eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
9.1هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
145 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 اینجا است، دختربچه ها را از مدرسه آوره اند برای ببینید، اگر و از دست برود که رفته، آینده ای در کار نخواهد بود. گروه بانوی مهتاب 👇👇👇 https://sapp.ir/joingroup/mrv23oNhaFxTIZKRH5EzbnYc در سروش 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 👆👆👆👆👆 کانال بانوی مهتاب در ایتا 🌺🌺🌺🌺 نشر پیامها صدقه جاریه هست
آموزش مفاهیم برای فرزندان لازمه ✅ اما نه از طریق و در فضای دانش‌آموزان و بطور یکسان برای همه!! 👈بلکه فقط و فقط از طریق ، بطور و متناسب با درک وشناختی که والدین از سوالات و افکار و ری اکشن شان دارند بچه ای که پدر مادرش اهل رعایت محرم نامحرم باشند، کمتر دچار آسیب و میشه گروه جهاد مجازی پاسخ به شبهات وشایعات فضای مجازی گروه در سروش👇👇👇 https://sapp.ir/joingroup/kvu7newqzBrXt1yH3NQA8fd2 به مابپیوندین👆👆👆
🔴🔴فراموش نکنیم آموزش نیست.. به کودک معصوم است هیچکس جز حق آموزش جنسی کودکان را ندارد!!!! بدترین نوع آموزش این مطالب،آموزش به صورت گروهی هست که حیای بین بچه ها از بین رفته و.... 🔺لطفا این مطلب را برای همه پدر و مادرهای دغدغه مند ایرانی بفرستین از لاک جیغ تا خدا @banomahtab
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش چطوری اطرافیانمون رو درمورد حجاب متقاعد کنیم⁉️ این روشها به درد همه جا میخوره چه مدرسه... چه مهمونیای عید... #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
🌺 #تجربه کننده #مرگ_تقریبی مثبت: من آموختم که #شیطان همواره تلاش میکند #مادر را از #خانه و #کودک دور نگه دارد #زن #خانواده #کودکان #آموزش #وسوسه #معنویت #شوهر #جنین #NDE #نور #عشق #محبت #آرامش #زمین #معاد #برزخ #مرگ #هدیه_زندگی #زندگی #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ حامی ایتا
شیر بچه‌های حیدر خیبر دوم نزدیک است سَنُصَلِّیَ فِی الْقُدس قَرِيبَا ... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند.. و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...😭🛌 ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت..📲 تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود... تا پس از چند ماه با هم برای 🌷پدر و مادر شهیدمان🌷 عزاداری کنیم... و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد... که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد _من جواب رو چی بدم؟😐 نمیگه تو اومدی اینجا نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟😁😁 و من شرمنده😢😓 پدر و مادرم بودم... که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا .. و از این و فقط گریه میکردم.😢😓😢 چشمانش را از صورتم میگرداند.. تا اشکش😢 را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت _این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!😉😁 و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده.. و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید😊 _فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ 😁🤔 دو سال پیش... به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم.. و حالا دوباره سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده.. و حتی میکردم.. به ابوالفضل حرفی بزنم...😅که خودش حسم را نگفته شنید،.. هلال لبخند 😁😊روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد _یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده! از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد.. و سوالی که بی اراده از دهانم پرید.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa