~🕊
#برگیازخاطرات
✨غروب #ماه_رمضان بود. ابراهیم در خانه ما آمد و یک قابلمه بزرگ گرفت و به کله پزی رفت. گفتم داش ابرام افطاری کله پاچه خیلی میچسبه. گفت آره ولی برا من نیست. رفتیم پشت پارک چهل تن انتهای کوچه در زدیم و کله پاچه ها را به خانواده مستحقی تحویل دادیم. آن ها ابراهیم را به خوبی می شناختند ...
#شهید_ابراهیمهادی♥️🕊🌱
🌴#برگیازخاطرات✨
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بدجورے شکنجه اش داده بودند.
روزے که آزادش کردند, وقتے میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شدهے خون است, اثر تازیانه ها.
بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایے که سرش در آورده بودند چیزے نگفت.
هروقت مادر میگفت این از خدا بے خبرها چے به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر....
#شهید_احمد_کاظمی♥️🕊
🆔Eitaa.com/pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد.
لذت برای او تعریف دیگری داشت.
اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.
اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
#شهید_ابراهیم_هادی♥️
📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد.
لذت برای او تعریف دیگری داشت.
اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.
اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
#شهید_ابراهیم_هادی♥️
📗سلام بر ابراهیم ؛ جلد دوم ، ص ۳۲
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🍁علی خواب دیده بود شهید میشود. صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری. ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید میشود.
🍁می گفت: وقت #اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد میروم سر وقت #نماز.
همان موقع پایش رفت روی مین.
تمام چاشنیهای داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد.
🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم.
شهید علی_محمودوند🕊
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
سه بار برایش
درجــه تشویقی آمــد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که کار برای #خدا این حرف ها را ندارد.
بـی هیچ ادعایـی میگفت:
اگــر برای همهٔ بچه های لشکــر ، تشویقی آمد،
چشــم؛ من هم میگیرم...!
#شهید_محمود_رادمهر ♥️🕊
شهادت ۱۳۹۵ خانطومان ، سوریه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
⚘سالها قبل از #جبهه رفتن نادر روزی تمام اعضاء خانواده دور هم جمع بودیم و صحبت میکردیم. ناگهان دیدیم که صدای خودمان را می شنویم. به عقب برگشتیم نادر را دیدیم که کنار ضبط صوت نشسته است و صدایمان را ضبط کرده است.. گفت به صحبتهایتان گوش کنید و ضبط را روشن کرد
↫ وقتی حرفهایمان را شنیدیم همه ناراحت شده بودند که چرا حرفهای بیخودی زده ایم.
⚘نادر با این کار می خواست بگوید از این حرفها نزنید صحبتی بکنید که برای #آخرت شما مفید باشد
بعد نادر گفت: تمام حرفهای شما ضبط میشود و در نزد خداوند محفوظ است مراقب اعمال و صحبتهایتان باشید.
#شهید_نادر_رضایی♥️🕊
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿غیر ممکنی که ممکن شد!
#شهید_صیاد_شیرازی در سخنانی به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر درباره #شهید_خرازی گفته است :
« در قرارگاه، صدای شهید خرازی را از بیسیم شنیدیم که میگفت : اجازه بدهید با یک گردان وارد خرمشهر شویم.
اما به وی گفتیم: مگر می شود با یک گردان با چند لشکر رو به رو شد؟
به هر صورت او اصرار میکرد . .
ناخودآگاه به او اجازه دادیم .
پس از ساعتی دوباره وی با بی سیم گفت : عراقیها تسلیم شدند . .
و ما باورمان نمی شد ، زیرا واقعا این کار باورنکردنی بود که انجام دادند .
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
اهل انفاق بود!
نمازهایش را اول وقت میخواند
شوخطبع بود و در عین حال بسیار کمصحبت..
اهل قرآنخواندن بود و بسیار به آیاتِ نورانی قرآن عمل میکرد.
به پدر و مادرش احترام میگذاشت و نیکی به آنها در رأس امورش قرار داشت به طوری که در این سالها، کوچکترین بیاحترامی از جانبِ
شهید شهروز نسبت به آنها ندیدم. بسیار به خانوادهاش اهمیت میداد و رسیدگی به امور خانواده را مهمتر از هر کاری میدانسـت.
✍🏻به روایت همسر
#شهید_شهروز_مظفرینیا♥️🕊
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
جہاد کلا پسر سر به زیری بود!
هیچ وقت خودش رو در معرض نامحرم قرار نمیداد.
یعنی از اون اماکنے کہ امڪان داشت نامحرم باشہ همیشہ فرارے بود و دوری میڪرد.
تو برخوردش هم یه حالت خاصی بود .
یعنی هم خودش رو عادی جلوه میداد و هم تو اون عادی بودنش بشدت حیا رو رعایت میکرد.
اصلا اهل تظاهر نبود..(:
#شهید_جهاد_مغنیه♥️
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بدجورے شکنجه اش داده بودند.
روزے که آزادش کردند, وقتے میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شدهے خون است, اثر تازیانه ها.
بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایے که سرش در آورده بودند چیزے نگفت.
هروقت مادر میگفت این از خدا بے خبرها چے به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر....
#شهید_احمد_کاظمی♥️🕊
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa