کمی از ملال جاری کیفورم. کتابی تمام کردم چنان خواندنی، که وقتی به خود برگشتم دیدم لبخند به چهرهم افتاده. از وسعت پنجره، ماه پیداست. قصد فیلمی هم کردهام. حتی به چای هم در دمای مناسب نوشیدن رسیدم. گویا خدای شبها بیکار ننشسته است.
یادداشت کردهم که " دوبلینی های جیمز جویس، ژان کريستف رومن رولان، انسان و حیوان هدایت "
من برای نادیده گرفتن فردا آمادهام و فردایش و فردای فردایش. شبها هم همه از دم انکار.
اینروزا آدما دارن غیر قابل تحمل تر از همیشه پیش میرن و از همیشه بیشتر بهت یاد میدن که سر و تهشون غیر قابل باوره.
شاید خیلی وقتها موضوع یک رمان یادم بره ولی چیزهایی که دربارهی خونهی ادمهای داستان، وسایل و حتی نور خونه در ساعات مختلف میخونم رو یادم میمونه.
مثل خونهی باغ آلبالو ، پانسیون مادام وکه در باباگوریو ، آشپزخونهی در جستوجوی یک پیوند ، خونهی اما بواری ، حتی خونهی نقلی امیلی در یک گل سرخ برای امیلی
باید به صدای قلبم گوش بدم وقتی میگه این کار بهت آسیب میزنه، اما چرا همزمان یه صدای دیگه میگه انجامش بده؟
میدونید یکی از خصوصیتهای باگ انسانی چیه؟ اینکه ول کردن و رفتن نباید اینقدر سخت باشه. میلیارد ها آدم توی دنیا هست و ما نباید بچسبیم به یک نفر.
نمیدونم کی نیاز به این سوال داره ولی حالا تو انقدر تلاش میکنی، اون واقعا نمیفهمه یا خودشو به نفهمیدن زده؟
ʬʬ 𝖯𝖧𝖮𝖤-𝖭𝗅𝖷
ماه امروز فهمیدم چیزهایی که من رو خوشحال میکرد برای من تموم شدن. دیگه صبحهای زود وقتی همه خوابن و
ماه جدیدا یه اتفاقی میوفته میگم مگه کشت منو؟ و میبینم نه هنوز زنده ام سالمم خوبم پس اهمیتی نمیدم.الان که از پنجره به بیرون نگاه میکنم با خودم میگم آبی آسمون تویی، سبزی درختا تویی، گرمای خورشید تویی، بادی که لابلای موهام میرقصه تویی، حرکت دنیا و جهان تویی. احساس میکنم به دنیا اومدم تا تورو دوست داشته باشم، نزدیکیم به تو از حد انسانی فراتره. تو چشم منی تا باهاش چیزای خوب ببینم، قلب منی تا باهاش عشق بورزم، دست منی تا به بقیه کمک کنم، لب منی تا حرفای خوبی بزنم و تشکر کنم. من کیم؟ من قسمتی از روح توام که در نهایتِ هرچیزی، میخوام به تو برسم و با تو یکی بشم.
اما اگر فردا بی من شروع شد، ازت میخوام با خودت مهربون باشی. به خاطر هرباری که اشکم رو دراوردی، خودت رو سرزنش نکنی. حسرت ثانیه هایی که میشد با حرف زدنمون بگذره اما نبودی رو نخوری. به فکر خاطره هایی که نیومدی تا بسازیم، نباشی.
اگر یه روز من نبودم ازت میخوام نذاری تموم دوستت دارم هایی که بهم نگفتی، توی گلوت جمع بشن و جلوی نفست رو بگیرن. ازت میخوام هرجایی که قدم گذاشتی، هرباری که موفق شدی، به فکر این نیوفتی که اگه من پیشت بودم خوشحالتر بودی. میخوام لذت زندگیت رو ببری، فکر نکنی من نمیبخشمت.
میدونم که چقدر حسرت بودنتو خوردم اما تو با نصف و نیمه بودن تنهاترینم کردی و با این وجود، من میبخشم، تو زندگی کن.