.
دریغ و افسوس نمیگوییم بابت شهادت، بلکه بابت اینکه نیستید تا در این لحظات کنار ما خوشحال باشید و جشن بگیرید، هر چند جشن نهایی سرنگونی این رژیم پلید و منحوس است...
#غزه با همه کوچکیاش مردانی بزرگ را تربیت کرد و لبنان با همه وسعت اندکش اندیشههایی را آفرید که امروز ما سرمان را بالا بگیریم و بگوییم «ارزشش را داشت» !👌
چرا که ما میدانستیم که این مسیر بدون #شهادت، این مسیر بدون دادن هزینههای هنگفت هموار نخواهد شد.
✅✅✅ #تصویر_ناب
شرحی بر این تصویر
#رزمندگان_تخریبچی_لشگر_10
این تصویری یکی از اسناد سال های مردانگی نوجوانان ایرانی است
مردانی که در حال زدن معبر برای گردان حضرت علی اصغر علیه السلام و با انفجار مین والمر به این حال و روز افتاده اند
عموهادی کسکنی ، برادر انتظاری و اون عقب تر هم #علیرضا_کریمی..
این تصویر از معدود تصاویر دفاع مقدس است که رزمنده با این سطح از مجروحیت سلاح انفرادی رو به همراه داشته باشه..
#علیرضا_کریمی ساعت ها طول کشید تا با این وضعیت و پای پیاده از داخل #شیار_اینه خود را به بالای #ارتفاع_کدو در حاج عمران رساند اما تا آخر خط سلاحش را بر زمین نگذاشت.....
و اشهد بالله تا آخرین لحظه ای که در حیات دنیایی به سر میبرد با همه ی صدماتی که دیده بود میدان را خالی نکرد و به #مقام_شهادت رسید.....
برای این تصویر شرح فراوانی میشود نوشت..
که شما هم کمک کنید
❇️ به مناسبت سومین روز #شهادت_علیرضای عزیز...
#شهادت و #شهادت و #شهادت و #شهادت
(جامانده از شهدا:جعفرطهماسبی)
شهیدی که پس از #شهادت ، کارنامه دخترش را #امضا کرد.
#شهید_سید_مجتبی_صالحی_خوانساری🕊
شهادت ۶۲/۱۱/۳۰ کردستان
راوی : دختر شهید
آخرین روزهای سال ۶۲ بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید.بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم ، شهرستان خوانسار رفتند.
من هم بعد از هفت روز به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: والدین باید #امضاء کنند.
آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضاء کند به خواب رفتم.
پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن #کارنامه را بیاور تا امضاء کنم. گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند. کارنامه را به او دادم و پدر شروع کرد به نوشتن
فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد. باورم نمی شد. اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود:
"این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی"
و امضاء کرده بود.
برای اینکه شبهه ای پیش نیاید امضا و نوشته کارنامه توسط علما و اداره آگاهی مورد تایید قرار گرفته و به رویت امام خمینی می رسد و نسخه آن در موزه شهداء تهران در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد.
📙برگرفته از کتاب آخرین نامه اثر گروه شهید هادی
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
•
«کسی که در مسیر ولایت قدم بردارد،
عزیز دنیا و آخرت میشود؛
وقتی عاشقانه به مردم خدمت کنی،
محبوب قلبها میشوی...!
و سرنوشت مقلدان خمینی (ره)
چیزی جز #شهادت نیست.»
بزرگترین تشییع جنازه
یک فرمانده نظامی در جهان:
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
بزرگترین. تشییع جنازه
یک رئیس جمهور در جهان:
#شهیدسیدابراهیمرئیسی
بزرگترین تشییع جنازه
یک رهبر سیاسی در جهان:
#شهیدسیدحسننصرالله
#انا_على_العهد
.
اگر #خداوندمتاع وجود تو را
خـریـدنـی بـیـابد هر کجا که
بـاشی و در هـــر زمــــان تــــــو
را بــــا #شهادت برمیگزیند..
#شهیدسیدمرتضی_آوینی
#شهادت
ایشان برای ۲۴ ساعت شبانه روز برنامه داشتند. زمان جنگ این مسئله نمود، کرد به صورتی که ایشان ساعات روز را تقسیم بندی کرده بود؛ مثلا برای نماز، تعقیبات نماز،
ورزش، صبحانه، خانه، تماس با
افراد، تجلیل از افراد، تذکر به
افراد و سایر امور برنامه داشتند. وساعات مشخصی را تعیین کرده بودند
#سالگرد_شهادت_امیرسپهبد_صیاد_شیرازی
🌱سرِ دوراهي #گناه_و_ثواب به حُبّ #شهادت فكر كن؛
به نگاه امام زمانت فكر كن ...
ببين می توانی از گناه بگذری؟!
از گناه كه گذشتی ، از جانت هم
می گذری ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
همیشه می دوید و عجله داشت.
گاهی دیسک کمر امانش را می برید .
زانوهایش هم درد می کرد.
دکتر برای زانوهایش هفته ای سه بار استخر تجویز کرده بود.
برای دیسکش، عمل.
نه وقت استخر داشت، نه وقت عمل.
دیر شده بود.
باید به مردم می رسید.
مردمی که او را امام همه روزهای هفته شان می دانستند.
تا پیوستن به کلوپ شصت و سه ساله ها یکی دو سال بیشتر وقت نبود.
فردا رئیس جمهور می آمد استان شان و می رفت آن طرف کوه ها سدی را افتتاح کند.
به همراهانش گفت: زانوی سوار شدن به هلی کوپتر را ندارد. کمرش هم دوباره گرفته و درد می کند.
استاندار زنگ زد. «حاج آقا؟ شنیدم نمی یای. نکنه شایع کنند که من و شما با هم مشکلی داریم؟»
مکث کرده بود. شایعه اختلاف استاندار و امام جمعه به صلاح استان نبود.
گفته بود استخاره می گیرد.
کسی نفهمید جواب استخاره را.
ولی هرچه بود کمر و زانو را التماس کرده بود که قدری بیشتر دوام بیاورند و دم نزنند.
وقت تنگ بود.
افتتاح سد تمام شد.
استاندار لبخند زد.
محافظینش با ماشین آمده بودند.
گفتند هلی کوپتر برای کمر شما ضرر دارد. بنشینید با ماشین برتان گردانیم.
گفت: نه از آداب میزبانی دور است. با مهمان آمده ام و با او هم باید برگردم.
با مهمان آمده بود. با او هم پرواز کرد. هیچ شایعه ای هم به وجود نیامد.
مردمش ساعت ها توی کوه ها دنبالش گشتند.
حاج آقا هارداسان؟
هنوز یک سال تا ۶۳ سالگی اش مانده بود. مثل همیشه عجله کرد.
#یک_تصمیم_یک_سرنوشت
#حاج_آقا_آل_هاشم
#امام_همه_روزهای_هفته
#عاقبت_به_خیری
#شهادت
هدایت شده از یه حال خوب
در سختترین مواقع هم افسرده نباشید
انقلاب با چهرهها و دلهای افسرده تضمینشدنی نیست. انقلاب با دلهای پرشور و چهرههای شاداب تضمین میشود. هیچکس مرا در این دوره نشیب و فراز انقلاب در سختترین مواقع، نتوانسته است با قیافهٔ افسرده ببیند. چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال إحدی الحُسنَیَینیم؛ یا #شهادت یا پیروزی، دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید چهرهها شاداب باشد، نشاط داشته باشید. آنوقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
ما در زیر بار سختیها و مشکلات و دشواریها قد خم نمیکنیم. «ما راستقامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند.» تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی نمیتواند پشت ما را خم بکند .
#شهید_بهشتی🌷