#عید_مبعث_مبارک
بعثت نه این سرور،
سرور ولایت است
مبعث نه این چراغ،
"چراغ هدایت" است..
خورشید چون ز شرق
حرا پرتو افکند
احمد نه این فروغ،
فروغ رسالت است..
مبعث پیامبر اکرم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
بر همه مسلمانان جهان مبارک باد 🎉🌺
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری ؛ ۱۷ روز تا نیمۀ شعبان
کتب فقهیای که نائب دوم نوشته بود طبق وصیت او به حسین به روح و پس از او به آخرین جانشین ایشان علی بن محمد سَیمُری رسید…
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
🔗 | @arefanemojahed
💚💐💚💐💚💐💚
🌷یا صاحب الزمان ادرکنی
🌺اسعد الله ایّامکم
🌱این عشق آتشین ز دلم پا نمی شود
مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود.
⬅️به مناسبت فرارسیدن سالروز
ولادت آقاجانمان آقا صاحب الزمان
موکب شهدا در نظر دارد اقدام به برپایی و پذیرای از محبان اهلبیت علیهم السلام نماید.
لذاجهت سهیم شدن در این امر
نذورات خود را به شماره کارت زیر واریز نمایید.
💳
۵۸۹۲۱۰۱۰۰۰۲۶۷۱۴۲سید محسن یعقوبی روی شماره کارت ضربه بزنید کپی می شود. ⌚زمان برپایی موکب: نیمه شعبان 🚩طریق المهدی _ عمود ۴۸ •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• #عارفان_مجاهد #مدافع_حرم #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ عضو شوید👇 🔗 | @arefanemojahed
4_5820989856536335614.mp3
14.86M
🔁 ⏮️ ⏯️ ⏭️ 🔀
◉━━━━━━────────────
🎧 | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی. ۱۴۰۳/۱۱/۹
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
#عارفان_مجاهد #مدافع_حرم
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ عضو شوید👇
🔗 | @arefanemojahed
❤ ناگفتنی هایی از زندگی سردار دل ها
♦️قسمت صد و بیست و ششم
✍ علی شیرازی
روز شنبه ۱۳ اردیبهشت با حاج قاسم جلسه داشتم. از او به علت دیدارش با مراجع بزرگ تقلید تشکر کردم. دیدار پرجاذبه ای بود. آیات عظام نیز از دیدار با حاج قاسم، خیلی خرسند شده بودند. وی در آن روز گفت: بناست در کرمان، از خدمات حجه الاسلام و المسلمین سید یحیی جعفری؛ امام جمعه کرمان تقدیر شود. ایشان یکی از روحانیون تاثیرگزار در دوران دفاع مقدس بود. تجلیل از ایشان را تکلیف خود می دانم. چون من در آن زمان، ایران نیستم، شما به کرمان برو و در نشست تجلیل از آقای جعفری شرکت کن. روز جمعه ۲ خرداد به کرمان رفتم. روز بعد، در حسینیه عاشقان ثارالله، مراسم تجلیل بود. با شرکت و سخنرانی در مراسم تجلیل از آقای جعفری، پیام حاج قاسم را به ایشان ابلاغ نمودم. روز چهارشنبه ۷ خرداد با حاج قاسم جلسه داشتم. گزارش سفر کرمان را دادم و به وی گفتم: دیروز با حضرت آقا دیدار داشتم و اجازه رفتن به سوریه را گرفتم. اگر اجازه بدهید برای معرفی مسئول جدید حوزه نمایندگی به سوریه بروم. حاج قاسم گفت: سریع برو و زود برگرد. گفتم: از قضا امام خامنه ای هم همین حرف را زدند و دیروز فرمودند: سریع برو و بیا. در ادامه جلسه گزارش دادم: به زودی دو کاروان از خانواده شهدای مدافع حرم، عازم زیارت کربلا و عمره مفرده می شوند. خدمت به خانواده شهدا، سفارش همیشگی حاجی، از جمله در همین روزها بود. بعد از جلسه روضه در روز جمعه ۳۰ خرداد، باز حاج قاسم درباره اکرام خانواده شهدا گفت. سفارشاتی هم برای توجه بیشتر به خانواده شهدای سوریه داشت.
🇮🇷https://eitaa.com/alishirazi_ir
فرزند شهید:
♦️یکی از دوستان در همان ساعات #شهادت پدرم به من گفت: پدرت را بین ساعت 2 تا 3 نیمهشب🕒 در #بینالحرمین کربلا دیدم. مگر میشود او شهید شده باشد؟ تعجب کرده بود. اصلاً باورش نمیشد که حاج محسن شهید شده🕊 باشد.
♦️بعدها که با #سالم_محمدی، مترجم پدرم در سوریه صحبت میکردم، میگفت که خواب او را دیده و از پدرم پرسیده: بعد از اینکه شهید شدی، کجا رفتی⁉️ او هم گفته: بلافاصله به #کربلا و بینالحرمین رفتم😭
#شهید_محسن_خزایی_
@mahman11
ثواب آنکه ارمغانی برای عیال خود برد یا دختر خود را خوشحال کند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هرکس به بازار رود و چیز مرغوبی بخرد و به ارمغان برای خانواده خویش برد،مانند کسی باشد که صدقه برای محتاجان به دوش کشیده باشد و بهتر است که دختران را بر پسران مقدم دارد،زیرا هر کس دختری را خوشحال کند،چنان باشد که یک تن از فرزندان اسماعیل را از قید بردگی آزاد نموده باشد.*
*ثواب الاعمال و عقاب الاعمال نوشته شیخ صدوق،ترجمه آقای علی اکبر غفاری
فرزند شهید ابراهیم باقری تعریف میکرد:
سن وسالی نداشتم که پدرم به شهادت رسید. یادمه اون موقعها برادر بزرگم بیست سالش بود. من بچه بودم و میرفتم تو کوچه ها بازی میکردم. یک روز دیدم بچه ها کفش اسکیت پاشون کردن و چقدر قشنگ با اونها بازی میکنن. خیلی دلم خواست منم یک جفت داشته باشم. اومدم خونه به مادرم گفتم مامان میشه برای من هم کفش اسکیت بخرید؟
مادرم با مهربانی گفت: " پسرم مجیدم! اگه ما این کار رو بکنیم مردم چی فکر میکنن؟ اون وقت خیال میکنن حالا که پدرت شهید شده، چه پول هایی که به ما نمیدن! "
این داستان گذشت و هر چه من اصرار کردم مادرم زیر بار نرفت; تا این که چند روز بعد داییم اومد خونمون خطاب به مادرم گفت: " مجید از شما چیزی خواسته؟ "
مادرم پرسید: " نه چطور؟! شما بگو چیزی خواسته؟ "
مادرم خیال میکرد من چیزی به داییام گفتم. پرسید: " مجید چیزی گفته؟ "
داییام گفت نه چیزی نگفته. کمی مکث کرد و سر به زیر گفت: " خواب ابراهیم رو دیدم. انگار دستاش گلآلود بود. پرسیدم آقا ابراهیم! چرا دستاتون گل داره؟ گفت دارم یه خونه درست میکنم. بیا داخل خونمو ببین. منم رفتم داخل خونه. دیدم یک خونهی بزرگ و تمیزه! داخل خونه هم فرش های زیبایی انداخته بود.