🧔🏻 #دوست_شهید_من ❤️
🌹شهید مدافع حرم #حمیدسیاهکالی مرادی
4️⃣ جشن تولد 🎉🎁
🎀 چهارم اردیبهشت ماه روز تولد حمید بود. با حمید قرار داشتم که به مناسبت تولدش به مزار شهدا برویم. بعد از خواندن فاتحه و زیارت شهدا به سمت فضای سبز نزدیک گلزار آمدیم و روی چمن ها نشستیم.🥮 کیک را گذاشتیم وسط و عکس انداختم.
🤔 وقتی داشت کیک را برش می داد سرش را بلند کرد و چشم در چشم به من گفت:
➖ فرزانه ممنون بابت زحماتت میخواستم یک چیزی بگم میترسم ناراحت بشی ‼️
💔 هری دلم ریخت کیکی که داخل دهانم گذاشته بودم را نتوانستم قورت بدهم. فکرم هزار جا رفت با دست اشاره کردم که راحت باشد. خیلی جدی به من گفت:
➖ فرزانه تو اون چیزی که من فکر میکردم نیستی😱‼️
این حرف را که شنیدم انگار خانه خراب شده باشم. نمیدانستم با خودم چند چندم گفتم شاید به خاطر برخوردهای سرد اول محرم شدن مان دلزده شده. به شوخی چند باری به من گفته بود تو کوه یخی 🗻 ولی الان خیلی جدی بود. گفتم:
➖ چطور حمید من همه سعیام را میکنم همسر خوبی باشم.😰
چند دقیقهای در عالم خودش فرو رفته بود و حرف نمیزد لب به کیک هم نزد. با این که دید من مثل مرغ پرکنده دارم بال بال میزنم از آن حالت جدی خارج نشد اما ناگهان پقی زد زیر خنده🤗🤣 و گفت:
➖ مشخصه تو اون چیزی که من فکر میکردم نیستی تو ... بالا تر از اون چیزی هستی که من دنبالش بودم. تو فوق العاده ای ✨✨⚡️
😡 شانس آورده بود محضر شهدا بودیم و جلوی خلق الله و الا پوست سرش را می کندم ...
📚 کتاب «یادت باشد ...» ❣️ صفحه ۱۰۹,
💖
👇
😊@peyksaba
🧔🏻 #دوست_شهید_من ❤️
🌹شهید مدافع حرم #حمیدسیاهکالی
0⃣1️⃣ این سینه نمیسوزه
🔸 ایام محرم 😭 با اینکه هوا تقریباً سرد ❄️ شده بود با موتور شب ها می رفتیم هیئت خودمان. شب تاسوعا به شدت هوا سرد شده بود ولی با این حال باز هم با موتور 🏍 راهی شدیم . حمید به شوخی گفت:
➖ الان کسی رو با نانچیکو 🥊 بزنی از خونه در نمیاد اونوقت ما با موتور داریم میریم هیئت‼️
دستش را گذاشت روی زانوی من و گفت:
➖ فرزانه پاهات یخ زده غصه نخور خودم برات ماشین🚗 میگیرم دیگه اذیت نشی.
🔸 دستم را گذاشتم داخل جیب های کاپشن حمید. حمید هم یک دستش را گذاشت روی دست من . کنار سرما و سوز شبانه هوای پاییزی قزوین تنها چیزی که دلم را گرم می کرد محبت دستهای همیشه مهربان حمید بود🧡
وقتی از هیأت بیرون آمدیم گفت:
➖ دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل علیهالسلام مدافع حرم بشم و دست و پاهام فدایی حضرت زینب علیها السلام بشه.
وقتی این همه سینه زدن و تغییر حالت چهره حمید را دیدم گفتم:
➖ حمید کمتر سینه بزن یا حداقل آروم تر سینه بزن‼️ جوابش برایم جالب بود گفت:
➖ فرزانه این سینه به خاطر همین سینه زدن هیچ وقت نمی سوزه 🔥نه در این دنیا نه در اون دنیا.
✅ بعدها من متوجه راز این حرف حمید شدم ...
💚
👇
😊@peyksaba