eitaa logo
پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
2هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
83 فایل
پایگاه خبری پلاک ایران با مدیریت حسین افسر خبرنگار استان قم💁‍♂️ 👈اینجا با اخبار مهم و جامع ایران همراه باشید @pelak_iran ادمین تبلیغات: @pelak_iran
مشاهده در ایتا
دانلود
پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت‌دلبر 🔍 #قسمت‌نوزدهم 🔴 زمین از لرزیدن ایستاد ... ص
‌ به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 😔 قارداش... قارداشیم... اکبر جان ... 😭 من اشک می‌ریختم و درحالی‌که مراقب بودم عمه به زمین نیوفتد در تاریکی به‌دنبال راه خانه‌ی عمو می گشتم ، در همین حین صدای زنی را شنیدیم که عمه را صدا می‌زد : 🖤 فاطمه جان خوش اومدی به ویرانه داداشت به سمت صدا و کورسوی نور حرکت کردیم ، به ویرانه ای رسیدیم که چراغ لاله شکسته‌ای روی خاک‌ها روشن بود کنار چراغ هیبت مردی خاکی مسخ شده و مات برده را دیدم به‌سختی پسِ پشتِ آن صورت و موهای خاکی عمو را شناختم عمه را رها کردم و با تمام سرعت خودم را به عمو رساندم بغلش کردم بوسیدمش صورت خاک آلودش را پاک کردم : 😢 عمو جانم !!! عمو اکبرم !!! اصلاً صدایم را نمی‌شنید ، ماتش برده بود ، بعد از صدایی که حالا تبدیل به فریاد شده بود کند و آرام نگاهم کرد ، انگار مرا نمی‌شناخت ، چند ثانیه فقط نگاهم کرد بعد با بغض گفت : ❤️ طیبه جان ... _جانم عمو اکبرم ... جان دلم خوبی ؟ بچه‌ها کجا هستند ؟ زن‌عمو کجاست ؟ 😢 اشک راه خودش را از بین صورت خاک آلودش پیدا کرد و سُر خورد ، به کنارم نگاه کردم عمه خشک‌شده بود... فقط به برادرش خیره نگاه می‌کرد . آن لحظه دلم می‌خواست واقعیت را نشنوم دلم می‌خواست هیچ حقیقت تلخی را ندانم، کاش زمان همان‌جا متوقف می‌شد، عمو با دست بیجانش به خانه ویرانه اش اشاره کرد و با صدایی نحیف گفت : 😭 بچه‌ها اون‌جا خوابیدن ... گلی اون‌جا خوابیده ... 🖤 با گفتن این جمله انگار از خواب بیدار شده باشد صدایش جان گرفت فریاد شد خودش را میزد عمه با صلابت برادرش را دربرگرفت 🌿مهم ترین ها را اینجا بخوانید 👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3161522520Cbf492e41c0