eitaa logo
"دخترانِ حیدری"
4.5هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
چنل ِ²عدد دختر ِخراسانی به همراه رفقای عکاسشون!😌 _وگوشه دنج از احوالاتمون؛👀💘. و بخشی از زندگیمون با چاشنی روزمرگی هامون🐈~ کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟نه نه اصلا با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️🧷. https://daigo.ir/secret/9857715145
مشاهده در ایتا
دانلود
"دخترانِ حیدری"
#جبھہ_عاشقے #قسمت21 #زینب پوفی کشیدم و نامه ها رو از دست ش گرفتم . البته که نمی تونستم بهش بگم بچه!
هق زدم و چفیه دور گردن شو روی صورت ش کشیدم. دو تا از رزمنده ها اومدن و این شهید رو هم سمت مابقی ماشین هایی بردن که بقیه شهدا توشون بود. خدایا این چندمی بود که جلوی من جون می داد. می ترسیدم سمت بعدی ها برم و باز جلوی چشام پر پر بشن! با گریه بلند شدم و سمت بعدی رفتم تیر توی گردن ش خورده بود و گفتن اوضاع ش خیلی وخیمه. تا چند دقیقه پیش صدای خرخر گلوش همه جا رو برداشته و حالا ساکت بود. با رنگی پریده نبظ شو گرفتم. چشامو روی هم فشار دادم نمی زد! نبظ نمی زد و شهید شده بود. دستای خونی مو جلوی صورت ام گرفتم و صدای گریه ام همه جا رو پر کرد. با ناله های یه رزمنده دیگه سریع سمت ش رفتم و تند تند دستمو به چشام کشیدم تا بتونم خوب ببینمش. تیر توی پاش خورده بود. سریع دست به کار شدم و تیر رو در اوردم و پانسمان کردم. خداروشکر حالش خوب بود و بچه ها توی چادر بردن ش. به بقیه هم تک تک رسیدگی کردم و اخرین نفرات هم توی ماشین امبولانس بود که همه اشون شهید شده بودن. چشمای تمام رزمنده ها سرخ بود. مگه می شد این همه شهید اینجا با شه و کسی گریه نکنه؟ محمد و بغل کردم و از ماشینن پایین اومدم و رو به امید و دو تا رزمنده ی دیگه گفتم: - همه شهید شدن. با سر پایین سری تکون دادن و در امبولانس و بستن! صدای نوحه و مداحی پادگان رو پر کرده بود و همه به سینه می زدن . گردان جدید که قرار بود برن خط مقدم به صف شده بودن تا سوار ماشین ها بشن و گردان که از خط مقدم اومده بود داشت جایگزین گردان می شد. سمت چادر فرماندهی می رفتم و کارم تمام شده بود. با دیدن فردی قلبم ایستاد. ناباورانه نگاهم روش خیره و ثابت مونده بود. نکنه خودش نیست؟ بهت زده بهش چشم دوخته بودم و اونم همین طور. خدایا واقعا خودشه؟کمیله؟ قدمی جلو رفتم و با بهت با صدایی که خودم به روز شنیدم لب زدم: - کمیل اومده کمیل من!
"دخترانِ حیدری"
دل می‌کَنم به خاطر تو از دیار خویش ای خاطِرت عزیزتر از خاطرات من🥲❣ #یه‌نمه‌شاعری
روز ها با فکر او دیوانه‌ام شب بیشتر! ‏هردو دلتنگ همیم اما من اغلب بیشتر:)❤️
"دخترانِ حیدری"
گرچھ‌رفتی‌زِ‌دلم حسرٺ‌روے‌تو‌نرفت .. در‌این‌خانھ‌به‌امید‌تو‌باز‌است‌هنوز..!✨🌼 ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
عمـرم شدھ.. ٺاریخ پر از حسرتِ ایـرآن ؛ در هر وَرقـم خائـن و نــامرد زیـاد اسٺ . .☁️❤️ ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این امتحانات پایان ترم نیست پایانِ منه🥲😂 ꪶⅈꪀ𝕜:‹@pezeshk313 C᭄‌
پیش به سوی شب در مدرسه . .😁🦦
خب بریم سراغ کارای زبانمون^^👀🤌
ماهی‌بشه‌شام‌امشب✨
_برییمم شب نشینی بآ رفقاا 🗿💘 . ]] .. . . کپی =🔪 .
اوخداااا🥺🤍 سلامی از شهر برفی⛄️🌫🥲 کپی =💘🔪 .
من‌از‌همہ‌دنیاسیرم‌ومیل‌به‌تودارم🙈❤️‍🔥