فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هوای پاییزی دانشگاه🍁🍂
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
یهویی دلم این مداحیو خواست🥺
عشق صفای حرمت
غروباو شبای حرمت
نفس توی هوای حرمت
همه رویا
عشق یعنی سینه زنی
یعنی حب الحسین اجننی
یعنی ارباب همه کَسه منی
همه دنیااا
🫀🫀
حتما گوش بدید از #آقایِمحمدحسینِپویانفره خیلی قشنگه🥺💕
یاعلی✨
#بِنتُـالحُسِینـღ
#مداحی
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
بریم برای پارتگذاری رمانمون✍🏻 نآحِـــ♫ـــــله💙 #بِنتُـالحُسِینـღ
بریم برای پارتگذاری رمانمون✍🏻
نآحِـــ♫ـــــله💙
#بِنتُـالحُسِینـღ
قسمتصدوهفتادوششم
ریحانه باذوق منتظر بود تا کادویی که با روح الله برای محمد گرفته بودن،باز بشه.
محمد در
جعبه رو برداشت و لبخند زد
و گفت:ای جانم، ممنونم عزیزدلم...
یه دستبند چرمی به رنگ مشکی که وسطش یک سنگ مستطیلی شرف الشمس وصل شده بود و از جعبه بیرون اورد و دور مچ دیگه اش بست
با دقت که نگاه کردم توجه ام به یا زهرایی که روش حک شده بود جلب شد. ریحانه دوباره محمد رو بغل کرد.
ته دلم بهش حسودیم شد. رفتار ریحانه و محمد باهم خیلی خوب بود. میترسیدم دستبندش و از چیزی که من براش خریدم بیشتر دوست داشته باشه. محمد از روح الله هم تشکر کرد و طبق گفته ی من آخرین جعبه که از همه قشنگ تر تزئین شده بود هدیه ی من بود. محمد جعبه رو برداشت و بازش کرد که از اطرافش چندتا ورق باز شد و عکسای کوچیکمون رو که چاپ کرده بودم و به جعبه چسبونده بودم پشت سر هم قرار گرفت .
با لبخند عکس هارو ورق زد و جعبه ی کوچیک تری که وسطش گذاشته بودم رو باز کرد. تا نگاهش به انگشتر داخل جعبه افتاد سرش و بالا گرفت و با لبخند بهمنگاه کرد. انگشتر عقیق سبزی رو که براش گرفته بودم رو از جاش برداشت و تو دستش گذاشت و روی سنگش دست کشید.
دوباره بهم نگاه کرد و گفت:
+خیلی قشنگ و خوش رنگه. ممنونم فاطمه جان
انگشتر ستی که باهاش خریده بودم رو از جیبم در اوردم و تو دستم گذاشتم و نشونش دادم که خندید و گفت:
+واسه من خریدی دلت خواست رفتی واسخودتم گرفتی؟
_نه خیر از اول میخواستم ست بخرم
فقط با لبخند نگاهم کرد و چیزی نگفت.
شمیم انگشترم رو گرفت تا نگاهش کنه.
چند دقیقه که گذشت اسنک هایی که برای شام درست کرده بودم هم آوردیم و دور سفره ی گردمون نشستیم.
تا ساعت یک شب گفتیم و خندیدیم.
اون شب پر ماجرا جزء بهترین شب های زندگیم شد،البته تمام اوقاتی که با محمد میگذشت بهترین لحظات زندگی من بودن.
مهمون ها که رفتن روی مبل ولو شدم و گفتم:
_آخیش خیلی خوش گذشت،نه؟
محمد کنارم نشست وگفت:
+اره. تا حالا کسی اینجوری برامتولد نگرفته بود! بهترین تولدم بود!
_جدی میگی؟
+اره عزیزم.ممنونم بخاطر همه ی خوبی هات!
رفت تو آشپزخونه و ظرف قرص ها رو برداشت.
_چیشده؟
+هیچی،یخورده سرمدرد میکنه دنبال قرصم.
رفتم و ظرف رو از دستش گرفتم.
_صبر کنالان برات دمنوش درست میکنم خوب میشی. چرا سرت درد میکنه؟
+چیزی نیست
دیگه چیزی نگفتم. داشتم دمنوش رو تو قوری میریختم که با یک نایلون توی دستش اومد و کنارم ایستاد.
توجه ای نکردم و نبات رو از کابیت در آوردم که محمد گفت:
+فاطمه
برگشتم عقب و یه کاسه که با پاپیون بسته شده بود جلوی صورتم دیدم
با تعجب از دستش گرفتم و گفتم ؛ این چیه؟
چیزی نگفت ، پاپیونش رو باز کردم و در کاسه رو برداشتم.
با دیدن ترشک داخل کاسه دهنم آب افتاد با خنده گفتم :
_عاشقتم یعنی
+گفتم قهر کردی باهام،خواستم از دلت در بیارم که فهمیدم برام نقشه کشیده بودی.
لواشک ها رو داد دستم که گفتم : وای؟ اناره؟
خندید و گفت :آره
بغلش کردم و گفتم :
_فاطمه فدات شه الهی ،خب پس اگه اینطوریه همیشه قهر میکنم باهات بیای با لواشک از دلم در بیاری .
خندید و گفت:
+خدانکنه، نه دیگه از این خبرا نیست خانومم. دفعه بعد اگه باهام قهر کنی میام انقدر قلقلکت میدم قهر کردن از یادت بره
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_ان شالله هزار و بیست و نه سال دیگه کنار من زندگی کنی.
خندید و گفت:
!او چه خبره؟
_از خدا میخوام بهترین ها برات اتفاق بیافته...
محمد؟
+جون دلم ؟
_خداروشکر که به دنیا اومدی خداروشکر که پیدات کردم، خداروشکر که عاشقت شدم و خداروشکر که الان کنار منی .
با خنده گفت :
+نمیخواد دمنوش بزاری دیگه
_چرا؟
+وقتی تو اینجوری نگاهم میکنی، من واسه آرامش به دارو و دمنوش چه نیازی دارم؟
__
#ادامهدارد..
#واقعیتندارد
#فاء_دال
#غینمیم
#بِنتُـالحُسِینـღ
#اینفوگرافیک
#تولید_اختصاصی
😲😲زودباوری
🔺در عصر ما یکی از دامهای اصلی زودباوری مردم، شبکههای اجتماعی هستند.افراد زودباور عموماً به دلیل:
🔸ناآگاهی
🔸حضور کمرنگ در بین افراد جامعه
🔸پرورش یافتن در فضایی بسته
🔸 برخوردار نبودن از تفکری انتقادی
🔸 اهمیت دادن بیش از اندازه به تأیید دیگران
🔸 خودکمبینی و نداشتن «اعتماد به خود»
بهسادگی تحت تاثیر امواج اجتماعی و فرهنگی قرار میگیرند.
⚠️مراقب این خطر ها باشیم...!
✍ #نسرا
✅ "مجازیات" ✅
دریچه ای به سمت رسیدن به سواد فضای مجازی
#نهضت_سواد_فضای_مجازی
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
.
دختر ها سلیقه های خوبی دارند
دختر ها نقاشی های خوبی دارند
” درد را در زیباترین شکلش می کشند “
ولی ادعا نمی کنند …!🤍
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیشب جلو در بیمارستان باهنر کرمان
بلندگوی بیمارستان داره اعلام میکنه
نامعلوم ۵ ساله . . .
نامعلوم ۷ ساله . . .
نامعلوم ۲۲ ساله . . .
چقدر غریبونه . . . . چقدر تلخ و سخت💔
به گروه گپ دخترونم مون بپیوندید❤️ این کانال گپ مخصوص دختران حیدری هست 😁✨ کلی صحبت میکنیم 💞 حیفه نیایی☺️😌
گروه خیلی خوبیه تا پاک نشده بیاین
https://eitaa.com/joinchat/3704816268C8d73089e95
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
یهویی دلم این مداحیو خواست🥺 عشق صفای حرمت غروباو شبای حرمت نفس توی هوای حرمت همه رویا عشق یعنی سین
دلم گرفته..
داشتم داخل کانالام میچرخیدم..
ی مداحی پیدا کردم..
از #آقایِروحاللهرحیمیان
نماهنگ
«الیالحسین»
خیلیقشنگه..!:)
گوش بدین..
🥺🫀
#بِنتُـالحُسِینـღ
#مداحی
https://harfeto.timefriend.net/1704387حرفینداشتینامشب
با جان و دل شنواییم جانا ❤️
شنوای حرفای دلرباتون 🌱
انتقادات و پیشنهادات شما رو پذیراییم 🫀
حرف شما مستقیماً با مدیریت کاناله😌
[#پروفایل🫀]
محبت کن
شاید که دلی ارام گیرد🧸✨
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
سلام سلام قشنگا 😍🌼✨
حالتون چطوره🦋؟
چالش داریم😍🌸
از نوع سین زنیییی🌿✨
هرکی پیامش بیشتر سین بخوره برنده میشههههه🤩🥳🌸✨
اینم ایدیم برا اسمای ناناصتون😍🦋
@Y_u_h_o
کانال قشنگمون🥰
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
اعضای بزرگوار؛
اگه داخل لیستی از اسامی کرمان اسمی به نام سیدامیرحسین میرتاج الدینی دید پیوی اطلاع بدہ🤌🏻
یا اگر همچین عکسۍدیدین منتظرم
@k_M_87
لطفاا🥲🤌🏻
#𝐏𝐫𝐨𝐟𝐢𝐥𝐞
رضا خان هم اگر میدید با چادر چه زیبایی
جهان پُر میشد از قانون چادرهای اجباری
#محجبه
#دخترونه
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
لحظہ بہ لحظہ زندگـے زیبـٰاسـت
بسـتگے داره کہ تو چـطور زندگۍ ڪنی🤍🐋
⊱·–·–·❁·–·–·–⊰
𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨