عزیزان ❤️
پدر یکی از دوستانم، مجموعهٔ خیریهای دارن که در حاشیهٔ شهر فعالیت میکنن و کمکهاشون همراه با تولید اشتغال هست.
اگر دوست داشتید، صدقاتتون رو میتونید برای این کانون واریز کنید. کاملاً قابل اعتماد. ❤️
ضمناً گفتند از دفتر آیتالله سیستانی اجازه گرفتند و خمس یا فطریه رو هم میتونید براشون واریز کنید.
✨ به من اصلاً چیزی برای تبلیغ نگفتند، ولی خودم چون از نزدیک با فعالیتهاشون آشنا هستم، دلم نیومد همین قدم خیلی کوچیک رو برای همراهی باهاشون برندارم. ☘ شما هم چه قصد واریز وجه دارید چه ندارید، لطفاً این پیام رو دستبهدست کنید. 🥰
۶۰۳۷۷۰۱۶۶۹۷۲۳۹۹۸
مهدی دریائی
۵۰۴۱۷۲۱۰۵۴۰۰۱۰۸۷
محمود رئیسستاری
@pelak13
قبلترها، بعضی برنامههای تلویزیون، هر روز از ماه مبارک، یک یا چند آیه رو از جزء اون روز انتخاب میکردند و دربارهش صحبت میکردند.
ولی الان میبینم بعضی جوونها خودشون هر روز یه آیه رو آیهٔ منتخبشون اعلام میکنن. این یعنی شخصاً وارد ارتباط با قرآن شدن، چقدر عالیه، بهبه. ❤️
@pelak13
پلاک ۱۳
داشتم دربارهٔ ریحانه میگفتم ❤️ طرح لبیک یه مجموعهست که بخشهای مختلفی داره. مثلاً مدارس لبیک بخش
دیشب در واحد ریحانه افطاری داشتیم. چه افطاریای! جای شما خالی. ظاهراً قند و نبات سر سفره بود، اما در حقیقت، شهد صمیمیت و رشدی که آنجا وجود داشت، از هر شیرینیای شیرینتر بود. «صمیمیت» و «رشد» را عمداً کنار هم گذاشتم. در بعضی روابط صمیمیت وجود دارد، رشد نه. در بعضی روابط برعکس...
رشد؟ مثلاً یاد میگیری که هرچند مسئولیتهایی داری، این مسئولیتها نباید میان تو و دیگران دیوار بکشد. اگر میتوانی، اگر زمان داری، نسبت به کاری که روی زمین مانده است، بیتوجه نباش. جالبتر اینکه کسی چنین جملهای به تو نمیگوید، این را از رفتار اعضای قدیمیتر و بیشتر از آن، از رفتار سرپرستها یاد میگیری. {ما از واژهٔ «سرپرست» استفاده میکنیم، نه «مدیر». بازی با واژهها؟! نه. هر واژه شبکهای از معانی را به انسان القا میکند؛ اگر تغییر فکر لازم است، تغییر واژهها هم لازم است.}
داشتم میگفتم. مثلاً میبینی سرپرست مشغول ظرف شستن است! سرپرست مشغول حلوا تعارف کردن است! درحالیکه او از تو پرمشغلهتر است، از تو خستهتر... سرپرست بالای سرت نمیایستد که کارهایی را که انجام میدهی فقط نگاه کند. او خودش میدود و دست تو را هم میگیرد تا بدوی... اگر گاهی زمین خوردی، آسیبشناسی میکند، اما ناامیدت نمیکند.
آنجا نقدها لابهلای کارهاست، لابهلای دویدنها. مثلاً کسی یک جمله گفت: «ایکاش پنیرش کارخانهای نبود»، همین. نه غر زد، نه کسی را زیر سؤال برد، نه افراط کرد. نکتهاش را گفت و رد شد؛ با اخلاق خوش، با نگاه مثبت و رشدمحور. خب، در چنین شرایطی آدم انتقاد را راحتتر میپذیرد، به آن فکر میکند، دربارهاش تصمیم میگیرد... {ما هنوز برایمان خوب جا نیفتاده! 😅 ولی محصولات طبیعیتر، بهتر از کارخانهای هستند؛ مثلاً بهتر است پنیر از لبنیاتی تهیه شود...}
صمیمیت؟ مثلاً راجعبه رنگ روسریاش از تو میپرسد. به اینکه دم افطار رنگت پریده، توجه میکند. همراه با تو دنبال تلفن همراه گمشدهات میگردد. با تو میخندد، به حرفهایت گوش میدهد، در ایموجیها از رنگ زرد استفاده میکند 😅 و...
من نمیگویم اینجا بدون اشکال است. مگر میشود؟ یک عده آدم عادی دور هم جمع شدهایم، مگر میشود جایی، بهطور فردی یا جمعی، دچار اشتباه نشویم؟! با وجود این، گاهی با خودم فکر میکنم اگر روحیهای که بر این جمع حاکم است، بر جامعه حاکم بود، همهجا چقدر «ریحانه» بود... ریحانه یعنی گل خوشبو.
@pelak13
پلاک ۱۳
دیشب در واحد ریحانه افطاری داشتیم. چه افطاریای! جای شما خالی. ظاهراً قند و نبات سر سفره بود، اما در
قربان حزن شریفی که در دل بعضی از شما به وجود آمده است. شرمندهام. اگر از ریحانه مینویسم، قصد پز دادن ندارم. میدانم که گاهی امکان تنفس در چنین فضاهایی نیست، میدانم که در اینصورت، با خواندن اوصافش، غباری از غم روی دل مینشیند...
اگر مینویسم، اول به این دلیل است که بهترین نمونهٔ کار فرهنگیای را که دیدهام، توصیف کنم. وصف کار خوب، ذائقهٔ آدمها را تصفیه میکند و باعث میشود خودشان هم بیشازپیش اهل کار خوب شوند و راحتتر از قبل، کار خوب را تشخیص بدهند.
دوم اینکه گاهی ناامیدیهایی وجود دارد که کار فرهنگی نمیکنند یا نمیشود. میخواهم بگویم گوشهای از این جهان، هم کار میکنند و هم میشود. فقط ریحانه نیست، خیلی جاها خیلی زحمت میکشند. کار انجامنشده بسیار است، اما جایی برای ناامیدی وجود ندارد.
سوم اینکه من تازه فهمیدهام اگر جامعه قدری و فقط قدری بهسمت توحید برود، چقدر میتواند زیبا و شیرین باشد. پیشازاین هرگز تصوری دربارهٔ آن نداشتم. میخواهم این زیبایی را به شما هم نشان دهم.
این غمی که روی دل مینشیند، شریف است. ممکن است بهزودی غبار غم از دل برود، تمام آنچه را که تصور میکردید هرگز اتفاق نمیافتد ولی اتفاق افتاده، به یاد بیاورید. شاید روزی پای شما هم به ریحانه یا امثال ریحانه باز شد. شاید همین غم، در دل شما طلبی به وجود بیاورد که باعث شود گنجهای نهفتهای را در اطراف خود بیابید. این هم دلیل چهارم.
در نهایت، شاید ماه بعد، شاید سال بعد، من دیگر نباشم. شاید کسی قبلاز خواب، به معنا داشتن و نداشتن خودش فکر کند؛ بعد لابهلای جستوجوهای اینترنتی شبانهاش ببیند اینجا کسی بوده که معنای خودش را در گام برداشتن برای هدفهای متعالی پیدا کرده است. شاید او هم گمشدهاش را پیدا کند... .
@pelak13
تو پیش از وحی ایمان داشتی، اعجاز عشق این است
نمازِ مِهر، بر مُهر نبوت کردهای بانو
چه خوش فهمیدهای با باختن در عشق، باید برد
چه سودی در صفای این تجارت کردهای بانو
تمام هستیِ حق، کوثرش سهم تو شد، زیرا
تمام هستیت را نذر امت کردهای بانو
علی بود و نبی بود و تو بودی اولِ این راه
تو با زهرات، با مولات، بیعت کردهای بانو
رخ مرضیه را بوسیدی و روحالامین شد مست
چنین شیرین که کوثر را تلاوت کردهای بانو
چه دُرّی در دل دلدادگی دیدی که از دنیا
به یک پیراهنِ کهنه قناعت کردهای بانو
چه اندوهیست در کوچت که دیگر این محمد(ص)، آن
محمد(ص) نیست، از وقتی که رحلت کردهای بانو...
بدان دست کریمت دارم امّیدی که در محشر
ببینم شاعرت را هم شفاعت کردهای بانو...
~ قاسم صرافان
@pelak13