🍂🌺🍂🌺🍂🌺
📚شفا گرفتن سلطان سنی مذهب و ماجرای نواختن هفت روزه نقاره خانه
✍#سلطانسنجر از اهل تسنن و آدم گرفتاری بوده که مرضی پیدا میکند و به شهر توس میآید.
او وزیری داشت که شیعه بوده ولی عقیده خود را ظاهر نمی کرد.
سنجر که مریض می شود وزیرش به او می گوید اینجا قبر حضرت علی بن موسی الرضا (ع) است، اگر توسل بجوئید شفا میدهد.
سلطان سنجر به وزیرش می گوید نامرد! تو شیعه بودی و از من پنهان می کردی؟
تو را خواهم کشت!
🔹وزیر تقاضا میکند که امشب را به من مهلت بده. اگر امام رضا (ع) شما را شفا داد مرا نکشید.
سلطان سنجر مهلت را قبول کرد.
وزیر میآید کنار قبر حضرت، صورت را روی خاک میگذارد و عرض میکند :
آقا جان! اگر مرا بکشند فدای شما، اتفاق خاصی نمی افتد اما از این دلم می سوزد که بگویند شیعه دروغ میگوید.
بگویند شما شفا نمیدهید، شما کرامت ندارید، در حالی که از شما کرامتهای زیادی دیده ام.
🔸سلطان سنجر همان شب از خواب میپرد، میگوید فوری وزیر را احضار کنید.
به او می گویند وزیر چون فهمیده شما او را خواهید کشت فرار کرده است.
سنجر میگوید نمیخواهم او را بکشم،
میخواهم دستش را ببوسم! او را پیدا کنید و بیاورید.
کنار قبر حضرت رضا میروند و میببنند که وزیر روی خاک افتاده.
به وزیر میگویند سلطان تو را احضار کرده . وزیر به حضور سلطان سنجر میآید؛
🔹سنجر به او میگوید بیا تا دستت را ببوسم.
مرا ببر کنار قبر امام رضا (ع).
سلطان سنجر به زیارت قبر حضرت میآید و بعد دستور میدهد هفت روز تمام مردم مشهد بیایند و ناهار و شام و صبحانه بخورند .
هفت روز این نقاره خانه میزده و مردم می آمدند غذا میخوردند. مردم برای این نقاره خانه املاکی را وقف کردهاند.
نقاره خانه وقتی مینوازد میگوید :
سنجر شفا گرفت.
🔸شیعه کجایی ؟
سنجر شفا گرفت.
شیعه کجایی؟
ز آستان رضایم خدا جدا نکند
من و جدایی از این آستان ، خدا نکند!