﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#حضور_و_تصرف_پس_از_شهادت!
🌷وسط هفته،سر ظهر وارد گلزار شهدا شدم و مشغول فاتحه خوانی به شهدایی بودم که عکسهایشان را میدیدم.وقتی نزدیک پرچم وسط گلزار رسیدم، صدای حاج اکبر را شنیدم که با همان لحن شوخش میگفت: ای بیوفا! نمیآیی یک فاتحه هم برای ما بخوانی؟
فکر کردم یکی از بچههاست که سر به سرم میگذارد. اعتنا نکردم به حرکتم ادامه دادم. دوباره و سهباره همان صدا را شنیدم با خودم گفتم: چقدر قشنگ صدای حاج اکبر را تقلید میکند. یک دفعه شهید در من تصرف کرد و مرا کشاند سر قبر خودش به خودم که آمدم سر مزارش بودم. وحشت کرده بودم و مثل بید میلرزیدم. یکدفعه دیدم
🌷یکدفعه دیدم قبر باز شد.دیگر ارتباط، کاملاً قلبی شده بود.شهیدبه من گفت: میخواهی آن طرف را نشانت دهم؟ گفتم: نه اصلاً توانش را ندارم. بدنم دارداز شدت فشار از هم میپاشد. ازش خواهش کردم که دیگر ادامه ندهد. سر قبر دوباره بسته شد و کم کم حالم سرجایش آمد. از آن به بعدهر وقت گذرم به گلزار شهدا بیفتد اول میروم سرقبرحاج اکبر
📚کتاب "امیر دریا دل(خاطرات شهید حاج اکبر خرد پیشه شیرازی)نوشته: علیرضا صداقت،صفحه ۱۶۴
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa