#حجاب
#چشم_برزخی_عالم_معنا
✅فرزند شیخ #رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که #موی_بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند
⭕️از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می گوید چشمتان رااز #نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند!
✴️نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین!
☑️نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که #چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند .
⭕️ شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد .
📚کتاب بوستان حجاب صفحه ۱۰۹
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✨﷽✨
🌹دوستی گفت من رژیم دارم
گفتم : شما وزن متعادلی دارید نیاز به رژیم نیست ! او گفت : رژیم تغذیه نیست رژیم تفکر و رفتار است...
✍در این رژیم اجتناب می کنم از :
🎯 افکار منفی
🎯 آدمهای منفی
🎯 کسانی که لبخند را از من می گیرند.
🎯 آنهایی که باعث میشوند سایه غم و حسرت بر نگاهم چیره شود .
🎯 آنها که باعث می شوند
اعتماد به نفسم را از دست بدهم .
🎯 آنهایی که چوب لای چرخ زندگیم می گذارند.
💠 او گفت : اگر یک ماه این رژیم را رعایت کنم
سه کیلو از بیماریهای تفکر و رفتارم کم میشود
و سه کیلو کیفیت زندگیم بالا میرود ....
💥امتحان کنیم بنظر رژیم خوبی است
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
animation.gif
2.11M
ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎیی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ، ﻣﺸﻬﻮﺭ ﻭ ﻣﻌﺮﻭﻓﻨﺪ، ﻭلی ﻧﺰﺩ خدا، بی ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ،
ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎیی ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ بی ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻨﺪ ! ﻭلی ﻧﺰﺩ خدا ، ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﺎﻡ ،
ﻣﻌﻴﺎﺭ ﺳﻨﺠﺶ ﻧﺰﺩ خدا ، ﺗﻘﻮﺍ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭﻳﺴﺖ، ﻧﻪ ﺯﻭﺭ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ،
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﮔﺮﺍمی ﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﺰﺩ خدا، ﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎﺭﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎﺳﺖ.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
(آیت الله محمد علی شاه ابادی)
🍃🌸حکایات عرفای برجسته🌸🍃
🔸 چنانکه آورده اند پزشکى که در همسایگى ایشان «آیت الله محمد علی شاه آبادی» بود با آوردن معلم موسیقى و وسایل آن ، موجبات ناراحتى ایشان و همسایگان را فراهم کرده بود و چون حضرت آیه الله شاه آبادى از او خواست که از این عمل شیطانى دست بردارد قبول نکرد!
🔸آیت حق در سخنرانى شب جمعه فرمود:
🍃🌸(خوب است از این پس هر کسى از جلو مطب این دکتر مى گذرد با خوشرویى از او بخواهد که از این عمل دست بردارد.)
🔸چند روز گذشت .
پزشک هر روز با دهها مراجعه کننده مواجه مى شد که همگى بدو تذکر مى دادند که دست از این عمل بردارد. او چاره اى جز تعطیل کردن کلاس ندید و آنگاه که با آیه الله شاه آبادى مواجه شد گفت :
🍃🌸(آقاى شاه آبادى ! با قدرت ملت کار را تمام کردى … من جواب مراجع قضایى و قانونى را مى توانستم بدهم ولى هرگز درباره این روش مردمى نیندیشیده بودم .)
🔸آرى ، بر اثر تلاش خستگى ناپذیر ایشان و دیگر مؤ منان کلیه مراکز فساد در مدت کوتاهى از آن منطقه برچیده شد.👌
◽️گلشن ابرار ج۲/جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
#واجب_فراموش_شده
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌸🍃ابتکار #گنجشک ها🌸🍃
🔸روزی سرد، در بیرون شهر بر فراز کوه های نزدیک، کوه پیمائی می کردم، در مسیر خود گنـ🕊ـجشک هایی را دیدم که روی #برکه یـ❄️ـخ بسته نشسته اند و می کوشند تا با سوراخ کردن قشر یـ❄️ـخ، بوسیله منقار خود #آبی برای نوشیدن پیدا کنند.
🔸هر بار که جایی از یــ❄️خ را نوک می زدند، بر اثر کلفتی یـ❄️ـخ، نتیجه نمی گرفتند و به نوک زدن جای دیگر می پرداختند.
ولی همه این تلاشها بر اثر کلفتی یـ❄️ـخ بی نتیجه بود.
👈ناگهان دیدم که یکی از گنـ🕊ـجشکها به روی یـ❄️ـخ خوابید، و گمان کردم که بیچاره آسیبی دیده و روی یـ❄️ـخ افتاده است،
ولی گمان من به زودی باطل شد.
🔸زیرا طولی نکشید که گنـ🕊ـجشک مزبور از جای برخواست و گنـ🕊ـجشک دیگری بر جای او خوابید،
پس از چند لحظه گنــجشک دومی برخواست، گنـ🕊ـجشک سوم به جای او نشست و سپس چهارمی و پنجمی و ششمی و به نوبت این روش را ادامه دادند.
🔸هر گنـ🕊ـجشکی با بدن گرم خود لحظه ای چند به روی یـ❄️خ می خوابید و سپس بر می خواست و جای خود را به دیگری می داد.
🔸و با این روش معلوم شد با گرمی بدن خود جایگاه خود را آب کرده و نازک و نازک تر می شد.👌
🔸سرانجام گنـ🕊ـجشک ها به قشر نازک یـ❄️ـخ هجوم کرده و با نوک های خود به سوراخ کردن پرداختند.
🔸سوراخی ایجاد شد به #آب دست یافتند همگی از آن نوشیدند و سیراب شدند.👌
براستی گنـ🕊ـجشکها این برنامه را برای دستیابی به #آب، از کدام کلاس آموخته⁉️
و این شعور را چه کسی به آنها الهام نموده است⁉️
شما خود قضاوت کن.
#اتحاد
#همدلی
#خداوند
#گنجشک
#آب_و_یخ
#امید
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🍃🌸اگر یک بار مرا می خواندند🌸🍃
🔻خداوند به #حضرت_موسی دستور #زکات گرفتن را نازل کرد.
🔸حضرت موسی علیه السلام برای گرفتن زکات به #قارون مراجعه نمود،
🔹قارون امتناع ورزید.
🔸موسی از هزار گوسفند یکی و از هزار دینار یک دینار و از هزار درهم یک درهم راضی شد.
🔹قارون حساب کرد مقداری که لازم بود پرداخت نماید زیاد به نظرش آمد، باز راضی نشد.
📌در این هنگام به فکر افتاد که باید از ریشه و بن جلو این نحو پول دادن ها را گرفت.
🌸🍃بنی اسرائیل را جمع نمود و گفت: موسی هرچه امر کرد #اطاعت کردید، اینک می خواهد اموال شما را بگیرد، چاره ای بیندیشید.
💬گفتند: تو بزرگتر از مائی هرچه صلاح بدانی انجام می دهیم.
🔹قارون گفت: فلان #زن_بدکاره را بیاورید تا جایزه ای برای او قرار دهم به موسی #تهمت بزند،
هزار دینـ💰ـار برایش تعیین کرد و وعده داد او را جزء بانوان خود در آورد.
فردا صبح قارون بنی اسرائیل را جمع نموده و به حضرت موسی مراجعه نمود و گفت:
مردم منتظر تشریف فرمائی شما هستند که آنها را پند و اندرز دهی.
🔸حضرت موسی از منزل خارج شد در میدانی شروع به #موعظه کرد. حضرت در ضمن سخن گفت:
👈هرکه #دزدی کند دست✋ــش را قطع می کنیم.
👈هرکس #افتراء زند او را هشتاد تازیانه می زنیم،
👈کسی که زن نداشته باشد و مرتکب #زنا شود نیز هشتاد تازیانه می خورد،
👈اما آنکس که زن داشته باشد زنا کرده #سنگسار می شود تا بمیرد.
🔹قارون گفت: اگر این کار از خودت سر بزند. 🔸حضرت موسی جواب داد: آری.
🔹قارون گفت: بنی اسرائیل می گویند: با فلان زن زنا کرده ای .
🔶پرسید: من؟ پاسخ داد: آری.
امر کرد آن زن را بیاورند، وقتی حاضر شد .
🔹 قارون گفت: آنچه اینها می گویند صحیح است.
زن در این موقع با خود اندیشید🤔 که بهتر این است توبه کنم و پیغمبر خدا را نیازارم.
تصمیم گرفت واقع را بیان کند و در پاسخ گفت:
دروغ می گویند، قارون برایم جایزه ای تعیین کرده تا تو را به اینکار تهمت بزنم. قارون از این پیشامد بی اندازه ناراحت شد و سر به زیر انداخت.
🔸حضرت موسی علیه السلام به شکرانه آشکار شدن واقع، سر به سجده رفت و خدا را سپاسگزاری نمود. با اشک جاری عرض کرد ؛ 🔻پروردگارا دشمن تو اراده داشت مرا رسوا کند، چنانچه من براستی پیامبر و از طرف توام، مرا بر او چیره گردان،
👈خطاب رسید، موسی سر بردار، زمین را در اختیارت گذاشتیم.
🔸حضرت موسی سر برداشته رو به #بنی اسرائیل کرد و فرمود:
خداوند همانطور که نیروی هلاکت فرعون و فرعونیان را به من داد اینک نیز بر قارون مسلطم کرده، هرکه دوست دار قارون است با او باشد و هرکه او را نمی خواهد کناره بگیرد.
به جز دو نفر کسی با قارون نماند.
🔸موسی علیه السلام زمین را امر کرد که پیکر قارون و همکارانش را بگیرد، تا ساق به زمین فرورفتند.
دومین بار فرمود: تا زانو داخل زمین شدند، برای سومین مرتبه امر کرد تا کمر به زمین رفتند.
در تمام این چند مرتبه قارون موسی علیه السلام را سوگند می داد و تضرع و التماس می نمود که از کیفرش بگذرد
ولی موسی از شدت خشم توجهی ننمود.
🔸برای آخرین بار فرمود: زمین اینها را بگیر،
تمام پیکر قارون و همراهانش در دل خاک جای گرفتند.
🔻خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد چقدر سخت دلی. 70 مرتبه پناه آوردند تو رحم نکردی و از ایشان نگذشتی،اما
🌷«و عزتی و جلالی لو ایای دعونی مره واحده لو وجدونی قریبا مجیبا»🌷
🌼🍃به عزت و جلالم #سوگند اگر یک بار مرا می خواندند، مرا نزدیک و جوابگو می یافتند.🍃🌼
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#غلام و #خدا
🔺مــردی می خواست #غلامی را خریداری کند.
🔻غلام گفت: از تو می خواهم این سه شرط را مراعات کنی:
⏪ هنگامی که وقت نماز شد مرا از انجام نماز جلوگیری نکنی.
⏪روزها در خدمت تو باشم نه شب ها.
⏪برای من یک خانه و اطاق جداگانه ای که هیچ کس به آنجا نیاید تهیه کن.
🔺خریدار گفت: اشکالی ندارد این سه شرط را مراعات می کنم.
اکنون این خانه ها را گردش کن، هرکدام را مایل هستی انتخاب کن.
🔻غلام خانه را دیدن کرد، در میان خانه ها یک خانه خرابه ای را انتخاب نمود.
🔺خریدار گفت: چرا خانه و اطاق خراب را برگزیدی؟!
🔻غلام گفت: آیا نمی دانی که خانه خراب، در صورت توجه به خدا آباد و باغستان است؟!
غلام شبها به آن اطاق خلوت رفته و با خدای خود راز و نیاز نموده و گریه ها می کرد .
شبی مولای این غلام، مجلس بزم و شراب و ساز و آواز تشکیل داده و گروهی مهمان او بودند.
پس از پایان شب نشینی شیطانی و رفتن مهمانان، بلند شد و در حیاط خانه گردش می کرد،
ناگهان چشمش به اطاق غلام افتاد،
دید #قندیلی نور از آسمان به اطاق غلام سرازیر است و غلام سر به سجده نهاده و با خدای خود #مناجات می کند و می گوید:
🌼🍃الهی! اوجبت خدمه مولای نهارا و لولاه ما اشتغلت الا فی خدمتک لیلی و نهاری...فاعذرنی ربی🌼🍃
🌸🍃پروردگارا! بر من واجب نمودی در روز خدمت مولای خود را بکنم و اگر در روز بر من خدمت مولایم واجب نبود، شب و روز تو را پرستش می کردم، مرا معذور بدار.🍃🌸
مولا فریفته غلام شد و تا #طلوع فجر او را نگاه می کرد و صدایش را می شنید. بعد از طلوع فجر دید نور ممتد از آسمان به اطاق غلام ناپدید شد و سقف اطاق به هم پیوست.
با شتاب نزد زوجه و زن خود آمد و جریان را گفت و از شگفتی آن، هردو مبهوت و متعجب گشتند.
وقتی که شب بعد شد، نیمه های شب مولا و همسرش از اطاق بیرون آمده و دیدند بالای اطاق غلام قندیلی، چراغی، از نور به آسمان کشیده شده و غلام در سجده در حال مناجات است،
هنگامی که طلوع فجر شد، غلام را خواستند. 🔻غلام نزد مولا و همسرش رفت.
🔺مولا گفت: انت حر لوجه الله تعالی.
تو را در راه خدا آزاد کردیم تا شب و روز #خدمت و #عبادت آن کسی خدا که از او عذرخواهی می نمودی باشی، و غلام را از قضیه و جریان دیدنی و شنیدنی خود با خبر کردند.
🔻هنگامی که غلام فهمید که آنها از حالش با خبر شدند، دستهایش را بلند کرد و چنین گفت:
🍃🌺الهی کنت اسالک ان لا تکشف سری و ان لا تظهر حالی، فاذا کشفته فاقبضنی الیک🍃🌺
🌷🍃خدایا! از درگاه تو مسئلت می نمودم که ِسرّ من آشکار نگردد و حالم ظاهر نشود اینک که حال و سر من هویدا نمودی مرگ مرا برسان 🌷🍃
🔸فخز میتا
دعایش #مستجاب شد. همانجا افتاد و روحش به سرای جاویدان پرواز کرد.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃عملی که شیخ رجبعلی خیاط را به عرش رساند🍃🌸
مرحوم #آیت الله_مجتهدی
#مجتهدی تهرانی
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌈 نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد. آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانهاش دعوت کند.
🏡موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند. قبل از ورود، نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد. بعد با دو دستش، شاخههای درخت را گرفت. چهرهاش بیدرنگ تغییر کرد.
🏠خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند، برای فرزندانش قصه گفت، و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند. از آنجا میتوانستند درخت را ببینند. دوستش دیگر نتوانست جلو کنجکاویاش را بگیرد، و دلیل رفتار نجار را پرسید.
🏡 نجار گفت: آه این درخــ🌳ـت مشکلات من است. موقع کار، مشکلات فراوانی پیش میآید، اما این مشکلات مال من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد. وقتی به خانه میرسم، مشکلاتم را به شاخــههای آن درخت میآویزم. روز بعد، وقتی میخواهم سر کار بروم، دوباره آنها را از روی شاخه بر میدارم. جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت میروم تا مشکلاتم را بردارم، خیلی از مشکلات، دیگر آنجا نیستند، و بقیه هم خیلی سبکتر شده اند.
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa
#برادرم_به_فکر_خود_باش !
💐برادرم ! به فکر خود باش و از خویشتن غافل مباش و همواره کشیک نفس بکش و کشیک نفس کشیدن کشکی نیست ،
🌱از خداوند توفیق بخواه ، با ابنای روزگار بساز و مرد تحمل باش و به مثل معروف که چه خوش مثلی است : آسیا باش درشت بستان و نرم باز ده !
👤مرد فکر باش که فکر ، لب عبادت است . مناجات و راز و نیاز با دوست را قطع مکن قل ما یعبوا بکم ربکم لولا دعاءکم .
📙پندهای حکیمانه
🌿حسن زاده آملی
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
@Pelle_Pelle_ta_Khodaa