eitaa logo
ای نازنین شعری بخوان
295 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
حسینعلی زارعی @hazv0115
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم از غصّهٔ غزّه کباب است که آنجا قحطِ نان و قحطِ آب است سؤالی مانده در ذهنم که امروز چرا دنیای اسلامی به خواب است؟! @pesini
صبح‌است و هوای صبحدم می‌چسبد یک لقمهٔ نان کنارِ هم می‌چسبد از دستِ تو چای تازه‌ با طعمِ نبات اندازهٔ نذریِ حرم می‌چسبد. @pesini
اوّلِ ماه است و انفاقِ محبّت لازم است بخشش و احسان برای جلبِ رحمت لازم است بوسه‌ای نذرِ دلم کن تا شوی حاجت روا چون که نذر و هدیه دادن قبلِ حاجت لازم است. @pesini
تو را من از صدایت می‌شناسم از آن ناز و ادایت می‌شناسم اگر در بینِ صدها تن بخندی تو را با خنده‌هایت می‌شناسم. @pesini
دیدمش امّا نشد این عُقده‌ام را وا کنم رازِ پنهانِ دلم را پیشِ او افشا کنم دیدمش امّا زمان خیلی به سرعت می‌گذشت فرصتِ آن هم نشد این دیده را بینا کنم دیدمش آرام و سنگین بود و خیلی باادب با زبان‌بازی نشد در قلبِ پاکش جا کنم پیشِ من اصلاً نمی‌ماند و سریعاً می‌گذشت مانده بودم کِی تماشای رخِ زیبا کنم شربتی از جنسِ احساس و ادب آورده بود تا که در مردادِ سوزان دفعِ آن گرما کنم فصلِ گرما بود، امّا قلبِ من یخ کرده بود از دمِ گرمش نشد در قلبِ سردم «ها» کنم یک شبی در خواب دیدم او در آغوشِ من است حیف شد اصلاً نشد تعبیرِ آن رؤیا کنم با «خداحافظ» که گفت آن آرزو بر باد رفت تا ابد باید که با دردِ فراقش تا کنم باید این فرهادِ دل را نذرِ آن شیرین کنم عقلِ مجنونِ خودم را وقفِ آن لیلا کنم کم‌کمک باید که من هم اندکی آدم شوم تا بهشتِ باورم را لایقِ حوّا کنم شعرهای کهنه‌ام با قلبِ او کاری نکرد باید انگاری که یک شعرِ نُوی برپا کنم. @pesini
دَمِ صبحی پیامت را که دیدم در اعماقِ دلم هورا کشیدم نوشتی: «تو برایم افتخاری» از این حرفت به رؤیایم رسیدم. @pesini
منتظر هستم بیایی گرچه می‌دانم که تو مثلِ «دیروزی» که اصلاً قابلِ برگشت نیست... @pesini
یا دائِمَ الفَضلِ عَلَی البَریَّه امشب بیا و حاجتم روا کن یا باسِطَ الیَدَینِ بِالعَطیَّه من را برای دینِ خود سوا کن یا صاحِبَ المَواهِبِ السَّنیَّه دل را از این دوندگی جدا کن صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آله قلبِ مرا رفیقِ مصطفی کن شخصی که شد خَیرِ الْوَری سَجیَّه دردِ مرا به خاطرش دوا کن وَاغْفِر لَنا فی هَذِه الْعَشیَّه یا ذَا الْعُلی گناهِ ما رها کن. @pesini
دهانت بهترین آوازه دارد زبانت لطفِ بی‌اندازه دارد کمی صحبت بکن تا جان بگیرم صدایت بوی نانِ تازه دارد. @pesini
باید به تو پیوند بگیرد غزلِ من تا مزّهٔ لبخند بگیرد غزلِ من وقت‌است که از دخترِ افکارِ سفیدم بی‌واسطه فرزند بگیرد غزلِ من از دیدهٔ نامحرم و از چهرهٔ نااهل واجب شده روبند بگیرد غزلِ من شور است اگر چشمِ حسودانِ پُر از کین بایست که اسفند بگیرد غزلِ من تا لشکرِ افسوس شبیخون نزند باز باید که پدافند بگیرد غزلِ من تا خود نشده عبرتِ یک جامعه باید از حادثه‌ها پند بگیرد غزلِ من حالا که تقاضای دلم هست بفرما هر نازِ تو را چند بگیرد غزلِ من؟ تو عرضه کن آن بوسه و قیمت بده ای دوست تا بوسهٔ دلبند بگیرد غزلِ من تا دادوستد صورتِ شرعی بپذیرد خوب‌ است که سوگند بگیرد غزلِ من سوگند به لب‌های تو و بوسهٔ نازت باید که شکرخند بگیرد غزلِ من هرچند به بازارِ پُر از عاطفه باید هر جور که دادند بگیرد غزلِ من می‌ارزد اگر قیمتِ یک عمر بگویند باید که به ترفند بگیرد غزلِ من شیرین‌تر و نوشین‌تر و رنگین‌تر از آن نیست وقت است که پسوند بگیرد غزلِ من لازم شده حالا که به وصفِ لبت آمد یک وزنِ برومند بگیرد غزلِ من از بس که از آن بوسهٔ شیرینِ تو گفتم ترسم مرضِ قند بگیرد غزلِ من. @pesini
عصر آمده چایِ تازه‌ای می‌خواهم با دستِ گُلِ تو سازه‌ای می‌خواهم تا کامِ دلم دوباره شیرین بشود از آن دو لبت اجازه‌ای می‌خواهم. @pesini
هر چیز که دارم همه از هستِ حسین است این بودنِ من یک‌سره پیوستِ حسین است ایمان و امید و نَفَس و دل که بمانَد حتّی نمکِ خانه‌ام از دستِ حسین است. @pesini