eitaa logo
"دخترانِ حیدری"
4.4هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
"دخترانِ حیدری"
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ #تسبیح_فیروزه_ای #پارت9 درو قفل کردم که باز این دیونه نیاد تو اتاقم لباس
◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈ باشه ،چشم نگار:راستی ،امروز دسته جمعی ساز زدیم ،جات خیلی خالی بود - چه خوب،راستی عروسیم بیایااا نگار:وایی رها من از نوید میترسم... -واا مگه میخواد بخوره تو رو،عروسی دوستت داری میای نگار:باشه ،ببینم چی میشه ،قول نمیدم - باشه ،آدرس تالارو برات میفرستم ،چون خودم بیرون نمیتونم بیام نگار :باشه ،عزیزم -فعلن بخوابم ،خیلی خستم... نگار: بخواب گلم ،شبت خوش صبح روز عروسی رسید به زور با صدای زیبا بیدار شدم زیبا: رها پاشو نوید پایین زیر پاش علف زده ( باشنیدن این کلمه ،از مثل موشک از جام بلند شدم و رفتم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم کیفمو برداشتم رفتم تو اتاق هانا،هانا خواب بود ،بوسیدمش و رفتم پایین زیبا جعبه لباس عروس و داد دست نوید رفتم نزدیک زیبا شدم -زیبا جون یه کم پول میخوام واسه شاباش دادن؟ نوید: نمیخواد ،من بهت میدم زیبا:نه بابا شما چرا ،صبر کن عزیز الان میام زیبا هم رفت و با چند تا تراول برگشت -دستتون درد نکنه(بغلش کردم و خداحافظی کردم) سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت آرایشگاه نوید گوشیشو برداشت و شماره گرفت نوید:الو ساناز کجایی پس ما الان نزدیکای آرایشگاهیم باشه هر چه زودتر بیا -ساناز میخواد بیاد؟ نوید: اره گفتم بیاد تنها نباشی ( اینو دیگه کجای دلم بزارم) رسیدیم آرایشگاه ،از ماشین پیاده شدم درو بستم نوید: رها؟ -بله نوید: اینقدر هولی زنم بشی که لباس عروست یادت رفته؟ - اره ،خیلی لباسو گرفتم ازش - خوب حالا برو دیگه نوید: منتظرم تا ساناز بیاد ،تو برو داخل رفتم وارد آرایشگاه شدم ده دقیقه بعد ساناز خواهر نوید اومد - سلام ساناز: سلام عزیزم ،مبارکت باشه رو کرد به آرایشگر ژیلا جون ،سفارشیاااا ژیلا: چشم گلم نزدیکای غروب آماده شدم ،لباسو پوشیدم ،شنل و سرم گذاشتم ساناز : ای جااانم ،دوماد ببینه پس میافته ،رها جان شنلت و بنداز ،قشنگی لباست همه رفت زیر شنل - باشه تالار رسیدم در میارم ساناز : الهی قربونت برم ( ساناز واسه نوید زنگ زد ) ساناز: الو نوید ، بیا که عروسمون آماده شده نوید نمیدونی چه عروسکی شده باشه خداحافظ - کی میاد ساناز جون ساناز: گفت نیم ساعت دیگه اینجاست - باشه حالا نوبت ساناز بود که باید آرایش و شینیون میشد یه ربع گذشته بود و من نمیدونستم چیکار کنم یه دفعه یه فکری یه ذهنم رسید به نگار پیام دادم برام زنگ بزنه نگار زنگ زد - الو سلام نوید جان ،کجایی؟ نگار : چی میگی رها - آها باشه عزیزم الان میام پایین نگار: حالت خوبه رها ؟ - فدات شم میبوسمت ◈ ━━━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━━━ ◈
"دخترانِ حیدری"
یہ‌بـرنده‌همون‌بازنده‌ایہ‌ڪه‌دوباره‌تلاش‌ڪرده؛ وهیچوقت‌نـااُمیدنشده.🗝💚:)!" 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
ایمان‌‌چهارپایہ‌‌دارد: توکّل‌‌برخدا،واگذاردن‌‌ڪاربہ‌‌خدا، تسلیم‌‌بہ‌‌امرخداورضابہ‌‌قضاۍ‌الهۍ-🐚🌱- -امیرالمؤمنیـن(؏)؛ 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
- کارما اینجوریه که ؛ خورده های قلبی که شکستید ، یه روز میره تو قلبتون .👩‍🦯
شب یلدا میشه و می‌خوای اونایی که خوشحال نیستن و خوشحال بکنی به روایت تصویر همدل باشیم تا دنیارو زبیا تر کنیم حتا به یک کادو . . .👀❤️‍🔥🥲
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود....!🍁👀 -یلداتون مبارک دخترا🍉 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
موقعیت؟وقتی بینِ چندین تا روسری موندی کدومشو برای مهمونیِ شب یلدا بپوشی!☹️😂
باعث خوشحالی جانِ غمینِ من کجاست…؟ 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°