به دیوار روستامون بود!
▫️روستایِ ما اسمش «مال قائد» هست که چسبیده به بندر #گناوه. همون کلهی سحر، هر کدوم از حلقات با سرگروه خودش توی دریا آب بازی کرد تا آفتاب نزده مزهی صبحونهی کنار ساحل رو هم تجربه کنند.
▫️داشتیم با بچهها دربارهی اینکه تفریح امروز، خستگی اجرای برنامههای یکی دو ماهه رو شست و برد حرف میزدیم که فرمانده همه رو صدا کرد و گفت: «بیاید قبل سفر اربعین عکس دستهجمعی یادگاری بگیریم...»
#وَ_ما_یَسطُرون
#بوشهر
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮 نترسید، کار بلدند!
نشسته بودم گوشهای و به رد و بدل شدن کلمات اعضای شورای پایگاه گوش میکردم. اینکه سرگروه پای حلقه ایستاده بود و میخواست توانایی متربیانش را به همه نشان دهد برایم جالب بود و تمام حرفش این بود که: خیالتان راحت؛ اجرای امسال با نونهالان «حلقه صالحین حنانهالحسین» باشد...
گذشت و گذشت و شد روز مراسم. سنشان کم بود، اما عشقشان به امام حسین علیهالسّلام کوه را جابجا میکرد. نو+جوانههای پایگاه ام البنین سلاماللهعلیها #سیرجان آمده بودند تا مجری برنامه ویژهی شهادت حضرت رقیه باشند.
لنز دوربین را روی جمعیت زوم کردم. وقتی شروع به خواندن و اجرای برنامه کردند، قلبم لرزید. در صدایشان، نگاهشان، رفتارشان همه و همه «لبیک یا حسین» موج میزد، ریا نبود، تظاهر نبود. صفا بود و خلوص.
افتخار ثبت اوج ارادت این فرشتگان زمینی به اهل بیت علیهمالسلام و لحظاتی ناب از عشقی خالص که در نگاههایشان پیدا بود ث، نصیب من شد.
#وَ_ما_یَسطُرون
#کرمان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
● آیه رو وقتی پای تابلو مینوشت، به قرآنآموزها مهلت داد تا اون رو از روی قرآن پیدا کنند؛ نفر اول که آدرس آیه رو پیدا کرد، ازش پرسید: میتونی معنی چند آیه قبل و بعدش رو هم بخونی؟
● بعضیها وقتی معنی آیات رو شنیدن تعجب کردن که چرا خدا وسط اون همه حرف جدی دربارهی جنگ نظامی، توی آیهی ۵۹ احزاب، یهو بحث رو میبره دربارهی #عفاف_و_حجاب!
● مربی قرآن پایگاه حنانه شهر #ازنا که این تعجب رو دید، لبخندی زد و گفت: خودتون رو دست کم نگیرید؛ شماها مجاهدای حفظ سنگر خانواده و جامعهاید...
#وَ_ما_یَسطُرون
#لرستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
🔰شصتش خبر دار شده بود! از کجا، معلوم نبود؛ ولی خب به هر حال سرگروه باید زرنگ باشه.
🔰بچههای حلقه نوجوان پایگاه ریحانه #ایرانشهر، دخترای آروم و خوبی بودن، اما معلوم نبود چرا بینشون شکر آب شده بود.
🔰قبل از شروع جلسهی حلقه، تصمیم گرفت از تفرقهافکنی دشمن برای سلطه بیشتر حرف بزنه؛ از ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و اینکه اتحاد مسلمین، تنها رمز پیروزی بر دشمن هست.
🔰بعد از این حرفها وارد فاز مهارتآموزی شد و بهشون یاد داد برای جلوگیری از سوءتفاهم و کدورت، باید صحبت کنیم و هنوز جلسه تمام نشده، دید لبخندهای شیرین جای خودش رو به اخمها و رو برگردوندنها داده...
#وَ_ما_یَسطُرون
#سیستان_و_بلوچستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
🎯 مامانای تیرانداز
🔸️چه ولولهای درست شده بود توی پایگاه سالمه شهرک فجر #چالوس. سرهنگ کوهستانی مربی آموزش سلاح هم هاج و واج مونده بود! از بس مامانها از پسرها بیشتر هیحان داشتن. آخه اولین جلسه اسلحهشناسی برگزار میشد.
🔸️جلسهای که اطلاعات تخصصی با لحنی روان، جریان داشت. فضای کلاس در عین جدیت خشک نبود. ترکیبی از احترام و مشارکت فعال بود.
#وَ_ما_یَسطُرون
#نو_جوانه_ها
#مازندران
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
- فاطمه! خانوم نجفی امروز یکم دیر کرده بنظرت میاد؟
+ آره با اینکه راهش دوره اما مطمئنم میاد؛ چون قول داده بود یه قصه جدید از قرآن برامون بگه!
خانم مربی به عشق دیدن لبخند بچههای پایگاه مهدیه روستای هواشانق #کوثر هرروز مسافت زیادی رو از شهر به روستا طی میکنه و سختی راه کوهستانی و دشوار رو به جون میخره تا شیرینی حضور توی کلاسهای قرآن و فرصت آموزش بچههای روستا رو از دست نده
#وَ_ما_یَسطُرون
#اردبیل
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
پنجشنبههای مسجد ما یه جور دیگهاس! کلاس سفالگری داریم. بوی خاک و آب میاد، آدم کیف میکنه.
مربیمون، میگه: “خاک عین زندگیه. اولش هیچی نیست، ولی اگه با عشق ورز بدی، میشه یه چیز قشنگ ازش درآورد.”
من فاطمهام. اهل #سپیدان. اولش وارد نبودم، گِل از دستم سُر میخورد، خندهام میگرفت! ولی کمکم دستم اومد، فهمیدم چطور باهاش کنار بیام. از خودِ ساختن بیشتر از نتیجهاش لذت میبرم. اینکه یه تیکه خاک سرد تو دستام جون میگیره.
تو کلاس کلی میخندیم. یکی لباسشو رنگ میکنه تا سفالش، یکی گلدونش کج میشه، کلی اتفاقای بامزه میافته.
دیروز داشتم یه پرنده میساختم، همش کلهاش میافتاد! ولی آخرش درست شد، وایساد. یه حس خیلی خوبیه که با دست خودت، یه تیکه خاکو تبدیل کنی به چیزی که تو ذهنت بوده. این کلاس سفال توی پایگاه فاطمیه، تجربهای شد تا یه جورایی حس کنم خداوند با هنرش، از دل همین خاک چه نعمتهایی به ما داده...
#وَ_ما_یَسطُرون
#فارس
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
🔹 رفته بودیم بازدید از ایستگاه آتشنشانی کیانشهر #اهواز، از طرف مسجد امام حسن مجتبی علیهالسلام. از اول که وارد شدیم، همهچی برامون هیجانانگیز بود؛ لباسها، ماشینهای بزرگ، و وسایل نجات! آتشنشانی که برامون توضیح میداد جدی بود و مهربون. چندتا عملیات واقعی رو هم برامون شبیهسازی کردن!
🔹آخر برنامه، نشستیم و درباره شجاعت، مسئولیت و کمک به دیگران صحبت کردیم. منم گفتم تحمل این لباسها در گرمای جنوب بهصورت معمولی هم عجیبه؛ چه برسه به اینکه بخوای بری وسط آتیش! واقعاً این بازدید یه تجربهی فوقالعاده و آموزنده بود.
#وَ_ما_یَسطُرون
#خوزستان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
🧮 مربی از نسل Z
«ریحانه صندوقسازان»، دختر یازدهمیِ نخبهٔ ریاضی، همیشه در حلقهٔ نوجوان پایگاه، متربی فعالی به حساب میآمده و تقریبا هیچوقت در جلسات غایب نبوده است. عاشق تدریس بود و امسال تو طرح نو+جوانههای صالحین تصمیمش رو گرفت: رفت پیش فرماندهٔ پایگاه نجمه #مشهد و گفت: «من حاضرم به بچههای کلاس اول و دوم که ریاضیشون ضعیفه، درس بدم!»
فرمانده هم که انگار منتظر همین پیشنهاد بود، با خوشحالی قبول کرد. اولش ریحانه فقط با دو تا دانشآموز کارش را شروع کرد. اما خبر کمکم به گوش مامانها رسید. همین شد که حالا، بعد از سه جلسه، کلاس ریحانه پر شده از یازده تا کلاس اولی و دومیِ شیطون و باهوش!
حالا ریحانه هم مربیِ بچههاست، هم اثبات میکنه که یه نوجوون نسل Z با همت و عشق میتونه کارهای بزرگی بکنه!
#وَ_ما_یَسطُرون
#خراسان_رضوی
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••
رشتهی محبت
🪡 سوزن، نخ، پارچههای رنگی و دلهایی که به شوق اربعین میتپید. دختران صالحینی حوزه حضرت مریم #رفسنجان، با خلاقیت، قلبهایی مهربان و نیتهای پاک، مشغول تهیه و گلدوزی هزار گیره سر دخترانه شدند.
🔸 از جمع ده نفرهشان فقط سوگند ماندنی شده بود. با هر کوک گ، اشک و لبخند مهمان صورتش میشد و با صدای ذکر صلوات رشتهی افکارش پاره! دلش تا مشایه پر کشیده بود.
🔸هر گیره با شور و اشتیاق بستهبندی میشد تا در مسیر نجف تا کربلا، به دختران زائر و کودکان عراقی هدیه شوند. نشانی کوچک از مهربانی ایرانیهای اینطرف مرز برای دخترانی که راهی حرم شدهاند.
🔸️این گیرهها فقط یک هدیه نیست، رشتهی محبتی است از قلبها، به فاصلهی ایران تا بینالحرمین.
#وَ_ما_یَسطُرون
#کرمان
🆔 ••✾@peickesaba✾••
••✾پاتوقِصالحینِبصیرِایران✾••