eitaa logo
پله پله تاخدا
753 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
8.2هزار ویدیو
36 فایل
✍زندگی بدون طعم گناه💥 ✍گر درون تیره نباشد ..همه دنیاست بهشت...💥 ✍بیاد تمام شهدای عزیز..وتمام شهدای مدافعین حرم.... #تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حداقل اندازه ریش: 🌷به قدری باشد که عرفاً بگویند ریش دارد، کافی است. 📚آیت‌الله مکارم/احکام روابط/مسئله ٣۳۶ @Resule10
💠حکم تراشیدن بعض ریش(ریش پرفسوری): 🌼چنانچه قسمت چانه باقي بماند، که گاه به آن ريش پروفسوري گفته مي‌شود، کافي است و احتياط آن است که مقدار باقيمانده به قدري باشد که صدق ريش کند. 📚 پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت‌الله مکارم @Resule10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه است و عطر خواستنت دوباره گيج ميكند ثانيه‌های بيقرار را ... تو كجای جهان منی ای نزديك ترين دور! كه من سالهاست پنجشنبه را به انتظار نشسته‌‌ام و سهم چشمانم هميشه بی‌خبريست😔 پنجشنبه و یاد اموات با خواندن فاتحه ای روحشان را شاد کنیم🕯🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک ظهر پر از برکت🌺🍃 یک دل آرام و بی غصه یک زندگی آروم و پرنشاط❣ و یک دعای خیر از ته دل! نصیب لحظه هاتون💐 🌺🍃
💠حکم تراشیدن سبیل: 🌹تراشیدن سیبیل اشکال ندارد. 📚آیت‌الله مکارم/احکام روابط/مسئله ٣۳۷ @Resule10
💠حکم تراشیدن ریش توسط سلمانی‌ها: 🌼احتیاط آن است که ریش نتراشند. 📚آیت‌الله مکارم/احکام روابط/سوال ۳۳۸ @Resule10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 🕯پنج شنبه است همان روزے 🤍ڪه اموات می آیند به آسمان 🕯می آیند به سمت نزدیکانشان 🤍دستشان از دنیـا ڪوتاه است 🕯و محتاج یادڪردن ما هستند با فاتحه اے یا صلواتـے روحشون را شـاد ڪنیم 🙏 🕯 🤍🕯 🕯🤍🕯 🤍🕯🤍🕯 🕯🤍🕯🤍🕯 🤍🕯🤍🕯🤍🕯 🕯🤍🕯🤍🕯🤍🕯
💠حکم بازی کردن با آلات قمار مثل پاسور، تخته نرد، و یا وسایل دیگر قمار، بدون قصد برد و باخت: 🌺احتیاط واجب در ترک آن است. 📚آیت‌الله مکارم/احکام روابط/سوال ۳۴۲ @Resule10
💠حکم ماندن در مجالس عروسی که در آن لهو و لعب می‌شود: 🌺ماندن در مجالس عروسی که درآن لهو و لعب می‌شود جایز نیست. 📚آیت‌الله مکارم/احکام روابط/مسئله ٣۴۶ @Resule10
💠حضور در مجالس عروسی که در آن ساز و طبل و رقص و خوانندگی می‌باشد به اسم این‌که با یکدیگر خویش هستیم و مجبوریم جایز است یا نه؟ 💐در مجلس لهو و لعب شرکت کردن و بودن حرام است و خویشاوندی مجوز آن نیست. 📚آیت‌الله مکارم/احکام روابط/مسئله ٣۴۷ @Resule10
💠حکم شرعی برگزاری مراسم شب یلدا: 🌹سنّت ایرانی شب یلدا، در صورتی که برای صله رحم بوده و گناهی در آن صورت نگیرد اشکالی ندارد. 📚 پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت‌الله مکارم @Resule10
آیت الله جوادی آملی: «منشأ طلاق و اختلافات خانوادگی همين است که اين مواظب زبانش نيست ، آن هم مواظب زبانش نيست.اين مواظب خواسته‌ هايش نيست، او هم مواظب خواسته‌هايش نيست.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آرزو دارم عصر زیبـاتون 💕پـر از ملودی شـاد 🌸پـر از آرامش 💕پـر از لبخند از تـه دل 🌸و پـر از زیبـایی باشـه 💕عصرتون سرشار از عشق و شادی 🌸رنگ دلتـون شـاد 💕و طعم زندگیتون شیـریـن 🌸عصر زیبای 💕پنجشنبه‌تون بخیر و نیکی اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
💬سوال آيا چادر سر نکردن گناهه؟؟ ...سرکردنش واجبه.؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍پاسخ زن برابر نامحرم باید تمام برجستگی های بدن ، زینتها و موهایش را بپوشاند و فقط پوشاندن گردی صورت و دستها تا مچ لازم نیست اگر این پوشش با لباسی غیر از چادر هم محقق شود اشکال ندارد، ولی چادر یقیناً بهترین پوشش است و به راحتی این مهم را محقق میکند. 📖رساله مراجع
☝️ 🔷حکم عکس گرفتن بدون پوشش🔷 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ‼️پوشش خانم ها در مقابل محارم 🔷س 3170: پوشش خانم‌ها در مقابل محارم غیر از همسر چگونه باید باشد؟ ✅ج: قسمت‌های خاص بدن باید پوشیده باشد و نگاه به غیر آن قسمت‌ها اشکال ندارد. ولی گاهی همان‌جا هم حکم ثانوی بار می‌شود؛ زمانی که خانمی در معرض نگاه بد محرم خود قرار بگیرد یا احتمال دهد که محرمش نگاه بد دارد یا برای او تحریک‌آمیز باشد یا از نظر تربیتی مشکلی وجود داشته باشد باید آن مواضع را هم بپوشاند. 📕منبع: khamenei.ir
☘️ آیت الله بهجت 🌷 علمای سابق بسیار از غذای حرام اجتناب داشتند. خدا می‌داند که غذا چقدر در ایمان و کفر و اعمال خیر و شر انسان مدخلیت دارد. 📚 در محضر بهجت ج1 @Resule10
✅ برکت مهمان ✍زنی بود که مهمان دوست نداشت...!! روزی همسر او به نزد حضرت محمد(ص)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!! حضرت محمد به مرد میگوید: برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم... فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود... هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از مار و عقرب است. زن فریاد میزند یا محمد(ص) عبای خود را بیرون بیاورید... حضرت محمد(ص)* می فرمایند "... اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم... پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد... 📚بحارالانوار 【﷽】 @Resule10
🌸شیخ حسنعلے نخودکی: به هر چیزی که رسیدم در گرو انجام این سه کار بود: 1⃣👌نمـاز اول وقـت 2⃣👌احتـرام به سـادات 3⃣👌لقـمه حـلال 🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْـ ... 】 @Resule10
✨﷽✨ *خصوصیات ذاتی* ✍روزی درون دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا اینکه مرد فقیری گفت: من میدانم چرا دُر سیاه شده. پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت: درون دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن می‌خورد پادشاه به او خندید و گفت: ای مردک مگر می‌شود درون دُر کرم  زندگی کند ولی مرد فقیر گفت: ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد. پادشاه گفت: اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند. روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت: این بهترین اسب من است نظر تو چیست؟ مرد فقیر گفت: بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد. پادشاه گفت: چه ایرادی؟ فقیر گفت: در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه می‌پرد. پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد. روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد: ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت می‌ترسید با ترس گفت: میدانم که تو شاهزاده نیستی. پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت: ای مادر راستش را بگو من کیستم؟ این درست است که شاهزاده نیستم؟ مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت: حقیقت دارد پسرم! چون من و شاه بی‌بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده‌های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد. پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت: چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی؟ مرد فقیر گفت: دُر را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود. و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای، چون اسب ها و گاومیش‌ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می‌آید. سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی؟ مرد فقیر گفت: موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی. "آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد." * @Resule10
خدایا دراین لحظات دلهای دوستانم را سرشارازنوروشادی کن وآنچه راکه به بهترین بندگانت عطامیفرمایی به آنهانیزعطافرما وقلبشان راجلوه ای از عشق وارادت به خودت بفرما شبتون آروم
امروز 30 دی ماه 🌷برای خودتون 🍃خانواده های پر مهرتون 🌷عزیزان و دوستانتون 🍃و همه کسانیکه 🌷دوستشون دارید 🍃ارزوی سلامتی 🌷و حال خوب خوب دارم 🍃همیشه شاد باشید 🌷و الهی که خدا هر روز صداتونو بشنوه🤲💐 صبحتون خوش🌞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز و هر روزت را با مهربانى اغاز كن ❤️ خواهى ديد چطور اين موج مثبت به خودت بر ميگردد با هر لبخند😊 تو گشايشى عظيم در راه است👌👌
✨﷽✨ * از دنيا به حدّ كفاف بطلب * ✍ امام زين العابدين (عليه السلام) مى فرمايد: «پيغمبر اکرم در بيابانى از کنار ساربانى که مشغول چراى شترهايش بود گذشت از او مقدارى آب (يا شير) خواست. آن مرد که مى خواست طفره برود گفت: آنچه در پستانهاى اين شترهاست صبحانه قبيله است، و آنچه در ظرفهاست شام قبيله! ⚜️پيغمبر فرمود : خداوندا ، مال و فرزندانش را افزون کن از آنجا گذشت و به چوپانى رسيد همين درخواست را از او کرد، چوپان آنچه در پستان گوسفندان بود دوشيد، و آنچه در ظرف داشت نيز بر آن ريخت (و با خوشحالى) خدمت رسول الله فرستاد و گوسفندى هم به عنوان هديه بر آن افزود و عرضه داشت: اين چيزى است که نزد ما حاضر بود و اگر دوست داشته باشى باز بر آن بيفزايم؟! پيغمبر در حق او دعا کرد و عرضه داشت: «اَلْلهُم ارْزُقْه الْکَفاف!» خداوندا ، به اندازه کفايت به او روزى ده بعضى از ياران عرض کردند: اى رسول خدا! آن کس را که دست رد بر سينه تو گذاشت و بخل کرد مشمول دعايى ساختى که همه ما به آن علاقه داريم، و به آن کس که سخاوتمندانه نياز شما را برآورد، دعايى کرديد که همه ما از آن کراهت داريم! پيغمبر (صل الله علیه وآله) در پاسخ آنها اين جمله بسيار پرمعنى را فرمود: ✨«اِنّ مَا قَل و کَفَى خَيْر مِمّا اَکْثَر و أَلْهى; اَللّهُم ارْزُق مُحَمَّدا وَ آل مُحَمَّد الْکَفاف»✨ «مقدار کم که براى زندگى انسان کافى باشد بهتر است از مقدار زيادى که انسان را از خدا غافل کند، خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه کفايت روزى بده» 📚 شرح نهج البلاغه، علاّمه خويى، جلد 4، صفحه 24 * @Resule10
✨﷽✨ * مهمان‏نوازى باديه نشين * ابوالحسن مى‏گويد: روزى جمعى با امام حسن مجتبى‏عليه السلام به حج مى‏رفتندو زاد و توشه آنها از پيش رفته بود. آنها گرسنه و تشنه شدند. ناگاه از دورخيمه كهنه‏اى را ديدند. به آن‏جا رفتند. زنى پير در آن‏جا نشسته بود. به اوسلام كردند. زن باديه نشين پيش دويد و ايشان را اكرام كرد و گوسفندى بسته داشت.فورى آن را دوشيد و شيرش را پيش مهمانان آورد و گفت: اين شير رابنوشيدو گوسفند را ذبح كنيد و طعام سازيد. مهمانان چنان كردند و بعد از غذا به‏پيرزن گفتند: ما از طايفه قريشيم. وقتى بازگرديم، بايد به نزد ما بيايى تاپاداش احسان تو را بدهيم. اين را گفتند و حركت كردند. شب كه شد، شوهرزن از صحرا آمد و گوسفند را نديد. زن ماجرا را به او گفت. مرد خشمگين شد و گفت: در دنيا يك گوسفندداشتى و آن را به قومى دادى كه ايشان را نمى‏شناختى! زن گفت: اگر ايشان را مى‏شناختم، بازرگان بودم، نه ميزبان. ميزبان آن‏است كه طعام به كسى دهد كه او را نشناسد. بعد از چند روز، زن و شوهر از محنت فقر و فاقه به مدينه رفتند. پيرزن‏به كوچه‏اى داخل شد. امام حسين‏عليه السلام كنار در منزل ايستاده بود. آن زن‏راشناخت و به او فرمود: اى زن! آيا مرا مى‏شناسى؟ زن گفت: نه. حضرت فرمود: من آنم كه آن روز مرا به شير و گوسفند مهمان كردى.امام به او هزار گوسفند و هزار درهم بخشيد و او رانزد امام حسن‏عليه السلام برد.حضرت پرسيد: برادرم به تو چقدر كمك كرد؟ گفت: اين‏قدر گوسفند و درهم. امام حسن‏عليه السلام دو برابر آن را به زن داد و او رابه نزد عبدالله جعفر فرستاد.او از زن پرسيد: ايشان به تو چقدر دادند؟ گفت: هريك اين مقدار گوسفند و درهم. عبدالله دو هزار گوسفند و دو هزار درهم به او داد و گفت: اگر تو از اول‏به نزد من مى‏آمدى، تو را مستغنى مى‏كردم. 🍃🍂آن زن و شوهر به خاطر يك گوسفند كه در دنيا داشتند و آن را براى‏مهمان ذبح كردند، با چهار هزار گوسفند و چهار هزار درهم بازگشتند. 📚 جوامع الحكايات ، ص 213 ، با اندكى تصرف * ❤️ @Resule10
✨﷽✨ * هیچ عملی را کوچک نشماریم * ✍️یکی از علمای اهل بصره می‌گوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانه‌ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت: برو و به خانواده‌ات بده. به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی‌تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی‌کنم. گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانه‌ام کسانی هستند که به این غذا محتاج‌ترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی‌گشتم. روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می‌کردم. که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز می‌کرد و به من گفت: ‌ای ابا محمد چرا اینجا نشسته‌ای؟! در خانه‌ات خیر و ثروت است! گفتم: سبحان الله! از کجا‌ ای ابانصر؟ گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت می‌پرسد و همراهش ثروت فراوانی است. گفتم: او کیست؟ گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که به دست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی‌نیاز ساختم. در ثروتم سرمایه‌گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می‌کردم. ثروتم کم که نمی‌شد زیاد هم می‌شد. کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم. شبی از شب‌ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده‌اند. و مردم را دیدم که گناهان‌شان را بر پشتشان حمل می‌کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل می‌کند. 🍂به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفه‌ای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. 🍂چون در زیر هر حسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت. از شهوت‌های نفس مثل: ریا، غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم. چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم. آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ 🍂 گفتند: این برایش باقی مانده! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریه‌های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت. خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه برای خدای تعالی انجام دهیم. 【﷽】 @Resule10
✨﷽✨   * خودخواهي * آدمی بد کار به هنگام مرگ فرشته ای را دید که نزدیک در دروازه های جهنم ایستاده بود.  فرشته ای به او گفت: یک کار خوب در زندگیت انجام داده ای و همان به تو کمک خواهد کرد. خوب فکر کن چی بوده! مرد به یاد آورد که یک بار هنگامی که در جنگل مشغول رفتن بود عنکبوتی را سر راهش دید و برای آنکه آن را زیر پا له نکند مسیرش را تغییر داد. فرشته لبخند زد و تار عنکبوتی از آسمان پایین آمد و با خود مرد را به بهشت برد. عده ای از جهنمی ها نیز از فرصت استفاده کرده تا از تار بالا بیایند. اما مرد آنها را به پایین هل داد مبادا که تار پاره شود. در این لحظه تار پاره شد و مرد دوباره به جهنم سقوط کرد. فرشته گفت: افسوس! تنها به فکر خود بودن همان یک کار خوبی را که باعث نجات تو بود ضایع کرد.  * ❤️ @Resule10
✨﷽✨   * آتاری * ✍ لذت استفاده از داشته‌هایت را با مقایسه‌کردن آن‌ها خراب نکن مادربزرگ برایم از سفر هدیه آورده بود. وقتی جعبه کادو را باز کردم، از خوشحالی بالا و پایین می‌پریدم و فریاد می‌زدم: آخ جون...  آتاری. آن روزها هر کسی آتاری نداشت. تحفه‌ای بود برای خودش. کارم شده بود صبح تا شب در دست گرفتن دسته خلبانی آتاری و هواپیما بازی کردن. مدتی گذشت و من هر روزم را با آتاری بازی کردن شب کردم و هرچه می‌گذشت بیشتر از قبل دوستش داشتم. خوشحال‌ترین کودک دنیا بودم تا اینکه یک روز خانه یکی از اقوام دعوت شدیم. وارد خانه که شدم چشمم خورد به یک دستگاه جدید که پسر آن خانواده داشت. بهش می‌گفتند: «میکرو». آن‌قدر سرگرم بازی شدیم که زمان فراموش شد. خیلی بهتر از آتاری بود. بازی‌های بیشتری داشت، دسته بازی دکمه‌های بیشتری داشت. بازی‌هایش برعکس آتاری یکنواخت نبود و داستان داشت. تا آخر شب قارچ‌خور بازی کردم و هواپیمای آتاری را فراموش کرده بودم. به خانه که برگشتیم دیگر نمی‌توانستم آتاری بازی کنم. دلم را زده بود. دیگر برایم جذاب نبود. مدام آتاری را با میکرو مقایسه می‌کردم. همه‌اش به این فکر می‌کردم که چرا من نباید میکرو داشته باشم. ولی یک بار نشد بگویم چرا من آتاری دارم و دیگران ندارند؟ امروز که در انباری لای تمام خرت‌وپرت‌های قدیمی آتاری‌ام را دیدم، فقط به یک چیز فکر کردم؛ ما قدر داشته‌هایمان را نمی‌دانیم. آن‌قدر درگیر مقایسه‌کردنشان با دیگران می‌شویم تا لذتشان از بین برود و دل‌زده‌مان کند. داشته‌های دیگران را چوب می‌کنیم و می‌زنیم بر سر خودمان و عزیزانمان، و به این فکر نمی‌کنیم داشته‌های ما شاید رویای خیلی‌ها باشد. زندگی به من یاد داد مقایسه‌کردن همه چیز را خراب می‌کند. خداوند در قرآن می‌فرماید: اگر شکر کنید نعمتم را بر شما بیشتر می‌کنم.‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎ * @Resule10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ســــــــلام ✨آرزو دارم ✨عصرتون پراز زیبایی ✨پراز آرامش ✨پراز لبخند‌ از ته دل ✨و پراز محبت باشه ✨عصرتون ✨سرشاراز عشق و شادی ✨طعم زندگیتون شیرین ✨ایام به کام ✨عصر زیباتون بخیر☕️