دلم از غصّهٔ غزّه کباب است
که آنجا قحطِ نان و قحطِ آب است
سؤالی مانده در ذهنم که امروز
چرا دنیای اسلامی به خواب است؟!
#حسینعلی_زارعی
@pesini
صبحاست و هوای صبحدم میچسبد
یک لقمهٔ نان کنارِ هم میچسبد
از دستِ تو چای تازه با طعمِ نبات
اندازهٔ نذریِ حرم میچسبد.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
اوّلِ ماه است و انفاقِ محبّت لازم است
بخشش و احسان برای جلبِ رحمت لازم است
بوسهای نذرِ دلم کن تا شوی حاجت روا
چون که نذر و هدیه دادن قبلِ حاجت لازم است.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
تو را من از صدایت میشناسم
از آن ناز و ادایت میشناسم
اگر در بینِ صدها تن بخندی
تو را با خندههایت میشناسم.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
دیدمش امّا نشد این عُقدهام را وا کنم
رازِ پنهانِ دلم را پیشِ او افشا کنم
دیدمش امّا زمان خیلی به سرعت میگذشت
فرصتِ آن هم نشد این دیده را بینا کنم
دیدمش آرام و سنگین بود و خیلی باادب
با زبانبازی نشد در قلبِ پاکش جا کنم
پیشِ من اصلاً نمیماند و سریعاً میگذشت
مانده بودم کِی تماشای رخِ زیبا کنم
شربتی از جنسِ احساس و ادب آورده بود
تا که در مردادِ سوزان دفعِ آن گرما کنم
فصلِ گرما بود، امّا قلبِ من یخ کرده بود
از دمِ گرمش نشد در قلبِ سردم «ها» کنم
یک شبی در خواب دیدم او در آغوشِ من است
حیف شد اصلاً نشد تعبیرِ آن رؤیا کنم
با «خداحافظ» که گفت آن آرزو بر باد رفت
تا ابد باید که با دردِ فراقش تا کنم
باید این فرهادِ دل را نذرِ آن شیرین کنم
عقلِ مجنونِ خودم را وقفِ آن لیلا کنم
کمکمک باید که من هم اندکی آدم شوم
تا بهشتِ باورم را لایقِ حوّا کنم
شعرهای کهنهام با قلبِ او کاری نکرد
باید انگاری که یک شعرِ نُوی برپا کنم.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
دَمِ صبحی پیامت را که دیدم
در اعماقِ دلم هورا کشیدم
نوشتی: «تو برایم افتخاری»
از این حرفت به رؤیایم رسیدم.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
منتظر هستم بیایی گرچه میدانم که تو
مثلِ «دیروزی» که اصلاً قابلِ برگشت نیست...
#حسینعلی_زارعی
@pesini
یا دائِمَ الفَضلِ عَلَی البَریَّه
امشب بیا و حاجتم روا کن
یا باسِطَ الیَدَینِ بِالعَطیَّه
من را برای دینِ خود سوا کن
یا صاحِبَ المَواهِبِ السَّنیَّه
دل را از این دوندگی جدا کن
صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آله
قلبِ مرا رفیقِ مصطفی کن
شخصی که شد خَیرِ الْوَری سَجیَّه
دردِ مرا به خاطرش دوا کن
وَاغْفِر لَنا فی هَذِه الْعَشیَّه
یا ذَا الْعُلی گناهِ ما رها کن.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
دهانت بهترین آوازه دارد
زبانت لطفِ بیاندازه دارد
کمی صحبت بکن تا جان بگیرم
صدایت بوی نانِ تازه دارد.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
باید به تو پیوند بگیرد غزلِ من
تا مزّهٔ لبخند بگیرد غزلِ من
وقتاست که از دخترِ افکارِ سفیدم
بیواسطه فرزند بگیرد غزلِ من
از دیدهٔ نامحرم و از چهرهٔ نااهل
واجب شده روبند بگیرد غزلِ من
شور است اگر چشمِ حسودانِ پُر از کین
بایست که اسفند بگیرد غزلِ من
تا لشکرِ افسوس شبیخون نزند باز
باید که پدافند بگیرد غزلِ من
تا خود نشده عبرتِ یک جامعه باید
از حادثهها پند بگیرد غزلِ من
حالا که تقاضای دلم هست بفرما
هر نازِ تو را چند بگیرد غزلِ من؟
تو عرضه کن آن بوسه و قیمت بده ای دوست
تا بوسهٔ دلبند بگیرد غزلِ من
تا دادوستد صورتِ شرعی بپذیرد
خوب است که سوگند بگیرد غزلِ من
سوگند به لبهای تو و بوسهٔ نازت
باید که شکرخند بگیرد غزلِ من
هرچند به بازارِ پُر از عاطفه باید
هر جور که دادند بگیرد غزلِ من
میارزد اگر قیمتِ یک عمر بگویند
باید که به ترفند بگیرد غزلِ من
شیرینتر و نوشینتر و رنگینتر از آن نیست
وقت است که پسوند بگیرد غزلِ من
لازم شده حالا که به وصفِ لبت آمد
یک وزنِ برومند بگیرد غزلِ من
از بس که از آن بوسهٔ شیرینِ تو گفتم
ترسم مرضِ قند بگیرد غزلِ من.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
عصر آمده چایِ تازهای میخواهم
با دستِ گُلِ تو سازهای میخواهم
تا کامِ دلم دوباره شیرین بشود
از آن دو لبت اجازهای میخواهم.
#حسینعلی_زارعی
@pesini
هر چیز که دارم همه از هستِ حسین است
این بودنِ من یکسره پیوستِ حسین است
ایمان و امید و نَفَس و دل که بمانَد
حتّی نمکِ خانهام از دستِ حسین است.
#حسینعلی_زارعی
@pesini